eitaa logo
هم افزایی شهدایی
158 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 💐خواهر شهید نقل میکند:شهید یدالله قاسم زاده در کارش خیلی جدی بود. واجبات و عباداتش را انجام می داد. غیرتی بود.اهل امر به معروف و نهی از منکر بود.به خمس و زکات توجه داشت و نماز📿و عبادتش برایش مهم بود.فدای حضرت زینب(س)شد. 🌾یدالله از دردهایش هم به کسی چیزی نمیگفت.از مجروحیتهایش به ما که خواهر و برادرهایش بودیم،چیزی نمیگفت.خواهرم رفته بود خانه‌اش و آنجا خوابیده است و پرسیده بود:"چه شده؟"گفته بود:"چیزی نشده کمی زخمی شدم."،تازه آن موقع فهمیده بود مجروح شده است،این‌گونه رفتار می‌کرد،چیزی بروز نمی‌داد.هیچ موقع ناراحتی‌اش را بروز نمی‌داد. 🌷شهید عطری جلوی چشمش به شهادت رسید.شهید یدالله قاسم زاده می‌گفت:هر کاری در راه خدا که سخت‌تر باشد اجر و پاداشش بالاتر است. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐شهید حسن حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود؛اگرچه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت.انسانی متواضع و کم‌توقع و در مسائل کاری بسیار با جدّیت و نمونه یک پاسدار وظیفه‌شناس بود؛چندین‌بار در رزمایش‌ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مورد تشویق قرار گرفت. 🌷همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سُنّی‌ مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی،تحت تأثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شود. ✍راوے:همرزم شهید 📖  🌾تا جـان در بدن دارید ... تابـع ولایـت فقـیہ باشیـد و هرگز از مسیر ایشان خارج نشوید. 🍃ولادت : ۱۳۶۱/۹/۲۳ اهواز 🌷شهادت: ۱۳۹۳/۹/۱ سوریه 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️ 🌸خوش‌اخلاقی،احترام به والدین 💜مادر شهید نقل می‌کنند:ذکریا همیشه در سلام‌کردن به کوچک و بزرگ سبقت می‌گرفت و همه‌ی خانواده شیفته‌ی این اخلاق او بودند.خوش‌خنده بود و تبسم از لبانش محو نمی‌شد.هرزمانی که از خواب بیدارش می‌کردم، تا چشمانش را باز می‌کرد،لبخندی به من می‌زد و سلام می‌داد؛هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شد. 💜از کودکی تا زمانی که ازدواج کرد، سعی می‌کرد از لحاظ مالی،خانواده‌اش را درک کند؛مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینه‌اش را نداشتیم، اعتراضی نمی‌کرد و با دوستانش همراه نمی‌شد؛ ذکریا در همه‌شرایط احترام من و پدرش را حفظ می‌کرد. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺 📕کتاب«شهید عزیز»،مجموعه خاطرات شهید مدافع‌حرم محمود رادمهر 💐جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار،هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام میرساند.بچه‌ های با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند،حال و هوای بی‌نظیری بین دوستان ایجاد میشد.محمود هم خودش را به سفره میرساند.وقتی می‌آمد با شوخ‌طبعی بی‌نظیری که داشت،جمع ما را گرم میکرد.گاهی از شوخی‌هایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم. 🧃آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابه‌های پپسی هم میدادند.برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه‌ ها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود؛آنها تاکید میکردند پول این نوشابه‌ها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فرو‌خواهد رفت.برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه می‌کردند از آنها استفاده نکنند. 🍹محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود،گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره می‌آمد،به یکی از همسفره‌ای‌ها میگفت:«داداش!یکی از اون پپسی‌های اصل اسرائیلی رو بده! ».آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک«سلام بر حسین!»بلند میگفت. 🧃بعدش هم خنده‌کنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری وآخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!».با این حرفها آنقدر ما را میخنداند که نمیفهمیدیم کِی غذایمان را خوردیم. 🌷 🕊 🎂🎀 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌴همرزمانش می‌گفتند: صبح رفته بودیم عملیات. دو سه کیلومتر با مقر دشمن بیشتر فاصله نداشتیم. گروه که به خط مقدم اعزام شده بود در نبرد فرمانده اول و دوم مجروح شدند. گروه و فرمانده دسته‌ها مانده بودند. دشمن هجوم سنگینی آورده بود و نیروهایی که فارسی‌زبان نبودند به عقب برگشتند. در نزدیکی دشمن بودیم، اما عقب‌نشینی نکردیم. بدون ماشین و امکانات و بدون اینکه حتی زبان عربی را بفهمیم همانجا ماندیم. هجمه دشمن زیاد شده بود. کنار هم جمع شدیم که کاری بکنیم ناگهان خمپاره‌ای به کنارمان خورد. 🌷 یکی از رزمنده‌های طلبه می‌گوید: ما از اصابت خمپاره به هوا پرت شدیم. وقتی به زمین افتادم پایم قطع شده بود و دیدم که پرویز بر زمین افتاد. ترکش به سرش خورده بود و هنوز نفس می‌کشید. برادر همسرم پیکر پرویز را به آغوش گرفته بود که خمپاره دوم آمد و شش نفر از جمله پرویز آن روز به شهادت رسیدند.🕊😭 ✍به نقل از :خواهر شهید 🌹 پور 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🥀🕊 ✍هر وقت حمید آقا از هیئت برمےگشت من و مادرش میگفتیم ڪمـتر سینه بزن سینه ات درد میگیره. 💐ولی به مامانش لبخند میزد و مےگفت آخه مامان سینه زنی خیلی خوبه. 🏴بعد ڪه میرفتیم منزل به من میگفتن شما نگو سینه نزن!من بهت قول میدم این سینه ڪه براے اباعبدالله سینه زده روی آتیش جهنم رو نمیبینه. 🌷بعد شهادت وقتی رفتم معراج شهدا تعجب ڪردم. 🌹آقا حمید دست ها و پاهاش و شکمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترکش های ریز و درشت ڪه باعث شده بود مثل حضرت ابالفضل العباس(ع) به شهادت برسه. 🕊ولی تنهـا جایی که سالم بود سینه اش بود.وقتی دیدم یاد حرفش افتادم دستم رو روی سینه اش گذاشتم ببینم قلبش میزنه،ولی💔 🥀قفسه سینه اش سالم سالم بود در حالی ڪه ڪل بدنش دچار جـراحـت هاے شدید بود.اربا اربا بود. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🕊 💐من وشهیدذکریا خیلی باهم صمیمی بودیم به خاطرهمین اگه میخواستیم جایی بریم باهم میرفتیم.پدر یکی از همکارامون که خونشون تویکی از روستاهاے شهرستان الموت بود فوت کرده بود وسنگ قبر پدرشو تو قزوین سفارش داده بود.همکارمون بخاطر اینکه شهیدذکریا وانت داشت،به ذکریا گفته بود که سنگ قبرو ببره.قرار بر این شد که من وذکریا باهم سنگ قبرو ببریم این شهیدبزرگوار به قدری به دوستان و همکاراش ارزش قائل بود که باوجود اصرار همکارمون بخاطرحمل سنگ قبر حتی کوچکترین هزینه اےقبول نکرد و گفت رفاقت به درد همین روزا میخوره. 🥀موقع برگشتن باشهید ذکریا کنار درختی که بین مسیرمون بود نگه داشتیم براےاستراحت،من از ذکریا پرسیدم که آیا دوست دارےشهید بشی،  براےچندمین بار بود که میپرسیدم شهید ذکریادرجوابم گفت:مگه میشه دوست نداشته باشم،کی ازشهادت بدش میاد، من آرزومه که شهید بشم،اماشهادت دل میخواد،لیاقت میخواد.بعداز شهادتش ثابت کرد که هم دل داشت هم لیاقت و به آرزوش که شهادت بود رسید. ✍به نقل از:دوست شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🍃بسیار اهل بازےکردن با بچه‌ها بود؛ دخترمان فاطمه وابستگی زیادےبه پدرش داشت وزمانی که همسرم به شهادت رسید،۹ساله بود. 🌾در عین حال اگر اشتباه بچه‌ها را می‌دید براحتی از آن نمی‌گذشت؛مثلا یکبار بچه‌ها چیزےاز پدرشان خواستند اما ایشان قبول نکرد وبا اینکه خودش هم ناراحت بود ولی این‌کار را به صلاح بچه‌ها میدانست،محبتش به بچه‌ها باعث نمیشد از خطاهاےآنان براحتی بگذرد و این از ویژگیهای خوب اخلاقی‌ اش بود. 🎋خصوصیت دیگرش دل بزرگ،صاف و ساده‌اش بود؛همکارانش میگویند نماز اول وقتش رابه هیچ عنوان ترک نمیکرد. 📿سرنماز حالت خاصی داشت ودر قنوت دستش را طورےبالا می‌آورد که به شوخی میگفتم همه چیز را برای خودتان میخواهید!!میگفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید. 🌷روے بیت‌المال خیلی حساس بود؛مدتی در محل کار مسئول خرید شده‌بود؛ جالب اینجاست براےخرید وسایل سرکار همه تلاشش را میکرد که کمترین پول بیت‌المال را خرج کند اما برای وسایل منزل اینطور حساس نبود. ✏️راوی:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾همرزم شهید نقل می کند:جمعه ظهر (۶ آذر ۹۴)توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز📿 می خواندیم دشمن ما رو میزد. علیرضا نمازش📿 رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند.ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش،با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت. سریع سوار ماشینش کردیم، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد.توسل کردیم به حضرت زهرا،اماعلیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد.وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد.😭 ❤️... 🌷به همه دوستان توصیه می نمـایم ڪہ راه " شهـدا " را سرلوحه کار و حرکت خود قرار دهند ، چرا ڪہ راه آنان راه خدا ، ائمه و امام (ره) است.🌷 📖 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌼همرزم شهید نقل میکنند:باحامد زیاد ماموریت رفتم.شایدنزدیک به یکسال باهاش زندگی کردم؛هروقت که باهم همسفر میشدیم،میدیدم حامد هرشب بعد از اینکه ازعملیات میومدیم،قبل از خواب یهو غیبش میزد! 🦋میرفتم ومیدیدم یه گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود،مشغولِ خوندنِ قرآنه!بهش گفتم:حامدجون!خیلی بهت دقت کردم!تو این همه ماموریت،هرشب میری یه گوشه وقرآن میخونی! 🌼گفت:ببین داداش!قرآن رو بخون حتی شده شبی یه‌صفحه!اونوقته که تأثیرش روتو زندگیت میبینی!این پیوسته‌ قرآن‌ خوندن مسیر آدم رو مشخص وعاقبت بخیرت میکنه!نیازی نیست آنقدر بخونی که خسته بشی!توبخون!شبی یه‌صفحه ولی بخون حتما! 🦋بعدهاکه حامد شهید شد،وسایل توی جیبش رو‌که درآوردم،وقتی دیدم ترکش‌ ها تمام وسایلش روسوراخ کرده بود، بگذریم.ازلحظه شهادتش به بعدتصمیم گرفتم قرآن روبخونم!حتی یه صفحه! 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تو خلق شده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ این خبر را برسانید به کنعانی‌ها « یوسف گمگشته باز آمد » 🌹رجعت پیکر مطهر 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕊مهرش نشست ؛ در دل و دیده جا گرفت آری گرفت هر چه ز مهر رضا گرفت 🌷بِسمِ رَّبِ الشَهید🌷 🥀🕊 دوباره کوچــه کوچــه شهــرمان پر می‌شود از عطــــر شهـــید. بوی شهـــادت فضای مشهدالرضــا(ع) را عطــــرآگـــین مــی‌کنـــد. قهرمان خوش‌نامی که مهمان ما هست. ❣ داره‌ بر‌ میگرده 🕊استقبال از پیکر مطهر شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی 🌹 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi   ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
🥀🕊 💐فرزند شهید نقل میکند:مادر و پدرم عاشق هم بودند.پدرم در کارهای خانه خیلی به مادرم کمک میکرد.در خانه غذا درست میکرد و ظرف می‌شست.عموی من هم در دوران هشت‌سال دفاع‌مقدس شهید شده است.مادربزرگم که پیش از این هم مادر شهید بود،طبقه‌ی بالای خانه‌ی پدرم زندگی میکرد.صبح به صبح،پدرم میرفت بالا،برایش نان داغ می‌برد.گاهی خم میشد روی پای مادرش و پای مادربزرگم را می‌بوسید. 🌷دست همه را میگرفت.هر کسی به او بدی می‌کرد میگفت:«اشکالی ندارد،شما خوب باشید».هرکسی زنگ میزد و میگفت:«آقای عباسی!گره به کارمان افتاده»،پدرم دستش را میگرفت و هر کمکی از دستش برمی‌آمد،انجام می‌داد. پدر در فکرِ رفتن به سوریه نبود اما یک خواب باعث شد برود‌.خواب دیده بود که یک راه سبزی‌است وهمه دارند میروند که انتهایش به حرم حضرت زینب میرسد. آنجا دوستانش را که شهید شده بودند، دیده بودکه به اوگفته بودند"حاج منصور جا نمانی"! 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسرشهید نقل می‌کنند:یکروز تو خیابون احمدآباد مشهد درحال راه‌رفتن بودیم که حسین‌آقا از اوضاع حجاب و پوشش خانمها دراون مکان به‌شدت ناراحت شد؛گفت:جرات نمیکنم حتی لحظه‌ای،چشم‌هام رو به روم رو نگاه کنه!مگر این خانم‌ها که اینطور وارد خیابان میشن برادر یا شوهر یا پدر ندارند؟! 🌷بعد متوجه صدای اذان مغرب شد و گفت:که دیگه امر به معروف و نهی از منکرِ زبانی فایده نداره رفت واز جلو یک مغازه یک کارتُن آورد ومن متعجب او را نگاه می‌کردم!کارتن رو باز کرد وایستاد و باصدای بلند شروع کردبه اذان‌گفتن؛مردم همه نگاه میکردن؛اصلا نگاههای مردم براش مهم نبود؛شروع کرد به نماز📿خواندن؛من خیلی خجالت کشیدم؛رفتم یک متر اون طرف تر ایستادم؛کاش اون. روز میرفتم وبا افتخار کنارش می‌ ایستادم؛آدمهایی که درحال رفت و آمد بودند،مثل آدمهای متحجّر به اونگاه میکردند.نمازش که تمام شد کارتُن رو برداشت وگذاشت سر جاش وگفت الان باید باکار عملی امر به معروف را انجام داد ومن الآن معنی حرف آن‌سال او را میفهمم. 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷 🌹🕊 🥀 💐آقا میثم به شهدا خیلی ارادت داشتن مخصوصا شهدای گمنام،بیشتر وقتایی می تونستن آخر هفته می رفتیم بهشت زهرا زیارت شهدا،وقتی به شهدای گمنام می رسیدیم یک بطری پیدا می کردن تا جایی که می تونستن مزار شهدا رو می شستن بعد می شستیم و زیارت عاشورا می خوندیم.خیلی معتقد بودن شهدای گمنام حاجت میدن هر وقت حاجت داشتن متوسل به شهدای گمنام می شدن.برای خادمی کردنشون تو دوکوهه هم از شهدای گمنام میخواستن چون از طرف سر کارشون بهش اجازه نمی دادن برن،می گفت:رفتن من نیاز به اجازه هیچ کسی نداره باید از خود شهدا بخوام.🕊 ✏️راوی:همسر شهید 🥀   🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می‌کنند:مجتبی در همه‌حال شوخ‌طبع بود.چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت؛هروقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور می‌کردیم،با شوخی می‌گفت:خانم! این آدرس را حفظ کن،بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا می‌خورد!من متوجه می‌شدم که حرفش جدی است اما برای اینکه ناراحتم نکند،با شوخی و خنده می‌گفت! 🌷حتی در خود سوریه دوستانش می گفتند برخی اوقات که در منطقه‌ی عملیاتی راه را گم می‌کردیم،در عین عصبانیتِ همه‌ی ما،شهید مجتبی زکوی زاده با لبخند می‌گفت:نترسید راه ما به سمت بهشت است،گم نمی‌شویم.مجتبی شدیداً بر حفظ حجاب تاکید داشت و به اقوام می‌گفت چادر حضرت زهرا(س)را از سر برندارید. 🥀 زاده 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
✍شهید حاج احمد غلامی دهم آذر۱۳۵۶ در روستای خوش ییلاق شهرستان آزاد شهر در خانواده مذهبی که پدربزرگ ایشان نیز که به لقب آخوند معروف بودند، متولد شد.دارای سه برادر و سه خواهر بودند و با اینکه پسر سوم خانواده و فرزند سوم بودند،از همان کودکی مسئولیت پذیر بودند و تا زمان ازدواج نیز مسئولیت سروسامان دادن خواهران و برادرانش را داشتند و حتی به همین خاطر دیرتر از برادر کوچکشان ازدواج کردند.سال۸۳ازدواج کردند و سال ۸۵اولین فرزندشان به دنیا آمد، وی دارای دو دختر به نام های ملیکا و متینا می باشد. 💐در۳اردیبهشت ماه۱۳۹۶در نبرد با نیروهای تکفیری در منطقه تَل تَرابیع سوریه در حال جستجوی همرزم جامانده خود بود که ناگهان مورد هدف تروریست‌ های تکفیری قرار گرفت و به فیض شهادت نائل گشت. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تـو خلـق شده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌷 🕊 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾مادر شهید نقل می کند:زمانی‌که عبدالکریم،کودکی یک‌ساله بود،من را از خطری جدّی نجات داد.آن روز او در گهواره بود و من مشغول انجام کار‌های منزل بودم.وقتی به سمت آشپزخانه حرکت کردم، فرزندم با جیغ ناگهانی،مرا متوجّه خود کرد.به طرف او رفتم که ناگهان صدای مهیبی از آشپزخانه برخاست.صدای ترکیدن زودپز بود. عبدالکریم با گریه خود سبب شد من از این اتفاق در امان بمانم. 💐احترام به والدین،بارزترین ویژگی فرزندم بود؛هیچ‌گاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم.او همواره متبسّم بود و سعه‌صدر داشت.حتی اگر موضوعی فرزندم را آزرده‌خاطر می‌کرد، هیچ‌گاه آن را به روی ما نمی‌آورد. 🌷از کودکی، روحیه‌ی ایثار و ازخود گذشتگی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود.نوجوانی کم‌سنّ و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را برعهده گرفت تا به جای او بازخواست شود. 🥀🕊ای شهیـد دستـی بـر آر ، نفْس ما را هم تخریب کن تا معبرِ آسمـــان به ‌روی مـا هـم باز شود . . . 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می‌کنند:شهید ابوالفضل شیروانیان همیشه به ما سفارش حجاب می کرد؛می گفت:«اگه میخواید قیامت،جلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها روسفید باشین،نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مُد رفتار کنین.نباید بگید عُرف جامعه فلان‌حرف رو میگه یا فلان چیز رو میخواد!باید نگاه کنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها.ببینین اونها چی میگن، همون کار رو بکنین.» 📖 : 🌷تا شهـادت را ، از خدا نخواهـید نصیب تان نمی شود . . .🕊 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🍎 مادر سالهاست که " شبِ یلدا " کنار میگذارد " یک انار " سهم ِتو را ... 🌷فراموش نکنیم که مادران شهید امشب یک دقیقه بیشتر " بی خوابند " 🌷 شـهدا بـا صـلــوات🌷 🍉 🌷 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 🌺همسر شهید نقل میکند:مسلم با وجود مشغله کاری زیاد رفتن به دعا ندبه و نماز جمعه را ترک نمی کردند.بیشتر مواقع صبح های جمعه سه نفری به دعای ندبه در مهدیه اصفهان می رفتیم و بعد از آن محمد مهدی را به کلاس شنا می برد و بعد از کلاس به نماز جمعه می رفتیم 🌻همیشه طبق برنامه عمل می کرد بعد از ظهر به پارک می رفتیم و وقتی میگفتم امروز را استراحت کن،شهید مسلم خیزاب در جوابم می گفتند:خدا من را خادم شما قرار داده است. ‍   💐قلم می گیرم و . . . غرق نگاهت میشوم آخر نگاهـم ڪن ڪہ بنویسم غزلـــهـای دو چشـمت را✨ 🌷 🕊 🎂🎀🎉🎊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 ☔️همسر شهید نقل می‌کنند:هر وقت بحثمان میشد،واقعا صبوری از سیدرضا بود. گاهی که غُر می‌زدم،اجازه می‌داد من حرف‌هایم را بزنم بعد آرامم می کرد؛ بعضی وقتها از این همه صبوری‌اش اعصابم خورد می‌شد.او موقع عصبانیت سکوت می‌کرد.واقعا صبور بود. ☔️برخی فکر می کنند شهدایی که خانواده‌شان را می‌گذارند تا در راه خدا شهید شوند،خیلی علاقه‌ای به همسر و فرزند و والدین‌شان ندارند اما خدا شاهد است سیدرضا وقتی تماس می‌گرفت، می‌گفت:حالم خوب است،فقط زنگ میزنم صدایت را بشنوم تا آرام شوم. می‌گفت:گاهی ناخودآگاه می‌آمدم زنگ بزنم،بچه‌ها می‌پرسیدند رضا کجا میری؟ می‌گفتم:باید صدای مادر،خواهر یا همسرم را بشنوم تا آرام شوم و بتوانم کارم را پیش ببرم. 🌺قیمتِ گُل برود چون تو به گلــــزار آیی . . .🍃 🌷 🕊 🌟💖🎉🎊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:آنچه من در عبدالله دیده بودم،مهمترین آرزوی او برای کشورش و مردمش ولایتمداری مردم بود.عشق و علاقه خاصی به حضرت آقا داشتند و شهید پیرو خط ولایت بودند.همیشه صحبتهاي ایشان را دنبال می کردند حتی یکی از اهداف وی برای دفاع از حرم آل الله صحبتهای حضرت آقا بود. 💐مادر همسر شهید قربانی نقل می کند:وقتی همسرم گفت:عبدالله میخواهد به سوریه برود،به او گفتم من مطمئنم اگر عبدالله به سوریه برود حتما شهید خواهد شد.چون عبدالله واقعا لیاقت شهادت را دارد. 🌷پدر همسر شهید قربانی نقل می کند:عبدالله به حق الناس خیلی اهمیت میداد،خمسش را به موقع پرداخت میکرد و ماهیانه همیشه مبلغی برای کمک به نیازمندان کنار میگذاشت.و از غیبت بیزار بود. 💐ولادت:۶۰/۰۶/۳۰فسا شیراز 🌹شهادت:۹۴/۱۰/۱۱سوریه 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 🌺همسر شهید نقل می کند:آقا سعید عاشق نماز 📿و انجام واجبات بود همیشه اول وقت نماز می خواند و دائم الوضو  بود.گاهی به او می گفتم که چقدر وضو می گیری؟!می گفت پیامبر ما فرموده:هر کس با وضو از دنیا برود شهید خواهد بود پس من همیشه وضو می گیرم.می گفت وضو نور است اگر مرتب وضو بگیریم میشود نور علی نور و میخندید.مرتب از ثواب های دائم الوضو بودن می گفت.گاهی که از هوش بالا و تمرکز زیادش متعجب می شدم! 🌸آرام بهم می گفت از آثار و برکات دائم الوضو بودن است.آقاسعید عاشق رسیدن به خدا بود و هر کاری برای این وصلت انجام می داد.بیشتر اوقات به نماز جمعه می رفت و علی آقا فرزند بزرگمان را نیز با خود می برد. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯