شبهه: رهبری فرمودند نماینده های مجلس نرن جای دیگه... پس قالیباف خلاف رهبری اومد تو انتخابات
پاسخ:
کاری به سایر تخریبها ندارم.
ولی واقعا معنای حرف رهبری رو متوجه نمیشید؟!! یا خودتون رو میزنید به اون راه؟!
پله کردن نمایندگی برای پست دولتی گرفتن چه ربطی به قالیباف داره؟! آقای قالیباف کجای نمایندگی مجلس رو پلی برای رفتن به دولت کرد؟! ایشون قبل از اینکه تو مجلس بیاد که خودش دو بار نامزد ریاست جمهوری بود...
رئیس نیروی انتظامی و شهردار و ... که جای خود. خیلی برام جای تعجب داره که اینقدر راحت حرف رهبری رو تحریف می کنن. یه دو سه بار قشنگ در زمان خودش اگه حرف رهبر رو بشنویم، دچار این انحراف نمیشیم که یکی بیاد و یک برداشت کاملا غلط و اشتباه رو به کلام بلند رهبری نسبت بده تا به مخاطبش اینطور القا کنه که آقای قالیباف خلاف دستور رهبر وارد کارزار انتخاباتی شد...
منظور رهبری اینه که نماینده مجلس شدید (تخصیصا جوونها که تو جمله ی رهبر هم هست) دنبال رابطه با دولتیها برای پست گرفتن نباشید. همین کار خودتونو به نحو احسن انجام بدید. نه تنها در مورد نماینده مجلس بلکه در تمامی پستها این رهنمود و توصیه باید عملیاتی بشه. مثلا طرف شد فرماندار نباید دنبال این باشه که مثلا با لابی و ... یک پل بزنه بره بشه استاندار و وزیر و ...
اما اگر به این فرد احتیاج شد به خاطر لیاقتش و رفت در پست بالاتر مطمئنا هیچ مانعی نداره. و اساسا راه پیشرفت همینه. و همه قدم قدم درجه می گیرن. حتی تو نظام هم همینه. اول میشن سرباز نهایتا سردار... آیا منظور رهبر اینه که هیچ کس سردار نشه و در مثلا سرهنگی بمونه؟!
یا داره توصیه اخلاقی می کنه که دنبال پست و مقام با لابی و واسطه نباشید؟!
و کلام آخر اینکه اونم در مورد افرادی هست که شناخته شده نیستند. نه افرادی مثل آقای قالیباف که بیست سال پیش هم واسه ریاست مجلس تایید صلاحیت شده بودند. و یک بار هم به نفع آیت الله رئیسی کنار کشیدند چون حب مقام نداشتند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک منطق بسیار عالی برای پوشش و حجاب
🔹علی زکریائی کارشناس تبلیغات فرهنگی با یک خانم بد حجاب یک صحبت کوتاهی میکنه و او را عقلاً مجاب به پوشش و حجاب می کنه👌😉
بسیار عااااااااالی 👍👍
╔══
🆔 @hejabuni
╚══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید آیت الله رییسی با وجود کمبودها اما در ذهن مردم به عنوان یک مدیر تلاشگر و دلسوز باقی ماند، اکنون مردم دنبال این هستند تا ببینند کدام کاندیدا شبیه رییسی است...
#دکترجلیلی
#انتخابات
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
#پرسش_پاسخ
#حجاب
چهار تار مو که چیز مهمی نیست،
مگه آدم با یه تار مو جهنم میره⁉️
_اگر چهارتامو مهم نیست پس چرا باید بیرون بمونه‼️
و حتی خیلیا برای همون چهارتامو چه ساعت ها که جلوی آینه وقت نمیذارن😳. چون واقعا چار تا نیست. بلکه بخشی از موی سر هست که در معرض دید قرار می گیره.
ترک کردن گناه صرفا بابت جهنم که نیست! جلب رضایت خدا مهمتره😇
بحث بخشش و رحمت خدا سر جاش. اما ما اگر به آیات الهی توجه کنیم، ترس تمام وجود ما رو می گیره. به شکلی که حتی اگر حضرت علی علیه السلام هم باشیم، از ترس خدا زار زار گریه و توبه می کنیم، نه اینکه همه چیز رو به شوخی بگیریم.
ممکنه آدم در جهنم جاودان نشه. اما به اندازه ی ذره ها هم طبق آیات قرآن حساب میشه. مخصوصا که اگه آدم گناهش رو سبک بشماره و بگه حالا این که چیز مهمی نیست. خود این سبک شمردن گناه طبق احادیثی که از اهل بیت رسیده گناه کبیره هست.
ضمنا نکته ی مهم دیگه بحث گام به گام جلو رفتن شیطان هست که در قرآن به انسانها تذکر داده شد. خدا در قرآن کریم میفرماید: از گام به گام جلو رفتن شیطان مراقبت کنید. چون شیطان آروم آروم شما رو به سمت گناهان بزرگ میکشونه. برای همین هم اکثر کسانی که با چند تا تار مو بی حجابی می کنن، کم کم به وضعیت بی حجابی خیلی بیشتری میرسن.
🌳🔥یک چوب کبریت یک جنگل و آتیش نمیزنه ولی به آتیش کشیده شدن جنگل با یک چوب کبریت شروع میشه
بعضی میگن مشکل فقط چندتارمو هست⁉️
مثل اینکه بگیم چراغ قرمز رد کردنش ممنوعه٬ بعد کسی بگه فقط سپرم رد شد یا فقط چرخم رد شده
بنظرت این حرف پذیرفتست؟
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
. رمان واقعی «تجسم شیطان» #قسمت_هفتم🎬: با صدای حسین تازه فاطمه متوجه تاریکی هوا شد، از جا بلند شد،
.
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هشتم🎬
یک شب طولانی و سخت با گریه های فاطمه به صبح رسید، روح الله انگار تبدیل به سنگ شده بود، گریه های فاطمه را میدید اما دریغ از یک حرف برای برگرداندن آرامش این زن به او...نه می خواست دست از سر شراره بردارد و نه دوست داشت فاطمه را از دست بدهد و تنها پیشنهادی که به فاطمه داد این بود: یک مدت با بچه ها برو خونه قم، بعد که اعصابت آروم شد برگرد تبریز..
فاطمه نمی توانست این بی خیالی روح الله را درک کند، شب تا صبح هزار فکر به ذهنش رسید و بالاخره تصمیمش را گرفت.
صبح زود به محض اینکه روح الله به قصد رفتن به سرکار از خانه بیرون رفت، فاطمه با اینکه میدانست مادرش درگیر بیماری مهلک مادربزرگش است، اما انگار چاره ای نداشت، به مادرش زنگ زد و پرده از هنرنمایی روح الله برداشت.
مادر که انگار هنگ کرده بود از پشت تلفن صدایش در نمی آمد و فاطمه به او حق میداد، چون همیشه ورد زبان مادر و پدرش بود: خدا را شکر از بین بچه ها، فاطمه خوشبخت ترین هست چون روح الله، مرد خداست و به او ظلمی نخواهد کرد.
مادر سکوت کرد و بعد از گذشت دقایقی با بغضی در گلو گفت: یه مقدار پول به حسابت میریزم، همین الان میری ترمینال و با اولین ماشین راهی قم میشی فهمیدی؟!
فاطمه چشمی گفت و سریع شماره ترمینال را گرفت و برای اولین ماشین که دو ساعت دیگه به سمت قم حرکت می کرد بلیط رزرو کرد و مانند رباتی آهنین تند تند کارهایش را سرو سامان میداد تا این اتوبوس را از دست ندهد.
زینب و عباس که مثل همیشه پای درس مجازی بودند، جنب و جوش مادر متعجبشان کرده بود و می دانستند خبری در راه است.
درست نیم ساعت قبل از حرکت اتوبوس، فاطمه و بچه هایش حاضر و آماده با آژانس به سمت ترمینال رفتند.
حسین خوشحال بود که ماشین بزرگ سوار می شود، چون اولین بارشان بود به این شکل مسافرت می رفتند و عباس و زینب غمی آشکارا در چهره داشتند.
سوار اتوبوس شدند، فاطمه تسبیح عقیقی را که سوغات کربلا بود از جیب در آورد و شروع به ذکر گفتن کرد، او در دل دعا می کرد، این اتوبوس هرگز به قم نرسد و بین راه با یک تصادف، او از این دنیای پر از غم برود.
یک ساعتی میشد که حرکت کرده بودند، مامان مریم زنگ زد و جویای احوال دختر مظلومش شد و وقتی مطمئن شد به سمت قم حرکت کردند خدا را شکر کرد و گفت: فاطمه جان! مراقب خودت و بچه ها باش، منم یه پیام گلایه دار برای روح الله میدم، اینو گفت و گوشی را قطع کرد.
نیم ساعت بعد از تماس مامان مریم، تماس های روح الله شروع شد، اما فاطمه توجهی نمی کرد، می خواست خوب از تبریز دور شوند تا ترس از این را نداشته باشد که روح الله به دنبالش بیاید ومانع رفتنش به قم شود.
گوشی مدام زنگ می خورد و پیام هم پشت پیام برای فاطمه می آمد و فاطمه بی توجه به آنها در دل دعا می کرد که او به قم نرسد و اما تقدیر و ارادهٔ خدا چیز دیگری بود.
فاطمه به سلامت رسید و مستقیم به خانه پدری اش رفت، با حالتی شرمنده زنگ در را فشار داد، انگار که روح الله خطا نکرده و او مجرم است.
هنوز ساعتی از رسیدنش نمی گذشت که همانطور انتظار داشت باران شماتت به سرش باریدن گرفت.
پدرش اعتقاد داشت که روح الله چون در کودکی پدر و مادرش از هم جدا شده اند و به نوعی بی مادر، بزرگ شده، در عوض زن، مادر می خواسته و از نظر پدر، فاطمه به جای اینکه تند تند بچه بیاورد، میبایست به همسرش محبت مادرانه ای که در طول سالهای سال از او دریغ شده، بنماید
و مادرش نظر دیگری داشت و معتقد بود چون روح الله به سمت شراره کشیده شده، فاطمه به جای اینکه حجاب داشته باشد و زن ساده و بی رنگ و لعابی باشد، میبایست با دل روح الله کنار بیاید و اهل آرایش و مد روز بود تا شوهرش کسی چون شراره را وارد زندگی اش نکند و خواهر فاطمه آرام گوشزد می کرد که روز مرگ محمد برادر روح الله با گوش خود شنیده که فتانه زن بابای روح الله پچ پچ می کند که روح الله آخر شراره را به عقد خود درمی آورد.
و فاطمه متعجب از این حرف...فتانه از کجا این را میدانست؟ آن زمان روح الله کوچکترین توجهی به شراره نداشت و اینقدر در بند ایمان بود که حتی نگاه ناپاکی هم به او نکند...پس فتانه از کجا میدانست؟!
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🏡 برای خانهی ما؛ برای ایران...
❤️ پوســــــــــتر ویژه «ریحانه»
بر اساس تاکید رهبر انقلاب
برنقش بانوان در #انتخابات
📥 دریافت نسخه قابل چاپ
═ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمید رسایی از لجبازی با قالیباف به جنگ قوه قضائیه رفت و مثل روحانی میگه با بستن دهان ها نمی تونید کاری بکنید!!!
و از همه مهمتر شده مدافع صبا آذرپیک و یاشار سلطانی که برای اهل سیاست، کار رسانه ایشون علیه نظام کاملا مشهود هست...
و بالاتر اینکه مثل بی بی سی چیها که میگفتن جمهوری اسلامی توماج صالحی رو واسه یه خوانندگی ساده می خواد اعدام کنه، و اونهمه تلاشش برای براندازی و اغتشاش و تحریک به کشتن پلیس و غیره رو لاک میگرفتن؛ میگه قوه قضائیه چند تا فعال فضای مجازی رو بابت چند تا سوال داره بازداشت میکنه...
احمدی نژادیسم در لباسی دیگر از رگ گردن به رسایی نزدیک تره...
دانشگاه حجاب
. رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هشتم🎬 یک شب طولانی و سخت با گریه های فاطمه به صبح رسید، روح الله ان
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_نهم🎬:
شبی سخت با هزار حرف و حدیث و شماتت و توبیخ به صبح رسید، فاطمه که خسته از این دنیا و تعلقاتش شده بود و انگار کاسه صبرش لبریز شده بود، نماز صبحش را خواند و تصمیمش را گرفت.
لباس هایش را در تاریکی اتاق و بی صدا پوشید، روی هر کدام از بچه ها را با پتو داد و همانطور که سعی می کرد اشک چشمانش بر صورت بچه ها نریزد بوسه ای از گونهٔ زینب و عباس و حسین گرفت، اگر کسی شاهد این صحنه بود، کاملا حس می کرد که شاید آخرین باری باشد که این مادر، بچه هایش را می بیند و این بوسه، بوسهٔ خدا حافظی ست.
درب اتاق را آهسته باز کرد، سکوت خانه، نشان از خواب بودن ساکنانش داشت، فاطمه با نوک انگشتان پا به سمت آشپزخانه رفت، او خوب میدانست که هر وسیله کجا قرار دارد، در کابینت را باز کرد و بعد از دقایقی دست کشیدن، آن چیزی را که می خواست یافت، شیء مورد نظرش را کف دستش پنهان کرد و در کابینت را بست و با نوک انگشتان پا و البته با سرعت ساختمان را ترک کرد.
باد سرد صبحگاهی به صورتش خورد و باعث شد چادرش را جلوتر بکشد، هنوز مشت دست چپش بسته بود، انگار می بایست تا وقت معهود بسته بماند.
فاطمه به سمت امام زاده مورد نظرش که تا خانه پدرش فاصله ای نداشت حرکت کرد، او زمانی را به یاد می آورد که برای رسیدن به روح الله بارها این مسیر را طی کرده و چقدر دست به دامان شهدای خفته در آن امامزاده شده بود تا قلب خانواده اش را راضی به وصلت با طلبه ای که از دار دنیا فقط ایمان به خدا را داشت،کند.
چون خانواده فاطمه در عین اینکه پایبند نماز و روزه و حلال و حرام دین بودند، اما علاقه ای به طلبه و طلبه جماعت نداشتند و اما فاطمه چون هدفش زندگی سرشار از معنویات بود، آرزوی ازداواج با طلبه ای پاک و با ایمان را داشت و ازدواجش با روح الله را از اعجاز امامزاده و شهدایی میدانست که به درگاهشان دخیل بسته بود،پس الان هم شکایتش را باید نزد همانها میبرد.
فاطمه نفهمید که چطور مسیر را طی کرده اما وقتی چشم باز کرد که خود را وسط گلزار شهدا دید. آنوقت صبح هیچ کس در آنجا نبود پس فاطمه با فراغ بال بر سر مزار شهیدی نشست و ناخواسته شروع به شکایت کرد: یادت هست چقدر التماستان کردم،چقدر گفتم من از این دنیا نه پول می خواهم و نه مقام، نه دربند زر و زیورم و نه پست و مقام...من یک همراهی مؤمن می خواهم، من یک همسفری خالص می خواهم،همراه . همسفری که دل در گرو ایمان به خدا و عشق اهل بیت داشته باشد، همسفری که شما برایم نشان کنید و برگزینید و می دانستم که انتخاب شما بهترین هست برای من.... می گویند شهدا زنده اند، حالا که زنده اید وضعم را ببینید...منم فاطمه، همانکه میخواست فاطمه گونه زندگی کند...باید خدمتتان عرض کنم ،انتخابتان تو زرد از آب در آمد...فاطمه مشتش را باز کرد، تیغی را که کف دستش پنهان کرده بود نشان داد و گفت: می خواهم در حضور خودتان به این زندگی و این انتخاب پایان دهم،چون راه دیگری ندارم.
فاطمه متوجه نبود که تمام این حرف ها را با فریاد میزند، او داغ دلش را در صدایش ریخته بود و طلبکارانه با شهدا حرف میزد و بر سر آنان فریاد می کشید
فاطمه تیغ تیزی را که میرفت تا با حرکتش بر رگ دست او، رنج زندگی اش را پایان دهد از کاغذش بیرون کشید، روی رگش قرار داد و چشمانش را بست و می خواست دستش را حرکت دهد که با صدای مردی در کنارش به خود آمد: چکار می کنی خواهر؟!
فاطمه که نمی خواست کسی مزاحم کارش شود، دوباره تیغ را درون مشتش پنهان کرد، چادرش را جلوتر کشید و مردی را که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد.
مرد که جوانی با صورتی مذهبی و ریش و سبیل بود و کتاب دعایی در دست داشت خم شد و کنار فاطمه حالت نیم خیز نشست و گفت: تو سرباز امام زمان هستی، هر سرباز بارها و بارها در زندگی اش امتحان میشود، باید سربلند از امتحان خدا بیرون بیایی،امام زمان دلش به تو و به فرزندان تو و بقیه شیعه ها خوش هست، خجالت بکش، امید امام زمان را با این کارات ناامید نکن، تو باید قوی تر از این حرفا باشی، ما آفریده شدیم تا در روی زمین خلیفه الله باشیم...از ما با این مقام و منزلت این کارها زشت و بعید هست و بعد با کتاب دستش روی مشت فاطمه زد و اشاره کرد تا مشتش را باز کند.
انگار اختیاری در کار نبود، فاطمه همانطور که مبهوت بود مشتش را باز کرد.
آن مرد تیغ داخل مشت فاطمه را برداشت و از جا بلند شد.
فاطمه سرش را پایین انداخت و داخل چادر پنهان کرد و شروع کرد به گریستن، چند دقیقه ای گریه کرد و بعد نگاهش به کف دست چپش افتاد که هنوز رد خونی که در اثر فشار تیغ بر دستش بوجود آمده بود،برجا بود.
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
ادامه 👇👇👇
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نهم🎬: شبی سخت با هزار حرف و حدیث و شماتت و توبیخ به صبح رسید، فاطمه ک
.
فاطمه هراسان از جا بلند شد، باید از آن آقا میپرسید که کیست و هدفش از زدن این حرفها چه بوده..اما هر کجا را نگاه می کرد اثری از آن آقا نبود.
فاطمه به شتاب داخل امام زاده شده، با نگاهش همه جا را گشت و بعد پشت ساختمان و...اما هیچ اثری نه از آن آقا و نه از کس دیگری نبود.
فاطمه با پشت دست اشک چشمانش را پاک کرد و زیر لب گفت: انگار ماموریت داشت تا فقط تیغ را از دست من درآورد...
در همین حین گوشی داخل جیب مانتویش شروع به زنگ زدن کرد..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•📚•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🛑 #دوره_رایگان حوزه عفاف و حجاب🛑
🔸 دوره"مسئله حجاب" استاد علی غلامی(۹ جلسه)
https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34346
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔸 دوره"نظام حقوق زن در اسلام" استاد علی غلامی(۲۳ جلسه)
https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34297
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔸 دوره" مدیریت غریزه جنسی" استاد محمد شجاعی(۲۲ جلسه)
https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34091
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
🔸 دوره"آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج"استاد دهنوی (۳۹بخش)
https://eitaa.com/dorehaye_amozeshi_rayegan/34118
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
عزیز بودی
عزیزتر شدی
سردار دلاور
#سردار_حاجی_زاده
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
عزیز بودی عزیزتر شدی سردار دلاور #سردار_حاجی_زاده ═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/193816
🔴 سلبریتی ها و اصلاح طلبا که بابت هواپیمای اوکراینی ، کشور رو به آشوب کشیدن ، نیروهای مسلح رو مورد حمله و تضعیف و تحقیر قرار دادن و ...
آیا این جماعت الان که حقیقت مشخص شد ؛ انقد مرد هستن که عذرخواهی کنن⁉️
آیا الان اعتراضشون رو متوجه اوکراین و رئیس جمهور صهیونیستش میکنن⁉️‼️
🌻این وسط یک عذرخواهی بزرگ و تشکر هم به سردار دلاور حاجیزاده بدهکاریم که علیرغم بی گناهی ، برای آرامش در کشور فداکاری کرده و در اون لحظه مسئولیت سقوط هواپیما را بعهده گرفته بودن...
کجای دنیا همچین چیزی میبینید آخه⁉️
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمایت قاطع استاد محمد شجاعی از دکتر سعید جلیلی:
🔅آدم باید به کسی رای دهد که فردای قیامت هم بتواند جواب دهد
🔅من برای رای دادن به آقای جلیلی حجت شرعی دارم و ایشان را تبلیغ هم میکنم
#دکترجلیلی | #انتخابات
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞با حجاب برای اولین بار از قدم زدن در خیابان لذت بردم.✨
صحبتهای جالب «رُزالی» بانوی تازه مسلمان بریتانیایی که روزگاری بازیگر هالیوود بوده است و هم اکنون علاوه بر فعالیت تبلیغی برای اسلام در شبکه های اجتماعی، به فیلمسازی برای معرفی اسلام به غیر مسلمانان می پردازد
#زن_عفت_افتخار
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872