eitaa logo
حکمت و حکومت
178 دنبال‌کننده
356 عکس
138 ویدیو
9 فایل
محور پیامهای این کانال حکمت، حکومت و خصوصا حکمتهایی که در حکومت به کار آید(تفسیر الهیاتی سیاست) ادمین: @sjfadak (سجاد فدک طلبه درس خارج شهر مقدس قم و دانشجوی دکتری فقه سیاسی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸پیام ها و پیامدهای "اکثرهم" های انتقادی قرآن در عرصه سیاست آیات متعددی از قرآن، وضعیت اکثریت را از حیثیت های مختلف مورد انتقاد قرار میدهد: أکثرهم لایؤمنون. اکثرهم لایعقلون. أکثرهم لا یعلمون، اکثرهم لایشکرون، اکثرهم فاسقون. اکثرهم یجهلون، اکثرهم الکافرون پیام این آیات چیست؟ اگر قرآن کتاب ابدی است و بنا بر برخی آیات و روایات، بعد از ظهور و یا رجعت، حرکت جمعی انسانها به سمت فلاح میرود تکلیف این آیات چه میشود؟ یعنی این آیات مقید به زمان قبل از ظهور هستند؟ آیا شریعت اسلام علی رغم دستورهای فراوان اجتماعی و سیاسی خود و دعوت اکید به تشکیل امت واحده و مدینه فاضله اسلامی، همیشه یک نتیجه منفی را به انسانهای مؤمن گوشزد میکند که هر چقدر هم تلاش کنید بازهم اکثریت به حق گرایش پیدا نخواهند کرد؟! آیا نتیجه این آیات این است که حاکمیت در اسلام حقی برای اکثریت قائل نیست و جمهوریت با مدل اسلامی هیچ سنخیتی ندارد؟ بنده اینطور فکر نمیکنم. "اکثرهم" های قرآن: 1- بیان قاعده هستند نه بیان إخبار از همه زمانها و مکانها 2- این آیات دلالتی بر اینکه نظر اکثریت مردم نباید به هیچ وجه ملاحظه گردد، ندارند از این تعابیر قرآن استفاده نمی شود که اکثریت مردم، امکان هدایت ندارند و هدایت نخواهند شد. قرآن می خواهد اکثریت را به عنوان یک ملاک برای یافتن حقیقت، تخطئه کرده و اعتبار زدایی کند. انسان تحت تأثیر عواملی قرار می گیرد که خداوند آنها را «به تنهایی» فاقد حقانیت معرفی می کند. پیام قرآن آنست که اکثر مردم ملاک یافتن حق نیستند کما اینکه «پیروی از پیشینیان» ملاک یافتن حق نیست. اما این منافاتی ندارد که اکثریت در عصر و مصری، تابع حق شوند یا پیشینیانی یافت شوند که تابع حق بوده باشند. انسان چون به این ملاکها «مستقلا» اعتبار می دهد. آیات نورانی قرآن میخواهد از آنها برای پیروی از حق اعتبار زدایی کند. پیام "اکثرهم" های قرآن آنست که اکثریت نیاز به هدایت دارند و خداوند برای هدایت ایشان عنصر «ولایت» را قرار داده است. اینجاست که برای انسان کمیت بین و خودمحور سخت می آید که ملاک حق را از اکثر انسانها نگیرد بلکه از «یک انسان» هدایت یافته اخذ کند. اکثریت را ناقصی بداند که نقص خود را بایستی به واسطه راهنمایی های یک انسان و نه حتی اقلیت، برطرف سازند. با این توضیح روشن میگردد که اسلام همیشه پایانی تلخ برای فعالیتها و رسالتهای اجتماعی ترسیم نکرده است. به مردم در عرصه حاکمیت حقوق و اختیاراتی داده است و میتوان گفت رأی و نظر آنها، قطعا مورد نظر حاکمیت دینی است چون حاکمیت اسلامی نه تنها حاکمیت زور نیست بلکه اسلام میخواهد مردمی ترین حاکمیتها را رقم بزند. نتیجه اینکه اسلام انسانهای مؤمن را دعوت میکند که توده ها را به سوی دین دعوت کنند زیرا که انها هم حق دارند و مسیر و مصیر حکومت با همراهی آنها رقم میخورد و هم هدایت توده ها ممکن و دست یافتنی است. @hekmatvahokumat
🔸توضیح جمله معروف امام خمینی با رانندگی!🚌🚙 مراد از این جمله چیست؟ ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. برخی با شنیدن این جمله، تصور میکنند که امام خمینی(ره) میخواهد مقام و مرتبت فقیه را توضیح دهد لذا با حالت استبعاد و یا انکار و حتی استهزاء با آن روبرو میشوند. مراد از این جمله چیست؟ این جمله مبین این است که حکومت دینی اختیاراتی لازم دارد و اقتضائاتی دارد که از این جهت میان فقیه و رسول الله تفاوتی نیست. استاد رحیم پور ازغدی مثال جالبی در توضیح این مقوله داشتند. حاکمیت را به رانندگی تشبیه کردند. برای رانندگی امکانات و اختیاراتی لازم است. بهترین راننده دنیا با یک راننده متوسط یا ضعیف برای رانندگی ابزار مشترکی لازم دارند. معنا ندارد که برای بهترین راننده گاز و ترمز و کلاج قرار داده شود اما برای راننده متوسط مثلا ترمز حذف شود! در بحث حاکمیت هم همینگونه است معنا ندارد که گفته شود پیغمبر حق دارد به مفسد 80 ضربه بزند اما فقیه باید 20 ضربه شلاق بزند. این دستور برای اصلاح جامعه لازم است چه فرقی میکند که مجری آن فقیه باشد یا رسول خدا؟! یا اگر مصلحت اهمی وجود داشته باشد که حکمی بر حکم دیگر مقدم شود بازهم مربوط به مصلحت جامعه است. در واقع این اختیارات برای محافظت از حقوق عمومی جعل شده است و معنا ندارد که شریعت حقوق عمومی را در جامعه رسول الله (ص) محافظت کند اما برای سایر جوامع محترم نشمارد و محافظت ننماید. البته در تعریف و تعیین حدود و ثغور حقوق عمومی میان حکومت دینی و حکومت سکولار تفاوتهایی وجود دارد. @hekmatvahokumat
🔸برخی از خلاءهای حوزه علمیه برای پشتیبانی نظام اسلامی حوزه علمیه برای اینکه نرم افزار جامعه و نظام اسلامی را فراهم کند مدام باید وضعیت موجود و مطلوب را بررسی کند و برای حرکت از وضع موجود به مطلوب، نظام دانشی، تخصصی و تربیتی خود را روزآمد و کارآمد کند. از زاویه نیازهای نظام سیاسی جمهوری اسلامی به نظرم چند محور نیاز به حرکت جدی دارد که جایش را در نظام آموزشی و تربیتی حوزه خالی احساس میکنم. - تقویت کلام اسلامی البته نه با تعریف مرسوم بلکه با تعریفی که از شهید مطهری سراغ داریم. از دیدگاه ایشان کلام صرفا دانش دفاع عقلانی از مسائل اعتقادی نیست بلکه دامنه کلام از نگاه ایشان خود دین اعم از اعتقادات، اخلاق و فقه است. یکی از بهترین متکلمین با این تعریف خود استاد شهید مطهری است. اگر ما به تعداد لازم متکلم با این معنا داشتیم میتوانستیم قوت و قدرت آموزه ها و دستورات دین را به صورت عقلایی تبیین کنیم و از این طریق به اقناع جامعه و حتی صدور این تفکر به جوامع دیگر بپردازیم. البته این نگاه از کلام با مسائل فلسفه فقه و اصول فقه ارتباط پیدا میکند و در آنجا بایستی مبانی آن به درستی تنقیح شود. بسیاری از مسائل و معضلات فعلی جامعه اسلامی امروز به خاطر لاغر بودن این جنبه از دانش حوزوی است اگر منطق دین در مسائلی همچون حجاب قانونی، موسیقی، هنر، حدود و ثغور آزادی های سیاسی و فرهنگی و... کار می شد امروزه نظام اسلامی با معضلات کمتری در این مسائل مواجه بود. - تقویت شأن اجرایی فقه: فقه تا پیش از به قدرت رسیدن نظام اسلامی بیشتر شأن استنباطی داشته است اما پس از پیروزی انقلاب، دستگاه فقاهت بایستی غیر از استنباطِ بایدها و نبایدها، برای چگونگی اجرای این بایدها و نبایدها تفقه کند و دستگاه اجرایی کشور را در این زمینه پشتیبانی کند. تقویت فقه در این ناحیه هم به حوزه و طلاب نشاط بیشتری می دهد زیرا باعث کاربردی تر شدن مباحث علمی گردد و هم نظام اسلامی را از راهکارهای اجرایی منتفع می کند. ضمن اینکه تقویت فقه الاجراء به تقویت فقه استنباطی نیز کمک خواهد کرد. در واقع تقویت این جنبه از دانش، حوزه علمیه و نظام سیاسی را از سکولاریسم دور خواهد کرد. - قرار دادن عنصر زمان و مکان در مسیر آموزش فقهی: با توجه به تأکیدات امام خمینی(ره) نسبت به تأثیر عنصر زمان و مکان در استنباط، این خلاء احساس میشود که در سیر تحصیل و تربیتی فقه آموزی تمهیداتی خاص برای تقویت این بعد در نظر گرفته نشده است. برای پیاده سازی این توانمندی بایستی تولید فکر و تولید علم انجام شود. بخشی از این توانمندی را میتوان با تقویت فقه الاجراء و نزدیک شدن عرصه فقه و حقوق به یکدیگر و بازخورد گیری اجرای فقه در جامعه تأمین کرد. @hekmatvahokumat
🔸تفقه در اجرای فقه در پیام قبل عنوان شد که یکی از خلاءهای آموزشی حوزه علمیه برای پشتیبانی نظام اسلامی بسنده کردن به فقه استنباطی و نپرداختن به فقه اجرایی است. طبیعی است که تا پیش از پیروزی انقلاب فقها قدرت و بسط ید بسیار محدودی برای پیاده سازی و اجرای احکام شرعی داشتند اما پس از پیروزی انقلاب و بسط ید پیدا کردن فقها، انتظار می رود جریان فقاهت بیش از استنباط و بیان بایدها و نبایدها، به چگونگی پیاده سازی آنها نیز ورود کرده و معضلات اجرای احکام و شیوه پیشبرد آنها را نیز مورد تفقه قرار دهد. طبیعی است که در مقابل اجرای برخی احکام و دستورات فقه، موانعی در جامعه وجود داشته و دارد که دستگاه فکری فقاهت و تفقه در دین بایستی برای شیوه غلبه بر این مشکلات، اصول و ضوابطی را استخراج کند. انقلاب پیامبر(ص) نیز هم چون انقلاب اسلامی با موانعی برای اجرای احکام اسلامی مواجه شد، شیوه برطرف کردن موانع براساس آیات قرآن و سیره معصومین، تفقه در محدوده اجراء فقه یا به تعبیری فقه الاجراء است. قومیت گرایی، بت پرستی، عادات جاهلی از جمله ظلم به زنان و دختران، برده داری، شیوع مسکرات و قمار و... مسائلی بوده است که پیامبر(ص) با آنها مواجه بوده است. با مشاهده سیره پیامبر و اهل بیت (ع) مشاهده میکنیم که حساسیت، سرعت و شدت ایشان در اقدام علیه این موانع به گونه یکسان نبوده است. شرک و دستگاه سیاسی آن یعنی طاغوت به هیچ وجه توسط پیامبر و امیرمومنان (ع)، وقتی که بسط ید پیدا کردند تحمل نشد. اجرای تدریجی احکام یکی از راههای غلبه بر موانع در منطق قرآن و سیره معصومین بوده است برخی در طی زمانی نسبتا کوتاه اجرایی شد مانند شیوه تحریم شراب و برخی در سیر زمانی طولانی تر به نتیجه رسید مانند راه های غلبه بر برده داری. امروزه نیز نظام اسلامی با موانعی در جهت پیاده سازی احکام در حیطه های مختلف سیاسی و بین المللی، اقتصادی، فرهنگی و هنری مواجه شده است. در مواجهه با این معضلات طبقه ای از روشنفکران حوزوی به صورت کاملا منفعلانه مهمترین راهکار را در عقب نشینی و حرکت به سمت سکولاریسم تعریف کرده اند و به جای اندیشه در طرق غلبه بر این موانع، هم و غم خود را مصروف در متهم کردن نظام اسلامی به استبداد کرده اند و طبقه ای دیگر صرفا به اصرار و بیان بایدها و نبایدهای فقهی بدون ارائه راهکارهای عبور از موانع می پردازند. این دو جریان، به ظاهر متضادند اما هر دو، شیوه ای منفعلانه در پیش گرفته اند و نوع مواجهه ایشان در اغلب موارد، نتیجه ای جز نارضایتی خود و دیگران نسبت به حاکمیت ندارد. برون سپاری یافتن راهکارهای غلبه بر موانع اجرای احکام به دستگاه های اجرایی و تخصصهایی همچون سیاستمدران، جامعه شناسان، روانشناسان و هنرمندان با توجه به نقصهای این عناصر در تخصص های دینی، معضلات موجود را حل نخواهد کرد و حوزه علمیه و جریان فقاهت بایستی پرونده ای جدا برای حل مسائل اجرای فقه باز کند و با همیاری این دستگاهها و تخصصهای برون حوزی معضلات موجود را مسأله یابی نموده و حل کند. @hekmatvahokumat
حکمت و حکومت
🔻استاد سروش محلاتی: پیامبر(ص) ماندن در شعب ابی‌طالب را به کسی تحمیل نکرد/ قاعده لاحرج در مسائل بین‌ا
🔸نقدهایی بر استفاده آقای سروش محلاتی از قاعده نفی حرج در نقد سیاست مقاومت اقای سروش محلاتی در درس خارج فقه مورخ 11 آبان ضمن بحث از قاعده نفی حرج، سیاست مقاومت در برابر استکبار را نقد کردند: https://fa.shafaqna.com/news/1254722/ نکاتی در نقد فرمایشات ایشان: در بحث کبروی: - اگر منطق مبارزه ما جهاد دفاعی باشد که به نظر میرسد همینگونه است، در بحث همین قاعده نفی حرج آمده است که نفی حرج تکالیفی مانند جهاد را که طبیعتا همراه با حرج و سختی است را برنمی دارد. - اگر بخواهیم در جهاد عقب بنشینیم حکم اولی حرمت است "یایها الذین ءامنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار ومن یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فقد باء بغضب من الله وماوه جهنم وبئس المصیر" - اگر مساله ما با آمریکا را از باب نپذیرفتن ولایت طاغوت و حاکم جائر هم تصویر کنیم حرج در این باب قاعدتا با وضو یا روزه متفاوت است. اگر اندک سختی ای یا خوف ضرری حکم را بردارد موردی برای حکم نمی ماند یا موارد اندکی می ماند. لذا به نظر میرسد از این منظر هم حکم، همراه با پذیرش مقداری از سختی است. -آیا در این بحث، وعده های اکید نصرت الهی نباید لحاظ شود؟ این همه آیات و روایاتی که وعده نصرت در برابر صبر میدهد چه جایگاهی پیدا میکند؟ نصرت و امداد برای مقاومان است یا برای عقب نشینان؟ در بحث صغروی: - راهکار ترک مخاصمه و کوتاه آمدن برای نفی حرج موقعی وجاهت می یابد که معلوم شود علت اصلی مشکلات و حرجها در جامعه ناشی از مخاصمه باشد و نقش مناشیء داخلی کم باشد. این ادعا نیاز به اثبات دارد - بر فرض که مشکلات عمدتا ناشی از مخاصمه با طاغوت باشد از کجا معلوم که ترک مخاصمه منجر به بهتر شدن اوضاع شود؟ در برنامه فروپاشی شوروی روشن شد که عقب نشینی های شوروی باعث کاهش فشار نشد بلکه به افزایش آن انجامید - تجربه مصدق - تجربه مصر - تجربه لیبی و قذافی -وضعیت ضعیفتر کشور در زمان پهلوی و... این تجارب ملازمه میان ایجاد گشایش و تسلیم و ترک مخاصمه را نفی میکند. - به نگارنده در بحث سیره هم اشکالاتی وارد است ایشان ادعا میکند که پیامبر شرایط شعب را تحمیل نکرده است. در شرایط مقاومت وجهاد مدینه وضع مسلمانان در حین مقابله به چه صورت بوده است؟ حرج و سختی ای در کار نبوده است؟ خصوصا اگر جهاد های پیامبر را ابتدایی بدانیم به طریق اولی تحمل سختی در جهاد دفاعی وجاهت می یابد. - ایشان فعل امام حسین ع را استثنا عنوان میکند حال آنکه پذیرش محرومیتها وسختی ها در راه مبارزه و نفی طاغوت برای همه اهل بیت بوده است و اختصاصی به امام حسین ع ندارد. @hekmatvahokumat
حکمت و حکومت
سروش محلاتی: ⭕️این معارضان، محارب نیستند 🔻حرکتهای اعتراضی در نظام اسلامی که به خشونت می‌انجامد، دو
🔸نقد و نظر: - چطور ایشان جریان سازماندهی شده فعلی را بر افراد معترض پراکنده تطبیق می دهند؟ بله در هر جریان سازماندهی شده ای انسانهای فریب خورده، غافل و... هم حضور می یابند ولی حضور این سری افراد ماهیت جریان را تغییر نمی دهد. - چه کسی گفته که در صدق فئه باغیه تاکتیکها و روش‌هایی که ایشان برشمرده شرط است؟ براندازی مگر فقط از راه به قتل رساندن افراد مؤثر حکومت حاصل می شود؟ مگر حکومت شاهنشاهی با کشته شدن افراد مؤثرش ساقط شد؟ - عجیب است که ایشان عبارت شیخ طوسی را در جهت مطلوب خود به کار می برند! آیا جریان فعلی واحد و اثنین و عشره بودن؟ کید آنها ضعیف بود؟ می شد بدون سازماندهی و کار سنگین اطلاعاتی جریان آنها را «کف و تفریق» کرد؟ - چطور امیرمؤمنان به فرزندان خود سفارش می کنند که عفو کنند اما آنها به خلاف سفارش پدر عمل می کنند؟ - ایشان قطع طریق را که یک یا چند کاروان را غارت می کند مصداق بارز محارب و مفسد میشمارد اما جریانی که قدم به قدم جامعه را به سمت جنگ داخلی، عملیاتهای تروریستی منافقین، کوموله و داعش و خطر تجزیه سوق میدهد را قاطعانه فاقد عنوان افساد بر میشمارد. بر فرض آن شخصی که دقیقا پازل سوریه سازی را تکمیل می کند «قصد افساد فی الارض» و تمهید عملیات تروریستی و تجزیه را نداشته باشد و فقط خواستار نظم سیاسی دیگری باشد، با این فرض آیا افساد فی الارض از عناوین قصدیه است؟! یا اینکه افساد عنوانی است که عرفاً بر تعین خارجی فعل بار میشود و منوط به قصد نیست - لازم به تذکر است استعمال الفاظ و عباراتی رقیق و سیاسی مانند «خواست نظم سیاسی دیگر» به جای «براندازی» ماهیت فقهی بغی را تغییر نمی‌دهد. - اینکه حاکم با مجازات اینها به دنبال امنیت خود است نه امنیت جامعه یک گزاره سوگیرانه و سیاسی است. اگر حاکم را مشروع و عادل تصویر میکنید که بغی در تقابل با او صدق می کند، این نوع حاکم در صدد تثبیت خود با مجازات دیگران نیست کمالا یخفی.
🔸تأملی در آیه محاربه بر اساس فقه حکومتی آیه 33 سوره مائده در خصوص محاربه می فرماید: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ» این آیه شریفه مستند اصلی جزای حدی محاربه در فقه و قانون است. ابتدائا این سؤال پیش می آید که آیه می فرماید «جزای محارب با خدا و رسول» چنین است در حالیکه در فقه گفته می شود «جزای محارب» این است. چطور راهزن یک قافله در هزار سال بعد مصداق آیه می شود در حالیکه آیه در خصوص حرب با خدا و رسول سخن می گوید. پاسخ این سوال را می توان از عبارت علامه طباطبایی از تفسیر المیزان استفاده کرد: "ضم الرسول إليه[الله] يهدي إلى أن المراد بها بعض ما للرسول فيه دخل فيكون كالمتعين أن يراد بها ما يرجع إلى إبطال أثر ما للرسول عليه ولاية من جانب الله سبحانه" از این عبارت علامه و ادامه آن، استفاده میشود که ایجاد امنیت از شئون ولایت و حکومت پیامبر و حکومت دینی است و آن کس که اخلال به امنیت میکند در واقع با رسول خدا به جنگ برخاسته است و به انضمام روایات فهمیده میشود حتی پس از زمان حیات پیامبر، تهدید امنیتی جامعه اسلامی، محاربه با خدا و رسول تلقی می شود و فقه ما بر این اساس به تبیین این حکم و حدود و ثغور آن پرداخته است و به انضمام روایات هر کس که را با سلاح کشیدن اخافة الناس کند، مشمول آن جزاء می داند. تصور نگارنده آنست که مدلول آیه از محاربه بیش از این مقدار است و در ظرف حکومت اسلامی دلالت اوسعی میتواند داشته باشد. فرض کنید که پیامبر تعداد مشخصی از یاران خود را برای برقراری نظم و امنیت در جامعه مدینه منصوب میکرد که با لباس یا علامتی خاص این ماموریت را انجام میدادند. حال اگر کسی علیه این مأمور پیامبر سلاح میکشید یا او را مجروح میکرد یا به قتل میرساند آیا صدق میکرد او با رسول خدا محاربه کرده است؟ از عرف می پرسیم. از فقیه می پرسیم آیا در این صورت عنوان محاربة الرسول صدق میکند؟ بنده فکر میکنم به روشنی این عنوان صدق میکند. حال به این مطلب منضم کنید که ولایت فقیه امتداد ولایت رسول الله است و تأمین امنیت وظیفه ذاتی ولایت و حکومت الهی (و بلکه هر حکومتی) است لذا نمی توان گفت از ماموریتهای خاص رسول خدا بوده است همچنان که فقها از آیه اختصاص به زمان پیغمبر استنباط نکرده اند. با درک این مطالب، اگر کسی علیه مأموران حافظ امنیت منصوب ولی فقیه درگیر شود سلاح بکشد یا جراحت وارد کند یا به قتل برساند، آیا مشمول آیه شریفه و جزای محاربه نخواهد بود؟ با این توضیحات، می توان برداشت کرد که درگیری و حرب با مأمور حافظ امنیت منصوب از حاکم اسلامی عنوانی مستقل برای محاربه دارد و اضافه بر عنوان "اخافة الناس" باید در نظر گرفته شود. عقلای عالَم هم در درک میکنند که حمله به مأمور امنیت جرمی بالاتر از "اخافة الناس" دارد چون حمله به او همه بزهکاران را بر مأموران امنیت جسور می کند و ناامنی را گسترده میکند و فقه ما به صورت نقلی نیز این مطلب عقلایی را پشتیبانی میکند. به نظر میرسد که استفاده نکردن چنین قیدی، به خاطر نبود حکومت و نبود رویکرد حکومتی به فقه بوده است و جا دارد مساله محاربه و آیات و روایات مربوط به آن با توجه به نگاه حکومتی مورد بازخوانی و تفقه قرار بگیرد.
🔸راهکارهاي تغيير در احکام دين ۱- نسخ ۲- احکام ثانويه ۳- تبدل موضوع ۴- قانون اهم و مهم ۵- احکام حکومتي در موارد تزاحم احکام اجتماعي که درباره حکم مهم‌تر نصي وارد نشده است، تشخيص ملاک قوي‌تر و حکم مهم‌تر از هركسي برنمي‌آيد. به‌ويژه در‌باره مسائل جديد اجتماعي که حکم آنها در کتاب و سنت نيامده است، حاکم ‌اسلامي و ولي‌فقيه بايد از دو جهت حكم مهم‌تر و ملاک قوي‌تر را روشن کند و به اين طريق تزاحم بين عناوين و احکام را برطرف سازد. نخست از آن جهت که او فقيه و آشناي به مباني و منابع اجتهاد و استنباط احکام شرع است و تخصص و مهارت لازم را براي اداره و تدبير امور جامعة اسلامي دارد، و ديگر از آن روي که براي حفظ نظام جامعه و حاکميت و جلوگيري از اختلال در امور مردم، بايد حکم و نظر او در امور اجتماعي مربوط به حکومت ملاک عمل همگان قرار گيرد. ▪️البته با تأمل و دقت کافي روشن مي‌شود که در زمينه ترتب احکام ثانويه و نيز تزاحم احکام و احکام حکومتي تغيير در احکام، به تغيير در موضوعات باز مي‌گردد و به تبع تغيير در موضوعْ حکم تغيير مي‌کند. آیت الله مصباح یزدی(ره) - کتاب بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج‌البلاغه گفتار بیست و یکم
🔸استدلال به ولایت فقیه بر اساس خطبه امام حسین (ع) در مِنا به این جملات از خطبه میرسیم به اعتبار آن عناوینی که داشتند[که به عنوان عالم دینی شناخته می شدند]، به آنها خطاب فرمود: وَأَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِيبَةٌ لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ كُنْتُمْ تَسْمَعُونَ»؛ مصیبت شما از همه مردم سهمگین تر است؛ چرا؟ چون مقام و منزلت علماییتان را از شما بازگرفتند. در حقیقت حکومت باید در دست دانشمندان روحانی باشد. [عالمان دین] امین حدود الهی هستند جایگاهی که مربوط به شما بود را از شما گرفتند تا اینجا امام حسین بیان می کنند که کسانی که در جامعه چهره دینی هستند و مردمان خیر خواه اندرزگو و دلسوز جامعه معرفی شده اند در مقابل آبروی الهی که خداوند به آنها در سطح اجتماع داده است، وظایفی دارند که باید به آن عمل کنند. امام حسین ع می فرماید: این جایگاهی که در جامعه داشتید از شما گرفتند. حضرت در ادامه می فرماید: «ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَحَرَامِهِ»؛ مجاری امور که در اینجا مطرح است امور اداره کردن جامعه است. به تعبیر ما اطلاق هم دارد. از آن جملاتی است که فقها در مباحث فقهیه آن را مطرح کرده و برای اثبات بحث «ولایت فقیه» به آن استدلال میکنند. «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَالْأَحْكامِ»؛ یعنی تمام اموری که با آن، جامعه اداره می شود؛ چه صدور احکام قضایی باشد، چه اجرایی باشد و چه تقنینی هر چه که باشد باید به دست دانشمندان روحانی باشد؛ چون آنها امین حقوق الهی و دانای به حلال و حرام دینی هستند؛ یعنی باید هر سه رابطه تقنینی اجرایی و قضایی باید به دست علمای دین باشد؛ چون آنها بر حلال و حرام الهی امین و دانا هستند. ولی «فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ»، ولی این جایگاه را از شما گرفتند. کتاب سلوک عاشورایی- شرح خطبه منا- آیت الله مجتبی تهرانی (ره) - ص ۲۷۵-۲۷۶ _________ خطبه منا در سال ۵۸ هجری یعنی در زمان حکومت معاویه و با حضور دویست نفر از صحابه و هشتصد نفر از تابعین ایراد شده است. @hekmatvahokumat
🔸فتوای امام خمینی(ره) در مورد هر اسرائیلی که وارد ایران شود گاهى هم مى‌گويند از اسرائيل ما [متخصص] مى‌آوريم. اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها مى‌دانيم چيست. يك دانه‌ اسرائيلى - نه يهودى، به اين يهوديها كه در ايران هستند كسى حق‌ندارد تعرض بكند، اينها در پناه اسلام و مسلمين هستند... - اسرائیلی اگر آمد در ايران و خواست نفت را [صادر] كند، بر همۀ‌مسلمانها واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه‌شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، در حال جنگند؛ ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع مى‌كنيم. اگر در ايران پايشان‌ را بگذارند، يك اسرائيلى پايش را بگذارد ايران، بر مردم ايران‌واجب است كه اينها را از بين ببرند. اسرائيلى مى‌آيد! غلط مى‌كنداسرائيلى كه مى‌آيد! 57/9/25 کتاب فلسطین از دیدگاه امام خمینی (س)، ص13 (ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره))
رضا تاران در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد: "شریعت شهر؛ روایتی از تحول اندیشه سیاسی در حوزه علمیه قم" منتشر شد. در این کتاب کوشش کرده ام با محوریت هشت پرسش تحول اندیشه سیاسی در حوزه علمیه قم را بررسی کنم کتاب مروری است بر اندیشه سیاسی ۶۴ نویسنده و کنشگر سیاسی حوزوی در دوره جمهوری اسلامی این اثر در پژوهشکده اندیشه دینی معاصر انجام شده است و ۲۸۳ صفحه در انتشارات نگاه معاصر منتشر شده است. از جمله بخشهای آن توجه به وقایع سالهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ و تاثیر آن بر شکل گیری ایده های جدید در حوزه علمیه است. منبع: reza_taran2@
🔸حکم وجوب استفاده از صنعت هسته ای برای مقاصد نظامی از منظر آیت الله سیفی مازندرانی إنّ‌ لهذه القاعدة [قاعدة نفی السبیل] منصّة خطيرة من بين ساير القواعد الفقهية المبحوث عنها. و ذلك لما لها من الدور الكبير في اعتلاء كلمة الإسلام و المسلمين، و تفوّق النظام الحكومي الاسلامي على الدول الكافرة، و لا سيما الاستكبار العالمي الأمريكي الصهيوني. و ذلك لأنّ‌ الطواغيت الكافرة الأمريكية و الصهيونية يرون حق استخدام صنعة الذّرّية النووية في المقاصد العسكرية و توليد اسلحتها مختصّا بأنفسهم و زملائهم المستكبرين. و قد أحرزوا تطوّرات و إنجازات ملموسة بارزة في توليد هذه الأسلحة. و لكن لا يرون لدول العالم الثالث، و لا سيّما نظامنا الاسلامي الثائر حقا و لا حظّا من هذه التّقنية العسكرية المتطوّرة. و هذه القاعدة تنادي بأعلى صوت أنّ‌ اللّه تعالى لم يشرّع في الشريعة الاسلامية أيّ‌ حكم يوجب سلطة الكفار على المسلمين و بلادهم و نواميسهم، و عدم مشروعية أيّ‌ حكم و قانون يستتبع هذا المعنى. و يتضح في ضوء هذه القاعدة بطلان ما نسبه بعض مسئولي نظامنا إلى الشريعة الاسلامية، من عدم مشروعية استخدام هذه الصنعة في المقاصد العسكرية؛ مستشهدا ببعض أحكام الجهاد الابتدائي الدعائي، من حرمة إلقاء السمّ‌ في الماء و إحراق المزارع، و نحو ذلك. فان هذه القاعدة تثبت لنا أنّ‌ هذه الفكرة لا أساس صحيح شرعي لها، بل - مضافا إلى مشروعية استخدام هذه الصنعة - يكون استخدامها في المقاصد العسكرية من الواجبات الأكيدة؛ نظرا إلى توقف اقتدار النظام الاسلامي و تفوّقه العسكري على نظام الاستكبار العالمي الكافر، و لا سيّما الطواغيت الأمريكية و الصهيونية على تطوّرنا و تقدّمنا في هذه الصنعة و استخدامها في المقاصد العسكرية؛ عملا بقوله تعالى: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ‌ مَا اسْتَطَعْتُمْ‌ مِنْ‌ قُوَّةٍ‌» . و قوله تعالى: «وَ لَنْ‌ يَجْعَلَ‌ اللّٰهُ‌ لِلْكٰافِرِينَ‌ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ‌ سَبِيلاً» . و لو لا ذلك ليسري الرعب و الوحشة إلى مسئولي الدول الاسلامية تدريجا، و يسلب جرأتهم على المقاومة قبال تجاوزات العدوّ الأمريكي و الصهيوني، بل يستلزم ذلك ذلّتهم و مسكنتهم امام ميولهم الجائرة العادية و انحرافهم إلى أهوائهم الطاغية. 📚مباني الفقه الفعال في القواعد الفقهیة الأساسیة - ج1، ص 237
🔸اشکال به دلالت آیه ۲۰۵ سوره بقره بر نهی از ساخت سلاح کشتار جمعی یکی از استدلالهای قائلین به حرمت ساخت و استفاده سلاح کشتار جمعی آیه 205 سوره بقره است که از هلاکت حرث و نسل نهی میکند. اشکالی که یکی از شاگردان ایت الله سیفی مازندرانی به دلالت این آیه وارد میکردند این بود که در مفهوم «هلاک نسل و حرث» اساسا فراوانی اخذ نشده است. «هلاک نسل» به معنای «نسل کشی» نیست کما اینکه هلاک حرث به معنای تخریب فراوان محیط زیست نیست. ما با برداشت فارسی داریم هلاک نسل را نسل کشی معنا میکنیم. نسل یعنی ولد اَلنَّسْلُ‌: الولدُ، لكونه نَاسِلاً (ای منفصلا) عن أبيه. مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 803 اَلنَّسْلُ‌ الولد و تَنَاسَلُوا أي ولد بعضهم من بعض. و سميت الذرية نسلا لأنها تَنْسَلُّ‌ منه أي تنفصل منه. مجمع البحرين، جلد 5، صفحه 483 آیه در مقام توصیف منافقین است که اینها برای اهداف باطل خود به انسانها و تولیدات انسانها ضربه می زنند ولی به این معنا نیست که هر هلاک حرث و نسلی منهی و ممنوع است با توجه به اینکه فراوانی در معنای آیه وجود ندارد. بنابراین آیه ای که در مقام توصیف عمل منافقین است از آن استفاده نهی و منع عام کردن، ثابت نیست زیرا عمل منافقین خصوصیت دارد که در جهت باطل است. اهل حق هم در جنگ هلاک حرث و نسل میکنند ولی غایت اهل حق است که مصحح فعل آنهاست.
🔸قصف المدن في الحرب ‏ إذا تعرض بلد إسلامي لقصف من ناحية العدو، فسوف يضطر إلى مقابلة العدوان بالعدوان، والقصف بالقصف، لإجبار الطرف الآخر البادئ بالعدوان على الكف وعن قصف المدن الآمنة. وليس دليل جواز هذا العمل، هو التقابل بالمثل والقصاص من الطرف البادئ بالعدوان. فان القصف لا يقع غالباً على الطرف المعتدى، وإنما يقع على البيوت والعوائل الآمنة التي لم تمارس أي عدوان على الطرف المعتدى عليه في الحرب. وليست العوائل التي ينالها القصف مسؤولة عن عدوان النظام المعتدي والله تعالى يقول: (لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏). والتوجيه الفقهي الصحيح لمثل هذه الأعمال، هو إيقاف القصف العدواني من ناحية العدو، ولا إشكال في وجوب العمل على إيقاف القصف من ناحية العدو وإجباره على‏ الكف عن العدوان ... ولا يتم ذلك إلّا بممارسة القصف المضاد، ومقابلة العدو بالمثل. وبالأحكام الأولية الشرعية الأول واجب والثاني حرام. وهما حكمان متزاحمان لابد من تقديم أهمهما على الآخر. فإن إيقاف القصف واجب وإجبار العدو على الكف عن القصف واجب، لا إشكال في ذلك. ولكن إجبار العدو على الكف عن القصف لا يتحقق إلّا بمبادلة العدو القصف بالقصف، وهذه المبادلة محرّمة في الغالب أو كثيرا بالعنوان الأولي، إلا أن التزاحم بين الحكمين يرفع فعلية هذه الحرمة، من باب تقديم الأهم على المهم، وهو من الأحكام العقلية القطعية. محمد مهدی آصفی، الفقه و المعاصرة، ص: 29