eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
989 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 گناهي نداشت . اون فقط اینجور مریضا رو دیده بود و درکي از حال آدمایي مثل من نداشت که هر روزشون اندازه ی هزارسال گذشته تا عزیزش چشم باز کرده ! اون درد و رنج رو دیده و شاید جور دیگه ای حس کرده بود . مثل من وسط بهشت و جهنم و برزخ ، سرگردون نبود. لبخندی زدم و آروم در جوابش گفتم: من –الهي که خدا هیچوقت از شوهرت دورت نكنه که بد دردیه! در سكوت نگاهم کرد و نمي دونم چرا حس کردم از اون حال تهاجم اولیه کمي عقب نشیني کرده. نفس عمیقي کشید و گفت: پرستار –مي دونم براتون سخت بوده اما الان حضورتون برای من مسئولیت داره . اگر ميشه برین بیرون . سری تكون دادم و بلند شدم . با عشق نگاهي به امیرمهدی انداختم و بعد از اتاق خارج شدم. مامان طاهره رو به روی پنجره ی اتاق امیرمهدی ، تكیه زده بود به دیوار و دست بر دهان گذاشته گریه مي کرد. به طرفش رفتم. با صدای آروم که به زور از دهنش خارج ميشد گفت: مامان طاهره –دیدیش مادر ؟ من –بله . چرا گریه مي کنین ؟ مامان طاهره –مي دوني تو چه وضعیه ؟ فكر کرده بود هنوز نفهمیدم چي به سر امیرمهدی اومده . شاید چون آروم بودم و گریه نمي کردم . شاید چونمثل قبل در مقابل خواست خدا نایستاده بودم. دست دور گردنش انداختم و کنار گوشش گفتم: من –الهي قربونتون برم مگه نمي گفتین اینا حكمت خداست ؟ مگه نگفتین راضي باشم به رضاش و ازش بهترینا رو بخوام. ازش فاصله گرفتم: من –منم ازش بهترین رو خواستم و خدا هم امیرمهدی رو اینجوری بهم برگردوند . حتماً بهترین برای همه ی ما همینه دیگه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 من –منم ازش بهترین رو خواستم و خدا هم امیرمهدی رو اینجوری بهم برگردوند . حتماً بهترین برای همه ی ما همینه دیگه. برای چند لحظه با چشمای فراخ شده از ناباوری نگاهم کرد . دونه های اشك تند تند رو صورتش راه باز مي کرد. لبخندی زد: مامان طاهره - خدا رو شكر که به این باور رسیدی . مي ترسیدم خدای ناکرده.. ادامه ش نداد . قابل فهم بود ادامه ی حرفش. چقدر خوشحال بودم که روزهایي که پشت سر گذاشته بودم ، پر بود از لحظاتي که ایمانم رو بیشتر کرده بود والا معلوم نبود با دیدن امیرمهدی تو اون وضع چه بلایي سر اعتقاداتي که امیرمهدی ذره ذره بهم یاد داده بود مي اومد! به سمت بقیه اشاره کردم: من –بریم مامان طاهره. سری تكون داد و با هم به سمت بقیه رفتیم . مامان و بابا هم به جمع اضافه شده بودن . ملیكا خودش رو به مامان طاهره رسوند و دستش رو گرفت . خیره تو چشمای اشكیش با لحني که سعي داشت پراز مهربوني باشه گفت: ملیكا –وای تو رو خدا خودتون رو ناراحت نكنین . ان شاءالله خوب مي شن اقا امیر. و بعد نگاه پر از خشمي به من انداخت . یه لحظه خنده م گرفت از نوع نگاهش . معلوم نبود اون وسط به چي فكر مي کرد که سعي داشت خودش رو دلسوز نشون بده نرگس و مائده و زن عموی امیرمهدی اومدن وکنارمون ایستادن . نمي خواستم حرفای ملیكا و حضورش اعصابم رو به هم بریزه برای همین رفتم کنار مامان ایستادم. مامان خودش رو بهم نزدیك کرد: مامان –شوهرت رو دیدی ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 . نمي خواستم حرفای ملیكا و حضورش اعصابمرو به هم بریزه برای همین رفتم کنار مامان ایستادم. مامان خودش رو بهم نزدیك کرد: مامان –شوهرت رو دیدی ؟ سری تكون دادم: من –بله. مامان –خوب بود ؟ برگشتم و نگاهش کردم: من –دچار زندگي نباتي شده مامان با دهن باز مونده به طرفم برگشت و محكم با دست کوبید تو دهن خودش: مامان –وای خدا... لبش لرزید. مامان - بیچاره مادرش سری به تأسف تكون داد: مامان - خدا بهشون صبر بده . وای پدرش... فقط نگاهش کردم . خیره و بدون پلك زدن. اونم برای چند لحظه خیره نگاهم کرد. یكدفعه لبش رو به دندون گرفت: مامان –مارال ! مي خوای چیكار کني ؟ انگار تازه یادش افتاد همسر اون مرد از دنیا بي خبر جلو روش ایستاده و بر حسب اتفاق دختر خودشه. لبخندی زدم: من –زندگي. اخم کرد: مامان –شوخي نمي کنم باهات . دارم مي گم بعد از این مي خوای چیكار کني ؟ شونه ای باال انداختم: من –منم شوخي نكردم . مي خوام زندگي کنم مامان –مي فهمي وضع شوهرت چطوره ؟ من –بله. مامان –تا کي مي خوای برای خوب شدنش صبر کني ؟ من –تا هر وقت لازمه. مامان –مي دوني ممكنه... نذاشتم ادامه بده. من –بله مي دونم . به نظر من وضعش با قبل هیچ فرقي نكرده . مثل همون موقع تو بي خبریه با این تفاوت که الان چشماش بازه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🌸 🌸 این روزگار ماست... روزگار دلگیرِ ندیدنتان... می‌شود بیایید پدر؟... می‌شود بهار بپاشید بر سر روزهایمان؟ می‌شود ستاره سنجاق کنید بر دامن شب‌هایمان؟ می‌شود صدای قشنگتان بپیچد توی گوش خاموش دنیا ؟ ...کاش بیایید پدر....🌺🌸🌺 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ سلام دوستان خوبم🤚🍀 🌺✨صبحتون بخیــــرونیــــڪی✨♥️ ♥️✨امروزتون پرازیهوے هاے قشنــگ و خاطره انگیز🙏 اوقات خوبی پیش رو داشته باشید ان شاالله https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
..࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ ✅صـبحانه آگاهــی 💥نمـــاز،و حضـور کامل قـلـب ✨ . ┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈ ❇️ پیامبر اکرم «صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله»⇩: کسی که نماز می خواند، در حال نماز هیچ چـیز از امور دنیایی به یادش نیـاید (فقط خـداوند در نظـرش باشـد)، در این صـورت هرچـیزی از خـداوند بخواهد، به او عـــــطا می کند. شما هم هر روز دعوتید به صرف صبحـــــانه آگاهـی
همایش بزرگ و شهرستانی نوجوانان حسینی «احلی من العسل» {با حضور دختران و پسران نوجوان حسینی} چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۰۳ ساعت: ۲۰:۳۰ 🛑محل تجمع :مقابل اداره آموزش پرورش دسته عزاداری ان شاءالله اقامه عزا خواهد کرد و بسمت سالن سپاه حرکت خواهد کرد 🛑 🌹ان شاءالله با حضور حداکثری صفا بخش مجلس سیدالشهدا و حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام خواهیم بود...... 🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 من –بله مي دونم . به نظر من وضعش با قبل هیچ فرقي نكرده . مثل همون موقع تو بي خبریه با این تفاوت که الان چشماش بازه. نفس عمیقي کشید: مامان –خودت مي دوني . فقط یادت باشه که قول دادی در کنار صبرت زندگي کني. سری تكون دادم: من –یادم مي مونه . نگران نباشین. با صدای دکتر امیرمهدی به سمتش نگاه کردم.کنار پورمند ایستاده بود و در حالي که پاکت بزرگ و تختي دستش بود ، به سمتمون اشاره کرد: دکتر –خونواده ی بیمار بیان . و داخل اتاقش شد . اما پورمند همونجور ایستاده بود و نگاهمون مي کرد. غیر از بابا و مامان ، بقیه راه افتادن برن سمت اتاق دکتر که پورمند اخطارگونه گفت: پورمند –فقط پدر و مادرش...... نگاهي به سمت من انداخت: پورمند - ... و .... همسرش. ما سه نفر جلو رفتیم و بقیه رو پشت سر گذاشتیم. توی اتاق ، دکتر عكس بزرگي رو با دقت نگاه مي کرد . با ورودمون رو به ما با دست صندلي ها رو نشون داد و بدون حرف دوباره زل زد به عكسي که پر از عكس های کوچیك کوچیك سر آدم از جهات مختلف بود. نشستیم و منتظر شدیم تا حرفش رو بزنه. با دست به عكس اشاره کرد: دکتر –جواب سي تي اسكن مریضتونه. شونه ای بالا انداخت: دکتر –اصلا ً نمي فهمم. مات و متحر نگاش کردیم . چي رو نميفهمید ؟ باباجون با نگراني پرسید: 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 دکتر –جواب سي تي اسكن مریضتونه. شونه ای بالاانداخت: دکتر –اصالً نمي فهمم. مات و متحر نگاش کردیم . چي رو نميفهمید ؟ باباجون با نگراني پرسید: باباجون –طوری شده آقای دکتر ؟ وضع پسرم چطوره ؟ دکتر بعد از نیم نگاه کوتاهي به عكس ، کامل به طرفمون برگشت: دکتر –راستش این وضع خیلي کم پیش میاد . البته تو علم پزشكي هر چیزی امكان داره . ولي این حالت رو من کم دیدم یا بهتره بگم یكي دوبار بیشتر ندیدم. اینبار مامان طاهره پرسید: مامان طاهره –حالش خیلي وخیمه ؟ دکتر –بیشتر اون قسمتایي از مغزش که در اثر ضربه آسیب دیده بود ترمیم شده .و من فكر مي کنم بیرون اومدنش از کما به همین خاطر بوده . البته شاید هم این کما به مغزش کمك کرده تا با استراحت خودش رو کمي ترمیم کنه. نتونستم بیشتر ساکت بمونم: من –پس این وضعش .. برای چیه ؟ و نیم نگاهي به صورت پورمند انداختم که مستقیم نگاهم مي کرد . اونكه دروغ نگفته بود ! امیرمهدی چیزی ازاطرافش متوجه نمي شد و من خودم این رو با چشمام دیده بودم! دکتر سری تكون داد: دکتر –مسئله همینه . ببینین وقتي مي گم مغز ترمیم شده منظورم این نیست که به طور کامل به حالت اول برگشته . هنوز یه قسمتایي کامل ترمیم نشده و یه قسمت هم هست که خیلي کم ترمیم شده به حدی که اصلا ً قابل دلخوشي نیست. لبش رو به حالت نمي دونم کج و کوله کرد: دکتر - حیات نباتي زماني به وجود میاد که بیشتر قسمت های بالای مغز به جز ساقه آسیب دیده باشه . ولي الان بیشتر قسمت ها دیگه مشكلي نداره . و من موندم این حالت نباتیش برای چي مي تونه باشه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 دکتر - حیات نباتي زماني به وجود میاد که بیشتر قسمت های بالای مغز به جز ساقه آسیب دیده باشه . ولي الان بیشتر قسمت ها دیگه مشكلي نداره . و من موندم این حالت نباتیش برای چي مي تونه باشه. با دست اشاره ای به عكس کرد: دکتر –ساقه ی مغز هم کاملا ً سالمه و شَك به سندرم قفل شدگي از بین مي ره . فقط یه چیزی مي تونم بگم اونم اینكه این حالت بیمارتون نمي تونه پایدار باشه . یعني به احتمال زیاد خوب مي شه. کل بدنم شروع کرد به لرزیدن . صدای شاد هر سه نفر ما تو اتاق پیچید که سریع با دستش اشاره کرد به صبر کردن : دکتر –صبر کنین . گفتم خوب مي شه اما زمانش رو نمي تونم بهتون بگم . به طور کلي تو علم پزشكي مي گن این جور مریضا باید تا شش هفته خوب بشن . اگر تا اون موقع مریضتون به حالت نرمال برگشت که هیچي ولي اگر تا دوماه دیگه تو همین وضع موند بیارینش تا یه اسكن دیگه ازش بگیریم. باباجون –یعني مي تونیم ببریمش خونه ؟ دکتر –بله . دو سه روز اینجا مي مونه تا وضعیتش ثابت بشه و بعد مي تونین ببرینش . اما قبلش باید کسي که ميخواد ازش پرستاری کنه همه ی اموزش های لازم رو ببینه چون معلوم نیست تا کي تو این وضعیت بمونه . باید غذا دادن بهش و ساکشن کردنش رو یاد بگیرین. من و مامان طاهره به هم نگاه کردیم . پرستاری از امیرمهدی ، اونم توخونه ! شاید این دوست داشتني ترین کار سخت دنیا بود برای ما! صدای پورمند رفت رو اعصابمون : پورمند –البته دکتر یادشون رفت بگن که اگر این حالت تا شش ماه دیگه ادامه داشته باشه مریضتون وارد حالت نباتي پایدار مي شه 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem