eitaa logo
هوای حوا
221 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
253 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#ساعت_هشت_عاشقی ☀️ خود را کبوتر حرمت فرض می‌کنم هرگز ندیده‌ام ز خودم خوش خیال‌تر @bahejab_com 🌹
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_سی_هشتم ♦️ @bahejab_com 🌹
هوای حوا
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_سی_هشتم ♦️ @bahejab_com 🌹
🌺🌿🌺🌿🌺 📚 2⃣ ⭕️ با این که حدس زدنش حالا سخت نبود، اما باز هم از شنیدنش خوشحال شدم و گفتم: _خداروشکر. _شبیه به یه امتحان الهی بود. دوران سختی بود اما انگار توی بحران ها آدم به خدا نزدیک تره. _بله درسته _سرمه خانم، می دونم گلایه و شکایت بیشتر از حرف دارین برای زدن، اما اگر اجازه بدید الان برم سر اصل مطلب‌ چون فرصت زیاده و حالا وقت تنگه. من می دونم دیر اومدم و شرمنده ام از روی شما. اما این بار اومدم که اگر خواست خدا بود و شما رضایت دادین ان شاالله موندگار بشم. اون روز که لب حوض بودم و شما ناغافل اومدین تو، تازه فهمیدم چقدر راه رو اشتباه رفتم. شاید به نظر شما کار چند سال قبل من خودخواهی بود ولی خدای بالای سر شاهده اون زمان هر چقدر حساب و کتاب کردم دیدم ظلمه که بخوام شما رو پابند خودم کنم. شاید باورتون نشه اما اون جدایی برای من سخت تر از شما بود! اگر می دونستم و مطمئن بودم این چندبار عمل کردن خوبم می کنه و می تونم رو پای خودم زندگی کنم اصلا اون خطا رو نمی کردم. دوست نداشتم دوباره یاد گذشته بیفتم. برایم زجرآور بود. میان حرفش آمدم و گفتم: _گذشته با تمام خوبی و بدی ها گذشته. شاید بهتر باشه حداقل الان ازش بگذریم. _بله حق با شماست. من تا عمر دارم ممنون عزیز خانومم که اول با حاجی صحبت کردن و بعد با من. برام‌ مادری کردن و واسطه ی این امر خیر شدن. اگر نه... من همون روز دست از پا درازتر باید برمی گشتم مشهد. خدا به میثم و حاج خانومش هم عزت بده که پذیرای ما بودن. خانواده ی خوب داشتن رحمته. تازه فهمیدم که همه دست به دست هم داده بودند تا این خواستگاری سر بگیرد. پس خیلی هم بی خبر نبودند از راز دل هایمان. برای یک لحظه حواسم پرت شد و نمی دانم چه پرسید. خجالت زده گفتم: _متوجه نشدم سوالتون چی بود؟ لبخند کمرنگی زد و با حوصله و شمرده گفت: _گفتم من حالا از اون ضیاالدینی که شما قبلا می شناختین خیلی درب و داغون تر شدم. سوغاتی های جنگ و جبهه رو هنوز همراهم دارم‌. از چشمام که هنوز شبیه نور کم سوی چراغ لمپا می بینه گرفته تا دست و شونه و پایی که پر از ترکش و رد زخمه. از دار دنیا یه اتاق دارم توی خونه ی بی‌بی و یه پیکان مدل پنجاه و هفت که اونم با قسط خریدم. از سن و سالمم که با خبرین. اما شما الحمدالله الان شرایط خوبی دارین اینطور که شنیدم. بالاخره به آرزوتون رسیدین و خانم معلم موفقی شدین. با وجود تمام این نکته ها، شما... شما حاضرین با بنده ازدواج کنید؟ نفس عمیقی کشیدم و به محدثه نگاه کردم که از توی باغچه گل می چید. لبخند زدم. هنوز خیلی حرف ها توی دلم مانده بود که باید برایش می گفتم ولی آن روز فرصت خوبی نبود! شاید بهتر بود می گذاشتم برای بعد از محرم شدن. به قول خودش درست نبود طولانی صحبت کنیم‌. دیگر از خدا چه می خواستم؟ جز همین که به جای آقا سجاد، آقا سید خواستگارم باشد و بخواهد زنش بشوم؟ چشمانم را بستم و هزار بار خداراشکر کردم. چشم باز کردم و با لبخندی خجول و در حالیکه به گلبرگ های گلی که روی زمین و پیش پای محدثه پخش می شد نگاه می کردم گفتم "بله" ... @bahejab_com 🌹
☆☆ ☆ #خدا #خدا_گرافی #خدا_نگاری #عشق ♡♡♡ @bahejab_com 🌹
🔴🌀🔴🌀🔴 #کلیک_کن❗️ #مقاله📚 🔴6 اتفاقی که فردای آزاد شدن حجاب باید منتظرش باشید ⭕️اگر به نیاز جنسی پاسخ صحیح و به‌موقع در چهارچوب ازدواج داده نشود و هم‌زمان محرک‌های جنسی در جامعه افزایش پیدا کند به معنای شروع بحران است، بحرانی که در آن زنان بیش از همه متضرر خواهند شد!...👇 https://b2n.ir/64311 @bahejab_com 🌹
#پوستر فعّالیت زنان در عرصه‌ی اجتماع، فعّالیتی کاملاً مباح و روا و مطلوب و مُجاز است که با حفظ حدود اسلامی، اینها را انجام دهند . @bahejab_com 🌹
#پوستر | حضرت جواد (علیه السلام) ◼️ هستند کریمان دوعالم سر خوانت ◼️ یکبارنخورده است گره کیسه نانت ▫️ خانه‌طراحان‌انقلاب‌اسلامی @bahejab_com 🌹
#انتظار🌾 دل آزرده ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان... سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات... @bahejab_com 🌹
#نکته_های_ناب 🌸 #رهبرانه 🌷 🔶 کدورت را با محبت از بین ببرید 🌼اگر یک وقتی خدای نکرده یک کدورتی پیش آمد، باید لابه‌لای محبت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرفِ کوچکی را بزرگ کنند و مرتب کش بدهند، اینها نباید باشد. ١٣٧۶/٠٩/٢۴ #با_هم_بسازید @bahejab_com 🌹
⭕️⭕️⭕️ 📸تصاویری از مراسم عزاداری امام جواد(ع) شب گذشته در کاظمین @bahejab_com 🌹
🍃🌹 #آزردن_همسر ⚘پیامبر اکرم "ص": هر مردی که همسرش را بیازارد، خداوند نمازش را قبول نکند و کار نیکش را نپذیرد تا زمانی که او را خشنود سازد، هرچند همه‌ی عمرش را روزه بگیرد. @bahejab_com 🌹
#ساعت_هشت_عاشقی 💛 صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود یار ما باشد اگر شاه خراسان بهتر است... @bahejab_com 🌹
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_سی_نهم ♦️ @bahejab_com 🌹
هوای حوا
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_سی_نهم ♦️ @bahejab_com 🌹
📚 2⃣ ⭕️ وارد سالن پذیرایی که شدیم، از شرم و خجالت نگاه کردن به صورت بابا محمدعلی، کنار عزیز سنگر گرفتم و هیچ حرفی نزدم و همین کارم لبخند به لب بابا و عزیز آورده بود. آن روز، بزرگترها که از نتیجه ی مثبت صحبت هایمان مطلع شدند، تقویم آوردند و تاریخ مراسم عقد را به خواست سید تعیین کردند و قرار شد در کمتر از دو سه هفته دیگر مجلس عقد و عروسی باهم برگزار شود. عزیز هم که خیالش راحت بود از بابت جهیزیه ی ساده ای که سال ها بود ریز و درشتش را به سختی تهیه کرده و توی زیرزمین جا داده بود، موافقت کرد که دوران نامزدی نداشته باشیم و بلاتکلیف نمانیم. انقدر خوشحال بودم که وصف ناشدنی بود. روی ابرها سیر می کردم. برعکس سال های پیش که در تمام مدت خرید عقد و مجلس خواستگاری نگرانی خاصی داشتم و دلم شور چیزی را می زد که نمی دانستم چیست؛ این بار انگار ته دلم قرص بود. سید ضیاالدین همین که بله را از من و خانواده ام گرفت، از بابا اجازه گرفته و رفته بود مشهد تا هم بی‌بی را با خبر کرده باشد و هم کار و بارهای مربوط به عروسی را راه بیندازد. هنوز نمی دانستم که قرار است برای زندگی در مشهد باشیم یا تهران؟ اما سید دو روز بعد از رفتنش تماس گرفت و از میثم خواهش کرد تا خانه ی نقلی و جمع و جوری را اطراف خودمان پیدا کند که اجاره کنیم. گویا درخواست انتقالی داده بود و چون برای تکمیل مراحل درمان چشمش باید هر چند وقت یکبار به تهران می آمد، و از طرفی دلش هم نمی آمد من را که تازه به بابا محمدعلی رسیده بودم بعد از چندین و چند سال، دوباره درگیر غم دوری کند، تصمیم گرفته بود برای زندگی تهران را انتخاب کند‌. و من چقدر از او ممنون بودم. خانه ای که میثم پیدا کرده بود چند کوچه آن طرف تر بود و صاحب‌خانه اش، مرضیه خانم، زن مسن و مهربانی بود که برای پول اجاره کمترین مقدار ممکن را در نظر گرفته بود‌. روزی که با شریفه و عزیز برای اندازه زدن پرده رفته بودیم، عاشق و شیفته‌ی حیاط کوچک پر از گل و گیاهش شده بودم. خانه ای شمالی که ساکنین طبقه ی اول و دومش، مرضیه خانم و دختر و دامادش بودند و ما قرار بود توی نیم طبقه ی بالایی زندگی مشترکمان را آغاز کنیم که آشپزخانه نداشت و این برای من سخت بود اما می توانستم با هر سختی ای که بود زندگی کنم. سید که آمده و خانه را دیده بود از مرضیه خانم اجازه گرفته و خودش آستین هایش را بالا زده بود و با کمک میثم گوشه ای از پشت بام با چند ایرانیت فضای کوچکی را درست کرده بودند‌ و یک ظرفشویی و یک کمد فلزی و گاز سه شعله ی رومیزی قرار داده بودند و به این ترتیب آشپزخانه دار هم شده بودیم! پرده هایم را شریفه دوخته بود و گلدوزی روی پارچه هایم را هم مادرش که چرخ خیاطی جدید داشت انجام داده بود. خنده دار و شاید هم عجیب بود که احساس می کردم همه دست به دست هم داده اند تا ما هرچه زودتر سر و سامان بگیریم. شبیه آن وقت ها که می خواستیم میثم و شریفه را به خانه ی بخت بفرستیم. حتی بی‌بی هم پیش پیش چند قواره پارچه و لباس برایم فرستاده بود. بنا به خواست من و آقا سید مهمان زیادی دعوت نکرده بودیم‌ و همه چیز را ساده و خودمانی گرفته بودیم. ... @bahejab_com 🌹
💌 #یه_حرف_قشنگ آدم‌های مهربون، آدم‌های صاف و ساده، دنیا رو پر از محبت می‌بینن 💚 همون دنیایی که خیلیای دیگه از دستش، پر از گِله و شکایتن ⚡ قلب آدم‌ها یه #آینه‌ ست که پاک، یا پر غبار، دنیا رو شبیــه خــودش نشون میده ... 💫 پیامبر (ص) فرمودند: «كسى بيش از همه، مردم را راستگو می‌داند كه خودش با آنان راستگـوتر باشد، و كسى بيـش از همه، مردم را دروغگو می‌داند، كه خـودش بيـش از همه، به آنان دروغ بگويد» 🌸🍃 📗 نهج الفصاحه، ص ۲۷۲ @bahejab_com 🌹
#چآدرانه ❣ چــآدُر یعنی صعـ🚩ـود یعنی بالا رفتــن از ریسمانــ⛓ الهی اما؛ وقتی به قلـ🗻ـه میرسی که... حیــا را هم همــراه خودت داشته باشی غیر از اینــ☝️ حتما سقـ💥ـوط خواهی کرد حواست باشد خواهــر چــآدُر بدون حیــا هیچــ✋ است!! @bahejab_com 🌹
#اول_ذی_الحجه 🌸🎉❤️🎊🌸🎉🎊🌸🎉❤️🎊 عالی ترین تقارن تاریخ را نگر کوثر به دست ساقی کوثر رسیده است 🌸🎉❤️🎊🌸🎉❤️🎊🌸🎉❤️🎊 سالروز پیوند آسمانی امام علی (ع) و حضرت زهرا(س) مبارکباد 🌸🎉❤️🎊🌸🎉❤️🎊🌸🎉❤️🎊 @bahejab_com 🌹
#نکته_های_ناب 🌺 #رهبرانه ❣ 💞 ازدواج بهترین‌ها 💐 حضرت زهرا (علیها السلام) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود؛ رئیس جامعه اسلامی؛ حاکم مطلق. امیرالمومنین (علیه‌السلام) هم که سردار درجه‌ی یک اسلام بود. ببینید چطوری ازدواج کردند! 🔹 چه جور مِهریه‌ی کم، چه جور جهیزیّه‌ی کم. همه چیز با نام خدا و با یاد او. اینها برای ما الگو هستند. ۷۵/۰۲/۱۷ 🎊 به مناسبت ١ ذی‌الحجه؛سالروز #ازدواج حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما #_روز_ازدواج 💟 @bahejab_com 🌹
#ساعت_هشت_عاشقی 💛 دلم یک بره آهوی نجیب است که از مهر و نوازش بی نصیب است به سویت آمده، تنها و خسته دلم ای ضامن آهو، غریب است... @bahejab_com 🌹
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_چهلم ♦️ @bahejab_com 🌹
هوای حوا
🌺🌿 #تو_را_بهانه_میکنم 📚 #فصل_دوم 2⃣ #قسمت_چهلم ♦️ @bahejab_com 🌹
🌺🌿🌺🌿🌺 📚 2⃣ 📍 سارا لباس عروسی اش را که تقریبا هم سایز من بود برایم آورده بود. آستین های پفی و منجق دوزی های ریز و درشتش دلم‌ را عجیب برده بود. همین که تنم کرده بودم عزیز روی سرم نقل پاشیده بود و بعد هم تا قبل از رسیدن مهمان‌ها به نیت این که چشم نخورم یک خروار اسفند را دود کرده بود! همه چیز به خیر و خوشی پیش رفته بود و شاید برایم باور کردنی نبود ولی بالاخره روز عقدکنان رسیده بود. حالا جلوی آینه ی سفره عقد نشسته بودم کنار آقا سید و از زیر تور روی صورتم و از گوشه ی چادر، به چهره های خندان مهمان ها نگاه می کردم. به پریسا که با پسر تپل کوچکش آمده بود، به سارا که برخلاف همیشه شاد و با نشاط بود، به بی‌بی مهربان که نای ایستادن نداشت و گوشه ای نشسته و زیر لب برای خوشبختیمان دعا می کرد، به شریفه که هم استرس داشت و هم لپ هایش گل انداخته بود از بس که ریز ریز با خواهرهایش و سارا بیخ گوش هم حرف زده و می خندیدند. و به عزیز که انگار بیشتر از من منتظر رسیدن چنین روزی بوده! قرآن را باز کردم و چشمم خورد به آیه ای که از اجر و پاداش صابرین می گفت. چطور باید شکرانه ی این روز و این لحظه را به جا می آوردم؟ داشتم همسر سید می شدم. شرعی و دائمی! قرآن می خواندم و اشک هایم برای باریدن از هم سبقت می گرفتند. "خدایا شکرت که سید هم از دیدن این لحظه های قشنگ محروم نیست و می بینه... خدایا شکرت که دل عزیز و پدرم رو شاد کردی. خدایا همه ی دخترا و پسرای روی زمین رو خوشبخت و عاقبت بخیر کن. خدایا به اندازه ی بزرگی و خوبی تموم نشدنیت، شکرت" شریفه آرام گفت: _این دفعه سومه که داره خطبه می خونه ها، حواست هست یا هنوز داری گل و گلاب جمع می کنی خواهر؟! از من می شنوی ناز نکن و سر ضرب بله رو بده. آقا سید بنده خدا مرد از دل نگرونی! صدای عاقد را می شنیدم و نگاهم به مردی بود که قهرمان زندگی ام شده بود. مرد روزهای جنگ و مبارزه. مردی که هیچ اتفاقی توی جبهه و رزم خم به ابرویش نیاورده بود و حالا با دستمالی سفید عرق های روی پیشانی اش را می گرفت و شبیه مظلوم ترین آدم دنیا خیره شده بود به خنچه ها و آب و آیینه‌. "دوشیزه مکرمه سرکار خانم سرمه تقوی، آیا وکیلم با مهریه‌ی معلوم یک جلد کلام الله مجید، یک جام آیینه و شمعدان و یک شاخه نبات و..." حس می کردم شیرینی قندهایی که پریسا روی سرمان می‌سابد از همین لحظه کامم را شیرین می کند. نگاهم که به نگاه سید گره خورد، لبخند زدم. او که از زیر چادر و این همه حجاب، رد خنده ام‌ را نمی دید. شاید حتی از این فاصله و از توی آینه نمی توانست چیزی را به وضوح ببیند هنوز! "... شما را به عقد دائم جناب آقای سید ضیاالدین موسوی درآورم؟ وکیلم دخترم؟" با صدایی که از شوق می لرزید و آرام بود گفتم: _با توکل به خدا و با اجازه ی پدرم و عزیز و بزرگترها... بله صدای هلهله و دست زدن ها که بلند شد باورم شد خواب ندیده ام. همه چیز واقعی بود. قرآن را بستم و بوسیدم و دوباره بسم الله گفتم. این بار برای شروع یک زندگی جدید و عاشقانه. وقتی برای عکس گرفتن ایستادیم و سید برای اولین بار دستم را گرفت، تمام آرامش دنیا به قلب عاشقم هجوم آورد. من دختر نوجوانی نبودم که درگیر تب و تاب حس زود گذری شده باشم یا رسم عاشقی را بلد نباشم و فردا، دوست داشتنم را با مشکلات زندگی بسنجم. من شک نداشتم که قصه ی عشق من و سید ماندگارتر از این حرف هاست. ... @bahejab_com 🌹
💌 #به_رنگ_آرامش بزرگترین آرزوش این بود که توی حرم «بله» بِده توی حرم عقد کنه 💍 می‌گفت درسته اینجا مراسم‌ها ساده‌تره، اما... ❤️ @bahejab_com 🌹
⭕️🌀⭕️🌀⭕️ #کلیک_کن❗️ #مقاله📚 🔴به مناسبت هفته ازدواج 🌸مقام عشق کفویت می خواهد… 🔴کفو برای حضرت زهرا (س) وجود نمی داشت؛ نه این که حضرت علی (ع) کفوی نمی داشتند، کما این که ایشان پس از شهادت حضرت صدیقه(س) با خانم ام البنین ازدواج کردند که به لحاظ مرتبه ی ایمانی و بسیاری از شئون دیگر بسیار از ایشان پایین تر بودند...👇 https://b2n.ir/88133 @bahejab_com 🌹
#چرا_حجاب؟ ⚠️طبق نتایج آخرین فعالیت‌های عقل بشری تفاوت‌های بین زن و مرد رو باید نادیده گرفت😒 🔴اما واقعیت اینه که این تفاوت‌ها رو نمیشه نادیده گرفت، بخصوص تو مسائل #بیولوژیکی ... 💢این تفاوتها برای دو طرف جذابه، اما برای مردها جذابتر ... اینجاست که #حجاب معنا می‌گیره✅ ♻️ "حجاب" یعنی خودداری از نمایش تفاوت‌ها در حضور #جنس_مخالف 🔺این هم شامل مردها و هم شامل خانم‌ها میشه ... 👈جوامع برای داشتن آینده‌ای از همه لحاظ روشن و درخشان، نیاز به #تعادل_روانی دارن💯 و از جمله عواملی که در این مسیر بسیار مؤثره؛ #پوشش_مناسب افراد جامعه‌ست ... علاوه بر این، زن دستگاه لذتجویی مرد نیست❌ و حجاب به راحتی این رو تضمین می‌کنه👌 💯حجاب غیرمستقیم باعث "پایداری‌‌خانواده‌ها" میشه اما چرا حجاب زنان مهم‌تر از حجاب مردهاست⁉️ ◀️جواب اینه که تو نظام آفرینش؛ زنان به نسبت مردان، تحریک‌کننده‌تر و مردان از زنان تحریک‌پذیر‌ترن و این مسئولیت #پوشیدگی رو در #زن افزایش میده. @bahejab_com 🌹
#سپید_بخت 💕💍 ❣وفای به عهد را فراموش نکنید و همیشه قولهایتان را به خاطر داشته باشید. @bahejab_com 🌹
💌 #عاشقانه_با_خدا تو بزرگتر از تموم آرزوهام، تو مهربون‌تر از تمـام تصورات منی 💚 من بــارها سمتت اومدم، و تو هر بار من رو پذیرفتی 💕 با کارهام از تو دور شدم، اما دیدی که از کرده‌ی خودم راضی نبودم 🌙 #اللهم_ان_یکن_الندم_توبه_الیک #فانا_اندم_النادمین خدایا اگه پشیمونی پیش تو، بازگشت به سوی توست، پس من پشیمان‌ترینم ... 🌸🍃 📗 برگرفته از دعای ۳۱ #صحیفه_سجادیه دعای توبه @bahejab_com 🌹
🌺🌿🌺 #پوشش_مادر #پوشش_مادر_مقابل_فرزندان #حجاب_کودکانه #سبک_زندگی @bahejab_com 🌹
#نکته_های_ناب #رهبرانه 🌺 💞 زن و شوهر همدیگر را در راه حق کمک کنند ❣زن میتواند کمک کند به شوهرش برای اینکه در صراط حق ثابت‌قدم باشد و پیش برود؛ مرد میتواند همین کمک را به زن بکند. مثل دو شریک، مثل دو هم‌سنگر با هم زندگی کنید. 🔆 عملاً، هم در شریعت، هم در واقعیّت خارجی، زن و شوهر نزدیک‌ترین افراد به هم هستند؛ هر چه میتوانید صمیمیّت را، صفا را، محبّت را بین خودتان افزایش بدهید. ❇️ محبّت مایه‌ی اصلیِ زندگیِ شیرین خانوادگی است؛ سعی کنید محبّت را روز‌به‌روز افزایش بدهید که این کار به دست خود انسان هم هست. فروردین ۱۳۹۸ 🌸 @bahejab_com 🌹
#ساعت_هشت_عاشقی 💛 رو می‌کنم به گنبد زرد طلائی‌ات قفل دلم به دست شما باز می‌شود دل می‌دهد سلام به هر صبح و ظهر و شام چشم دلم به عشق شما باز می‌شود ... السلام علیك یا على بن موسى الرضا(ع) @bahejab_com 🌹
📚🌸📚🌸 🌸📚🌸 📚🌸 🌸 🔴همراهان گرامی، قسمت #پایانیِ رمان 📚 #تو_را_بهانه_میکنم‌ را امشب راس ساعت 22:00 در کانال #باحجاب بخوانید... 🎊🎉 با ما همراه باشید... ❣ @bahejab_com 🌹