eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽༺ #سلام_اربابم❤️ از دور #سلامم بہ تو اےغریب‌مادر اےپیڪرصدپاره شده زخمےخنجر جانم بہ #فداےتو و یاران شهیدٺ لبیک #حسین‌بن‌علے ڪشتہ‌بی‌سر 🌹 #شـاه_سلام_عليڪ🍃 #صباحڪم_حسینے🌦 @harame_bigarar
🌸🌿 دسـت نـوشـته هـایـم دزدیـده شـد، همـه فهمیـدند تو معشوق من هسـتـے ..❤️ دیوار نوشتـه ایی در عـراق اینجـا پایـگاه شهـداسـتـــ💚 @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✨ _ایـن شهـر همـش شـده زمین مـن دلم آسمـون میخـواد .....😭 🕊 اینجـا پایگاه شهــ رهروان ــدا @harame_bigarar
•.•.• اساس ایستادگی و پیروزی انقلاب حفظ و تقویت جناح فرهنگی و مومن اسـت . 💯 #رهـبـرانـہ 💚 اینجـا پـایگـاه مـدافـ حـرم ـعان [✌️] @harame_bigarar
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۴۵ تو فکر علیرضا بودم .... اگه زهرا از این قضیه چیزی میفهم
۵۹ ۴۶ فاطمه : ناراحت نباش آبجی خانم ، ایشالله شما هم به کسی که دوسش داری میرسی ... برای فاطمه پشت چشمی نازک کردم که خندید ، هنوز میثم و علیرضا مشغول صحبت بودند ‌. چقدر دلشون پر بوده . اونوقت میگن خانما پرحرفن ...سجاد هم پیش میثم و علیرضا خوش میگذروند و شیطونی میکرد ... میثم لپشو میکشید و سجاد میخندید ... همزمان خاله مریم اومد و گفت : _بریم بچه ها ، منتطرن .... خوب نیست الکی معطل بشن . از پله ها رفتیم پایین .... خوبیش این بود که یه طبقه فاصله بود و اونا منو نمیدیدن و فاصله هم کم بود . میثم با علیرضا خداحافظی کرد و رفت . خاله مریم اول از همه و بعد فاطمه و درآخر من ... علیرضا و عمومهدی وایساده بودند دم در ماشین . علیرضا نشست پشت فرمون و مداحی زیبایی گذاشت و خودش زمزمه میکرد . ((دیگه از دست خودم خسته شدم درد و دل هام رو حکایت میکنم داره کارم به جایی میرسه که از خودم به تو شکایت میکنم باید عوض کنی حال منو کاری از من که دیگه برنمیاد اسیر دست نفس شدم خدا شبای شوم بدی سرنمیاد آرزوهام که تمومی نداره توفیق کارای خیر رو ندارم لحظه های زندگیم رو من دارم به پای سر کیف میزارم داره تک تک موهام سفید میشه جوونیم داره ز دست من میره یه نفر فقط میتونه ای خدا دستمو تو بی کسی ها بگیره تو به من حسین دادی چه نعمتی ولی من قدرشو خوب نمیدونم وای اگه همه حسینی ها برن من از این قافله ها جا بمونم .... )) خیلی از مداحی خوشم اومده بود . منم آروم زمزمه میکردم ... سجاد تو بغل عمومهدی خوابش برده بود . علیرضا رو دوست داشتم اما می ترسیدم که لیاقتش رو نداشته باشم ... باید تکلیفم هرچه زودتر مشخص میشد که هردومون آروم بشیم . به محض اینکه رسیدیم سریع علیرضا ماشین رو قفل کرد و به سرعت رفت تو خونه . داشتم میرفتم تو اتاقم که عمومهدی صدام کرد . _دخترم ؟ +جانم؟ _یه لحظه کارت داشتم ، وایسا لطفا باهات میخوام خصوصی صحبت کنم ... با حرف های عمو مهدی قلبم به تپش افتاد ... بدنم گر گرفت ، خجالت میکشیدم . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۹ ۴۷ عمومهدی : دخترم ، یه چیزی میخواستم بهت بگم ... از احساس تو و علیرضا یه چیزایی میدونم و اینکه دوتا جوون هم رو بخوان اما اقدام نکنند و دست رو دست بزارن ؛ درست نیست ... تاسوعا عاشورا هم تموم شد ؛ پس مشکلی نیست فعلا . فعلا تا ماه محرم و صفر تموم بشه بین تو و علیرضا یه صیغه محرمیت میخونیم ... اینجوری خیال منم راحت تره . فقط یه سوال دارم ازت دوست دارم راست و حسینی جوابم رو بدی دخترم ، باشه ؟ +چشم _میخوام ببینم این حس درسته و واقعیه ؟ علیرضا رو خودم بزرگش کردم ، مردونه دوست داره ؛ نظرت چیه ؟ اینجوری تو هم راحت تری ؛ اونوقت دیگه لازم نیست اینقدر اذیت بشی ‌ هیچی نگفتم ، از خجالت سرخ شدم . _ میخوام از زبون خودت بشنوم ، نظرت برامون مهمه . +راستش .... من ، بله . _خب مبارکه دخترم ،ایشالله به پای هم پیر بشید . میرم به علیرضا هم بگم . سریع دویدم تو اتاق .... فاطمه حسابی غرق در افکارش بود . سجاد هم طبق معمول از بس شیطونی کرده بود خوابش برده بود . علیرضا یهویی فریاد کشید : _بابا نوکرتم به مولا ... واقعا که یه دونه ای حاج مهدی . صدای عمومهدی رو میشنیدم که خوشحال بود ... _دِ ولم کن پسر ، خفه ام کردی بسه بسه کم زبون بریز ... تا بهش محرم نشدی ، سمت اتاقشون نمیری ، باهاش صحبت نمیکنی تا وقتی که بهم دیگه محرم بشی ، متوجه شدی؟ علیرضا : بابا من دق میکنم .... نه نه غلط کردم چشم ...شکر خوردن مال همین وقتاست دیگه . بعد هم خنده های عمو مهدی . از حرفهای علیرضا میشد فهمید که عمومهدی از همون چشم ‌غره های معروفش استفاده کرده ....از دست این عمومهدی ، من که خیلی دوستش داشتم و برای اینکه قرار بود پدرشوهرم بشه بیشتر خوشحال بودم اما دراصل جای پدرم بود تا پدرشوهر ... خنده ام گرفته بود . برای رسیدن به علیرضا لحظه شماری میکردم .... فاطمه : کوثر از الان گفته باشما ، داداش منو اذیت کنی من میدونم با تو فاطمه یه ریز صحبت میکرد و منم غش غش میخندیدم که اون حرص میخورد . از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم ‌. بالاخره فاطمه با حالت قهر و دور از من خوابید . توی دلم غوغایی برپا بود . انگار زندگی روی خوشش رو داشت بهم نشون میداد . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
4_5947253064585970632.mp3
668.2K
🌷 🌷 °|شـب جمعه دل من هـوائیه صحن حسین‌{♥️} °|آرزوم نفس نفس زدن تـو بـیـن الحـرمینه{🌾} بـانـواے ❣ڪاظم اڪبرے❣ ❤️ 🌿 Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ❣ #سلام_امام_زمانم ❣ آب از سرم گذشتہ صدا میڪنے مرا؟ در یڪ قنوٺِ سبز،دعا میڪنے مرا؟ این شوقِ‌پرزدن کہ‌بہ‌جایےنمیرسد بال وپرم شستہ،هوامیڪنے مرا؟ #اللﮩـم_عجل_لولیڪ_الفـرجـ Join➟ @harame_bigarar
💞🍂 صـنما با غم عشق تو چه تدبـیر کـنم تابه کی در غـم تو نالـه شبـگیر کـنم شهـیدمحمدحسین میردوستی💚 #دلتـنـگـے💔 اینجـا پـایگـاه مـدافـ حـرم ـعان @harame_bigarar