زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار.
#گریههای_امپراتور
#فاضل_نظری.
#تصویر_شهرستانخلخال
@hibook
یه جا سلیم تو کتاب "پس از بیست سال" میگه :
«دیگر تاب ندارم علی(ع) مرا نادیده بگیرد.کاش مرا مجازات میکرد، سرزنش مینمود یا که حتی با شلاق مجازاتم مینمود،این سکوتش مرا درهم شکسته است.»
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
@hibook
گریستن، هلیا. تنها و صمیمانه گریستن را بیاموز.
#نادر_ابراهیمی
•بار دیگر شهری که دوست میداشتم•
@hibook
آدم را برای شکست نساختهاند.
آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمیخوره.
#ارنست_همینگوی
•پیرمرد و دریا•
@hibook
گفت: هر که را زبان پراکنده بود دلیل بود که دل او پراکنده بود.
کتاب نور العلوم
نوشتهی شیخ ابوالحسن خرقانی
@hibook
و گفت «غریب آن بود که در هفت آسمان و زمین هیچ به اوی یک تار موئی نبود؛ و من نگویم که غریبم، من آنم که با زمانه نسازم و زمانه با من نسازد.»
- ذکر ابوالحسن خرقانی؛ تذکرةالاولیا.
@hibook
کجا بود آن جهان
که کنون به خاطرهام راه بربسته است؟ ــ
آتشبازیِ بیدریغِ شادی و سرشاری
در نُهتوهای بیروزنِ آن فقرِ صادق.
قصری از آن دست پُرنگار و بهآیین
که تنها
سر پناهکی بود و
بوریایی و
بس.
کجا شد آن تنعمِ بیاسباب و خواسته؟
کی گذشت و کجا
آن وقعهی ناباور
که نانپارهی ما بردگانِ گردنکش را
نانخورشی نبود
چرا که لئامتِ هر وعدهی گَمِج
بینیازیِ هفتهیی بود
که گاه به ماهی میکشید و
گاه
دزدانه
از مرزهای خاطره
میگریخت،
و ما را
حضورِ ما
کفایت بود؟
دودی که از اجاقِ کلبه بر نمیآمد
نه نشانهی خاموشیِ دیگدان
که تاراندنِ شورچشمان را
کَلَکی بود
پنداری.
تن از سرمستیِ جان تغذیه میکرد
چنان که پروانه از طراوتِ گُل.
و ما دو
دست در انبانِ جادوییِ شاهسلیمان
بیتابترینِ گرسنگان را
در خوانچههای رنگینکمان
ضیافت میکردیم.
□
هنوز آسمان از انعکاسِ هلهلهی ستایشِ ما
(که بیادعاتر کسانیم)
سنگین است.
این آتشبازیِ بیدریغ
چراغانِ حُرمتِ کیست؟
لیکن خدای را
با من بگوی کجا شد آن قصرِ پُرنگارِ بهآیین
که کنون
مرا
زندانِ زندهبیزاریست
و هر صبح و شامم
در ویرانههایش
به رگبارِ نفرت میبندند.
هنر مجاهد
کجا بود آن جهان که کنون به خاطرهام راه
کجایی تو؟
کهام من؟
و جغرافیای ما
کجاست؟
#احمد_شاملو
@hibook
Omid Nasri - Emshab Emshab (320).mp3
8.14M
- خشمگین به نظر میآیید!
از این میترسید که دیگر شما را #دوست نداشته باشم؟
- بفکر شما نیستم.
از خودم میترسم که کسی را دیگر #دوست نداشته باشم.
📕#تسخیرشدگان
@hibook
من از میرزا برای همین خوشم میآید. خودش میخورد و میگذاشت دیگران هم بخورند.
او عادت شیر را دارد و دوشنبه عادت شغال را.
شیر، سیر که شد پس مینشیند
اما شغال پس مانده لاشه را زیر خاک قایم میکند.
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی
@hibook