eitaa logo
کشتهٔ اشک
211 دنبال‌کننده
40 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار حامد آقایی# ای خواستنی ترین عزیز عالم آقای بهشت یا اباعبدالله ادمین 09124886897
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چه اینجا لال ، گویا می شود آن چه از زشتی ست ، زیبا می شود ای تو از یوسف ملاحت دار تر با عبایت مرده ، برنا می شود حوزه ی علمیه داری یا حرم که به دستت جهل ، دانا می شود حجره هایت آبرو داده به خلق بین صحنت ، پست آقا می شود هر که دنبالِ خودِ گمگشده است بی نشانش با تو پیدا می شود کل عالم هست بین مرقدت خوش به آنکه با تو تنها می شود حضرت عیساست ، کشته مرده ات اینچنین عیسی ، مسیحا می شود هیچ وقتی عرضه اینجا کم نشد هر قدَر هم که تقاضا می شود یک تقاضا دارم آقا از شما کربلا هر سال ، مولا می شود؟
اینجا بهشت بین رواقت مشخص ست در این حریم مهر و صداقت مشخص ست ایران دو عرش داشته آن هم تو و رضا از مشهدِ امام ، چراغت مشخص ست هر لحظه چادرت گره ای باز می کند ای فاطمی سرشت سیاقت مشخص ست وقتی قدم بسوی عزیزت گذاشتی از این جهان و هر چه ، طلاقت مشخص ست از سوز توست ظهر قم اینگونه داغدار هجر غریب طوس ز داغت مشخص ست علامه های اشک ، به تو رشک می برند ای قبلگاه ، شوقِ عراقت مشخص ست
دستهایی که تو داری ما را می برد زود در آغوش حسین پاسدار حرم شاه تویی این تویی مرقد شش گوش حسین غم ارباب تو را برد از حال نه عمود ای که تو مدهوش حسین از ادب ، علقمه ماندی تا که نرود جسم تو بر دوش حسین
شستند به جویِ در مولا گل ما را بردند کنارش دل ناقابل ما را بیهوده پی قیمت عشاق نباشید معشوق خریده ست از اول دل ما را ما گرد و غباریم بگویید به آقا از پا نتکاند همه ی حاصل ما را ما را سگ ولگرد نخوانید که عمریست در خانه ی خود بسته فقط منزل ما را حاجت نگرفتن ز کریم ست چه مشکل داده به علی اصغر خود مشکل ما را سالی که نرفتیم به کربلا و مردیم جز هجر نیابید دگر قاتل ما را
چون سرو قدش نیست به دل سرور دیگر تا هست ، نگردیم پیِ دلبر دیگر یک عمر پشیمان شدنش حاصلمان ست یک لحظه چو باشیم به پشت در دیگر این شالِ عزا قیمت بی حصر به ما داد ارزش ندهد هیچ به ما زیور دیگر بر سجده ی ما ، بین حرم خرده نگیرد الله ، ندارد بخدا مظهر دیگر باران که شدیم سوی بالا گذر ماست بالا نتوان رفت به بال و پر دیگر در ثروت ما گریه مهم ست ، مهم ست چون اشک نیاورده خدا گوهر دیگر بر گریه زکاتیست که آن وقف رقیه ست زهرای دگر ماه دگر کوثر دیگر آب آمد و آزاد شد و دختر تشنه گفت عمه نداری بدهی معجر دیگر پیش سرِ گمنام پدر گفت ، رقیه بابای من ست عمه این یا سر دیگر؟ آه از زن غساله که می گفت به زینب یک عمر ندیدم چو تنش پیکر دیگر
در اولین شبش ، طلوعِ نور شد سپیده شد چه بی رقیب عاشقی که از ازل شهیده شد چه دختری که آینه گواهِ گفته ی من ست امیرمومنان دوباره در کمال دیده شد چنان به وحدتِ وجود می رسند هر دو که بپرسی ام ، بگویمت حسین آفریده شد همینکه دید آسمانِ چشمهای یار را از این زمین بریده شدازاین زمین بریده شد همیشه در حیات خود به عمرِ عاشقانه اش فقط حوالیِ برادرِ عزیز دیده شد نگو خدای صبر از چه مو سپیدِ عشق شد حسین چون هلال شد ، عقیله هم خمیده شد
هر بار آمد اشک من ، آقام هم بود از اشک هایم زودتر او در دلم بود از اشکهایم بیشتر زخمِ تن اوست هر قدر چشمم در غمش بارید ، کم بود بدحال بودم ساعتی فکرش نبودم خوشحال هستم شادیِ من نیز غم بود در روضه هایش کهنه گی معنا ندارد هر بار چایِ روضه خوردم ، تازه دم بود بیداری ام را زیر ایوان دوست دارم شیرین ترین خوابی که من دیدم حرم بود همچون برادر دوست خواهم داشت او را هر کس که در مشایه با من هم قدم بود
کوه ست و در مسیر مردد نمی شود هر کس به عاشقی که زبانزد نمی شود خورشیدِ عالمین ، علی هم برابرش یک لحظه ، دور زهره نگردد نمی شود از بس مواظبِ تن مجروح فاطمه ست حتی نسیم از بر او رد نمی شود وقتی مطهره برود بین کوچه ایی جز یک حرام زاده کسی سد نمی شود شیطان نکرد سجده به انسان ، فقط همین شیطان به قدر ضارب او بد نمی شود
از عرش بهر دیدن مولا ، رسید و رفت بر دوش ، بار حزن علی را کشید و رفت تا بستری نبود ، علی روبراه بود نه سال بین جانِ علی جان تپید و رفت باور کنید زخمِ دلش بستریش کرد از غصه ی امامِ زمانش خمید و رفت پروانه وار دور علی بود تا که بود چون شمع پای غربتِ مولا چکید و رفت قول ست پشتِ در پسرش دفن گشته است بیهوش بود محسن خود را ندید و رفت آمد به هوش و دید علی دست بسته است با پهلوی شکسته به مسجد دوید و رفت یک شب که خواست بوسه به فرزند خود زند در بین خواب آهِ حسن را شنید و رفت ذوب کرد غصه فاطمه را گشت چون شبح آن شب چه بی صدا ز مدینه پرید و رفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اعتراف عجیب مولوی اهل تسنن به نقش خلیفه دوم در شهادت حضرت زهرا (س) 👈 مولوی مدنی، خطاب به پیروانش: ما گیر کرده‌ایم و نمی‌توانیم حقایق را انکار کنیم!
بیا که بغض ، نرفته ست از گلوهامان اگر چه رنگِ دگر دارد آرزوهامان به عطر سیب وضویت قسم نگاهی کن هنوز بوی ریا می دهد وضوهامان عمل به آنچه که دانسته ایم در ما نیست اگر چه حرف تو شد بین گفتگوهامان فقط به پاکیِ این تن حواسمان بوده است که هست هرچه به جزدل به شستشوهامان بدونِ گریه پشیمان شدن نمی ارزد بریز سوز و صفا را در این سبوهامان به سوی مرقد جد تو السلام علیک که بسته است به این عشق ، آبروهامان میان سیل بلا جمع کرد ما را او فدای حنجر پاشیده اش گلوهامان
فقط نورست باطن نور ظاهر نور مظهر ، نور که نامش نور رسمش نور چادر نور معجر نور حجاب انداخته خورشید اما می درخشد باز که تنها زهره ی زهراست را در خاک زیور نور همیشه جلوی حقّ ست که درحال تکثیرست یقین کورست هر کس گفته باشد هست ابتر نور به نور اوست می بینند مردم نیت خود را و آن چیزی که محشر را کند روشن، سراسر نور همه دیدند ماهِ نیمه پنهان ، ماهِ خونین نه دگر سرخ ست بر رخساره ی زهرای اطهر ، نور چنان زخمی شده انگار که از جنگ برگشته شبح یعنی که افتاده ست زخمی بین بستر نور
سه بار رفت ز دنیا ، سه بار رفت از حال سه بار خورد زمین ، کوچه ، پشتِ در ، گودال
نشست پشت درِ خانه جان دهد زهرا ولی بخاطر مولا سه ماه پیشش ماند هر آنچه تاب و توان داشت رفت از جانش همین که محسن او رفت ، آه پیشش ماند به قبر ، فاطمه خوابید با کبودیِ رو کبودی رخ او شد گواه ، پیشش ماند گذشت و رفت به گودال ، سیدالشهدا برای قتلِ به صبرش سپاه ، پیشش ماند دلیل داشت که دل کند زینب از گودال غروب ، فاطمه در قتلگاه پیشش ماند
واحد یا زمزمه شهادت حضرت زهرا (س) از زبان مولا مثه تو هیچکی تو این زمونه نیست دیگه بی تو جام میون خونه نیست بی تو ای آب حیات زندگی برا زنده موندنم بهونه نیست دنیا اومدم برای دیدنت خیلی زوده واسه پرکشیدنت سخت ترین لحظه ی عمر علیه رو تابوت به روی شونه بردنت فاطمه (س) یا فاطمه یا فاطمه دیگه حیدر بعد تو بی جوشنه نرو که مدینه با تو روشنه پرکشیدی از رو بسترت ولی حالا نوبت مریضیه منه خدا داده با تو دنیا رو به من رو نگردون نده غمها رو به من حالا که بازوت و دیدم فهمیدم تو نگفتی خیلی حرفا رو به من فاطمه یا فاطمه یا فاطمه نذر موندنت شده دعای من من فدات بشم شدی فدای من به جا من تو رو زدن یه عده پست رفتی بین قبرِ من به جای من توی این خونه تو رو زدن چه بد شده کنده گل از این چمن چه بد چی دیده میون کوچه ،پسرت که داره زار می زنه حسن چه بد فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
از حیات خود هدف دارد دلم شادی و شور و شعف دارد دلم هر کسی را آرزوی بر دل ست شوق دیدار نجف دارم دلم
به تسبیح تو مشغول ست حتی ماه ای بانو که با نور تو پیدا کرده عز و جاه ای بانو
بالا اگر روی به اجابت رسیده ایی آه ای دعای فاطمه امشب مرو به عرش
ماجرای گونه اش تا زیر سنگ قبر بود دست با انگشترش زورش دو چندان می شود
تو دستِ مهر فاطمه در آستینی خود آفتابِ عشقی و سایه نشینی ای همسر مولا که شأنت هست والا باید بگوید از تو علامه امینی چون چارده معصوم جای تو به عرش ست حالا اگر که چند روزی در زمینی ام البنینی بود هر کس را که دیدم باید به تو پس گفت ام المؤمنینی هر کس ارادت داشت بر تو اینچنین گفت داغِ غمِ عباس جانت را نبینی از هر چه ترسیدی سرت آورد دنیا این بار نوبت بر تو شد ، بستر نشینی ذکرِ مصیبت را بشیر آغاز چون کرد گفتی به عالم نیست چون من شرمگینی او گفت شاه عشق تا باشد سلامت در علقمه افتاد و خاکی شد جبینی وقتی که دستانِ گلت از تن جدا شد خم شد حسین آنجا برای دست چینی می خواست زهرا را ببیند ، تیر نگذاشت نگذاشت برخیزد ، عمودِ آهنینی یک روز گفتی ، فاطمه من را نخوانید یک روز هم گفتی که امّ بی بنینی