eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
348 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به کودکان و زنان احترام می فرمود به احترام فقیران قیام می فرمود سلام نام همه انبیاست؛ او می گفت سپس اشاره به دارالسلام می فرمود @hosenih کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست سحر می آمد و این را مدام می فرمود کجا حرام خدا را حلال می دانست کجا حلال خدا را حرام می فرمود @hosenih اگر که دست به پهلو گرفته ای می دید به اشک و آه و دعا التیام می فرمود "خوشا به حال کسانی که راستگویانند" امام صادق علیه السلام می فرمود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت @hosenih می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلامِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت @hosenih هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهان خانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بردند برای همه دنیا خبرش را غمنامه ای ازسرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش آتش زده زهری همه ی بال وپرش را @hosenih هم سن زیادش سبب خستگی اش شد هم شعله زده زهر تمام جگرش را اطفال و عیالش همگی دل نگرانند سوزانده ز آهش همه ی دوروبرش را آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آن شب که شکستند گمانم کمرش را بی حرمتی وبی ادبی شد به مقامش بدجور شکستند دل شعله ورش را آنقدر تنش آب شده گوشه ی بستر دیدند همه حال بد محتضرش را @hosenih عمریست برای دل خود روضه گرفته پرکرده غم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مادر و آن ناله ی درپشت درش را ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بارها این جمله را بابا برایم گفته بود ... " ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است هر کجا یک مو سپید آمد ز جا برخیز که ... احترام موی ایشان مثل قرآن واجب است " @hosenih از نصیحت های بابایم ادب آموختم از ادب کردن همیشه خیر دیدم ... والسلام ارزش موی سپید خلق را دانستم و ... من به این قیمت فقط عزت خریدم ... والسلام @hosenih الغرض این ها که گفتم حرف اصلی ام نبود گر چه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب گوش کن قصه از اینجا می شود آغاز که ... با همین موضوع ، خواندم چند برگ از یک کتاب @hosenih پیرمردی بود ، در شهری که یثرب نام داشت احترامی داشت حتی بین عرشی های عرش گر چه منزل داشت بر روی زمین آن پیرمرد ... جایگاهش بود بالا ... آخرِ بالای عرش @hosenih موقع راز و نیازش کعبه می کردش طواف او امام و ... آسمان و نه فلک ماموم بود با تمام شوکت و جاه و جلال خود ... ولی ... در میان مردم شهر خودش مظلوم بود @hosenih یک شبی در خانه اش بی معرفت ها آمدند حرمت موی سپیدش را شکستند آه آه دست هایی که گدایش دست میکائیل بود ... نامروت ها به بند کینه بستند آه آه @hosenih خانه ای را که ستونش پایه های عرش بود هیزم آوردند و با لبخند ، آتش می زدند خم به ابرو هم نیاوردند نامردان پست مثل اینکه داشتند اسپند ، آتش می زدند @hosenih در میان آتش نمرودیان مثل خلیل می دوید آن پیرمرد و پای او آتش گرفت در حرارت شمع اندام نحیفش آب شد پیکر او سوخت و اعضای او آتش گرفت @hosenih در دل آتش زبانش روضه خوان شد عاقبت روضه های مادری که سوخت از پا تا سرش یاد کرد از آن زمانی که لگد می زد کسی ... ماند بین یک در و دیوار ، جسم مادرش @hosenih آتش این روضه ها بدتر ز هرم شعله بود تا که یاد مادرش افتاد ، افتاد از نفس یاد کرد از ساعتی که مادر مظلومه اش ... آخرش با ضربه ی جلاد ، افتاد از نفس @hosenih طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم لال خواهم شد پس از این ... حرف من دیگر تمام از کجا آغاز کردم ... ختم شد حرفم کجا این هم از یک قصه ی تلخ از ادب از احترام ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ با اصول وفقه خود بنیانگذار شیعه بود بعد جد بی سپاهش عهده دار شیعه بود سربه نی، قرآن به نیزه، چادر خاکی و صلح.... با تاسف قبل او این روزگار شیعه بود.... @hosenih آمد و برداشت شمشیر پر از اعجاز را در حقیقت مکتب او ذوالفقار شیعه بود با وجود دستهای پر ز خیر و برکتش گفتن ذکر علی هرروز کار شیعه بود رهنمود و حرفها و رنج بی حدش نبود بی گمان وضع بدی در انتظار شیعه بود @hosenih زیر دین اوست علم و عاشقی و معرفت جابرش از چهره های ماندگار شیعه بود خاکی و بی گنبد و بی سایبان و....بگذریم کاش میشد لااقل قبرش کنار شیعه بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باید اول خانه را در می زدند از در و دیوار بالا آمدند پیر ما مشغول با معبود بود روی چشمش چشمه بود و رود بود @hosenih با خدا مشغول در راز و نیاز سمت او درهای رحمت باز باز ناگهان دست جفا پای ستم بی دلیل آرامشش را زد به هم هتک حرمت کرد آن دلداده را می کشید از زیر پا سجاده را هر چه می شد ظلم و غم پیوسته شد باز هم دست امامی بسته شد پا برهنه بی عمامه بی عبا می کشیدش در میان کوچه ها او پیاده دشمنش بر مرکبش ذکر زهرا بود دائم بر لبش نیمه شب بود و ندیدش هیچ کس پیر بود و بند می آمد نفس روضه تا اینجا که با من یار شد واژه هایی در دلم تکرار شد نیمه شب،پای برهنه،قلب زار آه، یک مظلوم، یک دشمن سوار یادم آمد دختری در راه شام دختری شمس حسین و ماه شام با دلی از دوری بابا غمین خواب بود از ناقه آمد بر زمین تا به خود آمد بیابان بود و او اشک بود و ماه تابان بود و او پا برهنه نیمهءشب بی پناه حرف می زد با خدا با اشک و آه ای که هستی رازق الطفل الصغیر ای خدای راحم الشیخ الکبیر @hosenih ای که نازل گشته بر ما خیر تو من چه کس را دارم اینجا غیر تو؟ یا غیاث المستغیثین یا رحیم رحم کن بر حال این طفل یتیم بر مشامش ناگهان بویی رسید بوی جنت بود و بانویی رسید می رسید از عرش بر روی زمین مهربان بود و جوان بود و حزین روی زانویش نشست آرام شد چشمهایش را که بست آرام شد روی زانویش که دختر را نشاند خاکهای گیسویش را می تکاند دید رویش زخم و پایش زخم بود بسکه نالیده صدایش زخم بود دید می لرزد تمام پیکرش می کشید آرام دستی بر سرش گفت ای رویای شبهای حسین ای گل خوشبوی زیبای حسین @hosenih زینت آغوش ماه علقمه جای تو بر دوش ماه علقمه من نبینم اینچنین تنها شدی نیمه شب درمانده در صحرا شدی کاروان رفته خدا با ما که هست نیست بابا پیش تو زهرا که هست دخترم غمگین مشو مثل همیم هر دو بی تاب و کبود یک غمیم من علی گفتم تو هم گفتی حسین زیر باران ستم گفتی حسین من علی گفتم دل صحرا زدم دست رد بر سینه دنیا زدم من علی گفتم دو چشمم تار شد تو پدر گفتی و کارت زار شد دخترم گفتی حسین آنها زدند من علی گفتم مرا با پا زدند جای یک زخم است بر ابروی ما درد دارد دخترم پهلوی ما @hosenih ناگهان برخواست از صحرا غبار می رسید از دور نامردی سوار تا که دختر پا شد و آمد به خود ای زبانم لال شد آنچه که شد... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند مثل حیدر در میان کوچه هایش می کشند نامسلمان ها به فکر سنّ وسالش نیستند پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند @hosenih بی مروّت ها سوار مرکب و دنبال خویش پیرمردی را پیاده ، بی عصایش می کشند با طناب و دست بسته،سیلی و آتش به در لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور درمیان کوچه زیر دست وپایش می کشند روضه ها را در خیالش هی مجسم می کنند از مدینه ناگهان تا کربلایش می کشند زینت دوش نبی افتاده بی سر بر زمین وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند شاه غیرت روی خاک افتاده و بی غیرتان نقشه ی حمله به سوی خیمه هایش می کشند چون نمی برّید خنجر حنجرش را از جلو ناکسان این بار خنجر از قفایش می کشند کاروان عصمت و توحید را -نامحرمان- کربلا تا کوفه وشام بلایش می کشند @hosenih اشک دختر بچه ای یک شهر را بر هم زده با سر باباش جان را از صدایش می کشند ** در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها... ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمه اسلام بردارید مبادا از قلم‌ها جابیفتد واژه‌ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید @hosenih «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید @hosenih به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفن باید به جای جامه احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد میان گریه ختم سوره انعام بردارید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آه از آن خصم که دشنام به آقا میگفت عصبانی،،سخنِ زشت به مولا میگفت مست بود و گهی از غِیظ تهاجم میکرد حرف بد میزد و گه طعنه به طاها میگفت @hosenih وای از آن لحظه که حرف دهنش بدتر شد ناسزا بود که بی وقفه به زهرا میگفت نانجیب آنچه توانست به بُغضش افزود ناصبی بود که اینگونه سخنها میگفت صادق آل عبا را پیِ مرکب، دل شب میکشید و به زبانی بد و بیرا میگفت هر چه فرمود امام: عیب مگو می آیم باز با خنده و تهدید و تَقلّا میگفت... حیف که رخصت ذبحِ تو ندارم، وَرنه فَرض بود آنچه مرا سید و مولا میگفت پا برهنه پسر فاطمه را بُرد به قصر دید منصور هم از قتلِ مسیحا میگفت ناگهان صوتِ پیمبر به سَرایَش پیچید: چه کسی بود ز قتلِ پسرِ ما میگفت!؟ وای اگر تیغ تو بیرون ز غلافت آید... این نبی بود که اینگونه به اعدا میگفت پس کجا بود پیمبر که به گودال آید؟ بشنَود شمر، چه با زاده زهرا میگفت گاه میگفت سرت جایزه دار است،حسین! گاه میزد به گلو، خَنجر و درجا میگفت… @hosenih زینت دوش نبی! وقت ملاقات شده! زینت دوش نبی داشت خدایا میگفت نالۀ فاطمه آمد که؛ بُنَیَّ قَتَلوک ذَبَحوکَ وَ مِنَ الماءِ حسینا مَنَعوک ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ زیر این گنبد دوّار و کبود کلبه ای سمت خدا در دارد سالخورده پدری روحانی حجره ای گوشه ی بستر دارد @hosenih ششمین مرد که یک دریا غم آب جاری شده ی عِینش بود قسمت بال و پر میکائیل آستان بوسی نعلینش بود @hosenih وضع حالات وخیمش از صبح روز را در نظرش شب کرده بسکه بالاست دمای بدنش چند دفعه بخدا تب کرده @hosenih زهر خیمه زده روی بدنش می کشد پا به زمین می سوزد سرفه ای خشک و عطش... این یعنی... سینه ی عرش برین می سوزد @hosenih بخت برگشته کسی که دیشب اذیتش کرده سر سجاده آتش انداخت به جان درب خانه ی حضرت زهرا زاده @hosenih زد به هر آتش و آبی جبریل نکند حادثه تکرار شود مادری پشت در خانه ی خود مانده با طفل و گرفتار شود @hosenih لحن آلوده ی این قوم او راع گرچه دنیازده و سیرش کرد باز اما غم بانوی فدک پیش از موعد خود پیرش کرد @hosenih روضه خوان آمده حالا باید پرده ای نصب کند در منزل آسمان دلش از بس بارید خاک دنیا شده از دستش گِل @hosenih وسط منبر و درس روضه یادش آمد ز لب خشک امام لب نزد بر لب آبی تا گفت بر لب تشنه ی مظلوم سلام @hosenih باز فرمود که هرکس با ماست خنده در وادی محشر دارد چشم گریان عزادار چو من شاد باشد که برادر دارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ نیمه شب بود که خورشید عبادت میکرد حضرت نور به سر چشمه اشارت میکرد صادق آل عبا گرم مناجاتش بود ذکر حق موجب تسکین جراحاتش بود @hosenih گاه یادی ز غم و غربت حیدر میکرد یادی از کوچه و از روضه مادر میکرد ناگهان بر در آن خانه هجوم آوردند باز هیزم به در شهرعلوم آوردند نیمه شب بود که آتش به در خانه زدند صادق آل عبا را چه غریبانه زدند بال پروانه شکسته است به بالش نزنید لااقل پیش رخ اهل و عیالش نزنید نیمه شب بود که در دست طناب آوردند نانجیبان به سوی خانه شتاب آوردند دست ذریه ی زهرا و علی را بستند دست آیینه ی ذات ازلی را بستند پشت مرکب مگر این مرد کشیدن دارد؟ سالخورده است مگر پای دویدن دارد؟ @hosenih وای از آن لحظه که او در پی مرکب افتاد در همان حال به یاد غم زینب افتاد یاد زنجیر و غل و دست و طناب افتاد و... گذر قافله بر شام خراب افتاد و... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دردمندان غمت زندگی از سر گیرند گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند گرچه بی صحن و رواق است حریمت اما پادشاهان جهان روزی از این در گیرند خاک های حرمت محمل اشک زهراست گر که با دُر نجف شان برابر گیرند چشمهایی که برای غم تو میبارند باده ای است که از ساقی کوثر گیرند شده پر منبر محراب زگیسوی شما ماجراهای خم زلف تو منبر گیرند کشتزار غم و غصه شدم از بذر بقیع شمع آورده ام امشب که کنم نذر بقیع @hosenih دیده ات در همۀ عمر چه غمها که ندید دشمنت پشت در خانۀ تو هیزم چید خانه ات سوخت دلت سوخت از این سوزاندن کودکی از وسط شعله به سوی تو دوید اهل خانه همگی برتو پناه آوردند همه بر حرمت گیسوی تو بستند امید وای از آن دم که بر این خواهش اهل خانه دشمن بی سر و پا نعره زنان میخندید یک نفر طعنه زنان رفت طنابی آورد یک نفر از غم و از غربت تو جامه درید هر چه گفتند نبندید خودش می آید به خداوند که دستان خدا را بستید نزنیدش نبریدش نبریدش نزنید پیش چشم در همسایه چنینش نبرید پیرمرد است ببینید که حرمت دارد اینقدر پای پیاده نکشیدش نکشید آنقدر خورد زمین کوچه به کوچه بدنت غیر یا فاطمه آهی کسی از تو نشنید مثل آن کودک گم گشته میان صحرا هرچه زد دشمن او باز صدا زد زهرا ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih