eitaa logo
حلقۀ رندان
337 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
755 ویدیو
36 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقۀ رندان
از هر چه غیر دوست گذشتی به راه عشق من اندر این معامله چون از تو بگذرم؟💔 #عابد_تبریزی #گلاب #دردانه
گونه: / موضوع: سلام الله علیها / علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا مصحف جمال تو گردیده منظرم آیات حسن توست به هر جا كه بنگرم جز آنكه بینم از جلواتت به هر نگاه سود از سواد دیده خونین نمی‌برم گلبوته‌ایست در سر نی اینكه بینمش؟ یا هست حسن وجه خدایی مصورّم من كشته ولای تو هستم به جان تو بعد از تو نیست زندگی خویش باورم تا جام تشنگی به كفت داد آسمان پر كرد از عصاره‌ی خونابه ساغرم هستی تو، یا جمال ازل جلوه می‌كند این منظری كه گشته عیان در برابرم خورشید در سر نی و غوغای اهل شام ای وای من مگر كه به صحرای محشرم از هر چه غیر دوست گذشتی به راه عشق من اندر این معامله چون از تو بگذرم؟ با گوش جان طنین اناالله بشنوم در چشم دل تجلی طور است منظرم تشریف یاد حسن تو را در حریم دل در هر قدم ستبرق جان را بگسترم لب‌تشنگان آب بقای لب تو را همراه خود به ظلمت شامات می‌برم ترصیع خاك راه تو را در مسیر عشق بس درّها كه در صدف دیده‌پرورم جا بر فراز مسند خورشید كرده‌ام افتاده تا ظلال ولای تو بر سرم از عرش برتر است ستیغ وفا و من با شهپر وقار در آن اوج می‌پرم این عزّتم بس است كه من خواهر توأم وین فخر بس مرا كه تو هستی برادرم عصمت بها گرفته ز عنوان زینبی عفت پناه یافته در زیر معجرم باب نجات هست در كبریائیت من «عابدم» غلام تو ای شاه ذوالكرم 🆔@halghe_rendan
گونه: موضوع: سلام الله علیها / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حال اطفال خود، ای پیش‌رو قافله! بین گردن سلسله‌ای، بسته به یک سلسله بین به ‌سر خار مغیلان، به ره شام بلا دل‌شکسته همه را پای پُر از آبله بین ای که نزدیک‌تر از جان به تنی، زینب را مدّ آهی به میان من و خود فاصله بین گه سرت را به سنان بینم و گاهی به تنور زنده‌ام باز، مرا صبر نگر، حوصله بین سر بازار سر ماه بنی‌هاشم را اندر این مشغله در محفل ما، مشعله بین سر اصغر به سر نیزه بُوَد پیش رباب ای سبک‌سیر! به سنگین‌دلی حرمله بین معنی «بسمله» در ابروی اکبر بنگر خال آن صفحه‌ی رو، نقطه‌ی این «بسمله» بین پیش آن صفحه که «جودی»، رقم نام تو زد روی خورشید فلک را، ورق باطله بین 🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد💔 استاد #غلامرضا_سازگار #گلاب 👇🏻در ادامه متن کامل این
گونه: موضوع: سلام الله علیها / / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک 🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
#گلاب #کتابندان نام کتاب:#با_کاروان_نیزه به قلم:#علیرضا_قزوه انتشارات:#سوره_مهر #امام_حسین #معرفی_‌ک
گونه: موضوع: سلام الله علیها / / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام قربان آن می‌ یی که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست: ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام با کاروان نیزه به دنبال، می‌‌رویم در منزل نخست تو از حال می‌‌رویم 🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
منزل، خرابه؛💔 فرش، زمین؛💔 سقف، آسمان💔 در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان 🌧 #وصال_شیرازی #دردانه #گ
گونه: موضوع: سلام الله علیها / / علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟ اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید در طشت زر نهاد، پی احترامشان شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان آن روز خلق، آل نبی را شناختند کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام ز احوال شام و کوفه شمارم کدامشان؟ کُشت و گرفت و بُرد و به تاراج داد و سوخت مرد و زن و لباس و جهیز و خیامشان با آن چه کرد، کرد پشیمانی آشکار صیدی نداشتند که می کرد رامشان اندیشه ای ز جور و جفا، آن لعین نداشت بودش سر ستیزه، قضا بیش از این نداشت 🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار #شکوهی_تهرانی #دردانه #تک_بی
گونه: / / موضوع: علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار مصطفی خُلق و علی قدرت، بتول عصمت همانْک از حسین و از حسن، بر جاست، او را اقتدار چون علی بن الحسین، از علم باقر با خبر هم چو جعفر، صادقُ القول و چو موسی یادگار از کرم، تالی سلطان خراسان، آن امام از تقی و از نقی، آن مقتدا، در افتخار عسکری؛ آن شهسوار کشور دنیا و دین عسکری؛ آن مظهر اجلال ذات کردگار آن امامی که طفیلی وجودش، گر نبود باز از رفتار ماندی، گَردِش لیل و نهار معنی خلقُ العظیم و صورت حسنُ المآب حُسن خَلق و خُلق او، از مصطفی بُد یادگار در خورَش بس، مهدی عصر است، او را جانشین قائم ذوالنّصر زو باقی بُوَد، در روزگار هیچ دانی چون ملقّب شد، حسن بر عسکری؟ گوش بنْما تا کنم، سرّ نهان را آشکار از بنی عبّاس، چون بر معتصم، نوبت رسید، بر سریر کامرانی، چون نشست، آن کین شعار، مالکُ المُلک ولایت، شاه اقلیم وجود شد به امر آن معاند، سوی هامون، رهسپار آن سپاه بی شُمر را، آن پلید پُر ز کین داد سانِ لشگری اندر برِ آن شهریار گفت: یابن عم! ببین بر حشمت سلطانی ام هست در فرمان من، از این سپاهی، صد هزار پاسخش فرمود، شاه عسکری، در آن زمین ای شده مغرور، بر دوران چرخ کجمدار! وارث تاج فتحنا، شاه با رفعت منم هفت ارض و نُه فلک، از جود من، دارد قرار اوّلین مسند نشین بزم ربّ العزّتم بر تمام ماسِوایم، شهریار کام کار ساری و جاری است، حکمم، بر تمام ممکنات قاسمُ الارزاق خلقم، از صغار و از کبار عرش و فرش و لوح و کرسی و سماوات و زمین خلق گشته از طفیلی وجودم، زینهار بی ولای من، نمی روید گیاهی، از زمین بی رضای من، درختان را نمی باشد بهار موج، بی حُکمم نمی خیزد ز بحر بی کران بی صواب امر من، کشتی نگردد در بِحار تا نباشد امر من، نطفه نبندد، در جنین بی اجازاتم ز مادر، طفل ناید آشکار قدرت جان آفرین، در آستین من بُوَد از وجود من، به گَردِش هست، چرخ کج مدار آدم و نوح و خلیل اللّه و موسای کلیم هم چو عیسی، بر زمین قدر من، سوده عذار انبیای اوّلین و آخرین، در روز و شب جز محمّد، گشته بر خوان عطایم، ریزه خوار هم چو اسرافیل و جبرائیل و میکائیل راد خیل کرّوبین، ستاده، بر در من، بنده وار گر که خواهی، گردی از سرّ حقیقت با خبر چشم باطن باز کن، بنْگر به صنع کردگار جلوه‌ گر از معجز آن مظهر ربّ جلیل شد به چشم آن پلید مرتد بی ننگ و عار از ثری تا بر ثریّا، وز ثریّا تا ثری از جنوب و از شمال و از یمین و از یسار معتصم دید آن قدر افواج، از خیل مَلَک از زمین تا آسمان، بر بسته صف، از هر کنار بر امام عسکری می ‌گفت، سر خیل مَلَک اذن ده از این سپاهی، برکشم از جان، دمار معتصم از خوف، بر خاک اوفتاد و عرض کرد عذر خواه از کرده ی خود گشتم، ای والا تبار! در ظهور آمد، چو این معجز ز سبط مصطفی شد ملقّب، بر امام عسکری، آن تاجدار در عراق و در عجم شد، منتشر این داستان بر تمام دوستان، از پیرو هشت و چهار چون به تدبیرات شیخ طوسی، آن هم کشته شد رفت بر سوی جهنّم، کرد در آتش قرار بعد از آن شد معتمد، آن ننگ دین را جانشین شد خلافت، منتقل، بر آن پلید نابکار بغض آن حضرت، به قلب آن پلید بوالفضول عقده گشت و شد پی قتل ولی کردگار با هزاران حیله و نیرنگ، آن شوم پلید بر امام عسکری نوشانْد، زهر ناگوار با دو صد تلبیس، آن ابلیسْ خوی بد سرشت دید فسق باطنش شد، نزد مردم، آشکار کس فرستاد از قفای عالمان مسلمین بهر دفع سمّ آن حضرت، به احوال فگار از اطبّای فرنگ و مُسلم و دین مجوس کرد حاضر، نزد آن حضرت ز هر شهر و دیار آن چه کوشیدند، دفع زهر، از آن حضرت کنند چاره ای پیدا نشد، بر دفع زهرِ جانْ شکار الغرض؛ مقتول شد، چون آن امام مؤمنین بهر کفن و غسل شد، مهدی قائم، آشکار بهر دفنش، جمع گردیدند، چون از مسلمین «واماما!» گو، برهنه پا و سر، از هر کنار دفن جسم باب نامی کرد، از بعد نماز خویش، غائب در نظر کردند، با قلب فگار آه از بی یاری جدّ غریبِ او، حسین که به دشت کربلا، جسمش بُدی بی غم گسار یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش، در بدن از سنان و خنجر و شمشیر و تیغ آبدار یک مسلمانی در آن صحرا نبود، از آن سپاه تا که سازد دفن، آن جسم شریف پاره پار تا سه روز، آن جسم، پیش آفتاب گرم بود وحشی و طیر بیابان، بهر او، بگریست زار شام سوّم، سیّد سجّاد، زین العابدین گشت بر اهل قبایل، او دلیل، آن شام تار یکسر اجساد شهیدان را، در آن شب، دفن کرد بعد از آن، پرداخت بر دفن پدر، آن داغ دار جسم حجّت را بباید دفن بنماید امام لعن کن بر منکران او، «شکوهی» بی شمار 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: / قالب: وزن: شاعر: ______________ تا آمدی کمی بنشینی کنارمان تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان از روی خاک تیره سحرگاه پا شدی رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش نزدیک‌تر شدی به خودت، ذات بی‌نشان می‌خواستی که جلوه کنی بر زمین ولی توحید نردبان شد و بردت به آسمان از عصر جاهلیت آن‌ها تو را گرفت دادت به درک ناقص این آخرالزمان حالا هزار سال پس از تو رسیده‌اند اهل زمین به قسمت جذاب داستان جایی که آسمان به زمین رزق می‌دهد از سفرۀ نگاه تو بانوی مهربان در کوچه‌های ساکت و مرطوب شهر ما حس می‌شود حضور شما موقع اذان... این شعر را بگیر و برای فرشته‌ها با لهجۀ خدا و صدای خودت بخوان 🆔 @halghe_rendan
موضوع: / گونه: / / قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مُردم به بوی رُؤیت گمگشته تُربتی کو شُد به شهر خویش به دهلیز غربتی یک زن کجا و خُطبۀ غَرّا به پیش خصم بر او خدای جَلّ و عَلا داد نُصرتی اصرار زآن نداشت به تشییع بعد مرگ کز هیچکس ندید به خوبی مُحبّتی در دل نَکاشت قدر جوی تخم کینه ای در سینه اش نبود به جز مهر و شفقتی بازو شکسته ،سقط جنین ،چهره نیلگون دل پُر ز خون ز خُدعه گری بی مُروّتی دردا که بعد ختم رُسل هادی سُبل یکدم ندید روی نشاط و مَسرّتی تنها نه اسوه بود به خوشخویی و وِداد بالنده بود و صاحب پاکی و عصمتی بخشنده بود و از کرمش بود بهره مند بود آنکه غرق مَسکنَت و فقر و عُسرتی زهرا که خواند اُمّ اَبیها پیمبرش از او نگه نداشت عدو پاس و حُرمتی گویاست چرخ پیر که چون خصم فاطمه دیده ندید پرده دری پَست فطرتی دریای رحمتِ نبوی بود حضرتش بوده چُنو نشانگر جُود و فُتوّتی در بود مصطفی و به تنهائی علی از بهر او نبود به جز رنج و زحمتی شب را سحر نکرد مگر با نیایشش روزش به سر نیامده بی شوق خدمتی دانندۀ تمام کمالات معنوی دارندۀ بزرگی و اِجلال و حشمتی منّت پذیر بود خدا را که از اَزل شامل عنایتش شده بی هیچ منّتی جز چار تن،علی،حسنین بود و زینبین دیگر کسی به کار نبرد است همّتی در حیرتم که چرخ نپاشد ز هم چرا ؟ ای وای من علی و چنین درد و محنتی هر جا عرب زبان زد ناموس و ننگ بود اکنون ز چیست یافت در او نیست غیرتی مولا کجا و رشتۀ در دست و گردنش در این زمینه مکن هیچ صحبتی داری به یاد گر سخنی ماندگار گوی کز بعد شصت سال کجا هست فرصتی گفتی سخن به چاه و به مسجد کشاندنش بود آن یکی به خلوت و آن یک به جلوتی او را به انزوای کشاندند ای دریغ غرقاب خون دلش شده از دست اُمّتی هر کس دلش ز تیغ جفا خَست بود و هست مادون دون و دون صفت و دیو سیرتی 🆔 @halghe_rendan
موضوع: / گونه: / قالب: وزن: شاعر: مرحوم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهر پيغمبر پر از بيداد شد آسمان لبريز از فرياد شد نخل ها بر سينه و سر مي زدند طائران عرش پرپر مي زدند چشم جبريل امين مبهوت بود غرق ماتم عالم لاهوت بود کينه توزي را عجب آموختند قلب مادر را به طفلش دوختند آن در و ديوار گلگون گشت واي فرق حيدر(ع) غرق، در خون گشت واي ضرب سيلي ديده اي را تارکرد مجتبي(ع) با زهر آن افطار کرد با غلاف تيغ بازويي شکست شمر، روي سينه مولا(ع) نشست روي مه را، جوهر نيلي زدند دختري درکربلا سيلي زدند درب بيت وحي را افروختند خيمه ي اهل حرم را سوختند از دل زهرا(س) برون شد بوي عود بوي ياس و آتش و اسپند و دود ميخ در، پهلوي محسن را دريد تيرشد، برحنجر اصغر رسيد تيغ را قنفذ در عالم تاب داد دست عباس علي(ع) در شط فتاد بس نيام و تيغ در رقص آمدند بوسه بر پهلو و بر بازويي زدند کيست زهرا (س) آسماني در سجود بوسه ي دستاس بر دستي کبود عاديان، زين سو و آن سو آمدند بند بر دستان دست حق(ع) زدند دست حق(ع) در بيعت زنجير شد شيرحق(ع) بين دوصد خنزير شد گنبد نيلي، گريبان چاک زد عصمت حق(ع)را عدو برخاک زد فاطمه(س) يعني زدن در کوچه ها مادري را پيش چشم بچه ها چشم عالم لب به لب الماس شد خاک يثرب مست بوي ياس شد عالمي خاموش و بي مهتاب گشت ارغوان رخ، ماه عالمتاب گشت عرش حق هم زين جفا در هوش شد ذوالفقار مرتضي(ع) بيهوش شد کيست زهرا (س) يکه يار مرتضي(ع) هم زره، هم ذوالفقار مرتضي(ع) آه زهرا(س) نعره هاي حيدر(ع) است ني که دختر، مادر پيغمبر(ص) است روضه ي رضوان به زيرپاي اوست سينه ي غم چاک از غم هاي اوست چشم عين الله گريان امشب است بعد از اين ام ابيها زينب(س) است گفت حيدر(ع) اي تمام جان من طفل و بازويت بلاگردان من قامتم را اي وجودت قائمه کلّمينی کلّمینی فاطمه(س) فاطمه(س) چشمان خود را باز کرد با نگه روی علی(ع) را ناز کرد دست حیدر (ع) را گرفت آن نازنین گفت ای مولا، امیرالمومنین(ع) هرچه گویی من اطاعت می کنم غم مخور، خود با تو بیعت می کنم فاطمه(س) گردد بلاگردان تو هستی زهرا(س) فدای جان تو گرچه می دانی تو نیّت های من یاعلی(ع) بشنو وصیت های من غسل ده، من را به زیر پیرهن صبر کن در بستن بند کفن ای امیرالمومنینم(ع)، بوتراب جای من شب پیش طفلانم بخواب جان فدایت ای پناه عالمین جان تو،جان حسن(ع)،جان حسین(ع) یاعلی(ع)پیش حسینم(ع) وقت خواب جای زهرا(س)کاسه ای بگذار آب چادری پنهان درون خانه کن جای من موهای زینب (س) شانه کن جان زهرایت(س)علی جان، جای من بوسه بر چشمان عباسم(ع) بزن یاعلی(ع)شب بر سر قبرم بمان هل اَتی، بر کوثرت، یاسین بخوان گفت و گفت و دیدگان برهم گذاشت هل اَتی را غرق درماتم گذاشت چاره ساز عالمی بیچاره شد کوثر و دخان، ز قرآن پاره شد یاس گلگون علی(ع) چون جان سپرد نی که زهرا(س)، بل علی افتاد و مرد شاپرک هاییم وخاکسترشدیم وای مردم، وای بی مادرشدیم جای سیلی تا ابد بر روی ماست تا قیامت میخ در پهلوی ماست رد خون سینه ات برجاده است خاک چادر مهر هر سجاده است آه مادرکودکانت خسته اند چشم بردست کبودت بسته اند ای که عجل گفتی و مرگت رسید عجلی گو تا فرج آید پدید 🆔@halghe_rendan
دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی پوچیم و هیچ ما پس از این ، ” ما ” ی بی علی ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما گر از علی کنید تمنای بی علی مُرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی💔 قرآن بی علی ثمرش ابن ملجم است دارد خطر تلاوت هر آیه بی علی بوی شکاف کعبه گرفته طواف ما باید گریخت ورنه ز هر جای بی علی جز یا علی مگو و مدد از جهان مجو شیطان نشسته در پس هر ” یا ” ی بی علی با یا علی ست گر دَم او زنده می کند بی معجزه ست هر دم عیسای بی علی رمز شکاف کعبه و دریا علی ست ، پس غرق است بین حادثه موسای بی علی در ” عین ” و ” لام ” و ” یا ” همه ی درس ها گمند بیهودگی ست مشق الفبای بی علی یک عده پای غیر علی پا گرفته اند اسلامشان شده ست چه بی پایه بی علی شیری که خورده اند از آن رو که نیست پاک از آنشان شده ست اذان های بی علی ” ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد ” * دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بی علی … به قلم: 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امام مسلکش از مردم زمانه جداست امام مظهر احقاق حق دین خداست امام گرچه خودش بنده خداوند است درست مثل خداوند، بی همانند است یقین بدان که مبری ز شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه سیار و خلق حجاج اند خلایقند که او را همیشه محتاج اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجب شرعی ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدون امام محرومند امام و خلق جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دین خداوند بی نیاز از ماست بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مصاف کند بنا به نص روایت امام چون کعبه ست که واجب است جهان گرد او طواف کند مطیع امر امامت همیشه پشت ولی ست اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند مطیع امر ولی بین کوچه ها باید بنا به خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند -- قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امام شیعه محب نه! مطیع می‌خواهد! امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه شیعیان منفعلش به شیعه خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه خود را عزیز می‌خواهد سر برهنه و شمشیر تیز می‌خواهد حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی الله سخت دشوار است مطیع، بهر اطاعت همیشه آماده ست چنان که حضرت صادق نشان‌مان داده ست روایتی ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه ای خراسانی گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پر از مسلمان اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند به خلق حجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟ سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد غلام خانه حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنور خانه ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل وار برو بین شعله ها بنشین غلام خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرف اضافه در آن تنور نشست امام صادق درب تنور را هم بست پس از گذشت زمانی، میان خوف و رجا امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره ها گلگون غلام سالم سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه ها داری بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه تنوری باش تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنور حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنور حضرت صادق اگر گلستان شد تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خفت به دامان حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته ها می برد سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد سری چنان که به شب های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه زینب سری که بود چنان خطبه نبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟ سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟ صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست دو دندان شکسته است از او؟ 🖋 شاعر: 🆔 @halghe_rendan
هدایت شده از حلقۀ رندان
گونه: موضوع: سلام الله علیها / / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک 🆔@halghe_rendan