eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ ملاک برتری انسانها در قرآن (1⃣) ✅💐 نابرابری انسانها در پیشگاه خداوند 💐✨ براساس آیات قرآن، عبارت "هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ" جزء شعارهای اساسی اسلام است که عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن می‌سازد، و معلوم می‌شود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن. 💐✨ علم در این آیه و آیات مشابه دیگر قرآن به معنی دانستن «علوم حوزوی و تحصیلات دانشگاهی» نیست، بلکه منظور از آن معرفت و آگاهی خاصی است که انسان را به «قنوت» یعنی اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و امید به رحمت خدا دعوت می‌کند، این است حقیقت علم، و علوم حوزوی و دانشگاهی نیز اگر در خدمت چنین معرفتی باشند علم به معنای واقعی کلمه محسوب می‌شوند، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شوند «قیل و قالی» بیش نیستند: 💐💫 أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (آیه 9 سوره زمر) [آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است] یا کسی که در ساعات شب به سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است، از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: آیا کسانی که معرفت و دانش دارند و کسانی که بی بهره از معرفت و دانش اند، یکسانند؟ فقط خردمندان متذکّر می شوند ✅💐 امام باقر (ع) می‌فرمایند: مراد از قنوت در شب‌ «قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ»، قيام براى نمازشب است. ✅💐 عبادتى ارزش دارد كه تداوم داشته باشد. ✅💐 نشانه‌ علم، عبوديّت است.  ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
میشوم همان نیکی تندخو که با دستان خودم دفنش کرده بودم... :+بابا از این به بعد من همینم... من این شکلی ام... مامان جلو میآید:مگه دست خودته... اگه این شکلی دوست داری باشی دیگه حق نداری از خونه بیرون بری... :+نه مامان...من این شکلی ام چون.... بابا کلامم را قطع میکند :_چهارسال پیش گفتم دور چادرو خط بکش یادته؟ مامان میگوید:درش بیار... نیکی درش بیار... بدون فکر،از دهنم میپرد :+ولی من شرط بابا رو قبول کردم... دوباره سکوت میشود سرم را پایین میاندازم،ناراحت نیستم از گفتنش... شاید اینطور بهتر باشد،به نفع همه... تمام مسیر را،فقط فکر کردم... عمو با غیظ میپرسد:چی؟؟؟ :+من....قبول میکنم که با مسیح ازدواج کنم صدایی از پشت سرم میآید،حس میکنم قلبم متوقف شده... :_سلام یعنی آنقدر دیوانه شده ام که صدایش را... سریع برمیگردم،پشت سرم ایستاده، با همان لباس های صبح؛ با همان چشم ها باز هم بدون احساس،سرد و بیروح... حس میکنم هم الان است که قالب تهی کنم.. دوباره صدایش میآید:عمو جان،ببخشید بدموقع مزاحمتون شدم به طرفم برمیگردد،الان است که روح از بدنم پرواز کند... برای چه آمده؟ آمده که چه بگوید؟؟ مسیح دست در جیب میکند و موبایلم را به طرفم میگیرد،کلام گرمش تعجبم را هزار برابر میکند و لبخند عجیبش کنج لب هایش و نگاهی که یادآور سرمای زمستان است.. :_صبح که با هم بودیم،گوشیت رو پیش من جا گذاشتی... آب دهانم را قورت میدهم و به زحمت موبایل را از دستش میگیرم... صبح که با هم بودیم؟؟این آدم با قصد و غرض آمده... همان لحظه صفحه ی موبایل روشن میشود، اس ام اس از طرف او!!! ناخواسته نگاهش میکنم، چشمان او به باباست،اما لبخندش کمی عمیق میشود. "بازی رو خراب نکن" سرم را بلند میکنم. نگاه عمو،عصبی است و بین من و مسیح در تلاطم. بابا،خوشحال به نظر میرسد و لبخند رضایت روی لب هایش نشسته... مامان هم درست مثل بابا،فقط گاهی نگاه های معنادار به من میکند و میخندد.. با خجالت سرم را پایین می اندازم. بابا جلو میآید:بیا مسیح جان،بشین... :_نه عموجان،با اجازتون من برم بابا میخندد:ای بابا تازه اومدی... کجا میخوای بری؟ :_وقت زیاده حالا.. خدمت میرسیم... بابا گرم و محکم با او دست میدهد: خیلی خوشحالم که اومدی..خیلی :_منم همینطور... خب عمومسعود،عمووحید،زنعموجون اگه اجازه بدین من دیگه مرخص بشم... مامان میگوید:خوش اومدی پسرم..خوش اومدی پسرم!!!! یادم نمیآید مامان من را دخترم خطاب کرده باشد.. صدایش باز میآید:خانم اگه امری نیست من برم؟ چند لحظه سکوت برقرار میشود. سرم را بلند میکنم... نگاه خشنود مامان و بابا به من است و مسیح،من را نگاه میکند... یعنی منتظر جواب من است ؟؟ یعنی مخاطبش من بودم؟ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
@abaratinfo 1.mp3
6.13M
سلامـــــ اربابم... حاج حسین خلجی🎤 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🏻اگر ماه رجب را قدر می دانستند... 🎤حجت‌الاسلام والمسلمین عاملی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🔻 🔰✨آیت الله بهجت(ره) ؛ 🔐در جواب شخصے ڪہ از ایشان درخواست دستورے براے پیدا ڪردن شغل مناسب ڪردند ، فرمود :《نمـاز جعفـر طیـار》بخوانید 📚نسخه های شفا بخش ۱۲۹ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
او جَوْن است، غلامِ ابوذر غِفارى كه بعد از مرگ ابوذر، همواره در خدمت امام حسين(ع) بوده است. او در اصل اهل سودان است و رنگ پوستش سياه مى باشد. امام كه دايماً اطراف اردوگاه را بررسى مى كند، اين بار كنار ميدان ايستاده است. جَوْن جلو مى آيد و مى گويد: ــ مولاى من، آيا اجازه مى دهيد به ميدان بروم. مى خواهم جانم را فداى شما كنم. ــ اى جَوْن! خدا پاداش خيرت دهد. تو با ما آمدى، رنج اين سفر را پذيرفتى، همراه و همدل ما بودى و سختى هاى زيادى نيز، كشيدى، امّا اكنون به تو رخصت بازگشت مى دهم. تو مى توانى بروى. اشك در چشم جَون حلقه مى زند. شانه هايش مى لرزد و با صدايى لرزان مى گويد: "آقا، عزيز پيامبر، در شادى ها با شما بودم و اكنون در اوج سختى شما را تنها بگذارم!". امام شانه هاى او را مى نوازد و با لبخندى پر از محبّت اجازه ميدان به او مى دهد. جَوْن رو به امام مى كند و مى گويد: "آقا، دعا كن پس از شهادت، سپيدرو و خوشبو شوم". نمى دانم چه شده است كه جَون اين خواسته را از امام طلب مى كند، امّا هر چه هست اين تنها خواسته اوست. جَون به ميدان مى رود. شمشير مى زند و چنين مى خواند: "به زودى مى بينيد كه غلامِ سياهِ حسين، چگونه مى جنگد و از فرزند پيامبر دفاع مى كند". دستور مى رسد تا او را محاصره كنند. سپاه كوفه به پيش مى تازد و او شمشير مى زند. گرد و غبار به آسمان بلند شده، جَوْن بر روى خاك افتاده است. آخرين لحظه هاى عمر اوست. چشم هاى خود را بر هم مى نهد. او به ياد دارد كه امام حسين(ع) بالاى سر شهدا مى رفت. با خود مى گويد آيا آقايم به بالين من نيز، خواهد آمد؟ نه، من لايق نيستم. من تنها غلامى سياه هستم. حسين به بالين كسانى مى رود كه از بزرگان و عزيزان هستند. منِ سياه كجا و آنها كجا! ناگهان صدايى آشنا مى شنود. دستى مهربان سر او را از زمين بلند مى كند. خداى من، اين دست مهربان كيست كه سر مرا به سينه گرفته است؟ بوى مولايم به مشامم مى رسد. يعنى مولايم آمده است؟! جَون با زحمت چشمانش را باز مى كند و مولايش حسين را مى بيند. خداى من! چه مى بينم؟ مولايم حسين آمده است. او مات و مبهوت است. مى خواهد بلند شود و دو زانو در مقابل آقاى خود بنشيند، امّا نمى تواند. مى خواهد سخن بگويد، امّا نمى تواند. با چشم با مولايش سخن مى گويد. بعد از لحظاتى چشم فرو مى بندد و روحش پر مى كشد. امام در اين جا به ياد خواسته او مى افتد. براى همين، دست به دعا برمى دارد: "بار خدايا! رويش را سفيد، بويش را خوش و با خوبان محشورش نما". آرى! خداوند دعاى امام حسين(ع) را مستجاب مى كند و پس از چند روز وقتى بنى اسد براى دفن كردن شهدا به كربلا مى آيند، بدن او را مى يابند در حالى كه خوشبوتر از همه گل هاست. او در بهشت، همنشين امام خواهد بود. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اللهم اغفر ... که امانتت سیاه و کثیف شده اللهم اغفر ... که این "من" آن منی نیست که تحویلم دادی اللهم اغفر ... که ظالم بر خودم و عهد توام و ببخش جمیع تعدی هایم از حدود الهی تو را ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌷 🎗 اكنون لحظه بازگشت است ! پيامبر بايد هفتاد هزار حجاب را پشت سر بگذارد تا دوباره به جبرئيل برسد. اما پيامبر از هر حجاب كه مى گذرد صدايى را مى شنود: اى محمد ! على را دوست داشته باش ! همسفرِ خوب من، اكنون ديگر مى دانى كه چرا پيامبر ما، اين قدر به حضرت على(ع) عشق و علاقه مىورزيد، زيرا در شب معراج، خداوند هفتاد هزار بار به او توصيه كرده است كه محبّت على(ع) به دل داشته باش. عزيزم، مى دانم كه اشكِ شوق در چشمت حلقه زده است، همانطور كه وقتى من اين سطرها را برايت مى نوشتم اشكم جارى شد. وقتى كه انسان اين مطالب را مى خواند تازه مى فهمد كه عشق چه مولاى عزيزى را به دل دارد ! جبرئيل در انتظار پيامبر است. و پيامبر از آخرين حجاب هم بيرون مى آيد. جبرئيل خطاب مى كند: دوست من، خوش آمدى، بگو بدانم ميان شما و خدا چه گذشت؟ پس پيامبر مقدارى از آنچه گذشته بود را براى جبرئيل مى گويد. جبرئيل از آخرين سخن خدا سؤال مى كند. و پيامبر فرمود كه آخرين سخن خدا اين بود: "اى ابا القاسم، خوش آمدى، خوشا به حال تو و پيروان تو". و جبرئيل عرضه داشت: خدا تو را "ابا القاسم" خطاب كرد چرا كه تو روز قيامت، رحمت را بين بندگان تقسيم مى كنى. آرى ! قاسم يعنى تقسيم كننده ! ابا القاسم، كسى است كه روز قيامت، مهربانى خدا را ميان بندگان تقسيم مى كند ! و جبرئيل افزود: گوارايت باد اى دوست من ! به خدا قسم آنچه خدا به شما عنايت كرد به هيچ كسى قبل از تو نداده است. و اكنون جبرئيل و پيامبر با هم به سوى "سدره منتهى "مى روند. آنجا چه خبر است؟ فرشتگان ايستاده اند و همه به پيامبر تبريك مى گويند. تبريك به پيامبر به خاطر اينكه جانشين او معيّن شده است و خداوند او و على(ع) را مورد كرامت خود قرار داده است. و پيامبر آسمان ها را يكى بعد از ديگرى پشت سر مى گذارد و به سوى زمين مى آيد. به هر آسمانى كه مى رسد اهل آن آسمان مى گويند: وقتى به زمين بازگشتى، سلام ما را به على و شيعيان او برسان. و تو كه اين كتاب را تا به اينجا خواندى، بدان اين كتاب، وسيله اى شد تا آن سلام اهل آسمان ها، امروز به تو برسد، چرا كه در اين كتاب، سخنان رسول خدا را شنيدى و خواندى. پيامبر ديگر به نزديكى هاى شهر مكه رسيده است. ديگر چيزى تا اذان صبح نمانده است. پيامبر مى خواهد از جبرئيل، خداحافظى كند. آيا پيامبر از جبرئيل تشكر مى كند؟ پيامبر به او مى فرمايد: آيا كارى دارى كه من آن را انجام دهم ! خوب دقت كن، جبرئيل در اين سفر دور و دراز، همراه پيامبر بوده است و اكنون مى خواهد مزد خود را از پيامبر بگيرد. به نظر شما او چه مزدى از پيامبر مى گيرد؟ جبرئيل مى گويد: حاجت من اين است كه سلام مرا به خديجه برسانى. عجب، سلام به حضرت خديجه(س) اين قدر ارزش دارد ! خوبِ من، يادت باشد وقتى كه به مكه سفر كردى به قبرستان "ابو طالب" برو و به خديجه كبرى(س) سلام بنما (چرا كه قبر آن بانوى بزرگ اسلام آنجاست). جبرئيل به آسمان بر مى گردد. و چون پيامبر با حضرت على(ع) روبرو مى شود به او مى فرمايد: على جان، آيا تو را بشارت بدهم؟ حضرت موسى و عيسى و همه انبياء الهى(عليهم السلام)، در مورد تو سخن مى گفتند و توصيه تو را به من مى كردند ! و اينجاست كه حضرت على(ع) اشك شوق مى ريزد و چنين مى گويد : حمد خدائى را كه مرا فراموش نكرد ! نگاه به دست پيامبر كن ! دو "صحيفه" مى بينى ! آرى، دو ليست كه پيامبر از آسمان آورده است. اينها سوغاتىِ شب معراج است كه خدا به پيامبر داده است. بر روى يكى از آنها نام اهل بهشت نوشته شده است و بر روى ديگرى نام اهل جهنم. پيامبر آنها را به حضرت على(ع) مى دهد... آرى، به راستى كه حضرت على(ع) قسيم النار و الجنة، تقسيم كننده بهشت و جهنم مى باشد. اكنون، حكايت معراج پيامبر را به پايان مى بريم. بار خدايا ! پایان💐❤️ ○○○○○☆☆☆○○○○○ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 💜💧💜
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🌹💖🌟✨🌙💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💐🌻☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
...؟ یوسـف ما ز تهیدستی خلق آگاه است به چه امیـد به بازار رسـاند خود را؟ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ وظایف ما در قبال قرآن (5⃣) ✅💐 کشف حقیقت قرآن 💐✨ لزوم سخن گفتن از حقیقت قرآن به هدف آرمانی نزول آن برمی‌گردد چرا که قرائت و تلاوت قرآن بدون درک معنی و مفهوم و حقیقت آن بی‌فایده است و عملاً زمینه را برای عمل به آن فراهم نمی‌سازد. به همین خاطر آنان که اهل قرآن هستند باید در راستای کشف حقیقت آن و نیز تفهیم آن به دیگران بکوشند و حقیقت آن را از برای مردم منکشف سازند 🌺✨ البته باید دانست که با توجه به آیه 7 سوره آل عمران () که در مطالب گذشته به آن اشاره شد، علم راسخ قرآن و تأویل و تفسیر آن در نزد اهلبیت (ع) است. بنابراین نمی‌توان بدون بهره‌گیری از چشمه‌های جوشان کلام و علوم آسمانی آن‌ها به حقیقت قرآن دست یافت. ✅💐 امام باقر (ع) می‌فرمایند: از جمله علومی که به ما داده شده همانا علم تفسیر قرآن و احکام آن است. ✅💐 امام صادق (ع) نیز فرمودند: ما به حق راسخان در علم تفسیر قرآنیم و ما تأویل آیات آن را به خوبی می‌دانیم. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
محال نیست اگر از شدت تعجب،شاخ دربیاورم! دوباره سرم را پایین میاندازم،صدایم لرزان است و پر از موج:به سلامت... مسیح میرود و مامان و بابا برای بدرقه ،همراهی اش میکنند... قبل از اینکه بیرون برود،برمیگردد و چند لحظه نگاهم میکند... دستم را به دیوار پشت سرم میگیرم تا نقش زمین نشوم.. خدایا؟!من چه کردم؟ * کیف و چادر را روی تخت میاندازم و دست چپم را روی صورتم میگذارم. این همه فشار،برای یک دختر نوزده ساله... مگر من چقدر طاقت دارم خدایا؟ موبایلم را برمیدارم. باید او را خبر کنم. باید شرایطم را برایش بگویم. اگر قبول نکند...وای خدای من... اگر زیر بار شرایطم نرود... اصلا...اصلا اگر قبول نکند،من هم نمیپذیرم... برایش پیام ارسال میکنم }باید باهاتون حرف بزنم{ تقه ای به در میخورد و در باز میشود. برمیگردم. عمووحید عصبانی و ناراحت،در چهارچوب در ایستاده. تا به حال،او را اینقدر خشمگین ندیده بودم. جلو میآید :_تو عقل داری؟جواب منو بده عقل داری؟؟ این چه کاری بود کردی؟؟اصلا معلومه داری چی کار میکنی؟؟ تو از مسیح چی میدونی؟؟ بغضم ناخواسته شکسته و گدازه های اشکم،از آتشفشان چشمم بیرون میزنند.. :+عمو؟ پشتش را به من میکند،میخواهم جلو بروم و دست روی شانه اش بگذارم اما صدای اس ام اس موبایلم میآید. برش میدارم،پیام از او! چقدر سریع،انتظارش را نداشتم. ]همون جایی که صبح بودیم نیم ساعت دیگه[ موبایل را روی تخت میاندازم،این آدم چقدر مرموز است... اصلا آدم است؟جن است؟شاید هم پری!! جلو میروم و چشم در چشم عمو میدوزم. :+عمو به من اعتماد کنین...من همه چی رو براتون توضیح میدم... فقط یه کم بهم وقت بدین.... حواسم به همه چی هست...مطمئن باشین.. عمو سرش را تکان میدهد. :_نمیتونم بسپارم به تو... باید با مسیح حرف بزنم.. :+عمو میشه من رو تا کافی شاپ سر خیابون برسونین؟ :_الان؟؟نیکی ساعت هفته... :+ضروریه عمو مشکوک نگاهم میکند،چشمانم را میدزدم. :_باشه.. :+پس من نمازمو بخونم عمو از اتاق بیرون میرود،چادرنمازم را سر میکنم. قامت میبندم و تاریکخانه ی ذهنم را خالی میکنم،از هرچه جز خدایم...خودم را به دستان مهربان و مقتدر خدا میسپارم و جرعه جرعه، از شربت تقدیر الهی مینوشم... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام علی(ع) در انجام دادن واجبات و ادای حق آن از خدا مدد بجویید. 📚نهج البلاغه، خطبه ۹۹ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از این کلمه ! 🎙 آیت‌الله‌فاطمی‌نیا ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🛑 آثار شگفت انگیز عبادت در ماه رجب! ✅از ثوبان غلام پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده که گفت: ما جمعی در خدمت پیامبر بجایی می رفتیم. ✨ عبورمان به گورستانی افتاد. حضرت اندکی در میان قبرها بایستاد و سپس به راه افتاد. 🌀 من عرض کردم توقف شما در قبرستان به چه خاطر بود؟ حضرت سخت گریه کرد و ما نیز محزون و گریه کردیم، 🌹سپس فرمود: ای ثوبان اینان در قبرهایشان معذّبند آنچنان که من ناله آنها را شنیدم و دلم به حالشان به رحم آمد و از خدا خواستم عذابشان را تخفیف دهد و خداوند اجابت فرمود. ✍ اگر اینها در ماه رجب روزه گرفته بودند، در قبرهایشان عذاب نمی شدند. 💠عرض کردم: یا رسول اللّه روزه و عبادت در ماه رجب از عذاب قبر ایمنی می دهد؟ 🌹 فرمود: آری سوگند به آنکه مرا به حق فرستاد هر مرد و زن مسلمانی که یک روز از رجب را روزه بدارد و یک شب آن را به عبادت برخیزد و جز رضای خدا نظری نداشته باشد 🔆عبادت هزار سال در نامه عملش ثبت گردد که روزهایش را روزه و شبهایش را به عبادت گذرانده باشد 📚منبع: بحارالانوار، ج 49، ص 39. @sulook