حسینیه هنر سبزوار
من خوشبختم
توی یورتی کنارش قدم زدم. شیر و ماست و دوغ محلی دستپخت خودش را خوردم و از طعمش لذت بردم. گاهی توی گرمای کلاته آفتاب سوخته شدم و گاهی با آب دوغ خیارِ سفره اش جان گرفتم. از غنج رفتن دلش برای حاج عباس، زیر زیرزیرکی لبخند زدم. دلم برای نداری اول زندگیشان سوخت. گاهی سر سفره فقیرانه شان نشستم و لقمه نانی بر داشتم. طعم عشق می داد.
با دنیا آمدن تک تک بچههایش برق خوشحالی را توی چشمهایش دیدم. کنارش سالها به سرعت سپری شدند. زانو به زانوی خودش و حاج عباس و بچههایش نشستم و صحبتهای آقای خمینی را از نوارهایی که توی پستو پخش میکردند گوش دادم. صدایش را کم کرده بودند تا کسی نفهمد و راپورت ندهد.
نقل شیرینی پیروزی انقلاب هنوز گوشهی دهانم آب نشده بود که جنگ آوار شد روی سرمان. آستینهایش را بالا زد و آب ریخت روی آردها. خمیرش را باز کرد و آتش تنورش را روشن. از جهاد، کیسه کیسه آرد میآوردند و نان می پختند. کمکم خیلیها توی این کار دخیل شدند. کارشان بالا گرفت و کلوچه و مربا و ماست و کمه هم درست میکردند. شدند یک پایگاه کمک رسانی به جبهه.
سبد سبد کاموا برای لباس زمستانی، ماست برای درست کردن کمه، نان، رشته آش، مربا و هر چیزی که بخواهی توی بساطشان بود. مریم دخترش که حالا بزرگ شده بود پا به پایش کار میکرد و امور را سامان میداد.
سالهای عمرِ خیرالنسا را ورق به ورق خواندم و لذت بردم. زنی که در دل سختی ها رشد کرد و هر زمان آنچه که از دستش بر می آمد انجام داد. چه غبطه بر انگیز بود که بعدِ ٩٠ سال از عمرش میگفت: من خوشبختم که از جوانیام استفاده کردم ولی کاش شبها هم بیدار میماندم و بیشتر برای جبهه کار میکردم.
✍️ خانم نیلوفر نصیری
#خیرالنساء
#مادر_جبههها
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
❤️ «مادر مهربان جبههها» در یادواره شهدای دانشآموز روستای شمآباد 🇮🇷 همزمان با چهارمین سالگرد زند
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌️ خیرالنساء هنوز زنده است
به مناسبت چهارمین سالگرد «مادر مهربان جبههها»
🎙 سمانه آتیهدوست، نویسنده کتاب خیرالنساء : خیرالنساء نشان داد میتوان هر جا که هستی، همانجا را مرکز عالم بدانی و هر کاری از دستت برمیآید انجام دهی؛ میتوان از یک روستای کوچک به حل بحران کشورت کمک کنی.
✊ خیرالنساء هر چند در آذر 1399 از دنیا رفت اما او هنوز زنده است، چون مقاومت کرد و #مقاومت_زنده است.
📍 یادواره شهدای شم آباد | 20 آذر 1403
#خیرالنساء_صَدخَروی
#مادر_جبههها
#پشتیبان_جبهه
#روایت_مقاومت
🏷 تهیه کتاب «خیرالنساء» از غرفه باسلام 🔻
http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar
🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
✳️ «اینجا مادران از کویر میآیند
اما دریا میزایند»
سلمان هراتی
🌸 به مناسبت «روز مادر» و ولادت حضرت فاطمه(س)
- جنگ ویران میکند، کمرها را خم میکند...جنگ خانه میسوزاند...جنگ تلخ است...جنگ سیاه است...
چادرش را به کمرش بست، وقت کمر خم کردن نبود...وقت گریه و ناله نبود...باید کاری میکرد در کارزاری که یک سویش دیو دو سری به اسم صدام بود و سوی دیگرش بهترین جوانان کشور. آستین بالا زد، تنور را روشن کرد...باید با گندم و نان به جنگ گلوله و آتش میرفت! جنگ آمده بود ویران کند، آمده بود کمرها را خم کند...خیرالنساء ایستاد...آن قدر ایستاد تا جوانان رزمندهاش، کمر دشمن را خم کنند و پشت دیو دو سر را به خاک بزنند.
- جنگ خانه میسوزاند!
خانهاش را کرده بود مرکز و ماوا...خانهاش شده بود چشم و چراغ اهالی ده...یکی پسرش توی جبهه بود، خودش را میرساند خانه خیرالنساء و نان میپخت...یکی حیاط را جارو میزد...یکی خمیر آماده میکرد...یکی چاووشی میخواند برای سلامتی رزمندهها و زنانی که پای تنور نان میپختند...صدای صلوات حیاط را پر میکرد...صدای در میآمد...یکی برای زنان ناهار درست کرده بود. جنگ آمده بود خانه بسوزاند اما خانه خیرالنساء شده بود مرکزی برای پشتیبانی از جنگ. دشمن آتش میسوزاند اما خیرالنسا و زنان هم تنور آتش میزدند؛ یکی برای ویرانی و یکی برای آبادی.
- جنگ تلخ است!
جنگ تلخ است آنقدر تلخ که یکی از کسانی که حمله مغولان به بلخ را دیده بود گفته: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» جنگ مگر چیزی جز تلخی و خون و کشتار است؟ خیرالنساء آمده بود تا این نظریهها را به کل از بین ببرد! خیرالنساء و زنان روستایی قیامی هستند علیه یک تاریخ مطول پر از سوختن و مردن و دم برنیاوردن. خیرالنساء برای شیرینی کام رزمندگان مربا درست میکرد، مربای سیب...خیرالنساء برای رزمندگان کلیچه درست میکرد. خیرالنساء با مربا و کلوچههای روستا میجنگیدند با هر چه تلخکامی جنگ بود.
- جنگ سیاه است!
جنگ سیاه است و پر از دود و خون و سیاهی...خیرالنساء به زنان روستا کامواهای رنگارنگ میداد تا برای فرزندانشان در جبهه شال و دستکش و کلاه ببافند تا در برابر دو دیو سرما و دشمن بعثی بجنگند. خیرالنساء آمده بود تا پشت رزمندگان خالی نباشد!
***
جنگ ما کم برکت نداشت، یکی از برکت هایش خیرالنساء است. مادر مهربان جبههها که نام یک روستا را در طول تاریخ جاودانه کرد. مادری که به قول سلمان هراتی از دل کویر آمد اما دریا زایید. این که همیشه تنور زنان روستا روشن باشد برای پخت نان و کلوچه برای رزمندگان، این که زنان روستا را پای کار بیاوری تا برای رزمندگان لباس بدوزند یا ژاکت و کلاه و دستکش درست کنند آیا چیزی جز حماسه و دریاست؟ خیرالنساء از کویر آمده بود اما دلی آسمانی داشت... روحش قرین رحمت و غفران الهی...
🖊 محمود شمآبادی؛ نویسنده کتاب «نان سالهای جنگ»
🏷 تهیه کتاب «خیرالنساء» و «نان سالهای جنگ» 🔻
🔗 از غرفه باسلام
📍 از حسینیه هنر سبزوار
#روز_مادر
#مادر_جبههها
#خیرالنساء_صدخَروی
#زنان_پشتیبان_جبهه
#روایت_مقاومت
🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar