#روزنوشت 2
🔸 چند سالی میشود به روایتها و فضاسازیهای سینمایی قرآن فکر میکنم (البته واسطۀ هنری (Medium) قرآن کلام است و از جنس تصور و نه تصویر). سورۀ یس آیاتی فوقالعاده زیبا دارد دربارۀ مردم شهری که سه پیامبر بهسویشان میآیند. کنش ابتدایی مردم تکذیب آنهاست. در گیرودار گفتوگوی مردم و پیامبران، مردی از آن سرِ شهر وارد کادر دوربین میشود و خطاب به همشهریهایش میگوید: آی مردم! بیایید دنبالهروی این پیامبران باشیم. بعد چند دلیل میآورد و از زیانکاری کسانی میگوید که بهجای خدای بیهمتا، خدایانی را معبود خود گرفتهاند و خیلی قاطع اعلام میکند به خدای پیامبران ایمان دارد. تا اینجای کار داستان روالی عادی دارد. شگفتانۀ ماجرا جایی است که ناگهان با یک بُرِش پَرِشی (Jump Cut) میرویم به فرازمان و فرامکان واقعه. میفهمیم آن مرد را کشتهاند و حالا به او گفته میشود: «وارد بهشت شو» و مرد با خودش میگوید: «کاش همشهریانم میفهمیدند خدا مرا آمرزید و تکریم و تجلیلم کرد».
🔆 @hrteimouri_ir
#روزنوشت 3
«کودک سرباز» مستند جدید (2024) BBC Persian به تهیهکنندگی و کارگردانی پگاه آهنگرانی است. مستندی که سعی میکند زندهبودن عادی را مهمتر از مردن قهرمانانه جا بزند. مهدی طلعتی (یکی از مصاحبهشدهها) میگوید: «خیلی از ما تصورات هالیوودی و دید فانتزی نسبت به جنگ داشتیم». صحبتهایش روی تصاویری voice over میشود که نوجوانی اسلحهبهدست در حالی که سر کلاشینکف را بهسوی آسمان گرفته سایر رزمندگان را ترغیب به سوارشدن در خودروهای نظامی میکند. «تصورات هالیوودی» (اگر نگوییم خیانت به راه شهداست) واژهای دردناک برای تفسیر حضور نوجوانهاست؛ نوجوانانی که با عشق به دیدار معبود پا در میدان گذاشته بودند. چند وقتی میشود که از این تعمیمهای غلط خسته و نگرانم. از سستشدن ارادهها و فراموشی چشمانداز آدمی و بسندگی به زندگی کِرمی (نوعی زندگی که آدمها تا پایان عمر فقط میلولند) میترسم.
22 مهر که برای ضبط مصاحبه به خانۀ پدری شهید حسن حجاریان رفتیم، قدری قوتقلب گرفتم. پدر شهید دههها بود که بال در بال ملائک گشوده بود. اما مادر مثل آب روان پر بود از روایتهای شنیدنی از پسرش. میگفت: «زمستان سال 60 بود. حسن آمده بود خانه تا سری به من و پدر و خواهرها و برادرش بزند. یک کلاشینکف هم همراهش بود. از قدوبالای حسن ذوق کرده بودم. شبیه دامادها شده بود. رفتم دوربین عکاسی را آوردم تا از او عکس بگیرم، آن هم با اسلحه». وقتی میخواست برود به خواهرش گفت: «این اسلحه را بگذار زیر چادرت و تا ماشین برایم بیاور». پدرش قدری غُر زد که «نکند خجالت میکشی؟» و حسن آرام جواب داد: «پدرجان!» و دیگر هیچ نگفت. وقتی به سپاه رسیده بودند گفته بود: «اسلحه را روی دوشم نینداختم تا همسایهها و عابران خیال نکنند من به عشق اسلحه پا در جبهه گذاشتهام. من به عشق اسلام رفتم».
24 مهر 1403
#شهادت
#چشم_انداز #مرگ_قهرمانانه #زندگی_کرمی
🔆 @hrteimouri_ir
#روزنوشت 4
🚨 مرگ روشنگر
بسیاری از عارفان معاصر «توجه به مرگ» و «تفکر دربارۀ مرگ» را آغاز راهیابی به سلوک میدانند. «مرگ» حقیقتی است حتمی، ناگهانی و همهشمول و تفکر دربارۀ آن، موجب طرح سؤالات بنیادین میشود. انسان دورۀ قاجار برای وصول به عالم معنا چارهای جز «تحت سرپرستی استاد قرارگرفتن» و تبعیت از دستورات او نداشت. اما با ظهور انقلاب اسلامی، چارچوبهای عرفانی هم دچار تحول معنایی شد. «ولایت فقیه» جای «استاد» را گرفت و «جهاد برای تحقق منویات رهبر» جای «ذکر و ورد» نشست* و «شهادت» نقطۀ پایانی وصول به حق در چنین دستگاهی است. انسان انقلاب اسلامی به دنبال چنین پایانی است. حضور مردم در تشییع شهدا هم تجدید عهد و یادآوری «چنین مرگی» است. مرگی که با حماسه و ایثار درهمآمیخته و «ترس از مرگ» را کنار زده است. مرگی که بر اثر مواجهه با تاریکی محض و کفر خالص رخ میدهد و موجب روشنگری هرچه بیشتر نفوسِ عمومی میشود. مرگی که همچون شهابسنگی نورانی صحنۀ تاریک جهان امروز را لحظاتی روشن میکند و لرزه بر پایههای سترگ کاخِ درون آدمی میاندازد. در نظر مردم «شهید» نقطۀ آرمانی نوعی از زندگی دنیایی است که در آن، آدمی خود را بازیچۀ دنیا نکرده است و به آخرت (بهعنوان مهمترین بخش از حیات آدمی) توجهی ویژه داشته است. در این دستگاه عرفانی تحقق هرچه بیشتر اسلام و به قول بنیانگذار آن «اهتزاز پرچم لا إله إلا الله» مهمترین «خیری» است که افراد برای رسیدن به آن رقابت میکنند. وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (آیۀ 148 سورۀ مبارکۀ بقره) این تازه شروع ماجراست. غایت عرفانِ انقلاب اسلامی ظهور جامعهای از «انسانهای قرآنی» است.
پینوشت:
* این به معنای منسوخشدن اذکار نیست بلکه اذکار محور چنین عرفانی نیست.
** منظور از «انسان قرآنی» جلوهگری قرآن در وجود انسان است.
⚠️ روزنوشت باید صمیمانهتر باشد اما یک چیزهایی در ذهنم میگذشت که به این شکل درآمد. نظرات منتقدان را با جان و دل میشنوم.
27 مهر 1403
#عرفان_انقلاب_اسلامی
#شهادت #مرگ #مرگ_حماسی #مرگ_قهرمانانه
🔆 @hrteimouri_ir
🔸 نوشتن روزنوشتِ درستوحسابی واقعاً کار سختی است؛ خصوصاً اگر بخواهی آزادنویسی کنی و ویرایشش کنی و هشتگ بگذاری و ... من نسبتاً ارتباطات زیادی دارم و در طول روز دغدغههای خیلیها را میشنوم یا میخوانم. میخواهم از امشب قدری بیشتر بنویسم؛ خصوصاً از حالوهوای شخصیام.
#روزنوشت
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 28 آذر 1403
صبح مادرم تماس گرفت و گفت برق ساعت 11:30 دقیقه میرود. به شخصی قول ارسال فایل داده بودم. از ساعت 10:50 با استرس تمام مشغول انجام کار بودم. هر چند دقیقه یک بار خروجی میگرفتم و در ایتا بارگذاری میکردم. آخرش هم برق نرفت اما استرسش روح و جانم را خراشید. برای تخلیۀ روانی، لعنتی هم حوالۀ رییسجمهور و دولت محترم کردم. نمیدانم صدای ما مردم کوچه و بازار چگونه باید به آن بالابالاها برسد؟! مردم از وضعیت اقتصادی و بالاپایینشدن طلا و دلار و تورم کمرشکن کم عذاب نمیکشیدند که حالا قطعی برق و کمبود گاز و تعطیلشدن کسبوکارها و سردشدن منازل و دفاتر کار و ... هم به معضلاتشان اضافه شده است. در این بین باید از عذرخواهی رییسجمهور و راهرفتن ریتمیکش با ضرب زورخانه (در آیین تجلیل از قهرمانان المپیک و پاراالمپیک پاریس) و پیگیری بازگشت فردوسیپور به صداوسیما (همان صداوسیمایی که به قول بعضی کانالهای خبری در جذب مخاطب سقوط کرده) و ... ذوقمرگ شویم! وضعیت ذهنی مردم بههمریخته و اگر خودمانی بگویم خشخشی است. چند روزی است خیلی سخت، نگران ایرانم. شاید روزهای سختی پیش رو داشته باشیم.
#روزنوشت #مردم #ایران #بحران
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ ۲۹ آذر ۱۴۰۳
امروز بهخاطر حضور در نمایشگاه نقاشی استاد عبودیت و دو قرار کاری، دو سه ساعتی در شهر چرخ میزدم. دو نکته توجهم را جلب کرد:
🔸 در برخی نقاط بهدلیل قطع برق، ترافیک سنگینی راه افتاده بود. مردم اکثراً کلافه بودند و هرکس میخواست هرطور شده از مهلکه خارج شود. نتیجهاش هم رخدادن تصادفهایی در حد خطوخش جزئی بود. به این فکر میکردم که وضعیت «ناترازی انرژی» تا کجا ادامه خواهد داشت؟! راهحل کوتاهمدت یا میانمدتی برایش داریم؟ نمیشود تابلوهای راهنمایی رانندگی را به برق خورشیدی مجهز کرد؟ یا حتی تابلوهایی طراحی کرد که انرژی خورشید را توسط بدنهشان دریافت کنند؟ کدام سازمان پیگیر حل اثرات جانبی ناشی از کمبود انرژی در کشور است؟
🔹 اکثر مردم مشغول خرید میوه و تنقلات و ملزومات ناهار روز جمعه و شام شب یلدا بودند. به این فکر میکردم که لابد در شب یلدا ما ایرانیها تیشان فیشان میکنیم و دور هم مینشینیم و تخمه و پسته میشکنیم و میوه میخوریم و شیرینی و شکلات میل میکنیم و از کمبودها و مشکلات مالی و معضلات کاری و ... گله میکنیم و اگر مؤدب باشیم فحشی به دولت و رییسجمهور میدهیم و اگر بیادب باشیم از بالا تا پایین نظام را مورد عنایت قرار میدهیم و ... اما شکرگزار نعمتهایی که خدا در اختیارمان گذاشته نیستیم. گاهی هم اصلاً در زمین دیگری بازی میکنیم و اصلاً چنین برداشتی از نعمات الهی نداریم و آنها را نتیجه فرآیندهای طبیعی میدانیم! ما حواسمان به این آیۀ مبارکه نیست: لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدࣱ. مراقب عذاب الهی هستیم؟!
#روزنوشت #شکرگزاری #شکر_نعمت #شب_یلدا #ناتراژی_انرژی
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 30 آذر 1403
حوالی عصر سوار تاکسی شدیم. راننده مردی بود با موهای جوگندمی؛ حدوداً شصتساله. همین که قیمت را گفت، شروع کرد به نالیدن از گرفتاریهای مالی. به او گفتم: کارتخوان داری؟ گفت: نه. گفتم: پس شماره کارتت را بده. گفت: آنروزها کارت داشتم. گفتم: یعنی الان دیگر نداری؟ گفت: نمیگذارند پولی در کارتمان بماند. نفهمیدم «نمیگذارند» به که برمیگشت! به خانوادهاش، به مسئولان یا به روزگار ... آخرش گفت: ولی خدا را شکر که سالمیم. به او گفتم: ما قدر سلامتیمان را نمیدانیم. من و دوستانم مدتی در بیمارستان عیسیبنمریم (ع) تیزر و مستند میساختیم. من از نزدیک دیدم مدیرعامل شرکتی را که برای اطلاع از وضعیت برادرش (که در ICU بستری بود) شب در بیمارستان ماند و روی نیمکتهای فلزی حیاط بیمارستان خوابید. پیرزنی را دیدم که از پله سُر خورده بود و از سه ناحیۀ کتف، لگن و ساق پا دچار شکستگی شده بود و سه عمل جراحی پشتسرهم داشت. خانمی را دیدم که عمل برداشتن رحم (هیسترکتومی) داشت و ... همهچیز پول نیست. کارکردن اعضای بدن ما هم فرایندی طبیعی نیست بلکه چیزی شبیه به معجزه است. هریک از اعضای بدن ما میلیاردها تومان میارزد اما قدرشان را نمیدانیم.
#روزنوشت #سلامتی #شکر_نعمت #شکرگزاری #بیمارستان
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 1 دی 1403
حوالی ساعت 11 صبح سوار تپسی شدیم. راننده مردی بود ریشدار، حدود سیوهفت هشت ساله، با لباس ورزشی. یک کیسه تخمه هندوانۀ بوداده هم (که لابد از شب یلدا اضافه آمده بود 😊) گذاشته بود روی داشبورد و هر چند دقیقه یکبار چند تایش را برمیداشت میشکست و پوستههایش را میریخت زیر پایش. پیدا بود کاری بهجز مسافرکشی ندارد. در میان راه چشمم افتاد به یادداشتی که همسرش نوشته بود. یادداشتی سرشار از عشق، تعلق و انتظار. عشق گوهری است شگرف که در زن به امانت نهاده شده تا با آن، حیات را سامان دهد؛ و تعلق رشتهای برای اتصال قلبها و ذهنها و انتظار موقعیتی است که از پس هجر، بشارت وصل میدهد. اصلاً زندگی بدون عشق و تعلق و انتظار چه معنایی دارد؟!
📎 پینوشتها:
❤️ لازم میدانم از مادر عزیزم بهخاطر تلاشهای فراوانش در جهتدهی به مسیر زندگیام، ایثارگریهای مادرانهاش در رشد تحصیلی و شخصیتیام و صبر ایوبش در مواجهۀ نرم با بحرانهای دوران نوجوانی و جوانیام، بینهایت سپاسگزاری کنم.
❤️ همچنین از همسر عزیزم بهدلیل همراهیهای شایان تقدیرش، نگاه راهبردیاش در مسیر شغلی و فکریام و انرژیبخشیهای مکررش در دنبالکردن اهدافم، بینهایت تشکر میکنم.
💞 دوستتان دارم.
💢 این روزنوشت میتوانست یادداشتی باشد دربارۀ اسنپیشدن اقتصاد ایران و تأثیر آن بر زندگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم؛ اما چون در ایام ولادت حضرت زهرا (س) و روز مادر و زن بودیم، آن را به آینده موکول میکنیم.
#روزنوشت #عشق #تعلق #انتظار #اقتصاد_اسنپی
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 2 دی 1403
دیروز (1 دی 1403) که آن رانندۀ تپسی را با لباس ورزشی دیدم، یاد صحبتهای دکتر فرشاد مؤمنی (استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی) دربارۀ اسنپیشدن اقتصاد ایران افتادم. آنطور که من میفهمم اسنپیشدن اقتصاد بهمعنای روزمرهشدن اقتصاد است (لابد حالا باید معنای روزمرهشدن اقتصاد را بگویم!) با ظهور برنامک اسنپ و نفوذ گستردۀ آن در سراسر کشور، بسیاری از مردم، رانندگی در اسنپ را بهعنوان شغل اول یا دوم خود انتخاب کردند. ظاهراً سود خوبی هم داشته و دارد؛ مثلاً یک راننده در تهران در سال 1402 توانسته 675 میلیون تومان پول به جیب بزند. هیجانانگیز است، نه؟!
اما چیزی که معمولاً از آن غافل میشویم تصویر بزرگتری از اقتصاد اسنپی و تأثیرات مثبت و منفی آن بر اقتصاد ایران است. طبق گزارش عملکرد گروه اسنپ (1402) این برنامک، 3 میلیون و 305 هزار نفر رانندۀ فعال و 471 هزار موتورسوار فعال داشته است. یعنی بیش از 3.7 میلیون نفر در کشور، همه یا بخشی از درآمدشان را از اسنپ کسب میکنند. فکر میکنم فاجعهبار است.
اما چرا اقتصاد اسنپی، برای کشور مضر است؟ چند ویژگی اقتصاد اسنپی که به ذهنم میرسد، اینهاست:
• اقتصاد اسنپی اقتصادی است مبتنی بر سهمخواهی بیشتر از کیک اقتصاد. این اقتصاد به بزرگترشدن کیک اقتصاد فکر نمیکند. بنابراین با پولدارشدن یکی، دیگری فقیرتر میشود.
• اقتصاد اسنپی، اقتصادی اورژانسی است و کاربران آن برای رفع نیاز آنی خود به آن روی آوردهاند. به عبارت بهتر هیچ افق و آیندۀ اقتصادی در این نوع اقتصاد وجود ندارد. اقتصاد بدون آینده هم در حداقلیترین حالت، شکننده و در حالتهای حداکثری، ریشهبَرکَن است.
• در اقتصاد اسنپی امنیت شغلی، مرخصی، بیمۀ درمانی، بازنشستگی، قانون کار و تعهدات قانونی کارفرما و ... معنایی ندارد. این اقتصاد طرفدار ضربالمثل «دختر همسایه هرچه چِلتر، بهتر» است؛ لذا از کمپینهایی فریبندهای نظیر «تو مسیرته» (با شعار «مقصد اداره/ دانشگاه/ باشگاه باشه، درآمد تو مسیرشه») استفاده میکند تا اقشار مختلف را به کار بگیرد (بخوانید استثمار کند).
• اقتصاد اسنپی نسخۀ بدل دیجیتالیشدن اقتصاد است. لابد میپرسید چرا؟ چون دیجیتالیشدن اقتصاد نیازمند ایجاد و رشد «متوازن» زیرساختهای کسبوکار الکترونیک است.
• در اقتصاد اسنپی کسب درآمد از همهچیز مهمتر است. به همین منظور از اسامی و کمپینهای فریبندۀ غیرایرانی زیاد استفاده میکند. تأثیر «اقتصاد اسنپی بر فرهنگ» یادداشت دیگری میطلبد.
گرچه این روزنوشت قدری طولانی شد اما آنچه در ذهن داشتم کاملاً بیان نشد. دو پیوست هم دارد که خواندن و دیدنشان خالی از لطف نیست.
📎 پینوشت:
طبعاً عنوان «اقتصاد اسنپی» به معنای ضدیت با برنامک (یا به قول خودشان سوپراپلیکیشن) اسنپ نیست.
#روزنوشت #اقتصاد_اسنپی #زندگی_اسنپی #اقتصاد_ایران #نقد_فناوری
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 6 دی 1403
چند روزی است که میخواهم گزارشی از فصل اول دورهمی «نیمماه» بنویسم؛ اما نرسیدهام. یکی از اهداف ما در «ماه تیوی»، افزایش مخاطبان حوزۀ مستند است. برای رسیدن به این هدف، جلساتی را طراحی کردیم تا مستند ببینیم و دربارۀ آن گفتوگو کنیم. خدا را شکر توفیق یافتیم در فصل اول دورهمی «نیمماه» در کنار دوستان عزیزم 8 مستند ببینیم. انشاءالله بهزودی گزارشی از فصل اول را تقدیم میکنم.
اما امروز یک اتفاق خاص رقم خورد. به لطف و همت دو نفر از خواهران بزرگوار توانستیم جلسۀ اکران و گفتوگو دربارۀ مستند «طنطوره» را در مرکز آموزشی «پویه» برگزار کنیم. استقبال نسبتاً خوبی هم شد و حاضران همه از فرهیختگان حوزۀ تعلیم و تربیت بودند. نکات بسیار خوبی هم بیان کردند که اگر فرصتی دست داد، گزارشی از آن را منتشر خواهم کرد.
#روزنوشت #مستند #طنطوره #مرکز_آموزشی_پویه
🔆 @hrteimouri_ir
⭕️ 7 دی 1403
یکی از دوستان قدیمی و عزیزم (که همیشه به من لطف دارد) در کانال شخصیاش بچههای فرهنگی را به «تهرونی» و «غیرتهرونی» تقسیم کرده و با تعریف «فضای کار» به «جبهه» گفته: «متأسفانه عدۀ خیلی زیادی که اتفاقاً آدمهای قوی و باامکاناتی هم هستند، اینطوریاند که چند وقت توی این سنگرند، بعد یهو پا میشن میرن توی سنگر بعدی. هیچ عِرقی هم نسبت به سنگر قبلی ندارند. راحت هم این کار رو انجام میدن. اینها توی غیرتهران چون مناصب و پول و پله کمه، کماند ولی توی تهران ...» البته ایشان دلیل این کوچ را هم بیان میکنند: «چون مقداری فلان جا دستانداز بوده میاد بیرون و میره جایی که بیشتر به پاش بریزن» (همراه با تلخیص). بااینکه متن خطاب به من نبود (و نمیدانم خطاب به که بود) ولی خود را مخاطب آن یافتم؛ چون من هم چند وقتی است که به ساکنشدن در تهران فکر میکنم. اما چرا؟
1. دوست فرهنگی ما استخدام یکی از سازمانهای عریضوطویل کشور است و چه کارش را سریع و دقیق تحویل بدهد و چه ندهد سر ماه حقوق و مزایایش را (نوش جانش) دریافت میکند و دغدغههای فرهنگیاش را هم از طریق کانالش به اطلاع همگان میرساند. دوست ما صبح که سر کار میرود دغدغۀ اجارۀ سر ماه دفتر و هزینههای شارژ ساختمان و قبض آب و برق و ... را ندارد. او حتی دغدغههای کوچکتری مثل تمیزکردن میز شخصی و ریختن چایی را هم لابد ندارد و کسی هست که برایش این کارها را انجام دهد. اما کسانی چون ما که بهصورت آزاد در فضای فرهنگی کار میکنند، مجبورند اجاره و مخارج ماهیانۀ دفتر کارشان را از محل درآمدشان پرداخت کنند. به علاوه باید برای توسعۀ کسبوکارشان هم هزینه کنند.
2. دوست ما لابد نمیداند برای نگهداشتن همان دفتر 70 متری معمولی باید سالیانه حداقل 200 میلیون تومان روی رهن دفتر گذاشت. او لابد نمیداند برای اضافهکردن یک نیروی کار تدوینگر یا گرافیست حداقل 180 میلیون تومان باید هزینه کرد. او لابد نمیداند برای ایجاد یک استودیوی پرتابل صدا حداقل 45 میلیون تومان باید هزینه کرد. او لابد نمیداند در یک مجموعۀ فرهنگی، برای داشتن کتابخانهای با هزار جلد کتاب باید نزدیک به 250 میلیون تومان هزینه کرد. او از هزینهها چه میداند؟!
3. اینجا اصفهان است؛ شهری آشناکُش و غریبپرور. در همین تلویزیون اصفهان بنا به مناسبتهای مختلف، مجریان و خوانندهها و استندآپکمدینها و هنرمندان و ... را از تهرانِ جان دعوت میکنند تا فلان ویژهبرنامه را روی آنتن ببرند. طبیعتاً تهیهکننده و کارگردان برنامه خواهند گفت: «مغز خر نخوردهایم که مجری کارنابلد و هنرمند خُنک اصفهانی را دعوت کنیم. تهراننشینها بهتر اجرا میکنند و در نتیجه بیشتر مخاطب جذب میکنند. مدیرکل هم از همیشه راضیتر خواهد بود». آنها این نکته را نمیبینند که یکی از دلایل اجرای بهتر هنرمندان تهرانی به دلیل قرارگرفتنشان در تجربههای مختلف تلویزیونی است. اگر به مجری و گوینده و هنرمند اصفهانی هم فضای کار داده میشد، چه بسا قویتر عمل میکردند.
4. یک سؤال مهم دارم (واقعاً هم برایم سؤال است و اگر کسی میتواند پاسخ دهد): مدیر دولتی ما از «اقتصاد و فرهنگ» چه میداند؟! وقتی با یک حکم وزیر و مدیرکل از تهران، فردی بر فلان صندلی مینشیند و فلان مقدار بودجه به او داده میشود و دهها نفر زیر دست او قرار میگیرند، او از گردش مالی یک دفتر فرهنگی چه میفهمد؟ او از چک سر ماه و وصولنشدن مطالبات چه میداند؟ تهیهکننده و کارگردان و هنرمند و پژوهشگر و نویسنده و تدوینگر و گوینده هم روبهروی ایشان باید سر خم کنند و ساعتها بنشینند پروپوزال بنویسند و جلسات توجیهی بگذارند تا مگر مدیر محترم از آن طرح خوشش بیاید. تازه اینها به شرطی است که پروپوزال شما را ملاحظه بفرمایند و اذن جلسه دهند.
📎 پینوشت:
احتمالاً دوستانی خواهند آمد و از سر خیرخواهی خواهند گفت: اینقدر انتقاد نکن! از توی لیست فلان مدیر و فلان سازمان خط میخوری! مگر من در لیست سازمانی هم هستم که بخواهند خطم بزنند برادر؟!
#روزنوشت #اقتصاد_و_فرهنگ #کار_فرهنگی #بچه_فرهنگی #تهران_جان
🔆 @hrteimouri_ir
در تکاپو | حمیدرضا تیموری
✳️ نامه رییس رسانه ملی به رهبر انقلاب و پاسخ ایشان محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی (روحی فداه) س
⭕️ 11 دی 1403
یه نامهای از طرف رهبر معظم انقلاب خطاب به رییس و مدیران رسانۀ ملی صادر شد. وقتی خوندمش دو چیز به ذهنم آمد:
یکی اینکه آقا از عملکرد «آقای جبلی و حضرات» در موضوع تحول رضایتخاطر ندارند.
دوم اینکه نگاهشون به پیروزی در میدان جالب بود. آقا از نسبت «پیروزی» و «توانایی در روایتِ از واقعیت» سخن میگن. یه بحث فلسفی مفصلی هست دربارۀ اینکه «حقیقت برای همیشه پنهان نمیمونه و دیر یا زود آشکار میشه و ...» که شاید معادل ضربالمثل «ماه زیر ابر نمیمونه» باشه. اما صحبت آقا قدری شبیه به روایت فوکو از حقیقته. اونطور که من فهمیدم از نظر فوکو «حقیقت در تاریخ وجود نداره» بلکه تفسیر هر کدوم از ما از واقعیته که حقیقت رو شکل میده. بگذریم ...
توی یکی از گروههای فجازی، یکی از دوستان گفت «این دو خط و نوع نامه، بهشدت نه گلایهآمیز که از قضا بدون سلام و والسلام هم هست. به نظرم توبیخگونه و عتاب سنگین داشت». من هم گفتم: «آقا توی سایر نامهها هم سلام نمینویسن». تا اینکه فیلم سخنان رییس رسانۀ ملی در نشست «افق تحول رسانۀ ملی» رو دیدم و قدری با دوستمان همراهتر شدم. چنین پیامی در پاسخ به نامۀ آقای جبلی قدری «عتاب و خطاب» خاصی دارد.
#روزنوشت #رسانه #تحول_رسانه_ملی #حکمرانی
🔆 @hrteimouri_ir