eitaa logo
حیرانی
228 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
80 ویدیو
2 فایل
شعر ناب
مشاهده در ایتا
دانلود
و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته‌ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر، رونقی دیگر هست. @Hayrani
📝 محبوبم ! جهانم آشفته است، جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است، لحظات چموش‌اند تنها هنگامی که به شما می‌رسم، روبه‌روی تواَم و به تو سلام می‌کنم، آن زمان جهان به تعادل می‌رسد ... جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل میکنی ! @Hayrani
یک روز اگرت تنگ در آغوش بگیرم تا صبح قیامت نفسم هست معطر @Hayrani
رسد آدمی به جایی ، که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است ، مکانِ آدمیت ... @Hayrani
خنده‌ی تو... امیدی‌ست برای یک شهر خسته❤️ @Hayrani
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما @Hayrani
... یک جان چه بود صد جان منی @Hayrani
گِردِ آن خانه بِگَردم كه در او خلوتِ توست... @Hayrani
رسد آدمی به جایی ، که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است ، مکانِ آدمیت ... @Hayrani
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوشِ سیاهی‌ها دلم تنگ است... @Hayrani
عشق به او، معجزه‌ای است که به اجزای پنهان وجود تو فرصت ظهور می‌دهد. رفتن او را، هجرت از خودت بدان. تو دست و پا زنان از مصرِ وجود خودت بیرون رفته‌ای و با عصای هجر، نیل نفست را شکافته‌ای تا جنود ناپیدای خودخواهی را در آن غرق کنی. از عصای خود نترس. حالا به درون خود سری بزن و پاسخ مرا بده؛ "مٰا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يٰا موسی" @Hayrani
حال ما را که نرفتیم، شب جمعه نپرس دل ناقابل ما تنگ شدن را بلد است @Hayrani
حتی اگر دست هایت را به دست نیاورم ، بخشی از تاریخ را تصرف کرده ام که نام تو را در آن می برند. و زمین هایی که روی آنها قدم گذاشته ام رد پای کسانی را به خود گرفته اند که تو را دوست دارند یا هوایی که از آن استشمام کرده ام صوتِ ضربان قلب هایی را در آغوش گرفته است که دلتنگ تو اند. حتی اگر دست هایت را به دست نیاورم ، لااقل واقعا دوستت داشته ام... @Hayrani
الحق که خدای ادبت امّ بنیـن است حـق خیـر دهـد والده‌ی محترمت را "وفات حضرت ام البنين(س) تسليت باد" @Hayrani
من گلى پژمرده بودم در ميان غنچه ها گل فروش اى كاش با آنها مرا هم ميفروخت... 📸 على جبارى @Hayrani
این دست‌ها که چوب علم را گرفته‌اند بی‌شک چنین گلوی ستم را گرفته‌اند @Hayrani
امام علی: «ما رأیت ذلاً مثل اشتغال قلبي بفارغ القلب مني» هیچ ذلتی را از این بالاتر ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد، که دل او مشغول من نیست. یا به قول سعدی: «تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند؟» @Hayrani
بازگشتن ات، جوانى اَست بازنمى گردد... @Hayrani
قلب ت را آن قدر از عاطفه پر كن كه اگر افتاد و شكست همه جا عطر گل ش پراكنده شود... همه جا عطر توست حاجی... @Hayrani
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی @Hayrani
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش @Hayrani
السّلامُ على أمي أوّل الأوطان وآخِر المنافي ‏سلامی نثار مادرم اولین وطنم و آخرین تبعیدگاه ‏⁧ @hayrani
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست... @Hayrani
بسی گفتند: «دل از عشق برگیر! که نیرنگ است و افسون است و جادوست!» ولی ما دل به او بستیم و دیدیم، که این زهر است، امّا! نوشداروست... @Hayrani
خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد . جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می‌کند ندارد . من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من وصراط تو که از مو نازک­تر است واز شمشیر بُرنده‌ تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم . من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم ، جهیدم ، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امیـد دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم ‌ها، آنها را ببخشی. @Hayrani
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را @Hayrani
خدایا بر زبان ما «شکر» را جایگزین «غرغر و ناله» بفرما! @Hayrani
Every morning is a Fresh start Wake up with a thankful heart هر صبح آغازی تازه است ؛ با قلبی شکرگزار بیدار شو‌ ... @Hayrani
گرگ هاری شده‌ام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زدهٔ بی همه چیز می‌دوم، برده ز هر باد گرو چشم‌هایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بی رحمی و فرمان فرار گرگ هاری شده‌ام، خون مرا ظلمت زهر کرده چون شعلهٔ چشم تو سیاه تو چه آسوده و بی باک خرامی به برم آه، می‌ترسم، آه آه، می‌ترسم از آن لحظهٔ پر لذت و شوق که تو خود را نگری مانده نومید ز هر گونه دفاع زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی پوپکم! آهوکم چه نشستی غافل کز گزندم نرهی، گرچه پرستار منی پس ازین درهٔ ژرف جای خمیازهٔ جادو شدهٔ غار سیاه پشت آن قلهٔ پوشیده ز برف نیست چیزی، خبری ور تو را گفتم چیز دگری هست، نبود جز فریب دگری من ازین غفلت معصوم تو، ای شعلهٔ پاک بیشتر سوزم و دندان به جگر می‌فشرم منشین با من، با من منشین تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟ تو چه دانی که پس هر نگه سادهٔ من چه جنونی، چه نیازی، چه غمی‌ست؟ یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز بر من افتد، چه عذاب و ستمی‌ست دردم این نیست ولی دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم و بی خویشتنم پوپکم! آهوکم تا جنون فاصله‌ای نیست از اینجا که منم مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگهت ورنه دیگر به چه کارایم من بی تو؟ چون مردهٔ چشم سیهت منشین اما با من، منشین تکیه بر من مکن، ای پردهٔ طناز حریر که شراری شده‌ام پوپکم! آهوکم گرگ هاری شده‌ام! @Hayrani