eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی قربانی #قسمت_46 قربانی کرده بودیم احمد نظرش این بود که نیمه شب ق
روی دو دقیقه یکی از آشنایان ما بود که وضع حجاب مناسبی نداشت طوری که شاید بعضی ها از او دوری می کردند ولی احمد برخوردش متفاوت بود نگاهش را بر نمی گرداند طوری که او ناراحت شود دوست داشت با برخورد صحیح او را راهنمایی کند می گفت اگر برخورد درستی نداشته باشیم شاید کلا از دین زده بشود یک بار که با او احوال پرسی می کرد گفت اوضاع زندگی چطوره؟ چیکار می کنید؟ وقتی او کمی توضیح داد احمد گفت یک نکته را برادرانه از من داشته باش هر کاری خواستی انجام بدهی فقط در روز دو دقیقه برای قرآن وقت بگذار و یک آیه از قرآن بخوان. همان دختر خانم را اخیرا دیدم که محجبه شده است می گفت هر وقت به یاد احمد آقا می افتم اشکم جاری می شود. راوی: مادر همسر شهید @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
از صبح🌥درگیر قربانی کردن گوسفندی بودیم که پدرجون و بابا خریده بودند. آرام و قرار نداشتم و دلتنگ صالح بودم.🙁 هرچه با هتل تماس می گرفتم📱 کسی پاسخگو نبود و این مرا دل آشوب کرده بود.😞 *مگه میشه حتی یه نفر اونجا نباشه که جواب بده؟!* گوشی صالح هم که خاموش بود.📱 به هر ترتیبی بود ساعت انتظارم را به ظهر رساندم.علیرضا و سلما کباب را درست کردند و پدر جون وبابا سهم فقرا را بسته بندی می کردند. من هم در حین انجام کارهایم،کنار تلفن☎️ می نشستم و مدام شماره ی هتل را می گرفتم. زهرا بانو کلافه شده بود.😐 _شاید شماره رو اشتباه گرفتی _نه زهرا بانو...خودم ده بار با همین شماره با صالح حرف زدم الان کسی جواب نمیده😣 مشغول خوردن ناهار بودیم که با شنیدن خبری از اخبار سراسری ساعت 14 ،لقمه توی دهانمان خشک و سنگ شد.😧 توی منا اتفاقاتی افتاده بود که قابل باور نبود و به قول گوینده ی خبر ،اخبار تکمیلی هول محور این خبر هولناک هنوز به دستشان نرسیده بود.😰 مثل مرغ سر کنده از روی سفره بلند شدم و دویدم سمت تلفن...☎️ چندین بار شماره را تا نیمه گرفتم،اشتباه می شد و دوباره می گرفتم. سلما لیوان آب را به سمت من گرفت و گوشی را از دستم کشید📞 _چیکار می کنی مهدیه؟؟؟؟ بیا یع کم آب بخور... با چشمانی خشک و حریص به سلما خیره شدم👀 سلما صدایش را بالا برد و گفت: _چیه؟ دوباره می خوای فرضیه سازی کنی؟از کجا معلوم که صالح هم تو اون اتفاق بوده؟می خوای برای خودت دلشوره ایجاد کنی؟🗣 _سلما نشنیدی گفت زائرای ایرانی هم بین اون اتفاق بودن؟ اگه کاروان صالح اینا هم رفته باشه اونا هم گیر افتادن. اصلا اینا چرا تلفن رو جواب نمیدن؟😭 مطمئن باش اتفاقی افتاده نمی خوان جوابگو باشن. _تو مگه شماره ی رئیس کاروان رو نداری ؟ _دارم...😣 قبل از اینکه سلما حرفش را بزند به اتاق دویدم و موبایلم را آوردم📱به صفحه مخاطبین رفتم. این هم بی فایده بود یا ارتباط برقرار نمی شد و یا اگر برقرار می شد کسی جواب نمی داد. عصبی و هراسان بودم و دلم هزار فکر و خیال ناجور داشت.😨 تلوزیون را از شبکه ی خبر جدا نمی کردیم.📺مدام همان خبر را تکرار می کردند. غذاها سرد شده بود و کسی دست به بشقاب غذایش نزده بود🍽 و سفره همانطور پهن بود. بابا گفت: _مهدیه جان با سلما سفره رو جمع کنید گناه داره بی حرمتی میشه. زهرا بانو بلند شد و گفت: _نمی خواد.خودم جمعش می کنم شما شماره رو مدام بگیرید شاید خبری شد هر چه بیشتر شماره هارو می گرفتیم بیشتر نا امید می شدیم.😞 صدایی توی ذهنم پیچید *خدایا صالحم رو از گزند حوادث سوریه حفظ کن* *خدایااااا این چه دعایی بود که من کردم؟! مگه خطر فقط تو سوریه در کمین صالحم بود؟ ای خدااااا*😫😖 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤️ ده روز از رفتن ما به سپاه میگذره اما هنوز از اونا هیچ خبری به ما نرسیده😢 تو این ده روز ما هر نذر و نیازی بلد بودیم کردیم نگرانی من دوچندان بود هم از جانب برادرم هم همسرم خدایا خودت مراقبشون باش🙏😭 گوشی📞 خونه زنگ زد الو بفرمایید سلام خانم حسینی امروز ساعت۴ناحیه باشید بچه هارو همراه بیارید بله حتما😞 تو غوغا به پا شد استرس داشت امونمو میبرید ساعت۴بود میزان رسیدیم ناحیه زنداداشم و فرحناز هم بودن بعداز یه ربع چشم انتظاری فرمانده ناحیه با پیراهن سیاه وارد شد😔 فرمانده:بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون خواهرای بزرگوار مصیب برای ماهم خیلی سنگین هست شهادت همرزمهامون واقعا سخته خبر اسارت همکارمون مارو از پا در میاره😢😔 از بین همکارا و همرزمای ما ۱۳شهید و ۲ اسیر داشتیم😢 خانم حسینی و خانم مهدوی ان شالله صبر زینبی داشته باشید اسارت کار زینبی هست همسراتون اسیر شدن😔 -یا امام حسین😭😞 اسامی شهدا هم به ترتیب حسین جمالی احمد ابوالفضلی صادق عباسی کامران حیدری احمدشیری امیر کریمی بهمن محمدی جواد اکبری متاسفانه برای تحویل اجساد هم باید چند ماهی صبر کنیم😔 خدایا این چه امتحانیه😭 خودم فراموش کردم با فرحناز به سمت حسنا رفتیم زنداداش مظلومم تازه شش ماهه باردار بود😞 الان با این خبر چه باید کرد حسنا پاشد راه بره که غش کرد با کمک فرحناز حسنا رو بردیم دکتر دکتر گفت الان خیلی خطرناکه باید خیلی مواظبش باشید😢 خونه هامون سیاه پوش شد مردای خونه نبودن وای از فکرامون الان داعش با سید داره چیکار میکنه😭😢 بچه ها خوابیدن به سمت کمدمون رفتم کت شلواری که برای عروسی حسین با پول خودم براش خریده بودم برداشتم مجتبی کجایی؟ کجایی تا مثل همیشه بگی اشک نریز گریه نکن😭😢 کجایی تا پناهگاهم باشی مرد من زیر شکنجه ای خدایا کاش کاش شهید میشد اما گیر این حرمله ها نمی افتاد😞 اشکام باهم مسابقه داشتن وای برادر جوانم بچه اش خدایا برادرم کی برمیگرده😭 کت شلوار گذاشتم سر جاش یه مانتو سیاه تن کردم روسری سیاهمو لبنانی بستم😞 .... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣