🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: در محضر علما قسمت اول 🍃•| @hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
# برشی از کتاب سلام بر ابراهیم ۲
#راوی: امیر منجر و ...
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
در محضر علما
بارها افراد به ظاهر مذهبی را دیده ام که وقتی از خانه خارج میشوند ، تسبیحی در دست دارند و به استعفار مشغول هستند. اما برخی از این جماعت ، فقط استغفار ظاهری دارند و هیچ کاری را به خاطر "خدا" انجام نمیدهند. پای گناه که برسد معلوم نیست چه میکنند ؟
ابراهیم اهل مراقبه و محاسبه بود. از اعمال خود مراقبت میکرد و از خودش حساب میکشید. اما این مسائل در ظاهر زندگی او هیچ نمودی نداشت. یعنی در مقابل دیگران و در کنار دوستان ، بسیاری عادی و ساده ظاهری میشد. میگفت ، شوخی میکرد ، میخندید و ...
باید با ابراهیم رفت و آم میکردید تا متوجه اخلاص در اعمال و محاسبه و مراقبه او میشدید. این معنویات از پای درس علما و بزرگان و سخنران های هیئت به دست آمده بود. او مرتب به مسجد می رفت و از کلام بزرگان استفاده می نمود. حتی برای مداحی ، باید گفت که "ابراهیم" یک شبه مداح نشد. "او" بارها در محضر افراد پیشکسوت حضور می یافت و از آنها میخواست در نوکری "خاندان اهل بیت (علیهم السّلام)" ،،، "او" را یاری کنند.
ادامه دارد ...
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃
@Ebrahimhadibot
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهلم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#ذاکر اهل بیت
#راوی :جمعی از دوستان شهید
در عین علاقه و استفاده از سبکهای سنتی، از شیوه ها و سبکهای نوین
مداحی نیز استفاده ميکرد. بارها به تهران آمده و در جلسات حاج منصور و دیگر مداحان شرکت ميکرد.
اما مهمترین کاری که سید در میان دوستان باب کرد اخلاص در مداحی بود. او کاری کرد که هماکنون بزرگان و مداحان دهها هیئت، در شهر ولایتمدار ساری و استانهای شمالی کشور خود را شاگردان معنوی سید ميدانند.
٭٭٭
معمولًا در هیئتها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار ميدهند تا در بالاترین
جای مجلس بنشیند. بعد هم مجلس را آماده ميکنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر ميدهد و ...
اما سید اصلًا در قید و بند این برنامهها نبود. همان پایین مجلس مينشست.
ميگفت چراغها را خاموش کنند. بعد شروع ميکرد به مداحی.
اخلاص عجیبی در کارهایش موج ميزد. یک بار برنامههایی که برای
آمادهسازی مراسم در بیت الزهرا س داشتیم کمی عقب افتاد. یک سری از
کارهای تدارکاتی باقی مانده بود.
سید مثل همیشه مشغول کار شد. نصب پارچهها و لامپ و ... همزمان هم مردم دسته دسته وارد بیت الزهراس ميشدند.
وقتی مراسم تمام شد یک نفر از من پرسید: »ما آخر مداح را ندیدم. چقدر با
سوز و حال ميخواند. راستی مداح هیئت کی بود!؟«
سید را به او نشان دادم. خیلی تعجب کرد! باورش نميشد همان کسی که قبل از مراسم مشغول بستن لامپ و ... بود مداح هم باشد.
خیلیها تصورشان از مداح چیز دیگری بود. اما سید باورهای ما را تغییر داد.
٭٭٭
به یکی از دوستان صمیمی او، که از ذاکران اهل بیت: است، گفته بود:
»هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس
کردی که مردم به خاطر تو آمده اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا ُعجب و غرور انسان را نابود ميکند.«
بارها دیده بودم بعد از اتمام کار هیئت، ظرفها را ميشست. ميگفت:
»افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین علیه السلام باشم.«
از دیگر برنامههای او دعای کمیل سید در مسجد جامع ساری بود. دعای ندبه او نیز کانون انسان سازی بود. همیشه بعد از برنامه دعای ندبه به همراه دوستان
مشغول فوتبال ميشد.
این دوستی و ایجاد علاقه باعث جذب بیشتر جوانان به مجالس اهل بیت ميشد.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
مےگوینـد “ سیاســے نیستیــم ”.
سیاسـے نیستـے یعنـے ...👇
چیــزے ڪہ ارزش داشت
"حسیـــن (علیه السّلام)" برایـش ڪشتہ شـود
پیــش مــن دو هــزار ارزش نـــدارد .
#استاد_پناهیان
#خط_حزب_اللہ
#ترابالحسین
@alaahasannajme
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_چهارم #نامه @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃 شهید احمدعلی نیری 🍃
✨در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بودآورده:
✨"امام صادق(علیه السّلام)"فرمودند:در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود.
✨کارهای پر معصیت را نزد آن ها کوچک جلوه دهید.
✨کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها سخت (و بزرگ)جلوه دهید (تا انجام ندهند)
✨تکبر و خود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید.
برادران محترم نکند "خدای نکرده" در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم.
مومن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانه اش حس میکند.اما منافق اگر معصیتی انجام دهد ،مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند .
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌼 کتاب عارفانه ها 🌼
@shahid_AhmadAli در ایتا
@hekayate_deldadegi
🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: زورخانه 🍃•| @Alamdarkomeil @hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
# برشی از کتاب سلام بر ابراهیم
منبع: @Alamdarkomeil
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
اوایل دوران دبیرستان بود که #ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی ومعنوی شد.
حاج حسن، #ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی می گفتو ترجمه می کرد. بیشترشبها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولا یک #سوره قرآن #دعای_توسل ویا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند وبه این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد.
از جمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که، هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب درس #ایمان واخلاق رادر کنار ورزش به جوان ها می آموخت.
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و یکم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#جذب
#راوی :دوستان سید
برای جذب جوانترها به هیئت خیلی تلاش ميکرد. اگر یک جوان برای
اولین بار به هیئت ميآمد، سعی ميکرد او را بیشتر از بقیه تحویل بگیرد. با آنها ميرفت فوتبال و ...
با جوانترها رفیق ميشد و به این طریق آنها را با امام حسین ع آشنا
ميکرد.
یک بار سید را بر خلاف همیشه با لباسی غیر متعارف دیدم! او بیشتر مواقع
تیپ و ظاهر بچههای جنگ را حفظ ميکرد. نعلین ميپوشید و شلوار شش
جیب داشت. اما آن روز شلوار کتان و شیک پوشیده بود!
البته از شلوارهای گشاد و ساده بود. اما از کسی مثل سید بعید بود. جلو رفتم
و گفتم: »آقا سید، شما؟«!
بعد به شلواری که پوشیده بود اشاره کردم.
سیدگفت: »به نظر تو از لحاظ شرعی اشکال داره؟«
گفتم: »نه،گشاده، هیچ مارک و علامتی هم نداره. اما برای شما خوب نیست.«
گفت: »ميدونم، اما امروز رفته بودم با یه سری از جوونها فوتبال بازی کنم.
بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت.«
بعد ادامه داد: »وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون با اونها حرف ميزنی
بیشتر حرفت رو قبول ميکنند.«
٭٭٭
آمده بود جلوی درب بیت الزهراس .ميخواست سید را ببیند. صدایش
کردم. آمد جلوی درب و گفت: »بفرمایید!؟«
آن خانم گفت: »من رو ميشناسید؟!«
سید هر وقت ميخواست با خانمی صحبت کند سرش را بالا نميآورد. آن
روز هم همین طور. سرش پایین بود و گفت: »خیر.«
گفت: »دو تا پسر دارم که ظاهرًا چند وقته با شما آشنا شدند. دوقلو هستند و هفده سال سن دارند.«
سید گفت: »بله، بله، حال شما خوبه؟«
آن مادر ضمن تشکر گفت: »من باید مطلبی رو بگم. امیدوارم من رو ببخشید.«
بعد ادامه داد: »خانواده ما هیچ کدام اهل مذهب و دین و ... نیستند. مدتی
پیش بچههای من موقع فوتبال با شما آشنا شدند. توی خانه هم از شما زیاد تعریف ميکردند. من فکر کردم شما مربی فوتبال و ... هستید.
من چند وقتیه که ميبینم رفتار و اخلاق بچههای من تغییر کرده! روزبهروز برخورد بچه ها، با من و پدرشان بهتر از قبل ميشد. مدتی بود که ميدیدم این
بچهها توی اتاقشون هستند و کمتر پیش ما ميآیند.
یک روز از لای در مشاهده کردم که دوتایی دارند نماز ميخونن. خیلی
تعجب کردم. خیلی هم شرمنده شدم که بچههای من از من خداشناس تر شدند.«
مدتی رفتار و اخلاق پسرها رو زیر نظر داشتم. تا اینکه فهمیدم بعضی از
روزها به مکانی ميروند و آخر شب برميگردند. فکر کردم باشگاه ميرن.
وقتی برميگشتند چشمهایشان کبود بود. معلوم بود که خیلی گریه کردهاند!
ناراحت بودم. گفتم شاید کسی اونها رو اذیت ميکنه. برای همین چادر
خانم همسایه را قرض گرفتم و امروز آنها را تعقیب کردم. فهمیدم که به اینجا آمدهاند ؛ به بیت الزهراس
از همسایه ها پرسیدم:”اینجا كجاست؟!“
گفتند: ”حسینیه است. جوانها ميآیند و سخنرانی و مداحی دارند. مسئول
اینجا هم نامش آقا سید علمدار است“.
من هم نام شما را شنیده بودم. برای همین اینجا ماندم و تا آخر هیئت را گوش
کردم. مطمئن شدم خدا دست بچههای من رو گرفته. برای همین اومدم از شما
تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچههای من باشید.«
همان موقع دوقلوها از در بیرون آمدند. با تعجب مادرشان را دیدند که با سید
در حال صحبت است.
سید جلو رفت و دست انداخت گردن هر دوی آنها و گفت: »حاج خانم،
بچههای شما عالی اند. اینها معلم اخلاق من هستند. خدا اینها رو خیلی دوست
داره. ما هم که کارهای نیستیم. این بچهها باید ما رو یاری کنند.«
چند روز بعد دوباره همین مادر را دیدم. آمده بود تا سید را ببیند.
سید جلوی در آمد. مادر، یک دسته اسکناس که داخل پاکت بود به سید
داد و گفت: »کل پسانداز من همین سی هزار تومن هست که آوردم برای بیت
الزهراس .من هرچه دارم از شما دارم. شما هم هر طور ميدانید خرج کنید.«
سید تشکر کرد و مبلغ را به مسئول مالی هیئت تحویل داد. این دو نفر بعدها
از بهترین نیروهای هیئتی شدند.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و دوم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#پاکت
#راوی :جانباز سرافراز سید مصطفی علمدار
سید اعتقاد عجیبی به ائمه: داشت. به این خاندان عشق ميورزید. مداحی که ميکرد برای احتیاج مادی نبود. در ازاي مداحی کردن مبلغ یا به قولی پاکت نميگرفت.
از وضعیت مالی او آگاه بودم. حقوقی که از سپاه ميگرفت کافی نبود. از آن
پول، هم باید اجاره منزل را ميداد و هم امورات خانواده را ميگرداند.
البته من سید را ميشناختم. ميدانستم که از آن حقوق بخشی را نیز انفاق
ميکند. ولی با این حال از مداحی کردن هدیه و یا پولی نميگرفت.
یک بار او را برای مداحی دعوت کردند. سید هم قبول کرد. آن روز با
ماشین او را رساندم. در راه به شوخی گفتم: »راستی سید مداحی ميکنی، پاکت هم ميگیری؟«
گفت: »من برای چیز دیگری ميخوانم. من هیچ چیز را با خانم حضرت
زهرا س عوض نميکنم.«
سید اعتقاد قلبی داشت. ميگفت: »من اگر برای مداحی پول بگیرم، دیگر نميتوانم در حضور مادرم حضرت زهرا س بگویم که من خالصانه برای شما مداحی کردم؛ چون ایشان ميتوانند بگویند که اُجرت مداحیات را گرفته ای.«
هر سال 28 ماه صفر با بچههای هیئت رهروان امام; راهی سفر مشهد
ميشدیم. در حرم هماهنگ کردیم تا سيد در گوشهای از صحن مداحی کند.
از همه استانها ميآمدند. سید را همه ميشناختند. یک بار بعد از عزاداری
خانمی با لهجة آذری آمد و مقداری پول از کیفش درآورد و به سید داد و
گفت: »آقا سید این پول را بگیر و برای خودت خرج کن.«
آن خانم خیلی اصرار ميکرد. با خودم گفتم: »سید و این حرفها! تا حالا ندیده بودم سید مداحی کند و پول بگیرد. او یک ریال هم برای خودش نميگرفت.«
سید برای آنکه آن زن ناراحت نشود پول را گرفت! بعد هم به من داد و
گفت: »برای هیئت خرج کنم.«
به سید گفتم: »آن خانم چند بار تأکید کرد که این پول برای شماست و خرج خودتان کنید.«
بعد گفتم: »من این پول را نميگیرم. بالاخره آن روز توانستم راضی اش کنم که پول را برای خودش خرج کند. اما بعدها فهمیدم که سید آن مبلغ را خرج بیت الزهرا س کرده.«
سینا خواهرزاده سید بود. بچه خردسالی بود که به همراه سید مداحی ميکرد.
در روزهای آخری که سید در بیمارستان بستری بود دربارة او توصیه کرد. گفته بود: »بعد از من مداحی اهل بیت: را ادامه دهد اما نه برای پول.« سید اگر برای هیئت، مداح هم ميآورد با او شرط ميکرد که پول نگیرد. یک بار مرحوم آقاسی را به هیئت رهروان دعوت کرد. ایشان هم با آن شعرهای پرشور خود مجلس را عاشورایی کرد.
بعد از اتمام جلسه، سید برای او یک جفت کفش خرید و به ایشان تقدیم
کرد. مرحوم آقاسی هر کاری کردند که پولش را حساب کند، سید اجازه نداد
و گفت: »این کفشها را به عنوان هدیه برای شما گرفتیم
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
📣📣📣 توجه
از بین خانومای گرامی اگر کسی هست که ادمین فعال بشه به آیدی زیر مراجعه کنه ممنون میشم.
ارتباط با ادمین
@Moontazer313 👈باذکر صلوات
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی لیست 170 شرکت و اشخاصی که در فهرست تحریمی SDN وزارت خزانه داری آمریکا وجود دارند و ملا
#پست_سیاسی
🔴ماجرای #FATF من رو به یاد خُمر و میسر میندازه...
اونجایی که "خداوندمتعال" درباره قمار و شراب اینگونه میفرماید👇
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا...
" سوره بقره آیه ۲۱۹ "
🔹 همین که بدی هاش به خوبی هاش می چربه، حرامه!
آری
میشود #FATF را به قمار تشبیه کرد
قماری که انتهایش بیچارگی و بدبختی فردی است که مجبور است در پازل رقیب بازی کنید
آقای نماینده یعنی اینقدر فهمش دشواره برات؟!🤔
#نه_به_FATF
@hekayate_deldadegi
🍃کانال شهیدان هادی و حججی🍃
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_پنجم #نمازهای_معراجی @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
💫شهید احمد علی نیری💫
راوی: استاد محمد شاهی
☘من چهار سال از ایشان کوچک تر بودم، اما شخصیت ایشان بسیار در من تاثیر گذاشته بود.توجه او به نماز اول وقت و مناجات عاشقانه او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود.البته اینها همه از تاثیرات استادی مانند حاج اقا حق شناس بودایشان برای ما داستان ها و روایت های بسیاری در فضیلت نماز اول وقت و با حضور قلب می گفت.
☘ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور خصوصی او را نصیحت می کرد.
ندیده بودم که احمد آقا کسی را در جمع نصیحت کند.به جای این کار کاغذ های کوچکی بر می داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت.بعد آن را به طور مخفیانه به شاگرد هایش تحویل می داد.
☘هر چه جلو تر می رفتیم نماز او معنوی تر می شد..
یک بار وقتی احمد اقا شروع به نماز خواندن کرد رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم، دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم!
احمد اقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد.بدنش میلرزید..گویی یک بندهی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته.
در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند.من به نماز های خودم نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم.اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمد اقا این بود که تمام نمازهایش مخصوصا در سال های اخر نشان از معراج داشت! یعنی هرنماز احمدآقا یک پله او را به خدا نزدیک تر می کرد.
البته او خیلی کتوم بود، یعنی از حالات درونی خود حرفی نمیزد.
من یک بار از خود ایشان شنیدم که حدیث: « نماز معراج مومن است» را خواند.و بعد خیلی عادی گفت: بچه ها باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید.
من آن شب اصرار کردم که: احمد اقا آیا این معراج برای شما اتفاق افتاده؟
معمولا در این شرایط به نحوی زیرکانه بحث را عوض می کرد اما آن شب بعد از اصرار من سرش را به نشانهی تایید تکان داد.
🔶ادامـــــه دارد...↩️
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌼 کتاب عارفانه ها 🌼
@shahid_AhmadAli در ایتا
@hekayate_deldadegi
🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷