eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
986 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#از_شهدا_الگو_بگیریم3⃣5⃣ #زندگی_به_سبک_شهدا #تنها_اتاق پسر دایی ام خلبان ارتش بود، من هم دانش سرا
⃣5⃣ 📝کم کم با جلسات آشنا شد. زمان رفتنمان به تخت‌فولاد را با ساعت کلاس⌚️ اخلاق آیت‌الله ناصری تنظیم می‌کردیم. مدام می‌کرد. از آن زمان بیشتر به خودش سخت می‌گرفت. مستحبی‌اش شروع شد؛ مخصوصا در ایام خاص👌 📝سال آخر شعبان را روزه گرفت. جمعه‌ها بعد از نمازظهر راه می‌افتادیم🚖 سمت و سر خاک حاج‌احمد افطار می‌کرد. لابه‌لای این کلاس‌های اخلاق آقای خلیلی به مناسبت هفته دفاع‌مقدس✌️ را دعوت کرد موسسه. 📝حاج‌حسین آن شب درباره‌ی "انقطاع الی الله" صحبت کرد که وقتی به رسیدی خدا تو را می‌خرد😃 و وقتی خدا تو را بخرد . افتاد دنبال انقطاع. جرقه‌اش💥 از آن روز خورد. 📝چقدر بابت این حرف گریه کرد😭. روی پایش بند نبود که را پیدا کند. کتاب می‌خواند📖 و وب‌گردی می‌کرد بلکه چیز جدیدی بفهمد و راهی به سویش باز شود💫از بس مطلب پیدا کرد به ذهنش رسید💬 که این‌ها را برای بقیه هم به اشتراک بگذارد📲 📝وبلاگی راه‌اندازی کرد به اسم که این آخری‌ها تبدیل شد به وب‌سایت ⇜میثاق خودم این 📱 را برایش راه انداختم. تمرکزش روی شهدا🌷 بود؛ چه‌کار کردند که به این درجه رسیدند🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🕯🔦💡🌝🌟🌞 #تمثیل هاے خدایے2⃣7⃣ 🌞🌞🌞🌞 وقتی می خواهید وارد مکان تاریکی 🌚 بشوید، نیاز به یک روشنایی مثل
🏀⚽️🏉🏐🎾⚾️🏈 هاے خدایے3⃣7⃣ مثل سایه 🏯دي وار! 🏀⚽️🎾 توپ را که شوت میکنند و به آن ضربه میزنند.⚽️ بالا میرود اما پایی که ضربه میزند به عقب برمیگردد. ⚽️ و این خود یک درس است.✅ 🌼⚠️یعنی اگر به کسی البته به ناحق و نابجا ضربه اي بزنی آنکه ضربه میخورد اوج میگیرد🆙 Ⓜ️ولی تو که ضربه میزنی عقب میافتی و←این یعنی بديهاي تو به خود تو برمیگردد.→🔙 ⚜🔱⚜ و این همان است که قرآن کریم میگوید:😊 بديهاي شما به خود شما باز میگردد.✔️ دیوار را ببین 👁👁 صبح که میشود،🌄 سایه سیاه و دراز خود را به این طرف و آن طرف میاندازد، اما نزدیک به ظهر که میشود همان سایه آرام آرام به خودش برمیگردد.🔙 🔴🔵🔴 رسانه باشید و نشردهید📢 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🏀⚽️🏉🏐🎾⚾️🏈 #تمثیل هاے خدایے3⃣7⃣ مثل سایه 🏯دي وار! 🏀⚽️🎾 توپ را که شوت میکنند و به آن ضربه میزنند.⚽
🖥🔌💻🔌 هاے خدایے4⃣7⃣ 📺رسانه ی برقی رو بهش توجه کردین⁉️ 🔷🔹ما تنها با یه دو شاخه 🔌 میتونیم، به پریز و رسانه ی اصلی متّصل بشیم... و تو انواع لوازمات برقی ازش کمک بگیریم💻🖨📺📻 ‼️🔘‼️🔘 به همین علت سعی می کنیم مراقب وسایل برقیمون باشیم👌✔️ Ⓜ️♻️Ⓜ️♻️ ← اما ما یه رسانای خیلی قویتر داریم که؛ ↘️↘️ 🔷 بسیار ازش دور افتادیم ✖️ 💕 و هر آنچه که به ما، از سَر لطف و عنایت داده رو هم، به کل فراموش کردیم، و قدرشم نمی دونیم...😒 Ⓜ️که اگر بهش از سَر صدق متّصل بشیم، دیگه چیزی جز او نمی بینیم...💯 ✨ و واسطه ی وصل شدنش، تنها با مناجات و تفکّر به نحوه ی آفرینش 🌍 هستی، هستش...✅ 🔹◼️🔹◼️🔹 رسانه باشید و نشردهید📢 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۲ ✍ واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #متن_خاطره رژیم شاه د
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۳ 🌸 روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود #طلبه #کارفرهنگی #جهاد #دفاع_از_اسلام #شهیدبهشتی #روحانیت #امر_به_معروف http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۳ 🌸 روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود #طلب
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۳ 🌸 روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود #طلبه #کارفرهنگی #جهاد #دفاع_از_اسلام #شهیدبهشتی #روحانیت #امر_به_معروف http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۳ 🌸 روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود #
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۳ ✍ روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود در دورانی که حتی عبورِ یک روحانی از کنارِ سینما هم مسأله‌ساز بود ، شهید مظلوم دکتر بهشتی می فرمود: « من اگر تشخیص بدهم که برای دفـاع از اسلام باید جلوی یک سینما بایستم ، حاضرم لباسِ روحانیت را از تنم خارج کنم و با لباس شخصی آنجا بایستم و از اسلام دفـاع کنم. در عرصه‌ی دفـاع از اسـلام اسیرِ قید و بندِ لباس روحانیت و عنوانهای آن نخواهم شد» 📌خاطره‌ای از زندگی آیت الله مظلوم شهید دکتر بهشتی 📚منبع: کتاب « او یک ملّت بود » ، صفحه 141 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهارم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🔰مسئول ثبت نام گفت شمارو ثبت نمیکنم. مسئول ثبت نام یه آقا بود.
🌹قسمت پنجم 🙃تا ۷ فرودین ۸۷ بازم من رفتم عشق حال دبی، البته این بار کیشم رفتم. بالاخره ۶ فروردین شد. سال ۸۷ آغاز اتفاقات عجیب غریب تو زندگیم شد... 🚌سوار اتوبوس شدیم ما ۱۵ نفر قر و قاطی هم بدون توجه و رعایت محرم و نامحرم پیش هم نشستیم 😞 اتوبوس برای بسیج محلات بود ولی اکثر مسافران بچه مذهبی بودن. نزدیکای لرستان یکی از پسرا بلند شدن آب بخوره منم پشتش بلند شدم آب یخو ریختم تو پیراهنش 🙈 بنده خدا یخ زد. 🍃یه جای دیگه یکی از دخترای محجبه بلندشد از باکسای بالای سر سرنشین ها چیزی برداره و برای مامانش چای بریزه من براش زیرپای انداختم طفلک چای ریخت رو دستش. پدرش بلندشد بیاد سمتم اما دختره نذاشت. 👌یه جا که وقت نماز بود همه بیدار شدن نماز بخونن؛ من شروع کردم به مسخره کردنشون که برای کسی که نیست وجود خارجی نداره خم و راست میشید؟! بدبختا در برابر تیکه های من جیکشونم درنمیاد تا بالاخره رسیدیم اهواز و مارو بردن... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_پنجاه‌و‌سوم گفت هرکاری هر چیزی بخواهید دریغ نمی کنم ازتان.فقط خواهشم
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_پنجاه‌و‌چهارم نزدیکای صبح بود که شروع کرد به خواندن: تشنه‌ی آب فراتم،ای اجل مهلت بده💔.هیچکس نمی‌دانست یا نمی‌توانست حدس بزند که #ابراهیم سالها بعد، توی جزیره‌ی مجنون، سرش را ترکش بزرگی کنار همین آب فرات قطع می کند و بدنش سه روز بی نام و نشان باقی می ماند، تا اینکه…بگذریم.😔 صبح، بعد از نماز، به من گفت «دوست داری امروز کجا برویم؟»گفتم، بدون اینکه شک کنم، یا حتی فکر زیاد «گلزار شهدا.»☺️همیشه بعد از آن روز می گذاشت من تصمیم بگیرم، چون گفت «خدا را شکر.»گفتم «چرا؟»گفت «می ترسیدم غیر از این بگویی.»😢صبح خیلی زود راه افتادیم رفتیم گلزار شهدا، همان جایی که الآن خودش دفن ست😞، کنار خاک یکی از دوستانش، رضا قانع. گریه امانش نمی داد. برام از تک تک آن بچه ها گفت. و این که چی سرشان آمد و چطور و کجا و با چی شهید شدند.بعد راه افتادیم رفتیم قم. زیارتمان نیم ساعت طول کشید.رفتیم تهران.گفتم «من امشب می خواهم بروم خانه ی یکی از دوست هام اشکالی ندارد؟»🙁 هرکس دیگری بود نمی گذاشت خودمختار عمل کنم و می گفت نه. نگفت. بزرگوارانه رضایت داد بروم.😊 صبح هم رأس ساعتی که گفته بود آمد دنبالم. راه افتادیم رفتیم طرف کردستان. همان پاوه ی خودمان.🤗🌹 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه‌دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_پنجاه‌و‌چهارم نزدیکای صبح بود که شروع کرد به خواندن: تشنه‌ی آب فراتم
#شهیدهمت به روایت همسرش3 #قسمت_پنجاه‌و‌پنجم شب بود. باران می آمد. #ابراهیم در تمام سیر کرمانشاه تا پاوه، هرجا که سنگری می دید و نیروهای بومی، پیاده می شد می رفت پیش شان، باشان حرف می زد، درددل می کرد☺️، به حرف شان گوش می داد. آن ها هم که انگار پدرشان را دیده باشند از نبودن چندروزه ی او می گفتند و از سنگرهاشان که آب گرفته بود اذیتی که شده بودند و گلایه ها.😞 وقتی آمد نشست توی ماشین🚕 دیدم آرام و قرار ندارد. حتی گفت تندتر برویم بهترست. تا پامان رسید پاوه، مرا برد گذاشت توی همان ساختمان و اتاقی که با دوستانم در آن زندگی کرده بودم و خودش سریع رفت سپاه، برای پیگیری سختی هایی که بچه ها داشتند در آن سنگرها می کشیدند.🍃 فردا ظهر آمد گفت «امروز سمینار فرمانده های سپاه ست. باید سریع بروم تهران.اجازه می دهی؟»🙂 رفت. ده روز بعد آمد. ما آن جا، توی کردستان، اصلاً زندگی مشترک نداشتیم. فرصت نشد داشته باشیم. حتی در آن دو سال و دو ماهی که با هم زندگی کردیم.🙁 و من روز به روز تعجبم بیشتر می شد. چون #ابراهیم را آدم خشنی می دانستم و حتی ازش بدم می آمد. اما در همان مدت کوتاه و بدون اینکه پیش هم باشیم بم ثابت شد که #ابراهیم چقدر با آن برادر #همتی که می شناختم و ازش می ترسیدم فرق دارد. یعنی حتی با همه ی آدم هایی که می شناختم فرق دارد.😌 اصلاً محبت ها فرق کرده بود. شاید خطبه ی عقد از معجزه های اسلام ست، که وقتی جاری می شود محبت به دل ها می آورد.😇❤️ راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه‌دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#از_شهدا_الگو_بگیریم4⃣5⃣ #زندگی_به_سبک_شهدا 📝کم کم با جلسات #آیت‌الله_ناصری آشنا شد. #جمعه‌ها زما
⃣5⃣ 🌹 اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹 از مادرم تلفنی پرسیدم! شد سوپ..🍲😢😅 آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️ روز دوم گوشت قلقلی درست کردم! شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻‍♀😅 تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂😂🤔 ❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻‍🍳😌🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#از_شهدا_الگو_بگیریم5⃣5⃣ #زندگی_به_سبک_شهدا #مدافع_عشق🌹 اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم
⃣5⃣ پدر کارمند# دادگستری لار بود. و من نیز در آنجا به دنیا آمدم. در هشت سالگی به علت فوت بستگان نزدیک پدر به# فسا بازگشتیم . چند سالی را در فسا بودیم که متوجه شدیم آقای خادمی نیز از روستای امیر حاجیلو به فسا آمده اند. آنها از دورمان بودند که تا آن زمان من آنها را ندیده بودم. رفت آمد خانوادگی شروع شد .   اوایل 1374 دوازده ساله بودم که پدر جلیل به منزلمان آمد و من را برای پسرش کرد. آن زمان در مقطع راهنمایی درس میخواندم. ( در روستای ما رسم بر این بود که دختر در یازده ، دوازده سالگی ازدواج کند.) با شنیدن این موضوع# ناراحت شدم و مخالفت کردم. گفتم میخواهم درس بخوانم. پس از آن خواستگارهای زیادی آمدند که همه را رد کردم. سال بعد از آن یکی از بستگان پدری به خواستگاریم آمد . و سخت گیری های پدر شروع شد و ما نباید حرف پدر حرفی میزدیم. جلیل به محض شنیدن خبر خود را  به خانه ی ما  رساند و از من پرسید‌: اگر ای بین تو و جلیل است بگو. سکوت کردم . دوباره پرسید: آیا تو جلیل را دوست داری.از فقط سرم را تکان دادم. چند شب بعد با خانواده به خواستگاری آمد . و جواب مثبت را گرفتند و من کرده ی جلیل شدم. # سال 1376 یکی از  زیباترین خاطرات زندگیم رقم خورد . و ما کردیم. یک هفته از عقد مان گذشته بود. زنگ خانه به صدا در آمد و با کاغذی در دست به منزلمان آمد. خیلی ناراحت بود. پرسیدم چه شده؟ گفت: به من محول شده و باید به جزیره بروم . ما آن زمان وابسته هم بودیم و این خیلی ناراحت کننده بود.  چهل روز ماموریت جلیل برای من 40 سال گذشت . هر روزم پر می شد از های عاشقانه . بغض ، اشک های بی دلیل...  مثل الان. انگار باید از همان اوایل زندگیم به این دور بودن ها  خودم را وفق میدادم تا در این کمتر نبودنش را  بهانه کنم  و صبور باشم ... ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ 🆔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🖥🔌💻🔌 #تمثیل هاے خدایے4⃣7⃣ 📺رسانه ی برقی رو بهش توجه کردین⁉️ 🔷🔹ما تنها با یه دو شاخه 🔌 میتونیم،
◾️♦️◾️♦️◾️ هاي خدایے5⃣7⃣ کار کردن نجّارو دیدین ❓🤔 ⁉️◼️⁉️◼️⁉️ وقتی تخته رو اَره میزنه برا کاری، نصف خاک اَره یه سمت میریزه →، نصفش سمت دیگه...← ▪️▫️▪️▫️ ما میتونیم از این کار یه پندی بگیریم....👌✔️ ← در روزیِ که به ما از سمت خداوند متعال میرسه 🍲🍛🍇🍐 ♻️ یه مقدار برا خودمون مصرف کنیم✔️ ♻️ مقداری رو به دیگران هدیه بدیم... ✔️ 🔹🔹🔹🔹🔹 خداوند در سوره ی مبارکِ بقره آیه ی «3» فرموده: [أَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ ألصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ] «آنان به غیب ایمان می آورند و نماز به پا می دارند، و از آنچه روزیشان کرده ایم، انفاق می کنند.»✅🌺 ⚫️🔴⚫️⚫️🔴 رسانه باشید و نشردهید📢 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f