eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
339 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
☘عبارتی از که شیخ ابوعَمر (نائب خاص اول امام زمان) به محمد بن همّام آموخت: 🤲 اللَّهُمَّ... لَيِّنْ قَلْبِي لِوَلِيِّ أَمْرِكَ یعنی: خدایا... قلبم را براى اطاعت از ولى امرت نرم ساز 📚 جَمالُ الأُسْبوع بِکَمالِ العَمَلِ الْمَشروع (تألیف سید ابن طاووس) ↳ @hosseinieh_net
تقدیم به به‌مناسبت لبی گشود و شراب طهور جاری شد سکوت کرد و غمی سوت و کور جاری شد کسی که فلسفه هم عاشق تکلم اوست کسی که در نَفسَش، نفخِ صور جاری شد! مبارز است و معلم...، مفسّر است و شهید... مطهری که در او رودِ نور جاری شد نه هر که زنده فقط، در فراقِ او جان داد که جان، دوباره از اهلِ قبور جاری شد! و قطره قطره‌ی دریا و رودها خشکید و اشک از دلِ سنگِ صبور جاری شد چه سخت می‌شود از نو، میان ما برسد کسی در آینه‌ی تو، میان ما برسد کسی که پاره‌ای از جانِ آسمان باشد چو رود، جاری و چون بحر، بی‌کران باشد برای راهِ تو، پشت و پناه باید بود قدم قدم قلمت را سپاه باید بود هنوز هم کسی آیینه‌وار چون تو نزیست! چقدر جای صدای بصیرتت خالی‌ست! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت تقدیم به راهنمایان نور و معرفت الهی... تعلیم به ما دادی، آداب عبادت را ای هادی راهِ دین، دلسوزتر از بابا هرگمشده‌ای داریم، نزد تو شود پیدا تعظیم به تو‌ باشد، تکلیف برای ما روشن شده این مطلب، در جمله‌ای از مولا «مَن‏ عَلّمني‏ حَرفاً، قد صَيَّرني عبداً» استاد به شاگردش، حق پدری دارد نازم به مُرادی که، بزم سحری دارد هنگام مناجاتش، چشمان تری دارد از راز تقرّب هم، بی شک خبری دارد این‌جاست که این جمله، قدری بشود معنا «مَن‏ عَلّمني‏ حَرفاً، قد صَيَّرني عبداً» چون کودک نو پائی، آهسته بَری راهم بی راهنمائی‌ها، یک طفلکِ گمراهم در نیمه شبِ جهلم، نورِ سخنت ماهَم با زحمتِ تو قدری، از عاشقی آگاهم بوسیدنِ دستِ تو، واجب شده، ای والا! «مَن‏ عَلّمني‏ حَرفاً، قد صَيَّرني عبداً» از مرحمت زهرا، با تو شده‌ام مأنوس چون قطرهٔ ناچیزم، در ساحلِ اقیانوس هربار حرم رفتم، با دیده‌ی تَر پابوس بهر تو دعا کردم، در محضر شاهِ طوس نامِ تو از این باب است، خواندم همه جا "آقا" «مَن‏ عَلّمني‏ حَرفاً، قد صَيَّرني عبداً» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به به‌مناسبت هنوز طرز نگاهش به آسمان تازه‌ست دو بال مشرقی‌اش با اُفق هم‌اندازه‌ست قناریان کلامش هنوز می‌خوانند نوای سُنتی‌اش را به‌روز می‌خوانند قناریان کلامش هنوز جان دارند «صدا صداست که...» پس عمر جاودان دارند کتاب و دفتر از اندیشه‌اش فروغ گرفت چراغ دانش او جلوۀ نبوغ گرفت کتاب، واسطه‌ای بین اوست با این نسل مطهّری، هنر گفتگوست با این نسل خرد، هنوز مرید جنون و مستیِ اوست مرکّب آینه‌دار قلم‌به‌دستی اوست بخوان زمانه! بخوان با رساترین فریاد از او بگو و بخوان باز! هر چه، بادا باد! بخوان به نام بزرگی که آسمانی شد فروتنانه درخشید تا جهانی شد صفای باطنی‌اش غبطه‌آور است هنوز که کوچه باغ نیایش معطّر است هنوز کتاب و سنّت و اجماع و عقل را فهمید رموز تازه‌ای از عقل و نقل را فهمید کتاب و منبر و سجّاده را به هم آمیخت سه رود منشعب از کوه را به دریا ریخت نهال کاشت ولی ریشه را عمیق نشاند به خاک پایۀ اندیشه را عمیق نشاند هزار پنجره را رو به آفتاب گشود -هزار پنجرۀ مستعدِّ کشف و شهود- گشود پنجره‌ها را، وَ با دو بال قنوت خودش پرنده شد و پر کشید تا ملکوت... نسیم، معتکف گوشۀ عبایش بود فرشته، دست به دامان ربّنایش بود تمام دلخوشیِ کوچه و خیابان از نفَس نفَس زدن عطر آشنایش بود در آن شبِ خفقان که سکوت شایع بود درست اوج سحرخیزی صدایش بود تلاش کرد و سرانجام هم نصیبش شد اجابتی که برازندۀ دعایش بود: پیامبر شبی آمد به خواب شیرینش(١) و بوسه زد به لبان مبلّغ دینش و بوسه زد که بگوید جهاد یعنی این سلوک یعنی این، اجتهاد یعنی این نویدبخش شهادت به خواب او آمد به خواب نیمه‌شبش صبح آرزو آمد چگونه می‌شد از آن شور و شوق دم نزند و زود پا نشود، اندکی قدم نزند چگونه می‌شد از تاب و تب نگوید هیچ و از حرارت بر روی لب نگوید هیچ چه خوب شد که -اگر رفت- پیش ماست هنوز هزار باغ پر از گُل از او به جاست هنوز... سپرد دست خدا رشتۀ کلامش را تمام کرد به خون، شعر ناتمامش را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اشعار آیینی حسینیه
تقدیم به #شهید_مرتضی_مطهری به‌مناسبت #روز_معلم هنوز طرز نگاهش به آسمان تازه‌ست دو بال مشرقی‌اش با ا
(١) 🔷لبهایی که پیامبر بوسید مرحوم فاکر: «ایشان () زمانی خودشان خوابی دیده بودند که خانواده ایشان برای من گفتند که چند شب قبل از شهادت، مرحوم آقای مطهری برای نماز شب از خواب بیدار شدند، همیشه برای نماز شب بیدار می‌شدند. خانواده ایشان وقتی که بیست سال پیش، تشریف آورده بودند، منزل ما، این را فرمودند. فرمودند که مرحوم آقای مطهری که آن شب بیدار شدند، دیدم ایشان برعکس همیشه که بیدار می‌شدند، یک جوری آرام حرکت می‌کردند که ما از خواب بیدار نشویم، ولی آن شب من دیدم ایشان از خواب که بیدار شدند، پاهایشان را محکم به زمین می‌زنند. من بیدار شدم و گفتم چی شده شما امشب این جوری راه می روید؟ برگشتند. تا دیدند من بیدار شدم فوراً آمدند. نشستند و دست من را گرفتند گذاشتند روی لب‌هایشان. گفتند: ببینید لب‌های من داغ است. من دست گذاشتم، دیدم لب‌های ایشان داغ است. گفتند: «خواب دیدم الآن پیغمبر لب‌های من را بوسید.» خب وقتی رسول اکرم (ص) لب‌های کسی را می‌بوسد، خیلی معنی دارد؛ یعنی یک دنیا معنی دارد. یعنی معلوم می‌شود تمام روح آقای مطهری در آن لب‌هاست و در دفاع از اسلام است و این مسئله با تمام خلوص نیت انجام می‌گرفت. رسول اکرم (ص) واقعاً این لب‌ها را به این جهت بوسیدند. این بوسه باعث شد که مرحوم مطهری تا دوران قیامت زنده بماند!» 📚 گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمدرضا فاکر، از چشمه تا دریا، ص۹۰ و ۹۱. پی‌نوشت: شهید مطهری پنج شب پس از این بوسه به شهادت رسید. ↳ @hosseinieh_net
به‌مناسبت دیر سالی‌ست هر چه می‌خواهم از تو یک واژه درخورت گویم من چنین واژه‌ای نمی‌یابم من چنان جمله‌ای نمی‌جویم باز هم تشنه‌ی کلام توأم در تو انگار آسمان جاری‌ست گر چراغ هدایتت خواندم این هم از حرف‌های تکراری‌ست... بویِ گل می‌گرفت صحنِ کلاس از سخن‌های عطرآگینت در رگم خونِ تازه‌ای می‌ریخت واژه واژه کلامِ شیرینت حاصلِ رنج بی‌نهایت توست هر که منصوب شد به هر رده‌ای تو خودت را برایِ خاطر ما به همه آب و آتشی زده‌ای... هر کجا شور علم می‌بینم ردّ پای حضور تو پیداست هر کجا نامی از معلّم هست روشنایی، اُمید هم آن‎‌جاست... جز خدایی که آفرید تو را آن که قدر تو را شناسد کیست؟ حرفِ آخر: به هیچ قاموسی واژه‌ای بهتر از معلّم نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷فرارسیدن گرامی باد.. پیغمبر اکرم آنکه فخر اُمم است فرمود معلم چو پدر محترم است ای آنکه به من درس محبت دادی لب‌های تو را طلا بگیرند، کم است ✍مرحوم @dobeity_robaey
🌸حق استاد در نگاه امام سجاد (علیه‌السلام) 💠 أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَیْهِ وَ الْمَعُونَهُ لَهُ عَلَى نَفْسِکَ فِیمَا لَا غِنَى بِکَ عَنْهُ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنْ تُفَرِّغَ لَهُ عَقْلَکَ وَ تُحَضِّرَهُ فَهْمَکَ. 🍃 اما حق معلم و آموزگار تو این است که او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری، گفته‌های او را خوب گوش کنی و فراگیری و به او روی آوری، او را کمک کنی تا آنچه را که از دانش و علم به آن نیازمندی به تو بیاموزد، به تو یاد بدهد که عقل و اندیشه‌ات را فارغ سازی و فهم و زیرکی‌ات را به کار گیری. 📚رساله حقوق امام سجاد(علیه‌السلام) @hosseinieh_net
✔️قدرت معلم در بیان مرحوم آیت الله حائری شیرازی 🔸بعد از شهادت امام حسین (ع) ظاهراً به معاویةبن یزید پیشنهاد خلافت کردند و قبول نکرد. گفت: «تا علی بن‌الحسین هست، من سزاوار این کار نیستم؛ حق با آنها است». 🔹ناراحت شدند و تحقیق کردند که چرا اینطور گفت و آبروی ما را برد؟ چرا این فردی که ما گذاشتم سخنرانی کند چنین گفت؟ به اینجا رسیدند که معلم مکتب‌دار او، عمر المقصوص، یک شیعه بوده و او از همان طفولیت برای معاویه‌بن یزید همه‌چیز را گفته و جریانات را به اطلاعش رسانده است. 🔸عمر المقصوص را گرفتند. گودالی کندند و زنده زنده او را خاک کردند، که چرا فرزند یزید را اینطوری تغییر داده‌ای. زنده به‌گور کردن او چه نتیجه‌ای داد؟ قبل از آن‌که عمر المقصوص را زنده به‌گور کنند او بنی‌امیه را زنده به گور کرده بود. 🔹قدرت معلم این است که برخلاف جریان محیط می‌تواند شنا کند، فرزند را برخلاف خواست پدر و مادر می‌تواند جهت دهد. 🔸من به آن معلمی که شاگردان او فرزندان خانواده‌هایی هستند که اهل انقلاب نیستند می‌گویم که: شما مأیوس نباشید که از این فرزندان، جوانانی انقلابی و قاطع بسازید. شما می‌توانید مثل عمر المقصوص تعلیم بدهید و شاگردانتان را متعهد و انقلابی بار بیاورید. مبارک باد. 🍃مشروح داستان عمر المقصوص را در اینجا بخوانید. ↳ @hosseinieh_net
خورشید بود و ماه به نورش نظاره داشت در کهکشان علم، هزاران ستاره داشت عطر کلام وحی ز لعل لبش چکید فضل و مقام و منزلتی بی‌شماره داشت در مکتب فضیلت و جاوید دانشش او «بوبصیر» و «مؤمن طاق» و «زُراره» داشت کس پی نبرده است بر این نور لایزال دریای فضل او مگر آخر کناره داشت هرگز خزان ندید گلستان علم او زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت سوگند بر ترنم قرآن که هل اتی بر جود و بر سجیّت او استعاره داشت آتش برای خادم او چون خلیل بود وقتی تنور شعله کشید و شراره داشت پوشانده است ابر غمی آفتاب را هرگه به سوی کرب‌وبلا او نظاره داشت لرزید بند بند تنش در عزای او وقتی به داغ و ماتم زهرا اشاره داشت حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود زیرا دلی چنان جگرش پاره‌پاره داشت تنها نه در بقیع «وفایی» که این امام در سینه‌های ما همه دارالزیاره داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟ یا مگر ریحانه‌ی صدّیقه‌ی اطهر نبود؟ با چه تقصیر و گنه بر خانه‌اش آتش زدند؟ اجر نشر دانش او شعله‌ی آذر نبود اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او در دل شب حمله بر باب‌ُ اللَهِ اکبر نبود نیمه‌شب کز خانه می‌بردند صاحب خانه را بر روی دوشش عبا، عمامه‌اش بر سر نبود از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع سنگدل‌تر، بی‌حیاتر، بلکه ظالم‌تر نبود او پیاده می‌دوید و این به اسب خود سوار گوئیا در سینه‌ی تنگش نفس دیگر نبود دیدن بابا در آن حالت پسر را می‌کُشد خوب شد همراه بابا، موسیِ جعفر نبود از شرارِ زهر مثل شمعِ سوزان آب شد غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود «میثم» آن‌روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاسه‌ی چشم حضرتش انگار شده از غصه و غریبی پُر وسط کوچه‌های بی شرمی نبریدش برهنه‌پا اینطور از همین کوچه‌های نامردی خاطرات بدی به دل دارد توی گوشش صدای یک سیلی‌ست مثل ابر بهار می‌بارد وسط نافله کجا بردید پیرمردی که بی کس و تنهاست قصه‌ی تلخ بردنش امروز چقدر مثل روضه‌ی مولاست از غم چهره‌ای کبود انگار روزگارش همیشه در غم بود آسمان ِنگاه ِخونش خیس قامتش مثل مادرش خم بود دست شعله رسیده بود ای وای بر دری که زبانه‌اش می‌سوخت ناگهان در میان آتش داشت_ همه‌ی آشیانه‌اش می‌سوخت بین دود و شراره‌ها آن‌جا فکر گل‌های پرپرش افتاد در ِآتش‌گرفته را می‌دید چقدر یاد مادرش افتاد در ِآتش گرفته را می‌دید به لبش بود آه و واویلا گریه می‌کرد و صحنه را می‌دید آتش ِخیمه‌های عاشورا گریه می‌کرد و صحنه را می‌دید غارت خیمه‌های زن‌ها را روضه می‌خواند در دلش آن‌جا بر نوک نیزه اشک سقا را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e