eitaa logo
حیات معقول
232 دنبال‌کننده
148 عکس
233 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 پیامبر ص: حُبّ الوَطَن مِن الاِیمانِ ✍ اصغر آقائی _______________________ 🔻عبارتی است که به پیامبر ص نسبت داده می‌شود. با گذر از اینکه این عبارت در هیچ روایی معتبر نقل نشده است؛ اما از آنجا که مشهور است و بسیاری از بزرگان آن را در نقل کرده‌اند؛ لذا محتوایی آن مفید خواهد بود. 🔻می‌دانیم تحلیل هر روایتی به گزینه‌های مختلف نحوی، ادبی و ... موثر خواهد بود. بنابراین این عبارت فوق را در چند مرتبه تحلیل می‌کنیم: ☑️ ۱. مقصود از «الوطن»، معنای متعارف آن باشد و پیامبر ص تنها ناظر به مخاطبان حاضر خویش آن را فرموده باشند، لذا معنای حدیث می‌شود: حبّ شهر مدینه، نشانه ایمان شما پیروان ساکن این شهر است. ☑️۲. مقصود از «الوطن» همان معنای متعارف باشد، اما پیامبر ص یک جمله حقیقیه بیان کرده است؛ لذا معنای عبارت می‌شود: هر فردی در هر مکان و شهری (هر وطنی) ساکن باشد، اگر وطن خویش را دوست بدارد، مرتبه‌ای از ایمان را دارد. ☑️۳. مقصود از «الوطن» همانگونه که برخی گفته‌اند، آخرت باشد، که معنای روایت می‌شود: دوست‌داشتن آخرت از ایمان است. 🔻دو تحلیل اول و سوم هرچند، می‌توانند صحیح باشند، اما از آنجا که عبارت دارد، به نظر می‌رسد فهم دوم از آن، ارتکازی‌ و واقعی‌ و به‌ذهن نزدیکتر باشد؛ اما یک سؤال مطرح است: چگونه دوست‌داشتنِ هر وطنی از هر فردی (چه مؤمن و چه کافر) از ایمان و نشانه ایمان است؟ 🔻به نظر نگارنده همین یعنی «دوست‌داشتن وطن» از هر فردی – حتی غیر مؤمن – نشانه مرتبه‌ای از ایمان است. 🔹 توضیح: 🔻نگارنده معتقد است اگر فردی که در منطقه‌ای غیر مؤمن زندگی می‌کند، وطن خویش را دوست بدارد، طبیعتاً نسبت به آن غیرت خواهد داشت، از آن دفاع خواهد کرد، و به آن خیانت نخواهد کرد. واضح است که تمام این مسائل از عقلانیت سرچشمه می‌گیرد؛ و از آنجا که میان عقل و ایمان، این‌همانی برقرار است، و نمی‌توان میان آن دو فاصله انداخت؛ لذا چنین حبّی از ایمان است. این یعنی اینکه چنین فردی مرتبه‌ای از عقلانیت را دارد و به همان میزان در ذات خویش، به صورت ناآگاهانه، مؤمن نیز هست. یعنی آن ایمان ذاتی او عامل این شده است که نسبت به وطن خویش تعصّب عاقلانه داشته باشد. 🔹نکته مهم: 🔻اگر کسی بگوید چگونه می‌توان گفت فردی که «وطنِ ظالمِ» خویش را دوست دارد، ذاتاً مرتبه‌ای از ایمان را دارد؟ 🔻در پاسخ باید گفت: اولاً هیچگاه ظلم به «وطن» نسبت داده نمی‌شود؛ بلکه اهل آن ظالم می‌شوند؛ و ثانیاً حبّ وطن غیر از حبّ اهل وطن است. این یعنی اینکه اگر کسی حبّ وطن دارد، تنها و تنها از این جهت مرتبه‌ای از ایمان را دارد، اما اگر این حبّ وی او را به دوست‌داشتن هر رفتاری از ساکنانِ وطنش بکشاند، این تعصب نابجا و غیر عاقلانه می‌شود و هر تعصبّی غیر عاقلانه‌ای از ایمان نیست. 🔻پس هر فردی، چه مسلمان و چه غیر مسلمان به دلیل عرقی که به وطن دارد، مرتبه‌ای از ایمان را در درون خویش دارد؛ و هر میزان فرد نسبت به وطن خویش خالی از محبّت و تعصب عاقلانه شود، به همان میزان از ایمان دور شده است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
هدایت شده از عکس‌نوشت🌿
⸤﷽⸣ 🕊️🕊️ در نیزار وقتی آه می‌کشم، از قدِ افراشته نی‌هایِ پر آه، شرم می‌کنم. عکس‌نوشت🌿 اینجا‌ دل‌نوشته‌ها‌ در قاب‌ تصاویر، قلب‌ و روحت‌ را‌ به‌ جستجو‌ در معنای‌ زندگی‌ دعوت می‌کند. @aksneveshtnoora
🔰 ناراست راست‌نما: خداوند در علم ما نمی‌گنجد، پس نمی‌توانیم او را بشناسیم ✍ اصغر آقائی ______________________ 🔻 برخی با عبارت فوق خودشان را از جستجوی حقیقت و نسبت به خداوند محروم می‌کنند؛ اما در این عبارت مختلفی چون مغالطه ، و مغالطه رخ داده است. 🔻 باید توجه داشت: شناخت هر شیئ به دو صورت است: ☑️ ۱. شناخت ماهیت و ذات آن ☑️ ۲. شناخت اینکه او یا ممکن است که باشد، و نیز شناخت صفات آن 🔻 با توجه مورد اول، نه تنها خداوند که شناخت ذات بسیاری از موجودات دیگر به راحتی ممکن نیست؛ 🔻 اما با توجه به روش شناخت دوم: ۱) ما می‌توانیم بدانیم که خداوند وجود دارد، و ۲) صفات او، متناسب با ذات کاملِ او، کاملترین مرتبه ممکن را دارد؛ و همین برای ما کافی است تا خویش را نشان دهیم. 🔻 لذا هنگام اثبات وجود خداوند و شناخت او به‌دنبال احاطه علمی به ذات خداوند نيستيم که "لایحیطون به علما" 🔹 نکته پایانی: از گوینده عبارت فوق می‌پرسیم: آیا به نظر شما این عبارت شما همراه با پارادوکس و نیست؟ چراکه این سؤال که "آیا خداوند را به این شناخته‌اید که ذات او قابل شناخت نیست؟" حاوی یک شناخت از خداوند است؛ یعنی گوینده می‌داند که خداوند قابل شناخت نیست؛ پس خداوند را به این شناخته است.😊 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 علّت نفی تفاوت در خلقت، با وجود آشکاربودن آن ✍ اصغر آقائی ____________________ 💠 خداوند فرمود: "مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ: هیچ تفاوتی در خلق رحمان نمی‌بینی" 🔻 یکی از برداشت‌های زیبا توسط عارفان شامخی چون - نوّر الله مرقده - از این آیه آن است که هر موجودی به حکم اینکه خود را دارد "أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ"، و از لحاظ وجودی به "الرحمن" منتسب است، که اسمی است بدونِ متقابل؛ لذا هیچ تفاوتی میان موجودات از باب نسبت رحمانیت خداوند وجود ندارد. 🔻 برای توضیح بیشتر اشاره‌ای به اصل «کلّ اسم فیه کلّ اسم: در هر اسمی، همه اسمای حق وجود دارد» می‌کنم که مبنای آن قاعده عرفانی «کلّ شیء فیه کلّ شیء: در همه چیز همه چیز است». 🔻 طبق این قاعده در باطن هر از خداوند، اسمای دیگر آن نیز وجود دارد؛ چرا که هر اسم ظاهری، اسمی باطنی در خود دارد؛ و هر اسم باطنی، ظاهری در خود "هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ" 🔻و از آنجا که : ۱) اسمِ متقابل ندارد و ۲) تمام اسمایِ متقابل این اسم هستند، مثلا الهادی و المضل، هر دو در عینِ متقابل‌بودن ذیل الرحمن هستند؛ بنابراین تمام اشياء که ظهور خَلقی اسماء الله الحسنی هستند، ذیل رحمانیت معنادار می‌شوند؛ 🔻 پس یکی از معانی آیه شریفه این است که هیچ تفاوتی از باب مظهر رحمانیت حق تعالی، در اشيا نمی‌بینی، و این مظهریت نیز بدون فطور است که در ادامه آیه فرمود "فَٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ هَلۡ تَرَىٰ مِن فُطُورٖ " 🔻 و رحمةاللَّه‌علیه سرود: هستی که بود ذات خداوند عزیز اشیا همه‌ در وی‌اند و وی در همه‌چیز این است بیان آنکه عارف گوید باشد همه چیز مندرج در همه چیز ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یعنی خون به جوش آمده از تنهایی ولیّ خدا؛ و تو اینک شاهد رود خروشانِ مردمانی از قبیله هستی که افتخارشان حضور امام زمان در میان عزاداری تاریخی آنان است. اگر در جستجوی حیات معقولی، خود را به این رود پر خروش بزن؛ که جنون کار عقل به عشق آمده است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مردم خود را به رهبری دینی می‌سپارند که عقل و عشق را با هم دارد، مردم خود، تمام° عقل و عشق می‌شوند، و ریشه‌دوانده در حسین عليه‌السلام جانی تازه می‌گیرد و این قدم‌های استوار، را پایه‌ریزی می‌کنند که رو به سوی قلّه‌ای در همین حوالی دارد‌. آری زود باشد فرزندان همراه با تامّ تمدنی اسلامی نوین را بر سینه انسان خسته از بدل‌ها بکوبد، و بار دیگر تمام وجودمان بخواند: 💠 يُريدونَ لِيُطفِئوا نورَ اللَّهِ بِأَفواهِهِم وَاللَّهُ مُتِمُّ نورِهِ وَلَو كَرِهَ الكافِرونَ 💠 آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند! پ. ن: فیلم، تنها سند تصویری از فاجعۀ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است که سرنوشت رژیم شاه و انقلاب را یکسره کرد. ☑️ شادی شهدای انقلاب صلواتی تقدیم کنیم. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ یعنی چون این بانوی لبنانی را بشناسی؛ و ولیّ خدا، قلبت را به درد آورد. ✅ قلبی که با اشک به درد نمی‌آید، تپش‌هایش نه بوی عشق حق می‌دهد، و نه آوای عقلِ عنقانشین است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ یعنی توجه به سؤالات ذاتی عقل. و این همان معنای بودن است. ☑️ این کودک ذاتاً موجود در گزاره را درک می‌کند و آن را در پرسش خویش با برآمده از فهمی عقلانی مطرح می‌کند. ☑️ ای کاش ما همان کودکی می‌ماندیم که تابع عقل و احکام او بودیم و سؤالاتمان نیز برآمده از آن بود؛ نه برآمده از مصلحت‌اندیشی‌های فردی و قومی و ... ☑️ این همان حیات معقولی است که هدف آن بالابردن انسان به مقام عقل است که بدون آن و معنادار نخواهد بود. ✅ ، یعنی زندگیِ معنادار ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۹) ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام دوم: با نوح ع (۱۱): خاطره‌ای در کشتی 🔻وقتی سخن دلسوزان را نشنوی، مایه عبرت دیگران خواهی شد، و قوم نوح، مایه عبرت شد «وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً» و این آغاز راه آنان بود، و عذاب دردناک آخرت در انتظار آنان است «وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا» 🔻قوم نوح نابود شد، و کشتی نوح بر فراز آب‌های طغیان کرده، در سایه امن الهی در جریان بود «تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاء لِّمَن كَانَ كُفِرَ*وَلَقَد تَّرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» 🔻من در انتهای کشتی نشسته بودم که فردی مسنّ آمد و کنارم نشست. حال عجیبی داشت و دائم به نوح ذلّ می‌زد. تعجب کردم. او که نوح را می‌شناسد چرا چنین با تعجب به او نگاه می‌کند؟ 🔻وقتی از او پرسیدم که چرا چنین متعجبانه به نوح می‌نگرد، سرش را پایین انداخت و آهی از عمق جان کشید. او گفت: من آخرین کسی هستم که چند ماه قبل از طوفان به نوح ایمان آوردم؛ و یا بهتر بگویم ایمانم را آشکار کردم. 🔻از کودکی مهربانی‌های نوح را می‌دیدم و همیشه در کنج قلبم او را دوست داشتم اما هیچگاه حرف‌های او را باور نمی‌کردم؛ همیشه با خود می‌گفتم مگر می‌شود او از نزدیکانم، از پدر و مادرم مهربان‌تر و داناتر باشد. «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» 🔻بزرگتر که شدم؛ راستش دیدم حرف‌های او با آنچه در اقوامم بود بسیار متفاوت است و به نظرم منطقی‌تر می‌آمد و دیگر نمی‌توانستم بگویم او را باور دارم یا نه. حالت عجیبی بود؛ اما نمی‌توانستم آنچه در ذهنم بود را با کسی مطرح کنم. سخن‌گفتن از نوح و حرف‌هایش جریمه سنگینی داشت. و شاید همچنان اسیر فرهنگ به‌ارث‌رسیده از اجدادم بودم؛ نمی‌دانم، اما یک چیز بسیار آشکار بود، پذیرفتن سخنان نوح همان و ایستادن در برابر خانواده و اقوام نیز همان. شجاعت می‌خواست که علیه خانواده خود قیام کنی و من چنین شجاعتی را در خود نمی‌دیدم. 🔻ایام در گذر بود و من با خود در جنگ. نمی‌دانم حدود صد سال پیش بود و من مردی چهل ساله. 🔻روزی در بیابان مشغول چرای گوسفندان بودم، ناگهان دستی بر شانه‌ام قرار گرفت. گرمای دست برایم آشنا بود. وقتی با من مشغول صحبت شد، اشک‌هایم بی‌اختیار جاری شد. او گفت پسرم قدر این اشک‌ها را بدان؛ اینها یعنی همان ایمان. 🔻احساس کردم نوح از دعوایی که در قلبم با خود و با رسم‌های به ارث رسیده از خانواده و اقوامم دارم آگاه است. گفتم: من شما را دوست دارم؛ اما نمی‌توانم با خانواده و قوم خویش مخالفت کنم. 🔻نوح لبخندی زد و گفت: می‌دانم اما تا کی می‌خواهی با دل خود مخالفت کنی؟ پاسخی نداشتم و نوح ادامه داد: البته مؤمن که شدی، لازم نیست اگر جانت در خطر باشد آن را با خانواده خود مطرح کنی. 🔻گویی جان تازه‌ای گرفتم و از او خواستم بیشتر توضیح دهد. گفت وقتی کسی در میان مشرکان مؤمن می‌شود، اگر جانش در خطر باشد، لازم نیست ایمان خود را آشکار کند تا زمان مناسب. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
... ادامه متن قبل: 🔻و من که گویی زبانم گشوده شده بود گفتم آقا جان من به شما ایمان دارم و می‌دانم خدای شما از خدایان سنگی و چوبی بسیار بزرگتر است. راستش «سواع» با آن پای بدترکیبش، «یغوث» با آن رنگ‌ پریده‌اش و دیگر بت‌ها، حالم را به هم می‌زنن. هر وقت در برابرشان برای عبادت می‌ایستم، در ته قلبم از خود می‌پرسم چرا اینهایی که خودمان ساخته‌ایم خدای ما هستند؛ ما که قبل از آنها بوده‌ایم. و می‌دانستم اصرار سران قوم برای عبادت اینها یا از روی جهل است و یا از روی خودخواهی و مانند آن «تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا» 🔻دیگر غروب شده بود و چه غروب زیبایی. آن بت‌های بی‌جانِ بی‌دست و پا، در قلبم کاملاً غروب کرده بودند و من روانه خانه شدم. 🔻در همان حال بلند گفتم ای نوح، نام تو تنها نامی است که تمام قلبم را پر کرده است و البته از خود نوح آموخته بودم که ذکر و یاد او، ذکر و یاد خداوند است. 🔻نوح که بر عصایش تکیه کرده بود دستی برایم تکان ‌داد و با صدای مهربان خویش که با ابراز ایمان من مهربان‌تر شده بود، بلند گفت: پسرم، مواظب خودت باش؛ و فراموش نکن ایمان‌آوردن در میان خانواده مشرک به معنای توجه‌نکردن به کرامت انسانی آنان نیست. آنها را دوست بدار، به آنها محبت کن؛ اما اگر تو را به شرک فراخواندند، شرک نورز، مگر آنکه همانطور که گفتم جانت در خطر باشد و مجبور باشی که ایمانت را پنهان کنی. 🔻و قامت زیبای نوح پشت نی‌های جلگه کم کم پنهان شد و من به خانه رسیدم. و سال‌های سال بر خلاف میلم، با خانواده خود و آن عقاید مشرکانه‌شان ساختم و سوختم اما دم بر نیاروردم که مولایم چنین خواسته بود. 🔻و این چنین زندگی‌ام ادامه داشت تا زمانی که نوح به ساخت کشتی مشغول شده بود و من به کمکش شتافتم. 🔻و اکنون با خود می‌گفتم ای کاش خانواده من نیز به نوح ایمان آورده بودند و اینجا بودند؛ اما افسوس 🔻و آن مرد مسنّ باز آهی کشید و ساکت شد. 🔻و من سؤالات دیگرم را در خود فرو بردم و نگاهم را از او به نوح برگرداندم. و با خود گفتم خسته نباشی مرد. 🔻و آن مرد در برابر خدایش به سجده افتاد و من فهمیدم مردی که در برابر خدایش به سجده می‌افتد هیچگاه از شلوغی‌های اهل دنیا خسته نمی‌شود؛ هرچند ممکن است دلگیر می‌شود. و دلی که پر از مهر است، حتما به خاطر بندگان خدا و نادانی آنها دلگیر می‌شود. 🔻و آن مرد همچنان صبور بود که صبر امر خدایش بود «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ» 🔻و من آموختم که مسیر راه خدا و تبلیغ آن، صبر می‌خواهد؛ و من به حال خود گریستم. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
🔻 یعنی دستان آسمانی ولیّ خدا در بارگاه امام رئوف 🔻 آن است که انسان را به رهنمون شود. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
هدایت شده از عکس‌نوشت🌿
⸤﷽⸣ 🕊️🕊️ وقتی کودکانه به تمام هستی بنگری، همه چیز سر جای خودش است؛ و کودک با فطرت خویش به هستی می‌نگرد؛ نه با زنگارهای خودساخته بشر؛ کودک خویش را ارزان نفروشیم. عکس‌نوشت🌿 اینجا‌ دل‌نوشته‌ها‌ در قاب‌ تصاویر، قلب‌ و روحت‌ را‌ به‌ جستجو‌ در معنای‌ زندگی‌ دعوت می‌کند. @aksneveshtnoora