#خبر_خوب_ما
💐راهاندازی کانال #همنویسان
✅ انتشار آثار نخستین پویش نوشتن؛
🔆 یادداشتهای رسیده به جشنواره ادبی رسانه ای حضرت ابوطالب علیه السلام منتشر شد.
تعداد اثر: ۲۴ یادداشت
🍃البته انتشار نخستین محتوا را با نثر ادبی استاد جواد محدثی آغاز کردیم. به احترام شخصیت و قلم ایشان.
✅ این جشنواره به همت مجمع جهانی اهل بیت(ع) برگزار شد.
⏪ دیگر آثار جشنواره هم در این کانال بارگذاری خواهد شد.
🔽 لینک مستقیم کانال #هم_نویسان
https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#ویژه_حاضران_در_گعده_نویسندگان
💠 با هم بنویسیم تا به، ادبیات، فرهنگ و تمدن برسیم
https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac
🔻ارسال یادداشتِ به #همنویسان
✍️دبیر تحریریه برادران:👇
💬💬@Aftabehazer
✍️دبیر تحریریه خواهران:👇
💬💬@mahta_s
#گعده_نویسندگان
#مدرسه_فکرت
#نویسندگان_حوزوی
#کافه_جهان_نما
#پویش_نوشتن
#روایتنویسی_اربعین
🏴«مارثون جهانی اربعین»
🖌سیده ناهید موسوی
با پاهای پیاده از مدینه به سمت سرزمین کربلا حرکت کرد و در مسیر کوفه شاگردش عطیه عوفی همراه او شد. روز بیستم ماه صفر به کربلا رسیدند. و شدند نخستین زائر حرم امام حسین علیه السلام. کسی که زیارت اربعین سید الشهداء، یادگار اوست، ایشان شخصی جز جابر بن عبدالله انصاری نیست. یکی از اصحاب پیامبر (ص) که در جنگ های زیادی در رکاب رسول خدا (ص) و امیرالمومنین (ع) شرکت کردند. و همواره مدافع پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام بودند.
🔗اینجا بخوانید
🏴کوله پشتی حسینی
🖌محبوبه حقیقت
🔹 کوله پشتیام را از کمد دیواری در میآورم. هر سال بعد از اتمام سفر آن را کنار میگذارم تا سال بعد باز هم با همین کوله راهی شوم.
▫️دو سه روزی است آن را آماده کردهام. امشب با شوق عجیبی نگاهش میکردم. انگار لذتی از جنس ماوراء تمام وجودم را در برگرفت. از آن لحظه به بعد است که مرتب دلم نجوای با حسین را با خود زمزمه میکند.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
دوباره دارد دلم شور میزند.
شور کارهای عقب مانده .
چیزی به اربعین نمانده ولی من هنوز کار دارم تا برای پیاده روی آماده باشم.
مانده ام کار این دنیا چرا تمامی ندارد.
خیلی وقتها بی خیال انبوه کارهای ریز و درشتی که دارم ، می گیرم می خوابم .
فقط برای اینکه از دست این دلشوره ها فرار کنم.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
در حیاط را آرام بستم که از صدایش زینب بیدار نشود.
بیدار میشد و میدید خواهرهایش نیستند حتما خیلی گریه میکرد.
با اینکه دوسال و هفت ماه بیشتر ندارد اما به مدد عکسها و فیلمها انگار پیاده روی پارسال را بخاطر دارد.
دو روز پیش که تلویزیون داشت تصاویر پیاده روی را نشان می داد، با همان زبان شیرینش به پدرش میگفت: "بابا منو کربلا می بری؟"
🔗اینجا بخوانید
🏴اینجا زمان میایستد!
🖌مریم فلاح
در این دنیای پر هیاهو، که هر چه تلاش میکنی از زمان و مکان عقب میفتی،
هر چه میدَوی زمان زودتر از تو میرسد،
اوقاتت آنقدر بیبرکت است که گاهی از تلاش خسته میشوی و میخواهی به همه چیز پشتِ پا بزنی و قید همه چیز را بزنی...
آن وقت سالی یکبار، اتفاقی در این میان میفتد، که با تمام وجود، توقف زمان را در یک مکان پر از انرژیِ مثبت، درک می کنی...
🔗اینجا بخوانید
🏴بیابان جای زن و بچهها نیست.
🖌ریحانه ابوترابی
صبح تا عصر نمیشود خیلی راه رفت.
باید سایه به سایه و کولر به کولر بچه ها را روی دست برد. آفتاب که کوچک و بزرگ سرش نمیشود. میتابد و میسوزاند.
کاش سرش میشد...!
ولی خودمانیم
بیابان جای زن و بچه نیست.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
باید خودم رابرای نق زدنهای زینب آماده میکردم. خوراکی های جورواجوری که برایش خریده بودیم تنها لحظات کوتاهی میتوانست مشغولش کند.
اسباب بازی و تلویزیون هم خیلی سرگرمیهای جالبی برایش نبودند.
او بیشتر ساعات روز را با خواهرهایش به بازی و نقاشی و ...میگذراند.
و حالا جای خالی آنها را باید یک جوری پر میکردم.
🔗اینجا بخوانید
🏴وقتی که ماه کامل بود...
🖌نجمه صالحی
برای اولین بار بود که پیادهروی را از طریق حله آغاز میکردیم، این طریق از جمله مسیرهایی است که موکب کم است و مشایه کمتر اما برای تندروها بسیار مناسب است!
اغلب افرادیکه در مسیر مشایه، حضور داشتند عراقی و عرب زبان بودند و تعداد کمی از ایرانیان این راه را انتخاب کرده بودند شاید هم به دلیل عدم آشنایی! البته اگر همسفر، دوست و همکار عراقیام نبود شاید ما هم همان مسیر هر ساله را انتخاب میکردیم!
🔗اینجا بخوانید
🏴صداها رهایم نمیکنند.
🖌امیر خندان
جواد مقدم فریاد میزند هروله.
حسین سیب اوج گرفته و میخواند: بدرُ فاطمه نورُ کلامی سیدالشهداااا....
میثم مطیعی هم با همان آرامش دارد قدم قدم را میخواند.
چند وقتی است ملاباسم هم اضافه شده است و گاهی «تزرونی» میخواند و گاهی هم «مشای علی وعدک صلیت»
ذهنم حسابی شلوغ شده است.
🔗اینجا بخوانید
#همنویسی_اربعین
#همنویسان
@hamnevisan
@HOWZAVIAN
#روایتنویسی_اربعین
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
صبح بچهها و خالهها رفتند پای درخت انجیر. از اواخر تیر که انجیرها میرسند برای صبحانه نان و انجیر تازه میچسبد.
بعد از صبحانه بساط بازی امروز را هم برای بچه ها فراهم کردیم.
موکت دم در هال کثیف شده بود. توی حیاط پهنش کردم. یکی یکدانه تور دادم دست بچه ها و روی موکت که حالا دیگر کاملا خیس شده بود، قدری شوینده ریختم .
🔗اینجا بخوانید
🏴میزبانی فرشتگان
🖌زهرا مهرجویی
از اربعین و نوع میزبانی عراقیها زياد شنیده و دیدهایم؛ از کرامت بی حد و حساب، از میهماننوازی و بذل تمامی داشتههایشان برای زائرین حسینی؛ اما اینبار میخواهم از گونهای متفاوت از میزبانی بنویسم، میزبانی فرشتگان! امسال با کاروانی کوچکی عازم سفر زیارتی شدیم؛ برای پیادهروی مسیری متفاوت از سالهای قبل انتخاب کردهایم، از مرقد بی بی شریفه خاتون و از مسیر حله راهی کربلا شدیم
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
س.غلامرضا پور
دوباره رفت سراغ کشو
ایندفعه جوراب شلواری و پیراهن مشکی و روسریاش را درآورد.
نشست یک گوشه جوراب شلواریاش را به زحمت پوشید.
پیراهن و روسریاش را گرفت و امد پیش من که مامان بیا لباسامو بپوش بریم دنبال بابا و آجیا.
گاهی میمانی مقابل بچه ها چطور عمل کنی!؟
🔗اینجا بخوانید
#همنویسی_اربعین
#همنویسان
@hamnevisan
@HOWZAVIAN
#روایتنویسی_اربعین
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
مهمانها همه رفتند.
چفت در را انداختم . توی دلم خدا خدا میکردم زینب گریه نکند یا سراغ کشوی لباسهایش نرود.
و الا باید با همه خستگیام یک دلیل بچهپسند جور میکردم که قانع شود و دست از سر دنبال بابا و آبجیا گشتن بردارد.
خدا را شکر آنقدر خسته بود که زود خوابید🔗مطلب کامل
🏴اربعین پدر دختری
🖌س. غلامرضاپور
مشعول حرف زدن بودیم که دیدم پیرزن دست پُر برگشت و مقابل خانمهای اهوازی، جوری که پشتش به سمت ما باشد، نشست. قدری مهر کربلا با خودش داشت. مهرها را بینشان تقسیم کرد.
خیلی فاصله نداشتیم اما به خاطر همهمهای که در فضا بود، صدایشان را نمیشنیدم.
🔗مطلب کامل
🏴سرزمین ایمن
🖌مهتا صانعی
به سرزمین شهود فی نفسه رسیدهایم. همانجا که علمالغیب معنا مییابد تا تو مهیای سفری درونی شوی. به نجواهای هیهات، به آیههای میقات،به سعی به صفا، ما به خورشید رسیدهایم تا معنای آفتاب را دریابیم. در همان لحظهی ورودِ خطوطِ مرزی آب تعارف میکنند. دست بر گلویم میگذارم، تشنهام آیا؟!
🔗مطلب کامل
🏴رنج مقدس
🖌آمنه عسکری منفرد
اربعین «هجرت» از خود است به «حسین»،
هجرت از منیّتهاست به آزادگیها،
هجرت از فراق است به «وصل»،
و چون ذات هجرت «جهاد» را به دنبال دارد، وقتی هجرت را برمیگزینی یعنی سختیها و رنجهای جهاد را برگزیدی، زیرا جهاد یعنی انتخاب سختترینها با بالاترین رتبهاش برای رسیدن به معشوق، به شوق اینکه او نیز تو را برگزیند و از آنجا که انسان را در رنج آفریدهاند تا به تکامل رسد
🔗مطلب کامل
🏴برگشتن
🖌فاطمه خاکدامن
ما از کربلا برمیگردیم، اما دلهایمان را تاابد دراین مسیر عاشقی جا میگذاریم.
قدم دراین راه که میگذاری وبا شور و اشتیاق عمود به عمود را طی میکنی،
دیگر دلت دست خودت نیست، پایت هم همینطور.
گویی عشق تورا میبرد به سرزمینی که درآن، ملائک بالهای خود را فرش زیرپای زائرانش کرده اند.
🔗مطلب کامل
🏴اربعین پدر دختری
🖌س. غلامرضاپور
مامان آب می خوام لطفا زود باس،
مامان بیا لباسمو بپوس بریم دنبال بچهها
مامان بیا بریم حیاط جوجه ببینیم
مامان بابا چرا نمیاد؟
مامان چیسبی ( چیپس) میخوام
🔗مطلب کامل
🏴راهی که حسرت جاماندگانش هم خریدار دارد
🖌محبوبه حقیقت
حسین جان همه آمدهاند و آنهایی که جا ماندهاند؛ آمادهاند. این چه راهیست که نه عطش راه یافتگان به درگاه حضرتش تمامی دارد و نه سوز جانسوز جاماندگان
این روزها کارم شده نگریستن، شنیدن
همه وجودم محو اوست. یک موجود بهت زده که نمیتواند تحلیلی برای آب شدن یخ درونش بیابد. همه جا صحبت از اربعین است و کربلا...
🔗مطلب کامل
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
داشتم خاطرات اربعین پارسال را مرور می کردم. از رانندهای که از مرز مهران سوارمان کرد و در خانه اش که دو ساعت تا کربلا فاصله داشت؛ میزبانمان شد و همان شب مارا به کربلا رساند.
بزرگ عشیره بود. دوسال پیش همسرش را دریک بیماری از دست داده بود. عجیب بود که با داشتن بچه های بزرگ و کوچک تا بحال ازدواج نکرده بود.
🔗مطلب کامل
🏴دردِ دل
🖌نعیمه وافی (باران)
مشایه جان !
چقققققدر اسمت طنین زیبایی داره...
چقققققدر با احساسه...
چققققققدر عشقه...
چققققققدر بهشته...
خوش به حال هر عاشق زائری که داره باهات راه میره و نفس میکشه...
🔗مطلب کامل
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
چشمهایم را میبندم
فکر میکنم زائرم.
روبروی یک در ایستادهام.
جنس درَش فرق میکند.
مثل درهای دیگر حرم سنگین و چوبی و پر از نقشهای زیبا نیست. از سمت بین الحرمین که وارد حرم میشوی از یکی از ورودیهای زنانه ناگهان با دری مواجه می شوی که بیشتر شبیه درِ قدیمی یک باغ بزرگ است، آهنی و معمولی. باهمه ی درهای چوبی حرم فرق میکند. این را نه فقط از ظاهرش که از صدای در زدن زوار موقع سلام و خداحافظی هم میشود فهمید.
🔗مطلب کامل
🏴راهی که حسرت جاماندگانش هم خریدار دارد
🖌محبوبه حقیقت
حسین جان همه آمدهاند و آنهایی که جا ماندهاند؛ آمادهاند. این چه راهیست که نه عطش راه یافتگان به درگاه حضرتش تمامی دارد و نه سوز جانسوز جاماندگان
این روزها کارم شده نگریستن، شنیدن
همه وجودم محو اوست. یک موجود بهت زده که نمیتواند تحلیلی برای آب شدن یخ درونش بیابد
همه جا صحبت از اربعین است و کربلا.🔗مطلب کامل
#روایتنویسی_اربعین
#همنویسان
#نویسندگان_حوزوی
@hamnevisan
@HOWZAVIAN