eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌾🍁🌾🌾🍁🌾🌾🍁 🌾🌾🍁🌾🌾🍁 🌾🌾🍁 بسمه تعالی . . 🔷ما اهل کوفه نیستیم 🔹ولى چند نفر از ما روز رو فراموش نکردیم😔 . 👈ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى تا حالا تو هامون به فکر بوديم، به فکر مان هم بوديم⁉ . 👈ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما در نمازش ميخواند⁉ . 👈ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما ثواب قرائت و هايش رو براى سلامتى امام زمان مي کنه⁉ . 👈ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى چند نفر از ما بعد از نماز هايش ميخونه⁉ . 👈ما اهل کوفه نيستيم 🔹ولى خدا وکيلى چندبار واسه امام زمانمون از يک گذشتيم⁉ . . 👈ما اهل کوفه نیستیم 🔹ولى چقدر شرايطمون شبیه کوفيان شده❗ . . 🔷چقدر گفتيم ما اهل کوفه نيستيم ... 🔹ولى عجيب بوى کوفيان به ميرسد❗ . تقصير ماست طولانى شما بغض گلو گرفته پنهانى شما . آيا حقيقت است که اصلا شبيه نيست . رفتار ما به مسلمانیهِ شما⁉ . @Shahadat_dahe_haftad
#مادر_شهید_کیهانی: محمدم در آخرین تماسش به من گفت: «مادر دعا کن، #شهید شوم؛ اگر شهید نشوم، دیوانه می‌شوم. مادر من را رها کن» من هم روز جمعه در روضه #اباعبدالله (ع) شرکت کردم، روبه قبله ایستادم و گفتم حضرت زینب (س) محمد #هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید، هرطور که شما می‌خواهید، من #راضی هستم. روز شنبه ساعت هفت غروب تیر به #سر_فرزندم  می‌خورد و دم صبح به #شهادت می‌رسد🌷
🔔 ⚠️ گاهی گاهی معـــنای این دو فــــــرق مـیڪند دیگران دلیل ضعیف بــودن من نیست! آنها را می بخشم چون آنقدر قوی هستم ڪه میدانم آدمها اشـــتباه می ڪنند بزرگــــترین گــذشت آرامـــش است. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
عاشقانه های همسرشهید❤️ قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂 روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که #همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓 البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم #سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌 از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود. حتی از جوانی و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس 💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست. سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار است در این خانه بمانی...نه من....😔 آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور #امام_زمان(عج)😍😌 #شهید_محمدجواد_قربانی🌷 #شهید_مدافع_حرم @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
خیلی‌قشنــگہ‌ 🌷 💠 🍃با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهره سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم تو نباید به مال دنیا باشی. 🍃گفت: «راست میگی ولی این همسرم بود؛ خانمی که ذریه (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد. 🍃دو روز ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا انگشتر در دست سید بود. 🍃با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند. 🍃سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره را خواندم و خوابیدم. 🍃نیمه شب بود که برای بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.» 📚کتاب علمدار 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃🌸 ✅فرض کن حضرت مهدی(عج)به تو : ✨ظاهرت هست چنانیکه ؟ ✴️باطنت هست ی صاحب نظری؟ 🔅خانه ات لایق اوهست که گردد؟ 🍃 ات درخور اوهست که نزدش ببری؟ ✨پول بی و زهمه داراییت؟ ⚡️داری آن قدرکه یک برایش بخری؟ 🔅حاضری گوشی همراه تو را بکند؟ 🔆باچنین شرط که در دستی نبری!؟ ❇️واقفی بر خویش تو بیش از دگران؟ ✳️می توان گفت تو را شیعه ی ؟     •|♡|• @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_مدافع_حرم😔
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین🍃 😍❤️ که مکان و زمان شهادتش را می دانست😭 حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره... روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه👀! کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!😯 کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره😁🙂. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..😍 🔹 بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای روز مادر... 🎁🔹 اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟ مگه عزاست؟!!!! بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود😳😂!!! گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!😂😂 🔹هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.🔹❤️ 🌼محمدرضا بود دیگر.... خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...🌼 ... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#خاطرات_شهدا 🌺🍃 📎روسری قرمز 🔹هنوز #ازدواج نکرده بودیم تو یکی از سفراش همراش بودم تو ماشین🚙 یه #هدیه بهم داد. اولین هدیه‌ ش به من بود؛ خیلی خوشحال شدم 😍همونجا بازش کردم، #روسری بود. 🔸یه روسری قرمز با گلای🌸 درشت، جا خورده بودم. با #لبخند و شیرین گفت: "بچه‌ها دوست دارن باروسری ببیننت"😇 میدونستم که بهش ایراد میگیرن که چرا #خانومی رو که بی‌حجابه با خودت میاری 🔹خیلی #سعی میکرد منو به بچه‌ها نزدیک کنه. میگفت: "ایشون خیلی خوبن .💯 اینطور که شما فکر میکنید نیست به #خاطر شما میان اینجا و میخوان از شما یاد بگیرن...ان‌شاءالله خودمون یادش میدیم☺️ 🔸نگفت این #حجابش درست نیست نگفت مثه ما نیست؛ نگفت فامیلش چنین و چنان هستن‼️ این‌ رفتارش خیلی روم اثر گذاشت👌 اون منو مثه یه بچه ی کوچیک قدم به قدم جلو برد و به #اسلام آورد.نُه ماه زیبابا هم داشتیم😌 #شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌷 #سالروز_شهادت @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
روح الله برای من امام رضا «ع» بود همسری کہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین «ع» او رابگیرد وصف نشدنی است.من عروس چنین مردی بودم با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد انجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم گفتم: یا امام رضا «ع» اگر مردی متدین واهل تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم یک ماه بعداز اینکہ از مشهد برگشتم روح الله امد خواستگاری ام... و شدم عروس امام رضا«ع» 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
📚‌برشی از کتاب 📖بین این ده روز استراحت مطلقی که دکتر برای نوشته بود، تولد حضرت زهرا(س)🎉 و بود. به خاطر شرایط جسمی حمید، اصلا به فکر هدیه🎁 گرفتن از جانب او نبودم. ‌ 📖سپاه برای برنامه گرفته بود. به اصرار حمید در این جشن🎊 شرکت کردم. اول صبح رفتم تا زود برگردم. در طول تمام هوش و حواسم در خانه، پیش حمید♥️ مانده بود. ‌ 📖وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد🤯 حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل💐 و روز زن خریده بود. قشنگترین هدیه روز زنی بود که گرفتم😍 نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که شدم. 📖اصلا فکر نمی کردم حمید با آن شرایط جسمی و کمر از پله ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار👥 هدیه تهیه کند و این شکلی من را کند. ‌ 📖همان روز به من گفت: "کمرم خیلی درد می کرد. نتونستم برای خودم و مادر تو چیزی بخرم. خودت زحمتش رو بکش🙏" ‌ ❤️ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣