eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
مےگوینـد “ سیاســے نیستیــم ”. سیاسـے نیستـے یعنـے ...👇 چیــزے ڪہ ارزش داشت "حسیـــن (علیه السّلام)" برایـش ڪشتہ شـود پیــش مــن دو هــزار ارزش نـــدارد . @alaahasannajme @hekayate_deldadegi
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_چهارم #نامه @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_چهارم #نامه @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🍃 شهید احمدعلی نیری 🍃 ✨در نامه ای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشته بودآورده: ✨"امام صادق(علیه السّلام)"فرمودند:در توصیه های شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود. ✨کارهای پر معصیت را نزد آن ها کوچک جلوه دهید. ✨کارهای پسندیده و خوب را نزد آن ها سخت (و بزرگ)جلوه دهید (تا انجام ندهند) ✨تکبر و خود پسندی را نزد آن ها به وجود آورید. برادران محترم نکند "خدای نکرده" در این سه دام شیطان که در آن غوطه ور هستیم بیشتر آلوده شویم. مومن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد،سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانه اش حس میکند.اما منافق اگر معصیتی انجام دهد ،مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند . 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🌼 کتاب عارفانه ها 🌼 @shahid_AhmadAli در ایتا @hekayate_deldadegi 🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: زورخانه 🍃•| @Alamdarkomeil @hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 # برشی از کتاب سلام بر ابراهیم منبع: @Alamdarkomeil 📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖 ‌‌ اوایل دوران دبیرستان بود که با ورزش باستانی آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی ومعنوی شد. حاج حسن، را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی می گفتو ترجمه می کرد. بیشترشبها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولا یک قرآن ویا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند وبه این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد. از جمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که، هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب درس واخلاق رادر کنار ورزش به جوان ها می آموخت. 📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃 @hekayate_deldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و یکم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و یکم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 :دوستان سید برای جذب جوانترها به هیئت خیلی تلاش ميکرد. اگر یک جوان برای اولین بار به هیئت ميآمد، سعی ميکرد او را بیشتر از بقیه تحویل بگیرد. با آنها ميرفت فوتبال و ... با جوانترها رفیق ميشد و به این طریق آنها را با امام حسین ع آشنا ميکرد. یک بار سید را بر خلاف همیشه با لباسی غیر متعارف دیدم! او بیشتر مواقع تیپ و ظاهر بچه‌های جنگ را حفظ ميکرد. نعلین ميپوشید و شلوار شش جیب داشت. اما آن روز شلوار کتان و شیک پوشیده بود! البته از شلوارهای گشاد و ساده بود. اما از کسی مثل سید بعید بود. جلو رفتم و گفتم: »آقا سید، شما؟«! بعد به شلواری که پوشیده بود اشاره کردم. سیدگفت: »به نظر تو از لحاظ شرعی اشکال داره؟« گفتم: »نه،گشاده، هیچ مارک و علامتی هم نداره. اما برای شما خوب نیست.« گفت: »ميدونم، اما امروز رفته بودم با یه سری از جوونها فوتبال بازی کنم. بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت.« بعد ادامه داد: »وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون با اونها حرف ميزنی بیشتر حرفت رو قبول ميکنند.« ٭٭٭ آمده بود جلوی درب بیت الزهراس .ميخواست سید را ببیند. صدایش کردم. آمد جلوی درب و گفت: »بفرمایید!؟« آن خانم گفت: »من رو ميشناسید؟!« سید هر وقت ميخواست با خانمی صحبت کند سرش را بالا نميآورد. آن روز هم همین طور. سرش پایین بود و گفت: »خیر.« گفت: »دو تا پسر دارم که ظاهرًا چند وقته با شما آشنا شدند. دوقلو هستند و هفده سال سن دارند.« سید گفت: »بله، بله، حال شما خوبه؟« آن مادر ضمن تشکر گفت: »من باید مطلبی رو بگم. امیدوارم من رو ببخشید.« بعد ادامه داد: »خانواده ما هیچ کدام اهل مذهب و دین و ... نیستند. مدتی پیش بچه‌های من موقع فوتبال با شما آشنا شدند. توی خانه هم از شما زیاد تعریف ميکردند. من فکر کردم شما مربی فوتبال و ... هستید. من چند وقتیه که ميبینم رفتار و اخلاق بچه‌های من تغییر کرده! روزبه‌روز برخورد بچه ها، با من و پدرشان بهتر از قبل ميشد. مدتی بود که ميدیدم این بچه‌ها توی اتاقشون هستند و کمتر پیش ما ميآیند. یک روز از لای در مشاهده کردم که دوتایی دارند نماز ميخونن. خیلی تعجب کردم. خیلی هم شرمنده شدم که بچه‌های من از من خداشناس تر شدند.« مدتی رفتار و اخلاق پسرها رو زیر نظر داشتم. تا اینکه فهمیدم بعضی از روزها به مکانی ميروند و آخر شب برميگردند. فکر کردم باشگاه ميرن. وقتی برميگشتند چشمهایشان کبود بود. معلوم بود که خیلی گریه کرده‌اند! ناراحت بودم. گفتم شاید کسی اونها رو اذیت ميکنه. برای همین چادر خانم همسایه را قرض گرفتم و امروز آنها را تعقیب کردم. فهمیدم که به اینجا آمده‌اند ؛ به بیت الزهراس از همسایه ها پرسیدم:”اینجا كجاست؟!“ گفتند: ”حسینیه است. جوانها ميآیند و سخنرانی و مداحی دارند. مسئول اینجا هم نامش آقا سید علمدار است“. من هم نام شما را شنیده بودم. برای همین اینجا ماندم و تا آخر هیئت را گوش کردم. مطمئن شدم خدا دست بچه‌های من رو گرفته. برای همین اومدم از شما تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچه‌های من باشید.« همان موقع دوقلوها از در بیرون آمدند. با تعجب مادرشان را دیدند که با سید در حال صحبت است. سید جلو رفت و دست انداخت گردن هر دوی آنها و گفت: »حاج خانم، بچه‌های شما عالی اند. اینها معلم اخلاق من هستند. خدا اینها رو خیلی دوست داره. ما هم که کارهای نیستیم. این بچه‌ها باید ما رو یاری کنند.« چند روز بعد دوباره همین مادر را دیدم. آمده بود تا سید را ببیند. سید جلوی در آمد. مادر، یک دسته اسکناس که داخل پاکت بود به سید داد و گفت: »کل پس‌انداز من همین سی هزار تومن هست که آوردم برای بیت الزهراس .من هرچه دارم از شما دارم. شما هم هر طور ميدانید خرج کنید.« سید تشکر کرد و مبلغ را به مسئول مالی هیئت تحویل داد. این دو نفر بعدها از بهترین نیروهای هیئتی شدند. 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
#دعا_بخوان اے شھید براے عاقبت بخیرے من تویے ڪہ ، #ختم_بہ_خیر شد عاقبتت....🌷 #صبحتون_منور_به_نگاه_"اما_ زمان_(عج)" @hekayate_deldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و دوم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و دوم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 :جانباز سرافراز سید مصطفی علمدار سید اعتقاد عجیبی به ائمه: داشت. به این خاندان عشق ميورزید. مداحی که ميکرد برای احتیاج مادی نبود. در ازاي مداحی کردن مبلغ یا به قولی پاکت نميگرفت. از وضعیت مالی او آگاه بودم. حقوقی که از سپاه ميگرفت کافی نبود. از آن پول، هم باید اجاره منزل را ميداد و هم امورات خانواده را ميگرداند. البته من سید را ميشناختم. ميدانستم که از آن حقوق بخشی را نیز انفاق ميکند. ولی با این حال از مداحی کردن هدیه و یا پولی نميگرفت. یک بار او را برای مداحی دعوت کردند. سید هم قبول کرد. آن روز با ماشین او را رساندم. در راه به شوخی گفتم: »راستی سید مداحی ميکنی، پاکت هم ميگیری؟« گفت: »من برای چیز دیگری ميخوانم. من هیچ چیز را با خانم حضرت زهرا س عوض نميکنم.« سید اعتقاد قلبی داشت. ميگفت: »من اگر برای مداحی پول بگیرم، دیگر نميتوانم در حضور مادرم حضرت زهرا س بگویم که من خالصانه برای شما مداحی کردم؛ چون ایشان ميتوانند بگویند که اُجرت مداحیات را گرفته ای.« هر سال 28 ماه صفر با بچه‌های هیئت رهروان امام; راهی سفر مشهد ميشدیم. در حرم هماهنگ کردیم تا سيد در گوشه‌ای از صحن مداحی کند. از همه استانها ميآمدند. سید را همه ميشناختند. یک بار بعد از عزاداری خانمی با لهجة آذری آمد و مقداری پول از کیفش درآورد و به سید داد و گفت: »آقا سید این پول را بگیر و برای خودت خرج کن.« آن خانم خیلی اصرار ميکرد. با خودم گفتم: »سید و این حرفها! تا حالا ندیده بودم سید مداحی کند و پول بگیرد. او یک ریال هم برای خودش نميگرفت.« سید برای آنکه آن زن ناراحت نشود پول را گرفت! بعد هم به من داد و گفت: »برای هیئت خرج کنم.« به سید گفتم: »آن خانم چند بار تأکید کرد که این پول برای شماست و خرج خودتان کنید.« بعد گفتم: »من این پول را نميگیرم. بالاخره آن روز توانستم راضی اش کنم که پول را برای خودش خرج کند. اما بعدها فهمیدم که سید آن مبلغ را خرج بیت الزهرا س کرده.« سینا خواهرزاده سید بود. بچه خردسالی بود که به همراه سید مداحی ميکرد. در روزهای آخری که سید در بیمارستان بستری بود دربارة او توصیه کرد. گفته بود: »بعد از من مداحی اهل بیت: را ادامه دهد اما نه برای پول.« سید اگر برای هیئت، مداح هم ميآورد با او شرط ميکرد که پول نگیرد. یک بار مرحوم آقاسی را به هیئت رهروان دعوت کرد. ایشان هم با آن شعرهای پرشور خود مجلس را عاشورایی کرد. بعد از اتمام جلسه، سید برای او یک جفت کفش خرید و به ایشان تقدیم کرد. مرحوم آقاسی هر کاری کردند که پولش را حساب کند، سید اجازه نداد و گفت: »این کفشها را به عنوان هدیه برای شما گرفتیم 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
📣📣📣 توجه از بین خانومای گرامی اگر کسی هست که ادمین فعال بشه به آیدی زیر مراجعه کنه‌ ممنون میشم. ارتباط با ادمین @Moontazer313 👈باذکر صلوات
دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی عکس تو را کنار قلمدان گذاشتم.... #صبحتون_شهدایی 🆔 @hekayate_deldadegi
#پست_سیاسی لیست 170 شرکت‌ و اشخاصی که در فهرست تحریمی SDN وزارت خزانه داری آمریکا وجود دارند و ملاک عمل #FATF هست. حاج قاسم و سپاه فقط 2مورد از این لیستند. @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی لیست 170 شرکت‌ و اشخاصی که در فهرست تحریمی SDN وزارت خزانه داری آمریکا وجود دارند و ملا
🔴ماجرای من رو به یاد خُمر و میسر میندازه... اونجایی که "خداوندمتعال" درباره قمار و شراب اینگونه میفرماید👇  يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا... " سوره بقره آیه ۲۱۹ " 🔹 همین که بدی هاش به خوبی هاش می چربه، حرامه! آری می‌شود را به قمار تشبیه کرد قماری که انتهایش بیچارگی و بدبختی فردی است که مجبور است در پازل رقیب بازی کنید آقای نماینده یعنی اینقدر فهمش دشواره برات؟!🤔 @hekayate_deldadegi 🍃کانال شهیدان هادی و حججی🍃
ظهر است و چه دعایی زیباتر از صلوات.... به رسم یک #قرار روزانه 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج و ظهور "ان شاءالله" 🌹به نیت شهید_محسن_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی🌹 🆔 @hekayate_deldadegi
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_پنجم #نمازهای_معراجی @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_پنجم #نمازهای_معراجی @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
💫شهید احمد علی نیری💫 راوی: استاد محمد شاهی ☘من چهار سال از ایشان کوچک تر بودم، اما شخصیت ایشان بسیار در من تاثیر گذاشته بود.توجه او به نماز اول وقت و مناجات عاشقانه او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود.البته اینها همه از تاثیرات استادی مانند حاج اقا حق شناس بود‌ایشان برای ما داستان ها و روایت های بسیاری در فضیلت نماز اول وقت و با حضور قلب می گفت‌. ☘ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور خصوصی او را نصیحت می کرد. ندیده بودم که احمد آقا کسی را در جمع نصیحت کند‌.به جای این کار کاغذ های کوچکی بر می داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت.بعد آن را به طور مخفیانه به شاگرد هایش تحویل می داد. ☘هر چه جلو تر می رفتیم نماز او معنوی تر می شد.. یک بار وقتی احمد اقا شروع به نماز خواندن کرد رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم، دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم! احمد اقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد.بدنش میلرزید..گویی یک بنده‌ی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته. در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند.من به نماز های خودم نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم.اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمد اقا این بود که تمام نمازهایش مخصوصا در سال های اخر نشان از معراج داشت! یعنی هرنماز احمدآقا یک پله او را به خدا نزدیک تر می کرد. البته او خیلی کتوم بود، یعنی از حالات درونی خود حرفی نمیزد. من یک بار از خود ایشان شنیدم که حدیث: « نماز معراج مومن است» را خواند.و بعد خیلی عادی گفت: بچه ها باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید. من آن شب اصرار کردم که: احمد اقا آیا این معراج برای شما اتفاق افتاده؟ معمولا در این شرایط به نحوی زیرکانه بحث را عوض می کرد اما آن شب بعد از اصرار من سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد. 🔶ادامـــــه دارد...↩️ 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🌼 کتاب عارفانه ها 🌼 @shahid_AhmadAli در ایتا @hekayate_deldadegi 🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🚨 #خبر_فوری #دعوتید 💐اولین دیدار خانواده شهید #حسن_اسماعیلی پس از 36 سال با شهیدشان در معراج شهدا ✅زمان:دوشنبه16 مهر از نماز مغرب 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_سوم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_سوم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 :مادر و دوستان شهید روزهایی که ميخواست به جبهه برود حتمًا غسل شهادت ميکرد. خانواده هم آینه و قرآن و آب مي آوردند تا از زیر آن رد شود. در همان حیاط از ما ميخواست که دیگر جلوی در خانه نرویم. ميگفت: »روبه روی خانه نانوایی است. نميخواهم مردم متوجه شوند که جبهه ميروم و اجر ما از بین برود.« مادر او را ميبوسید. در همان حیاط خانه از زیر قرآن رد ميشد و خداحافظی ميکرد. مادر، قسم ميداد که خدايا به جوانی حضرت علی اکبر ع پسرم را به تو سپردم. هرچه خودت ميدانی. سرنوشت فرزندم هرچه هست، من راضی ام به رضای خودت. ٭٭٭ سید دوست داشت اگر کاری را انجام ميدهیم با خلوص نیت و فقط برای خداوند انجام شود، نه برای دلایل دیگر. سید، چه در هیئت و چه در کارهای دیگر، هرگز به دنبال مقامهای دنیایی نبود.در لباس سپاه آخرین درجه ای که داشت، سروان بود. روزی به سید گفتم: »همة همدوره های شما سرگرد و سرهنگ هستند. چه جوریه که شما بعد از این همه سال، این همه خدمت و جنگ و ... هنوز سروانی!؟« گفت: »ولش کن! زیاد مهم نیست. آدم باید اون دنیا درجة بالایی داشته باشه.« پس از شهادتش به خوابم آمد. گفت: »برو به فلانی بگو اینقدر دنبال دنیا نباش. من هم فراموش کردم. به سراغ آن بنده خدا نرفتم.« دوباره به خوابم آمد و همان را تکرار کرد. وقتی آن شخص را دیدم سفارش سید را به او گفتم. آن آقا سخت ناراحت شد و همان جا روی زمین نشست! نميدانستم چرا. بعد از مدتی شنیدم که خیلی به دنبال پست و مقام بوده. بعد از کلی تلاش توانسته بود به مقام مدیرکلی برسد. برای عرض تبریک با دوستان هیئتی به محل کارش رفتیم. موقع خداحافظی وقتی اتاق خالی شد، دوباره سفارش سید مجتبی را تکرارکردم تا فراموش نکند. ٭٭٭ با اینکه خیلی تأکید کرده بودیم که اطلاع بدهد تا مراسم بگیریم اما بدون آنکه اطلاع دهد از مکه برگشت. وقتی به شهرستان قائمشهر رسید تازه به خانه زنگ زد که من ازحج برگشته ام! ما هم چون از قبل آمادگی نداشتیم فقط به اندازه یک ماشین به استقبال او رفتیم. وقتی به او اعتراض کردیم که چرا به ما نگفتی و ... گفت: »ميخواستم ریا نشود. معنویتش به همین است که کسی نفهمد.« صبح روز تاسوعا بود. جهت برگزاری مراسم زیارت عاشورا همراه سید مجتبی و بچه های هیئت، به نیروی دریايی ارتش واقع در شهرستان نوشهر رفتیم. مراسم عجیبی بود. در آن روز من کنار سید نشسته بودم. سید هم طبق معمول شال سبزی را روی سرش انداخته بود. با سوز و گداز خاصي مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. بعد از پايان مراسم، شال سبز خودش را گردن من انداخت! با تعجب پرسیدم: »این چه کاریه!؟« گفت: »بگذار گردن شما باشه!« هنوز صحبتم تمام نشده بود که دیدم جمعیت حاضر که بيشترشان نظامی بودند به سمت من آمدند و شروع کردند به دست دادن و التماس دعا گفتن! هرچه ميگفتم اشتباه گرفته اید، مداح من نیستم و ... کسی به حرفم گوش نميداد. نگاهم به سید افتاد. تنها در گوشهای ایستاده بود. کسی هم در اطرافش نبود. اصلًا علاقه‌ای به مشهور شدن و ... نداشت. با این کار ميخواست اخلاص خود را حفظ کند. مراسم نوشهر فوق‌العاده بود؛ آنقدر تاثیرگذار بود که مسئول یگان چندین بار دیگر از سید دعوت کرد تا در آنجا حضور یابد. ٭٭٭ سال 1369 در خوزستان که بودیم مسئول طرح و عملیات بود. يك روز اعلام شد كه باید نقشه دقیق و رنگی از منطقه تهیه كند. روز بعد قرار بود مسئولان جهت بازدید به مقر ما بیایند. سید تا نیمه‌شب مشغول کار بود. تا اینکه نقشة خوبی تهیه شد. بعد از نماز شب و نماز صبح رفت برای استراحت. قرار بود یکی دیگر از دوستان در تهیه نقشه کمک کند. اما او شب تا صبح خوابید! فردا وقتی مسئولان مراجعه کردند همان آقا نقشه های سید را نشان داد و برای مسئولان توضیح داد. بعد هم به دليل دقت بالای نقشه‌ها هدیه‌ای گرفت.سید اصلًا به روی خودش نیاورد. در مقابل اعتراض ما فقط یک جمله گفت: »اجر ما پیش خدا محفوظه.« 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
شب بخیر گفتنِ ما محضِ ادایِ ادب است ورنہ چون شب برسد اولِ بیداریِ ماست. #شبتون_شهدایی 🍃کانال شهید ابراهیم هادی 🍃 @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🌷" بسم الله الرحمن الرحیم "🌷
رفتن به اولین پیام کانال ☝️☝️☝️ به درخواست کاربر محترممون البته چون قبلا کانالمون تو تلگرام بود اولین پیام تلگرام تفاوت داره با اینجا.
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد در چشم #شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست.... #صبحتون_شهدایی #پر_از_انرژی #رضای_خدا #یاعلی_مدد 🆔 @hekayate_deldadegi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸۱۴ مهر ۹۷ |از مصادره اموال سردار سلیمانی و فرماندهان تا جمع‌آوری صندوق‌های داوطلبانه کمک به یمن وفلسطین در نمازجمعه @hekayate_deldadegi