eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
540 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 🔸 🌷 شهید زهرا حسنی سعدی🌷 🔸تولد: ۱۳۷۴، قم، استان قم 🔸شهادت: ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸، شهریار، استان تهران 🔸نخبه و دانش‌آموخته رشته فیزیک دانشگاه شریف، دانشجوی دکتری رشته فیزیک دانشگاه تورنتوی کانادا 🔸فرزند شهید حجت‌الاسلام حسنی سعدی 🥀به همراه همسرش، نخبه شهید محمد صالحه(از نخبگان برجسته حوزه کامپیوتر، دانشجوی دکترای مهندسی نرم‌افزار و دارای مدال طلای المپیاد دانشجویی کامپیوتر)، در سانحه دردناک سقوط هواپیمای اوکراینی به شهادت رسید. 🌿صبح روزی که پرواز داشتند سمت اوکراین، بعد از شنیدن خبر حمله موشکی ایران به عین‌الاسد در گروه گفت: «خدا را شکر انتقام حاج قاسم را گرفتیم!»، از بچه‌ها خداحافظی کرد و همه برایش آرزو کردند سلامت به مقصد برسد و سفر خوبی داشته‌ باشد اما... (فاطمه باقری، همکلاسی شهیده) 🌱بیشتر بخوانید: https://eitaa.com/istadegi/4119 🌱مستند "قصه این است"، داستان زندگی شهید محمد صالحه و شهیده زهرا حسنی سعدی https://www.namasha.com/v/OQbam9Mu فاتحه‌ای به روح شهدای سانحه‌ی هواپیمای اوکراینی هدیه کنیم...✨ http://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 شهید حدیث حیات‌داوودی🌷 🔸تولد: ۱۳۷۱، شیراز، استان فارس 🔸شهادت: ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸، شهریار، استان تهران(سانحه هواپیمای اوکراینی) 🔸دانشجوی دکتری رشته شیمی در دانشگاه وسترن انتاریوی کانادا وسترن‌نیوز درباره او نوشت: «در ذهن و خاطره استاد نوئل(استاد شیمی)، حدیث حیات داوودی همیشه دانشجوی شجاع و خندانی خواهد بود. او زندگی خود را وقف خانواده، علم و جامعه‌اش کرد و در هر جامعه‌ای که قرار تلاش می‌کرد تحول ایجاد کند. در مدت زمانی که در اینجا سپری کرد، او به‌صورت هفتگی به‌عنوان مدرس خصوصی برای افراد معلول داوطلبانه مشغول تدریس بود. او در میان ایرانی‌ها و جوامع علمی در دانشگاه وسترن دوستان زیادی پیدا کرد. استادش معتقد بود که او از تمام دانشجویانی که برای برنامه دکتری اپلای کرده بودند واقعا بالاتر بود.» 🌱پدر حدیث، پس از شهادت او در بیانیه‌ای گفت: «خدایا تو خوب می‌دانی که در سخت‌ترین روزهای این انقلاب، در کنار مردمم، رهبرم و مدافعان میهنم بوده‌ام. امروز نیز همچون گذشته و قوی‌تر از گذشته پاسدار همه ارزش‌های ارزشمند نظام اسلامی خواهم بود که حاصل خون هم‌رزمان شهیدم می‌باشد.» https://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 شهید زینب اسدی لاری🌷 🔸تولد: ۱۳۷۷، تهران 🔸شهادت: ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸، شهریار، استان تهران 🔸دانشجوی نخبه رشته علوم پایه پزشکی در دانشگاه بریتیش کلمبیا زینب، از همان ابتدای حضورش در دانشگاه به عنوان عضو فعال در فعالیت‌های مذهبی دانشجویان مسلمان دانشگاه مشارکت داشت. او در زمینه‌ی کمک به مستضعفان و اشاعه روش‌های حفظ محیط زیست تلاش‌های فراوانی می‌کرد. زینب در سال ۲۰۱۶، جایزه بورسیه از دانشگاه تورنتو را دریافت کرد و همچنین برگزیده کمیسیون ملی یونسکو کانادا، برگزیده المپیاد دانش‌آموزی در تهران بود و برای دریافت جایزه رهبری دانشجویی از دانشگاه تورنتو نیز انتخاب شد. زینب به همراه برادرش، شهید محمدحسین اسدی لاری(دانشجوی رشته پزشکی و PHD دانشگاه تورنتو) در سانحه هواپیمای اوکراینی به شهادت رسید. پدر و مادر این دو شهید، تصمیم گرفتند در یکی از مناطق محروم تهران مدرسه‌ای به یاد فرزندان شهیدشان بنا کنند. دکتر زهرا مجد، مادر زینب می‌گوید: «...این حادثه در زندگی من باورها و راه‌های زیادی را باز کرد؛ زیرا به این نتیجه رسیدم که علاوه بر خدمت پزشکی، باید کارهای بزرگ‌تری نیز در زندگی‌ام انجام دهم. خداوند در قرآن می‌فرماید: "مرگ و حیات را آفریدیم که شما را بیازماییم."...اگر محمدحسین و زینب در این دنیا بودند، همیشه کاری می‌کردند که انسان‌ها یکدیگر را دوست داشته باشند، دست دیگران را می‌گرفتند و می‌خواستند حکومت عدل جهانی برپا شود. ما امیدواریم با ساخت این مدرسه، هر لبخندی که به لبان دانش‌آموزان می‌نشیند باعث شادی روح محمدحسین و زینب باشد.» http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 87 وقتی عباس را دیدم، علت خودکشی‌ام را برایش توضیح می‌دهم و او حتما درک می‌کند. بعد هم نمی‌گذارد من را ببرند جهنم. وقتی به او فکر می‌کنم، قوت قلب می‌گیرم. او قبلا دوبار زندگی‌ام را نجات داده. حتما می‌تواند برای بار سوم این کار را انجام دهد. با این فکرهاست که برمی‌خیزم و طنابِ پوسیده و نم‌کشیده‌ی قایق را به سمت خودم می‌کشم. تجربه‌ام در قایقرانی به قایق‌های تفریحی آن هم در کودکی و نوجوانی محدود است و دقیقا نمی‌دانم باید چکار کنم؛ که البته این برای کسی که قرار است خودش را به کشتن بدهد چندان مسئله مهمی نیست. کلاه و شالم را دور سرم محکم می‌کنم و با یک نفس عمیق، پایم را داخل قایق می‌گذارم که بخاطر مد دریا، به سطح اسکله نزدیک است. -عباس کمکم کن! قایق تکان شدیدی می‌خورد، ناخودآگاه دستم را به لبه اسکله می‌گیرم که نیفتم. پای دیگرم را داخل قایق لرزان می‌گذارم و روی نیمکتش می‌نشینم. از حرکت گهواره‌وار قایق سرگیجه می‌گیرم. حمله پنیک در چند قدمی‌ام ایستاده. نه... الان نه... با دو دستم محکم لبه‌های قایق را می‌گیرم و با چشم بسته، چندبار نفس عمیق می‌کشم. از ترس و سرما می‌لرزم. آرام رو به افق چشم باز می‌کنم. خورشید نیمه‌شب از پشت ابرها به من لبخند می‌زند. صدای رعد و برق از دور دست به من هشدار می‌دهد که باید زودتر بمیرم. تمام قایق پر از جلبک و آب است و زنگ زده؛ اما همان‌طور که قبلا بررسی کرده بودم، موتورش سوخت دارد. طبق آنچه در اینترنت دیده‌ام، موتور قایق را روشن می‌کنم و با وجود سال‌ها رطوبت و زنگ‌زدگی، روشن می‌شود. نمی‌دانم باید خوشحال شوم یا ناراحت. اگر موتورش کار نمی‌کرد برمی‌گشتم به خانه‌ی گرم و نرمم و شاید از فکر خودکشی بیرون می‌آمدم؛ حداقل برای مدتی، تا یک راه دیگر پیدا شود. موتور قایق با دود و صدای فراوان روشن می‌شود و من و قایق به جلو رانده می‌شویم. تمام شد. دیگر نمی‌توان برگشت، دارم به سوی موج‌شکن پیش می‌روم و حالا فقط منم و اقیانوسِ خشمگین. مرگ روی نیمکت دیگر قایق، روبه‌روی من نشسته و نمی‌توانم از دستش فرار کنم. نگاهی به جزیره‌ی یخ‌زده‌ی گرینلند می‌اندازم؛ به دورنمای شهر در شب و چراغ‌های روشن خانه‌ها. دلم برایش تنگ می‌شود. تقریبا مخفی‌گاهِ امنی بود؛ جایی که فکر می‌کردم از تمام جهان و هیاهویش دور است و می‌تواند به آرامش برساندم. دلم از همین الان برای خانه‌ام تنگ شده، برای زمین صاف گرینلند که دائم زیر پا نمی‌جنبد. قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام چقدر خوبه که در این زمینه دغدغه دارید باید انقدر بنویسیم و بگیم و تکرار کنیم که بین مردم جا بیفته...
سلام اشکالی نداره بفرستید
سلام بله میدونم... همین‌هاست که دارم حسرتش رو می‌خورم...
نویسنده قرار نیست دنبال رمانش راه بیفته و معنای نمادهایی که درش هست رو برای مخاطب توضیح بده! مخاطب باید خودش متوجه بشه...
ممنونم که نظراتتون رو برام می‌فرستید. صبر داشته باشید که خداوند با صابران است