4_6030688636876358707.mp3
1.63M
🔸ترتیل صفحه 31 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام نهاوند - عشاق مصری
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
031-baghare-ta-1.mp3
7.84M
031-baghare-ta-2.mp3
7.15M
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستچهلم🪴
🌿﷽🌿
این همه کشته های لهیده و دست و پاهای بریده و ... توی جنت
آباد دیده بودم، نمی دانم چرا باز دیدن این صحنه آنقدر برایم مشکل
بود. سعی کردم خودم را کنترل کنم. نمی خواستم ذره ایی ضعف
و ناراحتی از خودم نشان بدهم. چون توی این چند روز تا به حال
مرتب مرا به هم نشان داده بودند و می گفتند: این دختره همون
زهرا حسینی به که باباش و برادرش شهید شدند، بعد که با خودم
حرف می زدند، میگفتند: تو چطور این قدر روحیه داری؟ ما
تعجب می کنیم. انگار نه انگار که بابا و برادرت رو از دست
دادی. اصلا بهت نمی یاد که داغ دیده باشی، همه اش در حال
کاری و خنده رو لب هاته.
آخر ظاهرم را چنان حفظ می کردم که کسی تصور نکند شهادت
بابا و على ما را خوار و ذلیل کرده است. بر عکس با رفتارم نشان
می دادم، با روحیه و اقتدار هستم. در حالی که درونم غوغایی بپا
بود و از تو می سوختم، دم نمی زدم. این فشارها به اضافه دیدن
این صحنه حالم را خراب کرد. دست هایم شروع کرد به لرزیدن.
نمی دانم آقای نجار چه چیزی می خواست که من اصلا حواسم
نبود، یک دفعه داد زد: حواست کجاست؟ چه کار داری میکنی؟
اگر میخوای اینجا بمونی، این وضعش نمی شه، اینجا جای کار
کردنه، نه لوس بازی و غش و ضعف رفتن. هر کی میخواد بمونه
باید دل شیر داشته باشه. از ترس نجار تا آخر سعی کردم به خودم
مسلط باشم. کار بخیه که تمام شد، شنیدم گفت: بیا پانسمانش کن.
چشمانم سیاهی رفت. ضعف شدیدی اول توی سینه ام و بعد در
تمام بدنم حس کردم. اصلا نمی توانستم دستم را بالا بیاورم و
بگویم: نمی توانم، احساس کردم مرا در چاله سیاهی می چرخانند.
چرخیدم و چرخیدم و دیگر چیزی نفهمیدم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستچهلیکم🪴
🌿﷽🌿
وقتی به خودم آمدم، حس کردم صورتم می سوزد. دخترها دورم
را گرفته بودند. می شنیدم میگویند: نگرانت شدیم، یه دفعه چی شد؟
صدای مهربان زهره فرهادی را خوب تشخیص دادم. گفت خب
حق داره. این همه فشار رو کی می تونه تحمل کنه؟!
رعنا هم همراهیش کرد: طفلک چشم باز کردم، متوجه موقعیتی که قرار داشتم نبودم. پرسیدم: من کجام؟ جواب دادند: توی مطب
شیبانی، حالت به هم خورده کم کم هوشیار شدم. خواستم بلند شوم،
گفتند: بخواب. هنوز نباید از جات بلند شی گفتم: اون مجروحه،
آقای نجار گفت باید اون رو پانسمان کنم
گفتند: ما پانسمانش کردیم، رفت. تو نگران نباش. و با ترس گفتم:
آقای نجار کجاست؟ چیزی نگفت؟ ؟ گفتند: نترس خودش هم خیلی ناراحت شده. گفته تقصیر من بود، نباید سرش داد می زدم دراز کشیدم. به دور و برم نگاه کردم. سرم به دستم بود. و پاراوان، دور تخت کشیدند. فشار عصبي کارهای غسالخانه، گرسنگی،
بی خوابی، شهادت بابا و علی و دست آخر هم این صحنه جراحت
باعث شده بود به این حال بیفتم. البته از روز دومی که غسالخانه
ابودم، حس میکردم حالم بد است، به نظرم می آمد تمام رگ های
بدنم خشک شده و خونی در آنها جریان ندارد. استخوان های کمر،
زانو، آرنج و مچ دستم موقع کار صدا می داد. نور چشم هایم کم
شده بود و سرم مدام گیج می رفت. اما حالا که سرم می گرفتم،
حس میکردم حالم خیلی بهتر است. سرمم که تمام شد، بلند شدم.
گفتند: چیزی بیاریم بخوری؟ گفتم: نه. میل به هیچی ندارم. حرف
آقای نجار خیلی بهم برخورده بود. آمدم بیرون مطب. به خودم
گفتم: بهش ثابت میکنم من لوس و دردونه نیستم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef