eitaa logo
کشتهٔ اشک
211 دنبال‌کننده
42 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار حامد آقایی# ای خواستنی ترین عزیز عالم آقای بهشت یا اباعبدالله ادمین 09124886897
مشاهده در ایتا
دانلود
گذرها بسته شد تا باز شد یک لحظه چشمانش وضو دارد نگاه انداختن بر روی قرآنش به یک‌ رو هم محمّد هم علی هم فاطمه پیداست واینکه بر حسین و بر حسن رفته ست ایمانش شروعش از تمامِ دلربایان هست زیباتر چه مولا زاده ای که هست مولا هم به فرمانش به رفت و آمدش ، با جزر و مد دریا هماهنگ ست برای رزقِ سالش کوه هم رفته به دامانش زمین ها و زمان ها دوره می کردند خود را که به شعبان در مدینه آمده ، رفتند قربانش عدوی او اگر گفته ست حقّ سلطنت دارد ندارد ارزشی که گفته این را حیّ سبحانش به یمنِ او شکافِ کعبه را پس لرزه افتاده دوباره قبله برده دستِ خود را بر گریبانش علی یعنی که محشر ساختن در طرفة العینی چنان دل بردنِ از ما ، قیامت هست یک آنش فرازِ رتبه اش را قلهٔ قاف آرزومند ست ندیده ست و نخواهد دید دنیا روزِ پایانش فقط چشمانِ او را نیزه ای با زور خواهد بست وخاکِ کربلا هم می کند با گریه ، پنهانش عصای پیریِ این خانه روی خاک می افتد و خواهد رفت بر دست پدر جان ، جسمِ بی جانش که دیده خشکزاری با بیابانی شود آباد؟ به روزِ تشنگی شد بوسهٔ یک تشنهٔ درمانش اگر چه زیر پایِ اسب ، شد زهرایِ پشت در ولی دیدند در روزِ دهم نشکست پیمانش عجب بزمی فراهم ساختند آن روز با جسمش همان جسمی که هر شب بود خیلِ شهر مهمانش نبود آن روز دستی که رود از پیش او خالی که آن هم از مرامش بود ، از جودِ فراوانش و قبل از آنکه بوی خیمه های سوخته آید گلستان کرد عالم را به جسم عطر افشانش
چه توفیقی دارد خاکی که به روی آن راه می روی ، چه پیگیرست خورشید که به تو زل زده تا برای یکبار هم که شده نگاهش کنی ، و چه سعادتی دارد ماه که تنهائیش را با تو سر می کند ، به عشق تو شب ، دستورِ سکوت می دهد تا زمین از صدای مناجات تو آرامش بگیرد و خوشا بر آن گوش شنوا .. آری اذان هم خودش را برای نماز تو آماده می کند ، ای که گلدستهٔ قنوتت مجسم ترین قبله ست ، دمِ باد گرم که در زلف تو می رود و دیگر نسیم دل انگیز شود ، و خوشا به حالِ مشامِ عاشقِ عطر سیب وخوشا به تو که هر وقت دلت خواست کربلا می روی
دور جسمی که صدای بزنید ست فقط خواهش خواهرِ مظلومِ دوعالم نزن ست بی کفن بود ولی با تنِ پاشیده شده از کفن روضه نخوانیم که او بی بدن ست هر قدر آب ندادند به جایش اما خاکِ گودال فقط سهم لب و این دهن ست برد از پیکرِ او پیرهن گفت به خویش زیر این نور ، بدن مستعدِ سوختن ست سرخیِ سنگ یمن را تو ز گودال بپرس خون انگشت به رخسارِ عقیق یمن ست زینبیه وطن اوست بجا باشد اگر روضه خوان ها همه گویند که دور از وطن
ندیده به خود خاک ، لیلا ندارد که یوسف ندارد زلیخا ندارد ندیده که بی عشق بوده ست روزی ندیده دمی شور و شیدا ندارد زمین دوره کرده خودش را و دیده چو این تیره اینقدر والا ندارد به یک خانه این قدر مریم ندیده به یک نسل ، این قدر عیسی ندارد و دیده به خود پیشوایانِ کودک که آن هم به جز آلِ طاها ندارد برای دلِ ما رقیه امام ست که سن در ره عشق معنا ندارد نبین کودک ست این نبین کوچک ست این صدف آنچه دارد که دریا ندارد پدر را قسم ده ، به نامِ رقیه ببین که جوابِ تو اما ندارد و عباس با دیدنِ روی ماهش دگر حسرتِ روی زهرا ندارد از این فاطمی تر نیاورده دنیا به دور پرش ، پر دراورده دنیا دلم کرده امشب هوای رقیه که جانم که عمرم فدای رقیه به دوشِ عمو رفته پس این غلو نیست که عرش معلی ست جای رقیه به نذرش مرا زیر و رو کرده مادر که گفت این النگو برای رقیه بخواه از نگاهش تو اشکِ فراوان که چون فاطمه شد دعای رقیه محرم شب سومش آتشین ست فقط روضه شد روضه های رقیه اگر چه برای خودش مرگ را خواست همه زنده ایم از بقای رقیه سر سفره بود اهل شام و خرابه فقط بوی آن شد غذای رقیه به دیوار و در کاش که تکیه می داد ولی بود نیزه عصای رقیه به دستورِ گریه سر آمد خرابه به آن هق هق و های هایِ رقیه یتیم خرابه چه بالی درآورد همینکه رسید آشنای رقیه سفر بُرد آخر پدر دخترش را که آمد دگر جان به نای رقیه
در مدحِ تو باد ، حکمِ دم نیست که هست شیدایِ تو سقای حرم نیست که هست نومید چرا بیایم از درگاهت بیت پدرت بابِ کرم نیست که هست
ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن به بند انداخته دنیای بی مهری ، عدالت را که بیتِ عدل را جز او کلیدی نیست باور کن نقابِ شادمانی این جهان بر چهره اش دارد بر این لبخندِ مصنوعی که عیدی نیست باور کن زمین ، کهنه تر و خسته تر از دیروز می چرخد که حالِ مضطرش چیزِ جدیدی نیست باور کن یدالله ست نعمت را به عدلش می کند تقسیم بیاید او دگر دست پلیدی نیست باور کن اگر حالا نمی آید به جز معدود یارانش به دریای نگاه او مریدی نیست باور کن
شنیدنِ تو به وجد آورد مرا هر دم به کربلا ، ببرد نامِ تو مرا دردم فقط زیارتِ صحن تو خود نمایی کرد دمی که خاطره ها را مرور می کردم مریضِ هجر ، به رنگ و به روش معلوم ست خوشا به سرخیِ پرچم بدا که من زردم به اشک نامه نوشتم ، به لطف امضا کن دوباره تذکره ام را برات آوردم ارادهٔ من و ما که دخیل نیست حسین اراده کن به وطن ، زودِ زود برگردم همیشه درد و دلم با تو از حرم بوده همیشه غصه همین ست و این بود دردم فقط به کوله ی پشتیم ، خو گرفته دلم چه خوب اگر که ببینم ، فقط حرم گردم
تو را برداشتن سخت ست ای خرد و خمیر اما ز بس رفتی به زیر سم ، کشیده می شوی راحت به هر جای بیابان بخشی از جسم تو افتاده اگر چه دوره ات کردند دیده می شوی راحت چه بد ، ای میوهٔ دل نخل امیدم زمین خوردی که روی این عبای کهنه چیده می شوی راحت عزیزم اندکی مانده دگر قدری تحمل کن بیاید مادر قامت خمیده می شوی ، راحت هنوز از تو نکندم دل که بستی چشمهایت را چرا اینقدر از بابا ، بریده می شوی راحت
یا خدیجه(س) ما بچه های فاطمه هستیم ، آمدیم مادربزرگ عیدی ما را حرم بده
چه شِکّری ست چه طعمی ست عطر هر دهنی ست که عزّتِ کلمات و شکوهِ هر سخنی ست قسم به نام حسن ، هر که مهرِ او را داشت انیس و مونسمانَ ست قوم و خویشِ تنی ست رسیده نیمهٔ ماه و نگاه ها اینجاست چقدر این پسرِ خانواده خواستنی ست به یمنِ آمدنش نرخ ها شکسته شده بگو به کعبه اذان را، چه ماهِ بت شکنی ست به روزِ حشر که خوبان حسینی اند همه حدیثِ عشق بگوید ، حسین خود حسنی ست چه چشمه ایست دو چشمش چه ابروئیست کمان عزیزِ فاطمه یعنی عزیزِ هر دو جهان هر آنچه رزقِ جهان هست آب و دانهٔ اوست و جود مانده اگر عمرِ جاودانهٔ اوست همیشه سفرهٔ بذلِ کریم باز بود همیشه بخششِ بی منّت از نشانهٔ اوست چنان به مهرِ خودش فقر را بغل گیرد فقیر حس نکند در میان خانهٔ اوست خدا تمامِ کرم را به مجتبی داده کلیدِ خانهٔ فردوس در خزانهٔ اوست بهشت را به بها می دهد خدا ، آری بهشت اگر بدهد حتم با بهانهٔ اوست دلم به سفرهٔ شاهانه دعوت ست امشب بساط آنکه گدا نیست ، حسرت ست امشب
تو با عظمت ترین جهانی تو حرف بزرگ هر دهانی بُرنده ترین کلام ، از توست ای ناب ترین تیغِ معانی در نطفه ، طلوعِ روح با توست در مرگ ، تو روح می ستانی ای حافظِ سی هزار عالم آقای کران و بی کرانی ابرو و لب تو جمع اضداد چون قهرِ تو ، شهره مهربانی سلمان به جوانی اش تو را دید حیرت که مسن ترین جوانی جای خود ابوتراب ، تازه بابای تمام آسمانی سمتِ تو کند فرار مخلوق در حشر تو برگهٔ امانی ای روی زمین قوی ترین مرد مظلوم ترینِ این جهانی
ای دست گیر ، بیعتِ ما را قبول کن این بار هم زعامتِ ما را قبول کن ای مهربان به چشمِ طمع آمدیم ما گفتی بیا ، جسارت ما را قبول کن تا کاروان قربِ به تو راهمان زیاد جا مانده ایم ، سرعت ما را قبول کن دل را به مفت هم نخریدند مردمان ما یخ فروش ، قیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما ، خوش به حالشان بی ارزشیم ، حسرت ما را قبول کن شب زنده دارِ هرشبِ قدریم با علی ربّ علی ، عبادت ما را قبول کن ما را به دوستیِ علی خلق دیده ست محشر بیا رفاقت ما را قبول کن دائم بیار نام علی را به روی لب امضای این زیارت ما را قبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را ، بضاعت ما را قبول کن
این بار هم خون ریخت ، اما پشت در نه آسیب را پس یک نفر زد ، چل نفر نه آن بی هوا ضربه ، هوای کوچه را داشت هنگامِ ضربه داد مولا را خبر نه یک تیغ داد اندازهٔ یک کربلا زخم خونِ دلی نقش زمین شد خونِ سر نه تا خانه هر دفعه زمین می خورد می گفت من را نبیند دخترم با چشم تر نه در کربلا اما سکینه دید زلفی در پنجه ای می رفت و گفت آه ای پدر...نه موئی که زهرا شانه کرد آنجا به هم ریخت از دست شمر افتاد تن بر خاک ، سر نه زد بیشتر زد بیشتر زد بیشتر شمر می گفت در گودال زینب هر قدر نه
هر کس بلا نخواست مقرب نمی شود یعنی که عبدِ باب دل رب نمی شود زینب گرفت جامِ بلا را و سر کشید جامی چنان سبوش ، لبالب نمی شود ام المصائب عالمهٔ بی معلمه هر بانوئی که صاحبِ منصب نمی شود دریا اگر که خونِ دل عاشقان شود یک قطره از مصیبتِ زینب نمی شود زینب ، حسین را به تماشا گذاشت و گفت این بهشت قسمتِ هر لب نمی شود تنها برای یک بدن آمد میان دشت آن هم علی که با رخ او شب نمی شود گفتا که جانِ جانِ برادر بلند شو قدّ حسین با تو مورب نمی شود خون تو ریخته که چنین گُر گرفته ایی این آتش تن تو که از تب نمی شود بوسه گرفت از تو همین چند لحظه پیش ای ماهِ نیزه نوش ، لبت لب نمی شود تنها عباست چارهٔ ما ور نه این بدن هرکار می کنیم مرتب نمی شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر آدم و عالم به در خانه توست ما که در چای تو فال همه عالم دیدیم
🔻عنایت خاص امام حسین به روضه خانگی+فیلم مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی می‌گفت: زمانی یکی خواب دیده بود که امام حسین(ع) از قمر بنی‌هاشم می‌پرسند: روضه‌خوان‌ها چند نفر هستند؟ می‌خواهم صورتشان را ببینم. صورت را که به امام حسین(ع) می‌دهند، بعضی روضه‌خوان‌ها را قلم می‌زنند. 👇👇👇 aghigh.ir/000Wmm
زمین از ظلم ، غم دارد که اینجا آسمان خاکی ست به باطن آسمانِ هفتم ست و در عیان خاکی ست قنوتی نیست از دستی و از گلدسته ایی اینجا که زانوی زیارت نامه در این آستان خاکی ست اذان را از بلندای مناره گوش باید داد ولی صد حیف نام اعظم و نام اذان خاکی ست نمی دانم چرا ویرانه ، حتما حکمتی دارد و شاید که قبور اینجا برای امتحان خاکی ست یقینا مجتبی از فاطمه پیشی نمی گیرد نمیخواهد مزاری ، تا که قبر بی نشان خاکی ست بقیع و گوشهٔ زندان و کنج حجره و گودال برای دستگیری تاج سرها ، جسمشان خاکی ست
کجا رود اسیرِ کربلا به غیرِ روضه ها به سیل اشک می رسد به وقت سیر روضه ها خوشا به حال آنکسی که مو سفید روضه شد که گشت رو سفید و عاقبت بخیر روضه ها اگر چه از نگاه او فراری اند عده ایی فراریان شوند عاقبت ، زهیرِ روضه ها به هر کجا که با سرش رسید ، گریه پا گرفت دمی به دیر راهب و دمی به دِیر روضه ها حال که زائر دلِ شکسته می شود حسین کجا رود اسیر کربلا به غیر روضه ها
اگر که پر زده روحم ، فدای جسم علی که اعظم ست برایم ، عزای جسم علی عمود و تیغ به فکر طلا شدن هستند اگر شدند تماما گدای جسم علی پی تنی که شده پخش آمدم اما به چند تکه رسیدم به جای جسم علی عبای پیغمبر روی شانه های من ست پیمبر ست ، عبا پس برای جسم علی عصای من شده یک چیز ، نیزهٔ غربت به عکس، من شدم اینجا عصای جسم علی بگو به شمر نیاید میان آن گودال که قتلگاهِ من اینجاست پای جسم علی
خواستی عمامه برداری اگر نگذاشتند از تن جدّت ولیکن پیرهن برداشتند شخم زد ده اسب جدّت را و بعدش کوفیان تیغ ها و نیزه ها را روی جسمش کاشتند پیکرش را دشنه ها هر قدر برمی داشتند سنگ اندازان به رویش سنگ را انباشتند سر بریدن ، ارباًاربا ، تاختن ، جای خودش عمه را بر دیدن این صحنه ها واداشتند خوب شد سالم به خانه آمدی اما حسین پیکری از او برای خواهرش نگذاشتند
طلوعِ صبح بشر درنگاه تو معلوم به پرده پردهٔ عالم پگاه تو معلوم تو آشکار ترین ، بلکه بهتر از خورشید در آسمان و زمین روی ماه تو معلوم گرفته ست هوای جهان اگر از غم به های های جهان ست آه تو معلوم تو خود پناهِ جهانی اگر چه آقا جان کنار چادر زهرا پناه تو معلوم هر آنکه بر غم جدّت گریست می داند که گشت با مددِ گریه راه تو معلوم قسم به سیصد و اندی حبیب های شما حسینی اند از این رو سپاه تو معلوم تو صبح و شام خود از زائران گودالی به ناحیه ست فقط قتلگاه تو معلوم
واله پاکیِ توست حضرت مریم تشنهٔ دیدار توست چشمهٔ زمزم هست به قم کار تو شفای مریضان حشر بود کار تو شفاعتِ عالم حتم به محشر کنار فاطمه هستی بین همه گامهای توست مقدم شب زدگان را حریم توست چو خورشید صحن عتیق تو هست نور مجسم امر شفاعت به هر کسی نرسیده راضیِ از تو ، خداست قدر مسلم آن که به زهرا شبیه بوده ، یقین شد چشم و چراغ دلِ پیَمبر اکرم چشم و چراغ دل پیمبر اکرم اشک به چشمم بده برای محرم
با بوسه بر خاکت طلا رونق گرفته با نام تو بازارها رونق گرفته ای که قدمگاه تو آمالِ دل ماست هر جا که رفتی خاک پا رونق گرفته داروی ما دارالشفایت ، خاک پایت در خیلِ بیمار این دوا رونق گرفت بیمار ، یک تجویز ، حال خوب ، برگشت اینگونه این دارالشفا رونق گرفته مزدِ تو بر زوار توحید ست ، با تو ایمانِ مردم بر خدا رونق گرفته یک اربعین را کربلایی می کنی پس انگار با تو کربلا رونق گرفته
ای ترکِ تن کرده ، مکن ترک این جماعت را آوراگان را بیش از این آوارگی ظلم ست
هدایت شده از samad
روح الله.mp3
1.84M
❇️ کمالات از خداست ❇️ 🔊 استاد ارجمند مهدی توکلی ✨✨✨✨✨ ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: 🔻⚠️ما برای این وقت تلف‌کردن‌ها آفریده نشده‌ایم.❗ 📚نکته‌های ناب، ص١٣٣ https://eitaa.com/a110z135
حدیث لم یزلی بود آنچه می گفتی که مدح نور جلی بود آنچه می گفتی تو از صفات خدا حرف میزدی اما بدان صفات علی بود آنچه می گفتی
(١) یابن‌الشبیب! جدّ مرا بی‌هوا زدند یابن‌الشبیب! جدّ مرا با عصا زدند. پی‌نوشت: بی‌هوا بودن، به معنای بی‌پروا و بی‌توجه بودن به محیط اطراف خود و عدم مواظبت است. «بی‌هوا زدن» بیانگر نوعی رفتار ناجوانمردانه‌ی افراد بی‌مروّت است. مثال: بی‌هوا بر روی ماه دخترت سیلی زدند.. اما وقتی رزم امام علیه‌السلام را وصف می‌کنیم، بلاغت کلام، اقتضا می‌کند که از کنایه‌ی بی‌هوا‌زدن استفاده نکنیم؛ تا تصور ناشایست در ذهن مخاطب ایجاد نشود. یابن‌الشبیب! جدّ مرا بی‌هوا زدند موهِم معنای «غفلتِ امام» است. (نستجیر بالله) و چون این عبارت، در قالب زبان حال حضرت امام رضا سلام‌الله‌علیه بیان شده است، به نظر می‌رسد که در نقل و اشاعه‌ی آن، وسواس بیشتری باید داشت.