eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
20.2هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
1.9هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ و استراتژی های موفقیت در مشاوره قبل از ازدواج چیست؟ 3⃣لطفا رازدار باشید موارد مطرح شده در جلسات مشاوره پيش از ازدواج را حتی با نزدیکترین دوستان و اعضای خانواده خود در میان نگذارید. ❗️ آنچه در جلسات مشاوره مطرح می ­کنید فقط برای گوش مشاور و شریک زندگی شما است. 🤫 ❌فاش کردن این مسائل فقط را از بین خواهد برد. @hamsardarry 💕💕💕
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💌 گفته بودم که به ندهم هرگز دل❤️ باز چشمم به افتاد و گرفــتار شدم🥰 🌹 http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1 😍😘😍
❤️🍃❤️ آقایون اگه این نکات و رعایت کنید تو زندگی زناشویی باور کنید هیچوقت زندگیتون به جدایی ختم نمیشه✌️ ❗️‏عذرخواهی کردن را عیب ندانید ✔️ دست از مقایسه کردن همسرتان بردارید 👈مناسبت‌های خاص را از یاد نبرید ✍ مشاجره مسالمت‌آمیز را یاد بگیرید ❤️ احساسات خود را به زبان بیاورید ❌سعی در تغییر دادن همسرتان نکنید @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ سرگذشت بسیار زیبای دختر ایلاتی ‌@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ دیشب چی بهت گذشت که‌موندی؟؟... روی زمین نشستم:بشین حرف بزنیم... به پسرا نگاه میکرد وگله ای که داشت دور میشد...کنارم نشست که گفتم:چرا اینکارو با خودت میکنی؟میدونی همه ما داریم درد میکشیم که موهای تو روز به روز داره سفیدتر میشه؟؟؟ غمگین شد چهره آفتابسوخته اش که گفتم:خودت میدونی که چقدر دوستت دارم خودت میدونی که پشت وپناه منی حتی وقتایی که حس میکردم خدا هم منو فراموش کرده اما تو نه،آراز بسه حق نداری خودتو آزار بدی،نگاه من کن هم مردنم اذیتت میکنه همه زنده بودنم... آراز جوری نگاهم کرد که خفه خو.ن گرفتم از سگ چشمای وحشیش....انگشتشو تکون داد توی هوا:ربطی به تو نداره این موضوع...خواست بلند بشه که دلمو زدم به دریا پیراهنش رو‌کشیدم:پس چرا پدر نمیشی؟؟بقیه عروسها باردارن،ایاس ماه دیگه بچشو بغل میگیره بهرود سه ماه دیگه اما نرگس از بی محلی های تو داره دق میکنه...آراز سرجاش نشست:نرگس از من وکارهام دق نمیکنه بلکه از رفتار بی فکرشه که داره خودشو‌اذیت میکنه،اون دختر چشم وگوش باز با آبروی خودش هم بازی کرده در صورتی که میدونسته جایی در زندگی من نداره وبارها هم بهش گوشزد کردم اما اینبار قاطعانه برخورد کردم اگه یه بار دیگه دست به رفتار های ناشایست بزنه میبرمش خونه پدرش... انگشت اراز بین انگشتام بود وگفتم:اما دوستت داره،خیلی خوبه یکی دوستت داشته باشه خوبتر اینکه بدونه دوستش نداری اما بازم دوستت داشته باشه... :ته این چهره چیه؟چرا بوی خوبی به مشام من نمیرسه... چشماش توی صورتم در گردش بود وگفتم:میخوام زندگی کنی،میخوام خوشبختیتو ببینم عروسیاتون رو ندیدم آما آرامشتون رو ببینم مخصوصا تو که همه زندگی منی... اشکهای مزحم میریختن واراز یکی یکی پسشون میزد:این اشکها برای منه؟؟... آره برای اراز بود برای تموم خوبی هاش،مردونگی هاش و دل بزرگتر از دنیاش،لعنت به زمان که باهاش بازی کرد و ادمهایی که همه جوره ما رو زدن تا خوشحالیامون رو ازمون بگیرن تا دورمون کنن وموفق هم شدن... :میخوای خوشبختی منو ببینی؟؟...اوهومی با ثدای گرفته واز ته دل گفتم که گفت:من چطوری باید خوشبختی تو رو ببینم؟؟؟.... @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ⚠️ در مقابل ۱. اهداف ناسازگار در رابطه اگر اهداف شما در رابطه نسبت به یکدیگر متضاد است این مسأله می‌تواند نشانه‌ای باشد برای بازنگری در رابطه و اتخاذ تصمیمات جدی. اگرچه این موضوع بیشتر شبیه یک موضوع شخصی است که باید روی آن کار کنید اما بدون شک یک پرچم قرمز برای آینده‌ی رابطه‌ی شما است. مثلاً اگر طرف مقابلتان به شما گفته که هرگز ازدواج نخواهند کرد اما زندگی مشترک دقیقاً همان چیزی است که شما آرزویش دارید پس بهتر است که حرف طرف مقابلتان را باور کنید و ساده از کنار آن نگذرید. @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 🎭🔪🚬🎲 دکتر گفته بود باید از سرم عکس بگیرند و یکی دو روز  تحت مراقبت در بیمارستان بمانم. 😒 خانم مدیر که باید برمیگشت پیش بقیه بچه ها. خانم عظیمی کنارم ماند. خیلی زودتر از من خوابش برد. 😐 فردا چشم که بازکردم تنها بودم. نفرات تخت های کناری ام مرخص شده بودند و خانم عظیمی هم نبود. به سختی از جایم بلند شدم.😓 وقتی بیرون از اتاق رفتم همان زن را دیدم که روی صندلی ها فلزی خوابش برده.😟 یکدفعه پرستاری مرا دید و تشر زد:تو نباید از تخت بیای پایین! با صدایش آن زن از خواب پریشانش پرید. آشفته آمد دنبال ما داخل اتاق.😳 به دستهای پرستار که به دستم سرم وصل میکرد، خیره شد. پرستار رو به او گفت: نذار بیاد پایین، الان صبحونه اشو میارم باید کامل بخوره...🤫 زن با سر تأیید کرد. وقتی پرستار بیرون رفت رو به او گفتم: ممنون ولی نیاز نیست... موقع ادای حرف س سرزبانی حرف زدم. حتما بخاطر جای خالی دندانهایم است. حالم گرفته شد. 😑 در فکر و خیال بودم که موبایلش زنگ خورد. جواب نداد فقط یک پیامک فرستاد. پرستار که سوپ را آورد. زن ظرف را گرفت میز متحرک پایین تخت را جلو کشید.😶 همانطور که با قاشق آن را هم میزد که خنک شود زیرلبی چیزی میخواند. سوپ را قاشق قاشق در دهانم می گذاشت و من با نگاهم از آن چشمهای کم فروغ، تشکر میکردم.🤒 کمکم کرد بنشینم. از کیفش قرآن کوچکس درآورد و مشغول خواندن شد. زمزمه هایش لحن دلنشینی داشتند. انگار حافظه گوشهایم این صدا را در خود گنجانده بود. 🤔 چند ضربه به در خورد. یک مرد میانسال با موهای فر و قامت خیلی بلند ولی استخوانی وارد شد. رو به زن گفت: فرشته بیا کارت دارم. 🤐 در ذهنم تکرار کردم؛ فرشته! این اسم به آن نگاه مهربان می آید. فرشته بلند شد و وقتی بیرون رفت در را بست اما صدای همسرش به وضوح شنیده میشد: -باز یه دختر بیکس و کار پیدا کردی نشستی بالاسرش! 😤 +هیس میشنوه🤫 -چرا منو خودتو اینقدر عذاب میدی؟ 😠 +بذار تو حال خودم باشم😣 -چرا نمیخوای بفهمی کیمیا مرده دیگه برنمیگرده... 🙄 +توروخدا برو😢 صدای هق هقش بلند شد. با شنیدن گریه هایش چیزی در قلبم جابه جا شد... ادامه دارد.... @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨آغـاز کـنـم بـه نـامـت ⚪️✨ای حــضــرت دوسـت 💠✨هــر آنــچــه شــود ⚪️✨به نامت آغاز، نکوست 💠✨دفترچه‌ٔ عشق را اگر بگشاییم ⚪️✨سطر از پی سطر، 💠✨آیتی از تو در اوست 💠✨بـــه نـــام خــداونــد ⚪️✨خــورشــیــد و مــهــر 💠✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ⚪️✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
❤️🍃❤️ ⛔️ 1️⃣ اگه توی زندگی مجردیت مسئولیت کاری رو به عهده نمی‌گیری یا همه‌اش توی خونه از زیر کار در می‌ری ( تنبلی و بی‌مسئولیتی) @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 10 نشانه رابطه عاطفی پایدار 1. شما می‌توانید خودتان باشید شما و شریک زندگیتان یکدیگر را همانگونه که هستید می‌پذیرید. شما سعی نمی‌کنید یکدیگر را تغییر دهید. اگر شریک زندگی تان شما را قضاوت می‌کند، می‌توانید بدون نگرانی خودتان باشید و هویت واقعی خود را نشان دهید. تحقیقات نشان می‌دهد زوج‌هایی که یکدیگر را می‌پذیرند، از روابط خود رضایت بیشتری دارند. @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ سرگذشت بسیار زیبای دختر ایلاتی ‌@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ چطوری باید خوشبختی تو رو ببینم؟؟؟... به زمین نگاه کردم خاک بود سنگ وعلف هم بود همه رو با هم داشت این زمین....آروم گفتم:راه ما از هم جداست،چرا اینجوری شد؟؟چرا نتونستم بسازمش،چرا و چراها دیگه به کار ما نمیاد فقط اینو میدونم اونقدر دوستت دارم که اندازه تو حتی پدر مادرم هم دوست ندارم حتی زنعمو وخانجون رو...سرمو بلند کردم:میدونی چرا؟؟چون همیشه بودی درست مثل خدا که هوای ادمهاشو داره تو همون جور هوای منو داشتی و داری اما دیگه نمیتونم ببینم زندگی رو به خودت حروم کردی چه اونموقع که فکر میکردی دیگه روی زمین نیستم چه الان که هستم و دارم زجر میکشم از زجر کشیدنت از دیدن غم چهرات،نه من وبقیه هم ناراحتن درد میکشن اما دم نمیزنن،پرسیدی دیشب چی بهم گذشت که موندم؟دیشب توی برزخی گیر کردم که میتونه بهشت باشه که میتونه پر از صدای خنده باشه ومن میخوام بهشت بشه البته با صدای خنده های تو،با همراهی وبودن تو... آراز هنوز هم به راه رفتن گله نگاه میکرد هیچی نبود دیگه خاکی که بلند شده بود هم فرو نشست وگله رفته بود...میدونستم مثل همیشه از چشمام ته حرفامو خونده،ته اینکه میخوام چی بگم ونمیدونم چطور بگم...بلند شد:بهش جواب دادی؟؟... :نه،به همه گفتم باید از خانواده ام اجازه بگیرم خانواده من اول تویی بعد بقیه،تا تو نخوای هیچ اتفاقی نمی افته....راه میرفتیم وجاده طولانی تر میشد....آراز لباشو با زبونش خیس کرد:دلت چی میگه؟؟...به خارهای سبز نگاه میکردم وگفتم:دلم میگه خوشی شما از خودم مهمتره،من نمیخوام از شما دور بشم من مادرم نیستم یه مدت که دور بودم هر روز روی طاقچه کنار پنجره مینشستم به امید اینکه پیدام کنید بیاید بگید همه چی تموم شده خطر نیست وبرگرد اما نشد ،نشد و اینهمه طول کشید اما دیگه نمیشینم تا گل وبلبل بشه،اینبار خودم بهشت زندگیمو میسازم اون هم کنار خانواده ام که هرروز ببینمشون وشادیشون خالمو خوب کنه... راه به پایان رسیده بود وارد خونه که شدیم همه توی حیاط بودن و سفره زیر درخت بادام پهن شده بود.... خانجون با دیدنمون اخم کرد...نرگس چنگ زد به دامنش....زنعمو اما خوشحال بود برخلاف حامین که چشماش دو دو میزد برای اینکه بفهمه من حرفی زدم یا نه.... تموم شده بود من حرفهامو به آراز زده بودم وحالا باید آراز به زندگی برمیگشت ،به خنده های مردونه اش،به زندگی پر از شادیش....آراز‌کنارم بود که گفتم:نرگس نمیخوای برای شوهرت اب بیاری؟؟؟.... @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ❣همه می‌دانند که زنان بیشتر از مردان به صحبت کردن علاقه‌مند هستند؛ بنابراین بیشتر هم حرف می‌زنند. ❣یک همان‌طور که خوب حرف می‌زند سکوت به‌موقع را نیز خوب بلد است؛ ضمن اینکه به لحن و چیدمان کلماتش دقت دارد. زیاد از حد از واژه هایی مثل استفاده نکنید شاید گاهی... آنهم نه همیشه.... فقط گاهی محض شوخی جالب باشد اما همیشگی و بی مزه میشود و شوهرتان را دلزده میکند.👌 @hamsardarry 💕💕💕
02.mp3
4.45M
❤️🍃❤️ 🎥کلیپ 🔻مشكلات زندگی و پذیرش واقعیت @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ⚠️ در مقابل ۲. سابقه‌ی خیانت روابط برای موفقیت نیاز به اعتماد دارند. اگر شریک زندگی شما سابقه‌ی خیانت دارد، مهم است که رابطه‌ی خودتان را با احتیاط ادامه دهید. حتی اگر شریک زندگی شما تغییراتی در رفتارش نشان داده است باید از خودتان بپرسید که آیا در ادامه‌ی رابطه احساس راحتی می‌کنید زیرا این حقیقت تا همیشه در ذهن شما حضور خواهد داشت که او سابقه‌ی خیانت دارد. ممکن است برخی از افراد از این موضوع ناراحت نشوند اما اگر شما این‌طور نیستید و تشخیص می‌دهید که این عامل بر توانایی شما برای اعتماد کامل به شریک زندگی‌تان تأثیر می‌گذارد ⚠️پس به آن به عنوان یک پرچم قرمز نگاه کنید.🚦❌ @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 🎭🔪🚬🎲 دیگر صدایی نیامد جز قدمهایی که دور شدند. گرچه کوتاه بود اما مادرانه هایش را دوست داشتم.😔❤️ لبخند تلخی زدم و ست سرم را آهسته از دستم بیرون کشیدم. رفتم دست و صورتم را شستم و وضو گرفتم قبله را از ایستگاه پرستاری میپرسیدم که باز پرستار تشر زد: ✋😕 تو چرا حرف گوش نمیدی؟ مامانت کو؟! منکه بهش گفتم نباید... نگاه خیسم را که دید ساکت شد. هنوز مبهوت بود که خانم عظیمی سررسید و گفت: شرمنده کار واجب پیش اومد.😅 دستم را گرفت دوباره برگشتیم داخل اتاق. خواستم برایم مهر و چادر بیاورد. خوشحال شد و پیشانی ام را بوسید. وقتی بیرون رفت، غم عالم ریخت داخل قلبم.💔 مادر؟! کاش برمیگشت! دو روز دیگر گذشت و من داشتم مرخص میشدم که برگشت. 😳 با یک دسته گل مریم. عطر گل مریم دست خاطرم را کشید سمت دوران کودکی ام یک خاطره گنگ پیش چشمم خودی نشان داد و بلافاصله در تاریکی افکارم محو شد. 🕯🌪 دسته گل را گرفت سمتم. گفتم: ممنون ببرید برای هرکی اومدین بهش سربزنید. چشم هایش  کشش خاصی برایم داشت. یکجور عجیب وجودم را سمت خود میکشید.😲 با چشم های پر اشک لبخندی زد و گفت: برای تو آوردم. پرسیدم: چرا؟ جواب نداد. گلها را گرفتم و بو کردم.😍 مات من ماند. خانم عظیمی رسید و گفت: باید بریم. فرشته رفت طرف خانم عظیمی و گفت: میشه چند لحظه صحبت کنیم؟🙂 باهم جلویم چند قدم دورتر مشغول گفتگو شدند. هرازگاهی هم یکی شان برمیگشت سمت من و بعد دوباره به حرف زدن ادامه میداد.🤩 چند دقیقه بعد خداحافظی کردیم و رفتیم. سنگینی نگاهش را حس میکرد. انگار تاجای ممکن تماشایم کرد. در راه پرورشگاه خانم عظیمی در گوشم گفت:😏 فکر کنم این خانم و همسرش میخوان تو رو به فرزندخوندگی قبول کنن... از این لفظ بدم آمد. در صندلی تاکسی فرورفتم و چیزی نگفتم.😒 هزینه عمل دندان هایم زیادی گران میشد و از عهده پرورشگاه خارج بود. مجبور بودم به سرزبانی حرف زدن عادت کنم اما خنده بچه ها لجم را درمی آورد.😤 یک ماهی گذشت نه از ابراهیم خبری شد نه از فرشته! تنها خبر خوب ترمیم جای زخم بخیه های زیرچانه ام بود، قیافه ام داشت شبیه قبل میشد.😶 اما دلم نمی توانست شبیه قبل شود. چه می دانستم خبرهای شگفتی در راه است! ادامه دارد.... @hamsardarry 💕💕💕
✨بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیٖم✨ ❄️در این صبح دل ‌انگیز ☀️برایت آرزو دارم ❄️چو باران، آبی و زیبا ☀️بباری شادمانه روی گرد غم ❄️برایت آرزو دارم ☀️سعادت را طراوت را ❄️بهشت و بهترین بهترین ها را ☀️و صبحی شادمانه را ❄️ســــلام دوستان خوبم ☀️آخر هفته تون زیبا و پراز آرامش ✾࿐༅🍃☃️🍃༅࿐✾ http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b