eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
در هواپیما آرام می گیری؛ درحالی که نمی‌دانی خلبان آن کیست!! چگونه در زندگی ات آرام نمی‌گیری درحالی که می‌دانی مدیر و مدبر آن خداوند است ... به خدا اعتماد داشته باش ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️استاد پناهیان ⚠️ از کجا اینقدر مطمئنی به خودت؟ ❇️قابل توجه حزب‌اللهی‌ها و مذهبی‌ها! ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌷 🎗 پيامبر از حجاب ها عبور مى كند و به ساحت قدس الهى مى رسد. شما فكر مى كنيد اول كلامى كه خدا با حبيب خود مى گويد چه مى باشد؟ لحظه وصال فرا رسيده است و خدا با محبوب خويش خلوت كرده است ! گوش كن ! خداوند پيامبر را خطاب مى كند: اى احمد ! آيا خداوند است كه پيامبر را صدا مى زند؟ اين صدا كه صداى على(ع) است ! ! اينجا حريم قدس الهى است و پيامبر هفت آسمان و عرش و ملكوت و هفتاد هزار حجاب را پشت سر گذاشته است. پس چرا صداى على(ع) مى آيد ! پيامبر عرضه مى دارد: بار خدايا ! تو با من سخن مى گويى يا اين على است كه با من سخن مى گويد؟ خطاب مى رسد: من خداى تو هستم من مثل و مانندى ندارم. من تو را از نورِ خودم خلق كردم و على را از نور تو ! و اكنون كه به حضور من آمده اى به قلب تو نظر كردم و ديدم كه هيچ كس را به اندازه على، دوست ندارى ! براى همين با صدايى همچون صداى على با تو سخن مى گويم تا قلب تو آرام گيرد. اما اكنون خدا مى خواهد اولين فرمان ملكوتى خود را به حبيب خود بدهد ! اى محمد ! اكنون به زمين نگاه كن ! چرا خدا چنين فرمانى مى دهد ! پيامبر، از زمين به اينجا آمده است ! مگر در زمين چه خبر است؟ و پيامبر نگاه مى كند ! بين پيامبر و زمين، هزاران هزار پرده و حجاب است. همه اين پرده ها كنار مى رود ! درهاى هفت آسمان باز مى شود. و پيامبر چه مى بيند؟ على(ع) را مى بيند كه نگاه خويش به سوى آسمان دارد ! خدايا من چگونه بنويسم؟ چه بگويم؟ در اين كار چه رازى نهفته است؟ آيا حضرت على(ع)، دلش براى پيامبر تنگ شده است؟ آيا خدا مى خواهد پيامبر خويش را خوشحال كند؟ شايد خدا مى داند كه هيچ چيز مثل ديدار حضرت على(ع)، پيامبر را خوشحال نمى كند براى همين مى خواهد دل حبيب خود را اين گونه شاد كند. آيا موافقى سخن خود رسول خدا را برايت نقل كنم: و على را ديدم كه سرش را به سوى من بالا گرفته است ! پس با او سخن گفتم و او هم با من سخن گفت ! نمى دانم ميان پيامبر و حضرت على(ع)، چه سخنانى رد و بدل شد. و چون سخن آن دو تمام مى شود، خداوند، پيامبر را خطاب قرار مى دهد: اى محمد ! من على را جانشين تو قرار دادم ! همين الآن اين مطلب را به على بگو زيرا كه او اكنون سخن تو را مى شنود. پس پيامبر اين تصميم خداوند را به حضرت على(ع) اعلام مى كند. و آنگاه خداوند به همه فرشتگان دستور مى دهد به حضرت على(ع) سلام كنند و به او تبريك بگويند. و اينك بين خدا و حبيبش سخنانى رد و بدل مى شود: ـ اى محمد، چه كسى از بندگان مرا بيشتر دوست دارى؟ ـ بار خدايا، تو خود بر قلب من آگاهى دارى. ـ آرى، من مى دانم، ولى اكنون مى خواهم كه از زبان تو بشنوم ! ـ پسر عمويم على را بيش از همه دوست دارم. و اينجاست كه خداوند پيامبر را به دوست داشتن حضرت على(ع) امر مى كند و به او خطاب مى كند: آنانى كه على را دوست دارند دوست بدار. و اكنون خداوند وعده شفاعت شيعيان حضرت على(ع) را به پيامبرمى دهد. اينجاست كه پيامبر به سجده مى رود ! نمى دانم چقدر وقت در سجده شكر باقى مى ماند. و بار ديگر خطاب مى رسد: اى محمد ! من علىّ أعلى هستم، من بودم كه نام خويش را براى برادر تو برگزيده ام و او را على نام نهاده ام. اگر بنده اى از بندگان من، به مقدار بسيار زياد، عبادت مرا بكند اما ولايت على را قبول نكند، او را به جهنم مى افكنم. هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس معصيت او كند معصيت مرا كرده است. على صاحب پرچم حمد در روز قيامت است ! على صاحب حوض كوثر است ! اوست كه مؤمنان را از آب گواراى آن سيراب مى سازد ! من با خود عهد كرده ام كه دشمنان على، از آن آب، نياشامند. و بار ديگر خطاب مى رسد: اى محمد ! تو بنده من هستى و من خداى تو ! پس مرا عبادت كن و به من توكل نما ! تو نور من در ميان بندگانم هستى ! من كرامت خويش را براى أوصياى تو قرار دادم. پيامبر عرضه مى دارد: أوصياى من، چه كسانى هستند؟ خطاب مى رسد: أسامى آنان بر ساق عرش نوشته شده است. پس پيامبر به ساق عرش نگاه مى كند و نام دوازده امام را مى يابد،اول آنها على(ع) و آخر آنها مهدى(ع). اكنون خطاب مى رسد: اينان حجت هاى من بر مردم هستند ! من دين خود را به وسيله آنان ظاهر مى كنم و زمين را به وسيله آخرين آنها پاك مى گردانم. و شرق و غرب زمين را به زير فرمان او در مى آورم. اى محمد ! تو همچون تنه درختى هستى كه على، ريشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسين، ميوه هاى آن مى باشند. و اكنون خدا براى امت پيامبر، نماز واجب مى كند تا به وسيله آن به قرب خدا برسند. پس خطاب مى رسد: من براى امّت هاى پيامبران ديگر، پنجاه ركعت نماز، واجب كرده بودم. اما اكنون به أمّت تو تخفيف مى دهم. براى آنان نمازهاى پنج گانه قرار مى دهم ولى اين نمازها، ثواب پنجاه ركعت نماز را دارد. و تمام زمين را براى أمّت تو، محل عبادت قرار مى دهم
. و سخن هاى محرمانه ديگرى ميان خدا و پيامبر رد و بدل شد كه خداوند پيامبر خود را امر به مخفى نمودن آن نمود. و براى همين آن گفتگوها به رازى ميان خدا و رسولش تبديل شد و هيچ كس از آن خبر ندارد. همفسر خوبِ من، آيا مى خواهى بدانى خدا، چقدر مولاى تو را دوست دارد؟ خداوند خطاب به پيامبر خود كرد و فرمود: سلام مرا به علىّ برسان. و آخرين سخن خدا اين بود: يا ابا القاسم ! خوش آمدى ! خوشا به حال تو و پيروان تو. ○○○○○☆☆☆○○○○○ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 💜💧💜
✨﷽✨ ✅یکی از علتهای نزول بلا ✍امام سجاد(ع)، به اهل و عیال خود سفارش می کردند: «هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!» امام سجاد(ع)پاسخ می دادند: «بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد. 💥آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.» 📚علل الشرایع ج ۱ ص۶۱ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
⇦ آماده آموختن حضرت علی علیه السلام فرمود: هرگاه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال می کردم،خواسته ام را پاسخ می داد و اگر من سکوت می کردم او خود پیشگام می شد و از دانش خود بهره مندم می ساخت. 📗منابع: المصنف 6:368 ح 32061 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
DoaYamanyamlek-1393.mp3
5.79M
دعای هرروز ماه رجب حاج میثم مطیعی يا مَنْ يَمْلِكُ حَوآئِجَ السَّآئِلينَ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💫شب آرامشش را از 💥خدا قرض ڪَرفتہ 💫ڪہ این چنین آرام است 💥آرامشی از جنس خدا 💫برای امشبتون خواستارم‌ 💞شبتون بخیر🌙💞 🦋❤️✨🌟🌙❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🌷🎗💚🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقای من! من منتظرم به تمنای دیرار رخت؛ روی بنما و پرده بر انداز که جانم به لب آمد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ وظایف ما در قبال قرآن (1⃣) ✅💐 تلاوت قرآن و ایمان به آن 💐✨ همه ما در قبال قرآن وظایفی برعهده داریم که در قرآن به آنها اشاره شده است. در مطالب گذشته به آداب تلاوت قرآن اشاره شد. در ادامه می‌خواهیم به وظایف مسلمانان در قبال قرآن بپردازیم. 💐✨ در آیه 121 سوره بقره، به یکی از این وظایف اشاره شده است: 💐💫 الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (ایه 121 سوره بقره) کسانی که کتاب آسمانی به آنان عطا کرده ایم، آن را به طوری که شایسته آن است قرائت می‌کنند [و آن قرائت نمودن با تدبر و به قصد عمل است] اهل ایمان به آن [کتاب] هستند و کسانی که به آن کفر می ورزند فقط آنان زیانکارند. ✅💐 حقّ تلاوت، در تلاوت با صوت زيبا و رعايت نكات تجويد خلاصه نمى‌شود، بلكه ملاک، ايمان و عمل است. ✅💐 براساس روايات، كسانى كه حقّ تلاوت قرآن را ادا مى‌كنند، تنها امامان معصوم (ع) مى‌باشند. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
سرم را پایین میاندازم،ادامه ی حرفش را میخورد. دستم را میگیرد و با لحن پشیمانش می گوید :+ببخش نیکی نمیخواستم ناراحتت کنم.. سرم را بلند میکنم،این واقعیت زندگی من است! :_نه تو راست میگی... واقعا من یه همچین آدمیام...ولی فاطمه...باید حرمت نگه دارم،زندگی من وتو خیلی با هم فر ق داره...مامان و باباهامون خیلی متفاوتن... تو خیلی راحت با پدر و مادرت صحبت میکنی حرف دلت رو میفهمن،نگاهتون به آینده شبیه هم دیگه اس... ولی ما زمین تا آسمون باهم فرق داریم... من،قبلا شبیه الان تو بودم.ولی الان،اینجوری بودنم به نفعمه.. نگاه فاطمه رنگ شرم دار د،اما تقصیر او چیست؟ مثل خواهر،نگران آینده ام است،درکش میکنم... اما من همین پوسته ی ساکت و گوشه گیرم را ترجیح میدهم. نگاهی به ساعت میاندازم،باید به مامان تلفن کنم و بگویم اینجا هستم. برای آن ها فرقی ندارد اما من وظیفه میدانم خبرشان کنم. دست میبرم تا موبایلم را بردارم،اما نیست.... فاطمه نگاهم میکند :+چی شده؟ :_موبایلم نیست،باید به خونه زنگ بزنم. موبایلش را روی پایم میگذارد :+بیا حالا با مال من زنگ بزن،پیداش میکنیم بعدا موبایل را میگیرم و با لبخندی،از کارش قدردانی میکنم. جرعه ای از آب انار مینوشم و شماره ی خانه را میگیرم. چادرم را سفت میکنم،حاج خانم را پشت یک میز دونفره میبینم. نفس عمیقی میکشم و به طرفش قدم برمیدارم. با دیدنم بلند میشود بازهم در سلام،پیش دستی میکنم و با هم دست میدهیم :_سلام،ببخشید که دیر شد :+سلام دخترم،خواهش میکنم،اتفاقا به موقع اومدی. بشین عزیزم پشت میز مینشینم و چادرم را مرتب میکنم. گارسون بالای سرمان میایستد،حاج خانم با لبخندی،متین نگاهم میکند :+خب چی میخوری نیکی جان؟ :_من چیزی نمیخورم،ممنون :+مگه میشه آخه؟ :_باور کنین میل ندارم،ممنون حاج خانم به گارسون اشاره میکند :+لطفا کیک شکالتی بیار ید و قهوه. گارسون یادداشت میکند،تعظیم کوتاهی میکند و میرود. مشتاق به حاج خانم نگاه میکنم. :_شما....کاری داشتین با من؟؟ حاج خانم باطمأنینه و آرام نگاهم میکند. لبخندی کنج لبش نشسته :+حالا چه عجله ایه؟مگه کار داری؟ :_نه..کارخاصی ندارم ولی...راستش یه کم کنجکاو شدم.. :+نگران نباش دخترم.. گارسون با سینی جلو میآید و کیک و قهوه را روی میز میچیند. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: هرکس به خاطر خدا در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند وى را آنچنان اکرام فرماید که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده باشد.✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادمون‌باشه... مقاومت‌های‌‌روزانه‌دربرابر‎گناه 🔥 شب‌هنگام لبخندِدلبرانهٔ‌مولاجانمون حضرت‌‌مهدی ‌«علیه السلام»را در‌پی‌دارد :)♥️ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💙💙 امنیت چیست ؟ امنیت به این نیست که نصفه شب بمباران نمیشوی، اینها یعنی جنگ نیست. عدم امنیت یعنی پس انداز چندساله برای خرید خانه و هنگام خرید قیمت خانه 100% افزایش یابد. عدم امنیت یعنی تا صبح ده بار به ماشین و درب خانه سرک میکشی تا مبادا سرقت کنند. عدم امنیت یعنی نمیتوانی ازدواج کنی مبادا فردا در مخارج زندگی مشکل داشته باشی. عدم امنیت یعنی پس‌اندازت را از این بانک به اون بانک میبری مبادا ورشکسته شود. عدم امنیت یعنی به مسافرت راحت نمیتوانی بروی مبادا پس اندازت تمام شود. عدم امنیت یعنی فرزندت را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستی اما... عدم امنیت یعنی از غذایی که می‌خوری می‌ترسی مبادا تقلبی باشد. عدم امنیت یعنی میترسی گلی را بو کنی که مبادا به تو بگویند دیوانه! عدم امنیت یعنی با هر مراسم جشن و عزا استرس دخل و خرج بگیری عدم امنیت یعنی نرخ سکه و تورم امروز و فردایت مشخص نیست. عدم امنیت یعنی نمیدانی فردا سر کار خواهی بود یا نه عدم امنیت یعنی نتوانی به راحتی چیزی را بنویسی... 🦋🌹💖 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
تاكنون نام نافِع بن هلال را شنيده اى؟ آن كه تيرانداز ماهر كربلاست. او تيرهاى زيادى همراه خود به كربلا آورده و نام خود را بر روى همه تيرها نوشته است. اينك زمان فداكارى او رسيده است. او براى دفاع از امام حسين(ع)، تير در كمان مى نهد و قلب دشمنان را نشانه مى گيرد و تعدادى را به خاك سياه مى نشاند. تيرهاى او تمام مى شود. پس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد. امام نيز به او اجازه جنگ مى دهد. گوش كن اين صداى نافع است: "روى نيازم كجاست، سوى حسين است و بس". او مى رزمد و به جلو مى رود. همه مى ترسند و از مقابلش فرار مى كنند. عمرسعد، دستور مى دهد هيچ كس به تنهايى به جنگ ياران حسين نرود. آنها به جاى جنگ تن به تن، هر بار كه يكى از ياران امام حمله مى كند، دسته جمعى حمله كرده و او را محاصره مى كنند. دشمنان دور نافع حلقه مى زنند و او را آماج تيرها قرار مى دهند و سنگ به سوى او پرتاب مى كنند، امّا او مانند شير مى جنگد و حمله مى برد. دشمن حريف او نمى شود. تيرى به بازوى راست او اصابت مى كند و استخوان بازويش مى شكند. او شمشير را به دست چپ مى گيرد و شمشير مى زند و حمله مى كند. تير ديگرى به بازوى چپ او اصابت مى كند، او ديگر نمى تواند شمشير بزند. اكنون دشمنان نزديك تر مى شوند. او نمى تواند از خود دفاع كند. دشمنان، نافع را اسير مى كنند و در حالى كه خون از بازوهايش مى چكد، او را نزد عمرسعد مى برند. عمرسعد تا نافع را مى بيند او را مى شناسد و مى گويد: "واى بر تو نافع، چرا بر خودت رحم نكردى؟ ببين با خودت چه كرده اى؟". نافع مردانه جواب مى دهد: "خدا مى داند كه من بر اراده و باور خود هستم و پشيمان نيستم و در نبرد با شما نيز، كوتاهى نكردم. شما هم خوب مى دانيد كه اگر بازوان من سالم بود، هرگز نمى توانستيد اسيرم كنيد. دريغا كه دستى براى شمشير زدن نمانده است". همه مى فهمند اگر چه نافع بازوان خود را از دست داده، امّا هرگز دست از آرمان خويش بر نداشته است. او هنوز در اوج مردانگى و دفاع از امام خويش ايستاده است. شمر فرياد مى زند: "او را به قتل برسان". عمرسعد مى گويد: "تو خود او را آورده اى، خودت هم او را بكش". شمر خنجر مى كشد. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُونَ). روح نافع پر مى كشد و به سوى آسمان پرواز مى كند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکرت 🙏 امروز را هم به لطف تو به شب رساندیم ای خدای مهربانم❤️ یاریمان ده، تحملمان را افزون، قولمان را صدق ، و قلبمان را پاک گردان 🙏 الهی تو یگانه ی ، پناهمان باش🙏 ✨آمین یا رَبَّ 🙏 🌺 شبتون پُـر از مـهر خــدا 🌺 💖🌹🌟✨🌙🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌ دوست گشاییم دفتر صبح را بسم الله النور✨ روزمان را با نام زیبایت آغاز میکنیم در این روز به ما رحمت و برکت ببخش و کمک‌مان کن تا زیباترین روز را داشته باشیم الهی به امید تو 💚 🌷💐❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷💐💐
اگر چه روز منو روزگار می‌گذرد دلم خوش است که با یاد یار می‌گذرد چقدر خاطره انگیزو شاد و رویایی است قطار عمر که در انتظار تو می‌گذرد ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ وظایف ما در قبال قرآن (2⃣) ✅💐 تدبر در قرآن 💐✨ قرآن کریم باید در متن زندگی مسلمانان قرار گیرد و آنرا اسوه خویش قرار دهند، دستوراتش را مو به مو اجرا کنند، و تمام خطوط زندگی خویش را با آن هماهنگ سازند. 💐✨ بهره گیری از قرآن نیاز به یک نوع خودسازی دارد، هر چند خود قرآن نیز به خودسازی کمک می‌کند، چرا که اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائی از هوی و هوس، کبر و غرور، لجاجت و تعصب، اجازه ورود نور حق به آن نمی‌دهد. 💐✨ خداوند در آیه 24 سوره محمد، تدبر در آیات قران را اینگونه گوشزد می‌کند: 💐💫 أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (آیه 24 سوره محمد) آیا در قرآن نمی‌اندیشند [تاحقایق را بفهمند] یا بر دلهایشان قفل هایی قرار دارد؟ ✅💐 همه مأمور به تدبّر در قرآن هستند و تدبّر، اختصاص به گروه خاصى ندارد. ✅💐 كسانى كه تدبّر در قرآن را رها كرده و با قرآن برخوردى سطحى دارند، مورد توبيخ خداوند قرار مى‌گيرند. ✅💐 شرط بهره‌ورى از مفاهيم عالى وحى و قرآن، سعه صدر و داشتن قلبى باز و سالم و تدبّر در آن است. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
... :+ بسم اللّه چنگال را برمیدارم و گوشه ای از کیک را میبُرم حاج خانم،کمی شکر داخل قهوه اش میریزد. کیک،خوشمزه است و تازه. در دل میگویم:فاطمه ی عاشق کاکائو جات خالی حاج خانم گلویش را صاف میکند،منتظر به دهانش چشم میدوزم :+راستش نیکی جان...منم جای مادرت دخترم... میخوام یه سوالی ازت بپرسم،خواهشا با من رودربایستی نداشته باش... تو هنوزم جواب سیاوش رو راست و حسینی ندادی تو...قصد ازدواج با سیاوش رو داری؟ صاف در چشم هایش خیره میشوم. سوالش شوکه کننده بود و من،حیرت زده ام.... قبل از اینکه چیزی بگویم،ادامه میدهد :+ببین دخترم....واقعیت اینه که با وجود سختگیری های پدر و مادرت،میشه گفت ازدواج تو و سیاوش تقریبا غیرممکنه... میخوام ببینم تو،با وجود مخالفت پدر و مادرت، موافق این ازدواج هستی یا نه؟ سرم را پایین میاندازم،در کمال صداقت میگویم :_نه... :+یعنی تو به سیاوش عالقه.... ناخواسته حرفش را قطع میکنم :_نه...قصد ازدواج من با آقاسیاوش کاملا عقلانی و منطقی بود... یعنی چطور بگم؟ من فکر میکردم ازدواج با ایشون،از همه نظر بهتره. خب نمیگم هیچ احساسی نبود... یعنی راستش... یه حس ضعیف بچگونه بود،که نمیتونم اسمش رو علاقه بذارم.باور کنین راست میگم سرم را بلند میکنم،لبخند رضاٻت روی لبهای حاج خانم نقش بسته. :+پس کارمون راحت تر شد،بخور دخترم..بخور. بغض کرده ام،نمیدانم چرا... کمی از قهوه ام را،همانطور تلخ مینوشم. دوباره نگاهم را به حاج خانم وصله میکنم متوجه سوال چشمانم میشود،فنجان قهوه اش را روی میز میگذارد و میگوید :+ببین دخترم،حدود یک ماه دیگه یه دوره ی آموزشی معماری و دکوراسیون داخلی تو کانادا برگزار میشه. از این دوره واسه شرکت های معتبر و مهندس های معروف دعوتنامه فرستادن. واسه شرکت وحید و سیاوش هم فرستادن. آرام میگویم :_میدونم،عمووحید گفته بود :+این دوره،خیلی مهمه و مدرکی که به شرکت ها و مهندسا میده،در سطح دنیا،معتبره. عموت و سیاوش تصمیم گرفتن،که سیاوش بره. این قضیه مال چهارماه پیشه. این دوره،نه فقط واسه سیاوش که واسه وحید و شرکتشون هم خیلی مفیده. این ها را هم میدانم. :+سیاوش داشت آماده ی رفتن میشد که یه دفعه.... ببین تا دوهفته،سیاوش باید مدارکش تحویل بده... وگرنه اسمش خط میخوره. :_خـــب چه کاری از من ساخته است؟ :+سیاوش به هوای تو مونده ایران... هرچقدر من و وحید بهش میگیم گوش نمیده... دیروز به من گفت که دیگه قید دوره و مدرک رو زده... باید بمونه ایران... نیکی جان،ببین حالا که پدر و مادر تو اینقدر مخالفن،تو هم که خب خودت گفتی سیاوش رو دوست نداری،این دوره هم که واقعا مهمه...در ثانی دخترعمه ی سیاوش هم به پای سیاوش مونده و همه ی خواستگاراش رو رد می کنه..ببین دخترم،بیا و در حق من دختری کن،آب پاکی رو بریز رو دست پسر من... من سیاوش رو میشناسم،از بچگی همه ی انتخاباش یه دونه بود. به عنوان دوست،یا وحید یا هیچکس.. واسه شغلش یا معماری یا هیچ چی واسه همسرم که... فقط تو میتونی اونو از این مخمصه نجات بدی... به هرحال خودت پدر و مادرت رو میشناسی،ممکنه رضایت بدن به این وصلت ؟؟؟ سرم را تکان میدهم... محال است! حرف های عمووحید در سرم میپیچد... وقتی از دوره برایم میگفت و چشمانش برق شادی میگرفت: قرار شده من بمونم و بالا سر کارا باشم،سیاوش بره. مدرکش خیلی مهمه نیکی... هم از نظر اقتصادی هم اینکه بین رقبا، شرکت ما معتبرتر میشه... این واسه آینده ی کاری مون خیلی مهمه. :_حاج خانم من قبلا به پسرتون جواب منفی رو دادم... ایشون قبول نکردن نمیدانم چرا،ولی سیاوش را پسر حاج خانم خطاب کردم ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸