eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
" میخواهم مثل ابراهیم باشم " شجاعت در معذرت خواهی کردن ... @hekayate_deldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_هفتم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_هفتم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ولایت :جمعی از دوستان شهید "ولایت فقیه را نایب امام زمان(عج)" ميدانست. اطاعت از ایشان را هم واجب. ميگفت: »تا زنده ایم باید پیرو راه ولایت باشیم.« در این خصوص به شخص "امام خمینی(ره)' علاقه ویژه‌ای داشت. امام را ولی فقیه مطلق زمان خود ميدانست. تا زمان حیات "امام(ره)" نیز مقلد ایشان بود. بارزترین اطاعت محض از ولایت را در جبهه رفتن به فرمان ولی فقیه به نمایش گذاشت. علاقه به امام; باعث شده بود تا هر کس که امام; را دوست داشت، سید هم او را دوست داشته باشد. نمونه‌اش "آیت الله شهید بهشتی(ره)" و آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله العالی)" بود. و کسانی که برایشان امام مهم نبود برای سید هم اهمیتی نداشتند.از بعد دیگر "امام(ره)" را احیاگر تمامی جوانان معاصر خود ميدانست. کسانی که تاقبل ازانقلاب درگیر فساد و ... بودند و با انقلاب اسلامی مسیر زندگی آنها تغییر کرد. باکاروان پیاده وقتی به نزدیکی "حرم امام(ره)" ميرسیدیم، سید پابرهنه شد.انگار حرارت وداغی آسفالت را حس نميکرد. اوجلوتر از مابا چشمی گریان خود را به حرم محبوب ميرساند.سید بعد از رحلت "حضرت امام(ره)" ارادت خاصی به "امام خامنه ای(حفظه الله)" پیدا کرد. فراموش نميکنم. آن ایام هیئت رهروان "امام";، مراسم دعا را در منازل شهدا برگزار ميکرد. شبی من به همراه سید بعد ازاقامه نماز مغرب وعشا ازمسجد جامع راهی منزل یکی از شهدا شدیم. درطی مسیر خاطرات دوران جنگ و دوستان رامرور ميکردیم. ناگهان سید سؤالی پرسید که انتظارش را نداشتم! پرسید: »نظر شما دربارة "مقام معظم رهبری(مدظله العالی)" چیست!؟« ابتدا کمی تعجب کردم؛ چون بعد ازذکر خاطره از یاران سفرکرده، یکباره چنین سؤالی را مطرح کرد. وقتی متوجه اهمیت سؤال شدم نظر شخصی خودم را بیان کردم. بعد از آن سید باحالتی بغض آلود گفت:»عشق به آقا چنان در وجودم نفوذ کرده که چهرة "امام خمینی(ره)" ; را در ایشان ميبینم.از "خدا(متعال)" ميخواهم این علاقه و رابطه رااز من نگیرد. بارها دیده بودیم. در زمانی که سخنرانیهای "مقام معظم رهبری(مدظله العالی)" پخش ميشد سعی ميکرد کاغذ و قلمی بردارد ومطالب مهم را بنویسد. عشق و ارادت "سید به امام خامنه‌ای(مدظله العالی)" روز به روز بیشتر ميشد. تا اینکه ... "حضرت آقا(مدظله العالی)" در سال 1374 مردم مازندران را مورد تفقد قرار دادند. استقبال مردمی از ایشان به قدری با شکوه بود که زبان نميتواند توصیف كند. سپس "معظم له(مدظله العالی)" در مصلای شهر ساری با اقشار مختلف مردم دیدار داشتند. "سید مجتبی"برای دیدار ایشان سر از پا نميشناخت. خودش آن روز به یاد ماندنی را اینگونه توصیف ميکند:وقتی به مصلی رسیدم جمعیت زیادی را دیدم. همه منتظر بودند تا نوبتشان شود و به زیارت آقا نائل شوند. در نزدیکی ورودی مصلی چند نفر از دوستانم را دیدم.برای احوالپرسی پیش آنها رفتم و همان جا ماندم! انتظار برایم سخت بود؛ زيرا مقصود را ميدیدم اما عدم توفیق زیارت برایم قابل تحمل نبود. بعد از لحظاتی آرام‌آرام صف کمی تکان خورد و من به همراه چند نفر دیگر وارد مصلی شدیم. حالا دیگر چند متری بیشتر با محبوبم فاصله نداشتم. اصلًا باورم نميشدکه به این راحتی بتوانم خدمتشان برسم. آهسته آهسته جلو رفتیم. تا اینکه نوبت به من رسید. با ایشان چهره به چهره شدم. لحظات شورانگیزی بود. مناسب دیدم در این فرصت اندک فقط از هیئت برایشان بگویم وبرای ادامه فعالیت آن رهنمود بطلبم. عرض کردم: »حضرت آقا، ما در این شهر به همراه جوانان دیگربه منظور کارهای مذهبی وفرهنگی هیئتی را تشکیل داده ایم و نام آن راهم مزین به نام "حضرت امام(ره)" ; کرده‌ایم.لطفًا در صورت امکان برای بچه‌های هیئت پیامی بفرمایید تا به عنوان هدیة این دیدار برای آنها بازگو کنم.« "مقام معظم رهبری(مدظله العالی)" تبسمی کردند و فرمودند: »به بچه‌های هیئت از قول من بگویید سعی شان این باشد که "حزب اللّهی" بودن خود را در همه عرصه ها حفظ کنند.« سید در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نیز چنین آورده است: به دوستان و برادران عزیزم وصیت ميکنم؛ کاری نکنندکه صدای غربت "فرزند فاطمه(سلام الله علیها)"مقام معظم رهبری(مدظله العالی)" ، که همان نالة غریبانه "فاطمه (سلام الله علیها)" خواهدبود به گوش برسد. همان طور که زمان "امام خمینی(ره)" گوش به فرمان بودید و درصحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و زندگی بودید (همان گونه باشید) "مسلمانها،حزب اللّهی ها، بسیجیها"... نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات "مقام معظم رهبری(مدظله العالی)" که همان ولی فقیه است باشند؛ چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند تا ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید، متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند. @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃 تبسم کردی و صبـحم چه زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی که صبح او به لبخند تو وا گردد. 📎#صبحتون_شهــدایی @hekayate_deldadegi
#پست_سیاسی ⭕️توییت جنجالی ابوالقاسم ابوطالبی کارگردان فیلم قلاده های طلا در حمایت از #حسن_عباسی @ pedarefetneh @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌷 🌷راوی:سيد احمد ميرحسينی، جواد مجلسي راد روي يك تابلو نوشته شده بود: " رفاقت و ارتباط با "شهدا" دو طرفه است، اگر تو با آنها باشي آنها نيز با تو خواهند بود". اين جمله خيلي حرف‌ها داشت. عصر يك روز شخصي از من سراغ دوستان "آقا ابراهيم" را گرفت تا ازآنها در مورد اين "شهيد" سئوال بكند. پرسيدم:"كار شما چيه ؟ شايد بتونم كمكتون كنم". گفت: "هيچي مي‌خوام بدونم اين "شهيد هادي" كي بوده؟ قبرش كجاست؟" مانده بودم چه بگویم، بعد از چند لحظه سكوت گفتم: "ابراهيم هادي يه شهيد گمنامه و قبر نداره، مثل همه شهداي گمنام ، حالا براي چي پرسيدي؟" آن آقا كه انگار خيلي حالش گرفته شده بود ادامه داد: "خونه‌ ما اطراف تصوير "شهيد هادي" قرار داره. من هم دختر كوچكي دارم كه هر روز صبح از جلوي تصوير ايشون رد مي‌شه و مي‌ره مدرسه، دخترم يكبار از من پرسيد: بابا اين آقائه كيه؟ من هم گفتم: اينها رفتن با دشمنا جنگيدن و اجازه ندادن دشمن به ما حمله كنه بعد هم شهيد شدن. دخترم از زماني كه اين مطلب رو شنيد هر وقت از جلوي تصوير ايشون رد مي‌شه به عكس "شهيد هادي" سلام مي‌كنه. چند شب قبل دخترم توي خواب مي‌بينه كه اين شهيد اومده و بهش ميگه:" دختر خانم تو هر وقت به من سلام مي‌كني من جوابت رو مي‌دم. بعد هم براي تو دعا مي‌كنم كه با اين سن كم اينقدر حجابت رو خوب رعايت مي‌كني. حالا هم دخترم از من مي‌پرسه كه: اين "شهيد ابراهيم‌هادي" كي بوده ؟ قبرش كجاست كه بريم سر قبرش. من هم كه چيزي از اين "شهيد" نمي‌دونستم به شما مراجعه كردم". بغض گلويم را گرفته بود.حرفي برای گفتن نداشتم. فقط گفتم به دخترت بگو، اگه مي‌خواهي "آقا ابراهيم" هميشه برات دعاكند مواظب نماز و حجابت باش. بعد هم چند تا خاطره از "ابراهيم" تعريف كردم. 📚کتاب سلام بر ابراهیم @hekayate_deldadehi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_هشتم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_هشتم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ظن :جمعی از همکاران سید در روایات دینی ما و در آیات قرآن بسیار دربارة امر به معروف و نهی از منکر سفارش شده تا جایی که آن را در کنار نماز آورده‌اند. سید مجتبی از کسانی بود که به امر به معروف، به عنوان یک فریضه مهم دینی نگاه ميکرد. بنابراين هر گاه ميدید کسی راه را اشتباه ميرود یا دچار لغزش شده،بدون توجه به جایگاه و پست و مقام او در مقابلش می ایستاد وبا لحنی آرام به او تذکر ميداد. البته در تذکر دادن به دستورات دین در بارة حفظ آبروی شخص، نحوه امر به معروف و ... خیلی دقت ميکرد. اما به هر حال کسانی بودند که خود را بالاتر از همه ميدانستند و تاب یک تذکر را نداشتند. بنابراين برخی با او دشمنی ميکردند. این امر تا به آنجا پیش رفت که عده ای با او برخورد کردند. حتی به او ضد ولایت فقیه ميگفتند!! وقتی سید ميپرسید: »چرا این حرف را ميزنید؟ ميگفتند تو اگر تابع ولایت بودی نام هیئت را رهروان امام خمینی; نميگذاشتی، بلکه نام آن را رهروان ولایت فقیه و یا ... قرار ميدادی.« سید هم در جوابشان ميگفت: »من همین ایراد شما را با رهبر عزیزم در آن دیدار مطرح کردم. ایشان فرمودند به حرف کسی کاری نداشته باش. محکم و استوار راهت را ادامه بده.« ٭٭٭ وقتی کسی کار فرهنگی آن هم با آن گستردگی در سطح شهر انجام دهد و دوستان زیادی در اطرافش باشند یقینًا دشمنانی هم خواهد داشت که حسادت چشمانشان را کور ميکند. به سید ایراد ميگرفتند که چرا هیئت سیاسی شده!؟ چرا از فلان سخنران دعوت کرده‌ای که زمانی طرفدار ... بوده! برای همین سید مجتبی از روحانیان مختلف استفاده ميکرد. ميگفت: »به خدا ما سیاسی نیستیم. ما از هر سخنرانی که بتواند برای جوانها مفید باشد استفاده ميکنیم.« راست ميگفت. بیشترین سخنرانی هیئت را در زمان سید، آیت‌الله صمدی آملی انجام ميداد. یک بار که سید از دست این افراد خسته شده بود در حضور اعضای اصلی هیئت با صدای بلند گفت: »ما دربارة احزاب سیاسی و ... یک نظر بیشتر نداریم. ما نه به چپ کار داریم نه به راست. ما ميگوییم درود بر چپ و راست با ولایت، و مرگ بر چپ و راست بی ولایت.« دامنه کارهای پشت پرده علیه سید به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علنًا در حضورش به او بد ميگفتند. به هیئت رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل مذهبی سطح کشور بود، ميگفتند هیئت غشیها و ... من را صدا کردند. رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات سپاه ساری مسئولیت داشتم. پرسید: »از سید مجتبی علمدار چه ميدانی؟« گفتم: »چطور!؟« گفت: »خواهش ميکنم. مطلب مهمی پیش آمده، هرچه که ميدانی بگو.«گفتم: »پشت سر او خیلی حرف ميزنند. اما من از زمان جنگ با او دوست هستم. هیچ کدام این حرفها صحیح نیست. سید مجتبی یک شهید زنده است.« بعد ادامه دادم: »سید با سربازها خوب برخورد ميکند. همه سربازها عاشق او هستند. اما برخی از پرسنل از این کار خوششان نمي آید. سید به برخی از افراد تذکر ميدهد که کارشان را درست انجام دهند اما خیلیها خوششان نميآید. بنابراين پشت سر سید حرف ميزنند و ...« آن مسئول یک به یک سؤال ميکرد و من با دلیل جواب سخنان او را ميدادم. در پایان گفت: »خیلی از تو ممنونم. مشکل مرا حل کردی!« تعجب کردم. پرسیدم: »چه مشکلی؟!« نميخواست جواب دهد اما با اصرار من گفت: »برای سید پرونده درست شده بود. قرار بود من پرونده را امضا کنم و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت ميخواستم امضا کنم. اما گفتم بگذار فردا پرونده را بخوانم بعد.« دیشب در عالم خواب شهید محلاتی، نماینده امام; در سپاه، را دیدم. ایشان فرمودند: »حضرت امام; از تو راضی نیست!« من گفتم: »چرا؟!« گفتند: »این پرونده چیست که ميخواهی امضا کنی؟!« من از خواب پریدم. تنها پرونده‌ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده سید مجتبی بود. برای همین شما را صدا کردم 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
🍃🌷🍃 اسير شما شدن خوبــ استــ ... اسير شهدا شدن را میگویم... خوبی اش بہ اين استــ ڪہ از اسارتــ دنيا آزاد ميشوی... @hekayate_deldadegi
🔰برنامه‌های سخنرانی علیرضا پناهیان در مسیر پیاده روی اربعین۹۷ 📌نجف-صحن "حضرت زهرا(سلام الله علیها)"، ۲۸ مهر، بعد از نماز عشا 📌عمود۲۸۵ | موکب "امام رضا(علیه السّلام)" | از ۲۸ مهر الی ۵ آبان به مدت ۸ شب، بعد از نماز عشا 📌عمود۷۰۷ | موکب "علی بن موسی الرضا(علیه السّلام)" | از ۲۹ مهر الی ۱ آبان، بعد از نماز ظهر 📌عمود ۸۲۸ | موکب "صاحب الزمان(عج)" | از ۲ آبان الی ۵ آبان، بعد از نماز ظهر 📌عمود ۶۶۰ | موکب "یاحسین(علیه السّلام)" | ۵ آبان، ساعت ۲۰ 📌عمود ۹۲۳ | موکب طلاب المقاومه الحسینیه، ۶ آبان، بعد از نماز ظهر و بعد از نماز عشا 📌عمود۱۱۲۰ | موکب "خدام الحسین(علیه السّلام)" | ۷ آبان، بعد از نماز ظهر و بعد از نماز عشا 📌روز اربعین | کربلا | موکب مرکزی هیات رزمندگان | ۸ آبان، میدان پرچم، کنسولگری سابق ایران، بعد از نماز ظهر @Panahian_ir @hekayate_deldadegi
البته خیلی وقته که جلد دوم چاپ شده و داخل کانال هم مدتی هست که گذاشته شد ... و فکر میکنم قیمتش هم بیشتر شده باشه ولی خب واقعا عالیِ و می ارزه ... @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷 🌷راوی:سيد احمد ميرحسينی، جواد مجلسي راد يكي از دوستان "شهيد" در جريان اعمال حج طوافي را به نيت "ابراهيم هادي" انجام داده بود.شب هم "ابراهيم" را در خواب ديده بود كه از او تشكر كرده بود و گفت: "هديه‌ات به ما رسيد". يادم افتاد روي تابلوئي نوشــته بود: »رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشــي آنها نيز با تو خواهند بود.« اين جمله خيلي حرفها داشت. نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلانغرب شــديم. در راه به شــهر ايوان رســيديم. موقع غروب بود و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي و... هيچ هتل يا مهمانپذيري در شهر پيدا نكرديم! در دلم گفتم: "آقا ابرام" ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب آمد. با خودم گفتم: اگر "ابراهيم" اينجا بود حتما براي نماز به مســجد ميرفت. ما هم راهي مسجد شديم.نماز جماعت را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه ســال جلو آمد و با ادب سالم كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد!؟ باتعجب گفتم: بله چطور مگه!؟ گفت: از پلاک ماشين شما فهميدم. بعد ادامه داد: منزل ما نزديك اســت. همه چيز هم آماده اســت. تشــريف ميآوريد!؟ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد. نميخواستم قبول كنم. خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن. آنقدر خسته بودم كه قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شــام مفصل، بهترين پذيرايي و... انجام شــد. صبح، بعد از صبحانه مشغول "خداحافظي" شديم. آقاي محمدي گفت: ميتوانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم!؟ گفتم: براي تكميل خاطرات يك شهيد، راهي گيلانغرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلانغرب هستم. كدام شهيد"؟! گفتم: او را نميشناســيد، از تهران آمده بود. بعد عكسي را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. باتعجــب نگاه كرد وگفــت: اين كه "آقا ابراهيم" اســت!! من و پدرم نيروي "شهيد هادي" بوديم. توي عملياتها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ! مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم. نميدانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت. ديشــب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شــد. ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! "آقا ابراهيم" ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم. شما هم... 📚منبع: @Ebrahimhadibot 👈صلوات 🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی ومحسن حججی 🍃 @hekayate_deldadegi
صبح زیبای چشم‌های تورا در طلوع دوباره باید دید... در نگاه تو خیره باید شد معنیِ عاشقانه را فهمید....🍃 🆔 @hekayate_deldadegi
💌شهید صدر زاده: خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. اول آبان سالروز آسمانی شدن " شهید صدر زاده با نام جهادی سید ابراهیم " @hekayate_deldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_نهم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_نهم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 فرهنگی :حمید دیانی برای نماز جماعت به بچه های هیئت ملحق شدم. آنها کارهای قشنگی در سطح شهر آغاز کرده بودند. آن شب قصد داشتند نماز جماعت مغرب و عشاء را در پارک شهرداری ساری برگزار کنند. شب عید غدیر بود. مراسم جشن بعد از نماز در بین عموم مردم بر پا ميشد. خیلی کار زیبایی بود. اینکه در مراسم مذهبی همه مردم را شرکت دهیم و آنها را با مفاهیم زیبای دین آشنا کنیم. از دیگر کارهای مجتبی اقامه اذان توسط تمامی جوانان و نوجوانان هیئت در پارک شهرداری بود. صحنة بسیار زیبایی خلق ميشد. همه یکپارچه اذان ميگفتند و آماده نماز ميشدند. بسیاری از مردم، که برای تفریح به پارک شهرداری آمده بودند، با دیدن این جماعت باشکوه به نمازجماعت ميپیوستند. وقتی آقا سید مجتبی را دیدم، تازه یادم افتاد که او را برای مراسم عقدم، که فردا برگزار ميشد، دعوت نکردم. بعد از نماز به آقا سید گفتم: »فردا مراسم عقدم برگزار ميشود. دعوتنامه ای هم همراه ندارم. ولی شما دعوت هستید.« سید با لبخند همیشگی به من تبریک گفت و کمی سربه سرم گذاشت، بعد سررسیدش را باز کرد و دعوتنامه‌های عروسی فردا را نشانم داد و گفت: »با اینکه چند مراسم دیگر نیز دعوت هستم ولی اگر خدا بخواهد، ميآیم.« روز عید به همراه خانوادهاش در مراسم شرکت کرد. خیلی خوشحال شدم. حضور سید در هر مجلسی برکت آن مجلس بود. به فکرم رسید در این روز مبارک از سید دعوت کنم که مدح حضرت علی ع را بخواند. وقتی با او در میان گذاشتم گفت: »شعر عید غدیر در نهایت به ولایت و دفاع از ولایت و حضرت زهرا س ختم ميشود، خلاصه اینکه آخر آن با اشک تمام ميشود، شاید مناسب مراسم شما نباشد.« بالاخره سید را راضی کردم. گفت: »از روحانیت بزرگوار حاضر در جلسه اجازه بگیر.« پس از کسب اجازه از علمای حاضر در مجلس، سید شروع به خواندن کرد. همان طور که گفته بود، خواندن آن اشعار نهایتًا منجر به گریه و تأثر حاضران شد. اما هیچ کس از این برنامه ناراحت نشد. همه مجذوب صدای گرم سید شده بودند. هنوز هر وقت در بین دوستان و اقوام صحبت مراسم آن روز ميشود، تنها چیزی که بیشتر به آن اشاره ميشود، نوای ملکوتی سید مجتبی است که در روز عید غدیر فضای معنوی خاصی به آن مراسم داده بود. 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #سلام_مارا_به_ارباب_برسان_ای_آشنا_ای_ابراهیم.... 🆔 @hekayate_deldadegi
اهانت پویان خوشحال،خبرنگار روزنامه اصلاح طلب ابتکار به"امام حسین(علیه السلام) درصفحه توئیترخودش هشدار: تا شب دستگیر شود خبرنگارهتاک معذرت میخوام بابت نشرش "خداوندمتعال"ببخشه منو
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی اهانت پویان خوشحال،خبرنگار روزنامه اصلاح طلب ابتکار به"امام حسین(علیه السلام) درصفحه تو
خیلی ناراحتم بابت پخش اراجیفیش ولی دیدم اگر اون کانال اینو پخش نکرده بود منم ندیده بودم و خبر نداشتم واگر نگم شاید یه عده ندونن و افراد انقلابی مون بی خبر بمونن از گندکاری های این اراذل ... ای "خدای بزرگ " چکار کنیم از دست اینا شکایت به کجا ببریم ...
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
◾️ دعای فرشتگان گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره در سفری همراه با پدر و دو برادرم ‌رفتیم قم. برادر کوچک ما تازه ازدواج کرده بود و خانه نداشت. نگران تأمین و پیدا کردن منزل برای ازدواج بود. در مسیر هم در ماشین صحبت از این مسأله بود. رسیدیم قم و رفتیم خدمت آیت‌الله بهجت رحمه‌الله. آقا تشریف آوردند و بعد از احوال‌پرسی، شروع کردند به صحبت و نصیحت. از موضوعات گوناگونی حرف زدند. پدر ما درست روبه‌روی ایشان نشسته بود و من نفر دوم بودم، بعد برادر بزرگ‌تر ما بود و نفر چهارم هم آن اخوی کوچک‌تر ما بود. آقا همین‌طور که نگاهشان به پدر بود و صحبت می‌کردند، به مناسبت بحث رسید به خدا و دعا و می‌فرمودند: «شما اگر چنانچه حاجتی دارید باید برای دیگران بخواهید». بعد ناگهان رو کردند به برادر کوچک ما و فرمودند: «مثلاً اگر خانه ندارید و از خدا خانه می‌خواهید دعا کنید برای بی‌خانه‌ها خداوند متعال فرشته‌ای را معین می‌کند که برای شما دعا کند و آن فرشته چون معصوم است دعایش به استجابت نزدیک‌تر از دعای شماست این راه میانبر برای استجابت دعاست». @bahjat_ir @hekayate_deldadegi
برخیز ببین چشم جهان سمت تو بیدار نشسته تا صبح شود چشم امید همه از خواب برآرد #برخیز... #سلام_بر_ابراهیم 🌺🍃 🆔 @hekayate_deldadegi
🔰 اطلاع‌نگاشت | توصیه‌هایی برای اربعین 🏴 پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در آستانه فرارسیدن اربعین "حضرت اباعبدالله‌(الحسین علیه‌السلام)"، براساس بیانات مختلف "رهبر انقلاب(مدظله العالی)"، اطلاع‌نگاشت «توصیه‌هایی برای #اربعین» را منتشر می‌کند... @hekayate_deldadegi
🍃🌸"آقای مجتهدی (ره)" 🌸🍃 کسانی که به هر دری میزنند ولی کارشان درست نمیشود. برای این است که نماز اول وقت نمیخوانند.جوان ها به شما توصیه میکنم اگر میخواهید هم دنیا داشته باشید و هم آخرت "نماز اول وقت" بخوانید. @ale_yaasin @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: "یدالله" 🍃•| @hekayate_deldadegi
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🌷 🌷سيد ابوالفضل كاظمي 🌷ابراهيم در يکي از مغازه هاي بازار مشــغول کار بود. يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشــش بود. جلوي يک مغازه،کارتنها را روي زمين گذاشت. وقتي کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سالم کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما! نگاهي به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره! گفتم: اگه کســي شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، تو ورزشكاري و... خيليها ميشناسنت. ابراهيــم خنديد وگفت: اي بابا، هميشــه كاري كن كه اگه "خدا" تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. 👈نشر باذکر صلوات برای "امام زمان(عج)" 🆔 @hekayate_deldadegi