مهشکن🇵🇸
🧡 «اما شهادت را بیشتر ...» 📗 مجموعه تصویری #میخواهم_از_تو_بخوانم 🏡 گزیدههایی از وصیتنامههای شه
🌷زندگینامه شهید نسرین افضل:
https://eitaa.com/istadegi/6370
🌷وصیتنامه شهید:
https://eitaa.com/istadegi/6371
#هفته_دفاع_مقدس #دفاع_مقدس #حجاب
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_شهناز_حاجی_شاه 🌷
🔸تولد: ۱۳۳۳/۰۱/۰۱، دزفول، خوزستان
🔸شهادت: هشتم مهر ماه سال ۱۳۵۹، خرمشهر، خوزستان
#هفته_دفاع_مقدس #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 #شهید_شهناز_حاجی_شاه 🌷 🔸تولد: ۱۳۳۳/۰۱/۰۱، دزفول، خوزستان 🔸شهادت: هشتم مهر ماه
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید شهناز حاجیشاه 🌷
🔸تولد: ۱۳۳۳/۰۱/۰۱، دزفول، خوزستان
🔸شهادت: هشتم مهر ماه سال ۱۳۵۹، خرمشهر، خوزستان
دیپلمش را که گرفت، درس حوزه را شروع کرد. خیلی فعال بود. یک انرژی تمام نشدنی داشت. در کتابخانه فعالیت میکرد و دورههای مختلف آموزشی، مذهبی و رزمی را دیده بود. یک سال قبل از شروع جنگ، برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مسلح شده بود.
یکبار هم چهل نفر از خواهران را جهت آموزش مسائل دینی به قم برد. بعدش هم آنها را برای آمادگی نظامی به شلمچه برده بود که همانجا یکی از آنها در شط افتاده بود که شهناز با زحمت فراوان او را از آب بیرون آورده بود.
وقتی جنگ شروع شد، او در بیمارستان طالقانی خرمشهر از جان مایه میگذاشت. دیگر شب و روز نداشت.
شهناز درنهایت، مقابل مقر همیشگیاش، مکتب قرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه با یکی از دوستانش(شهناز محمدیزاده) بر اثر اصابت آتش دشمن به شهادت رسید.
🥀بریدهای از خاطرات
مردانه میجنگید. با وجود شدت درگیریها در این چند روز کسی تار و مویی از ایشان ندید و کلامی بهجز سلام نشنید. وقتی رزمندهها برای استراحت به عقب برمیگشتند، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا میشد. (آقای بیگی، از رزمندگان مقاومت خرمشهر)
🌷
میگفت: دوستان آدمها دو جورند؛ یکی گروهی که تو از وجود آنها استفاده میکنی و دیگری کسانی که آنها از تو استفاده میکنند و در هر دو حالت فایدهای هست. دوستی با کسانی که پایبند ارزشها هستند، خیلی خوب است اما در آنها چیز زیادی را تغییر نمیدهد. هنر آن است که بتوانی در قلب کسی رسوخ کنی که با تو و آرمانهایت دشمن است. هنر آن است که بتوانی روی آن تأثیر بگذاری. (خواهر شهید)
🌷
برای نمازش لباس جداگانهای داشت و هر وقت از او میپرسیدم که چرا موقع نماز، لباست را عوض میکنی، میگفت: چطور موقعی که میخواهی به مهمانی بروی لباس آراسته میپوشی؟ چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفتوگو با خدا؟ نماز مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را در آن میپذیرد. پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است. (خواهر شهید)
🌷
هنوز نهضت سوادآموزی تشکیل نشده بود. خواهرم به همراه چند تن دیگر به شکلی کاملاً خودجوش، گروهی را تشکیل داده بودند و به روستاها میرفتند و به بچهها درس میدادند. ظهر بود، آن هم ظهر داغ خرمشهر که واقعاً هلاککننده است. همراه شهناز به فلکه اصلی شهر رفتیم و منتظر ماندیم تا وانت آبی رنگی آمد. چند خانم چادری عقب خودرو نشسته بودند. من و شهناز هم عقب وانت نشستیم. پس از طی مدتی مسیر، هر یک از خانمها سر جادهای که منتهی به روستایی میشد، پیاده میشدند و باید فاصله طولانی جاده تا روستا را در آن گرمای شدید، پیاده میرفتند. آخر به جایی رسیدیم که من و شهناز هم پیاده شدیم و از یک جاده خاکی به طرف روستا راه افتادیم. این کار هر روز شهناز بود.(خواهر شهید)
🌷
شهناز و عدهای دیگر از دخترها در خرمشهر باقی مانده و نزد خانم عابدینی قرآن میخواندند. محل کلاسشان در خیابان چهل متری خرمشهر بود. شب پیش از شهادت، خانم عابدینی، شهناز و گروهی از دخترها دور هم جمع بودند. شهناز لباس سفیدی به تن داشته و جوراب سفید پوشیده و چادر سفیدی به سر انداخته بود. خانم عابدینی به شهناز میگوید: در این لباس خیلی قشنگ شدهای ولی این لباس چه تناسبی با وضعیت جنگ دارد؟ شهناز جواب میدهد: وقتی انسان خیلی خوشحال است، بهترین لباسهایش را میپوشد، من چنین حالی دارم. بعد هم به بچهها میگوید: بیایید چند عکس یادگاری بگیریم، چون شاید این آخرین عکسها باشد.
🌷
جنگ که آغاز شد و خرمشهر در خطر سقوط قرار گرفت، قصد رفتن به شمال کردیم، ولی او گفت: من به شمال نمیآیم. برادرهایش نیز به او اقتدا کرده و در خرمشهر باقی ماندند. (مادر شهید)
🌷
شهناز وقتی شهید شد، او را در گلزار شهدای خرمشهر بیآنکه پدرش حضور داشته باشد، به خاک سپردیم. به خاطر ناامن بودن شهر، پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد. خودم قبر شهناز را در محل ورودی پادگان دژ کندم… من از ترس اینکه جنازه دخترم به دست دشمن بیفتد او را به خاک سپردم... داخل قبر او شدم و کفن را از رویش به کناری زدم، به شهناز گفتم: شیرم حلالت باشد دختر!
او را بوسیدم و بعد خاکها را روی تازه گلم ریختم. فقط یک خواهش از او کردم که دعا کند در این جنگ پیروز شویم و دل امام شاد شود. اما پیکر حسینم که به شهیدان کربلا پیوست هرگز پیدا نشد... (مادر شهید)
#هفته_دفاع_مقدس #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید معصومه خسرویزاده 🌷
🔸تولد: دوم مردادماه ۱۳۳۴، اهواز، خوزستان
🔸شهادت: هفتم مهر ماه سال ۱۳۶۰، کهریزک، تهران
از نوجوانی مادرش را از دست داد و خودش شد مادر خواهر و برادرهایش. هم به کارهای خانه میرسید، هم حواسش به درس و مدرسه خواهر و برادرها بود و هم درس خودش را میخواند.
خواهرش میگوید: یکبار موضوع انشای من در مدرسه، "مادر" بود. وقتی معصومه این را فهمید، روزی که باید انشایم را میخواندم، آمد و پشت در کلاس ایستاد. من که انشایم را میخواندم، او گریه می کرد.
دیپلم تجربی و فوقدیپلم پزشکیاری و بهیاری گرفت. بورسیه ارتش شد و در بیمارستان ارتش در خوزستان شروع به کار کرد.
در دوران خدمت در بیمارستان با یکی از نیروهای ارتش به نام علی گودرزی آشنا شد و ازدواج کردند؛ ولی ازدواج باعث نشد از خواهر و برادرها غافل شود. هرکاری میکرد تا جای خالی مادر احساس نشود.
حتی هوای خواهرزادهها و برادرزادهها را هم داشت. با وجود مشغله زیادش، تولدشان یادش نمیرفت. یکبار که همه تولد خواهرزادهاش را فراموش کرده بودند، خودش رفت و خانه خواهرش را تزیین کرد. وسایل جشن را آماده کرد و به خرج خودش تولد مفصلی برای خواهرزادهاش گرفت.
جنگ که شروع شد، دیگر معصومه روز و شب نمیشناخت. دائماً مجروح میآوردند و معصومه مسئولیت رسیدگی به مجروحان را به عهده داشت؛ بدون استراحت.
بعد از عملیات پیروز ثامنالائمه، به عنوان پرستار، همراه فرماندهان برجستۀ ارتش و سپاه در هواپیمایی که حامل پیام مهم شکست حصر آبادان برای حضرت امام بودند، با همسر و فرزند دو سالهاش در حادثه سقوط هواپیما به شهادت رسید.
در این حادثه، فرماندهان ردهبالای ارتش و سپاه از جمله سرلشکر فلاحی، سرلشکر نامجو، سردار سرلشکر کلاهدوز، سرلشکر فکوری و سردار محمد جهانآرا به شهادت رسیدند.
#هفته_دفاع_مقدس #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها
🎙حجت الاسلام رفیعی
⚫️فرا رسیدن سالروز شهادت کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد.
پ.ن: امشب به احترام حضرت معصومه سلاماللهعلیها، رمان نداریم.
#حجاب #حضرت_معصومه
https://eitaa.com/istadegi
به نظر من بنیانگذار بنای حفظ حوادث با ادبیات و هنر، زینب کبری (سلاماللَّهعلیها) است. اگر حرکت و اقدام حضرت زینب نمیبود و بعد از آن بزرگوار هم بقیهی اهل بیت (علیهمالسّلام) - حضرت سجاد و دیگران - نمیبودند، حادثهی عاشورا در تاریخ نمیماند. بله، سنت الهی این است که اینگونه حوادث در تاریخ ماندگار شود؛ اما همهی سنتهای الهی عملکردش از طریق ساز و کارهای معینی است. ساز و کار بقای این حقایق در تاریخ این است که اصحاب سِرّ، اصحاب درد، رازدانان و کسانی که از این دقایق مطلع شدند، این را در اختیار دیگران بگذارند. بنابراین خاطرهگویی و تدوین و پخش خاطرات را باید در جایگاه حقیقی خودش نشاند، که جایگاه بسیار بالا و والایی است و بسیار مهم است.
امام خامنهای، ۱۳۸۴/۰۶/۳۱
✨🌷 #میلاد_حضرت_زینب #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 شهید زهرا حسنی سعدی🌷
🔸تولد: ۱۳۷۴، قم، استان قم
🔸شهادت: ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸، شهریار، استان تهران
🔸نخبه و دانشآموخته رشته فیزیک دانشگاه شریف، دانشجوی دکتری رشته فیزیک دانشگاه تورنتوی کانادا
🔸فرزند شهید حجتالاسلام حسنی سعدی
🥀به همراه همسرش، نخبه شهید محمد صالحه(از نخبگان برجسته حوزه کامپیوتر، دانشجوی دکترای مهندسی نرمافزار و دارای مدال طلای المپیاد دانشجویی کامپیوتر)، در سانحه دردناک سقوط هواپیمای اوکراینی به شهادت رسید.
🌿صبح روزی که پرواز داشتند سمت اوکراین، بعد از شنیدن خبر حمله موشکی ایران به عینالاسد در گروه گفت: «خدا را شکر انتقام حاج قاسم را گرفتیم!»، از بچهها خداحافظی کرد و همه برایش آرزو کردند سلامت به مقصد برسد و سفر خوبی داشته باشد اما... (فاطمه باقری، همکلاسی شهیده)
🌱بیشتر بخوانید:
https://eitaa.com/istadegi/4119
🌱مستند "قصه این است"، داستان زندگی شهید محمد صالحه و شهیده زهرا حسنی سعدی
https://www.namasha.com/v/OQbam9Mu
فاتحهای به روح شهدای سانحهی هواپیمای اوکراینی هدیه کنیم...✨
#حاج_قاسم #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
پیکر مطهر شهیده «فاطمه دهقان» در آغوش حرم مطهر رضوی آرام گرفت
🔹 پیکر مطهر بانو فاطمه دهقان، دومین شهیده اهل خراسان رضوی حملات تروریستی کرمان، در مشهد تشییع و در رواق حضرت زهرا (ع) حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
🔹 شهیده فاطمه دهقان از خادمان کفشدار حرم مطهر رضوی، از زمان مجروح شدن در حادثه تروریستی کرمان بیهوش و در بخش مراقبتهای ویژه یکی از بیمارستانهای این شهر بستری بود که روز شنبه مرگ مغزی وی اعلام شد و با توجه به وصیت شهیده، پس از اعلام مرگ مغزی، اعضای بدن وی به چهار بیمار اهدا شد.
پ.ن: چقدر خوبه آدم هم توی دوران زندگیش به بقیه خیر برسونه، هم مرگش باعث برگشتن چندنفر به زندگی بشه...
آخه سعادت بیشتر از این...؟💔🌱
دعامون کن فاطمه خانم...
#کرمان #حجاب #لشگر_فرشتگان
http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ «آخرین مرحله کمال»
💬 مادر! اگر من سعادت شهادت را داشتم و شهيد شدم، اصلاً ناراحت نباش. ما همه امانت هستیم و همه ما از دنیا میرویم، زیرا اين دنیا آزمايشگاهی است که خداوند بندگان خود را در آن، مورد آزمایش قرار میدهد. اين ما هستيم که بايد سعي کنيم و از اين امتحان که بالاترين امتحان هاست سربلند بيرون بياييم و در قيامت پيش خدا سرافکنده نباشيم.
از خدا میخواهم صداقتي همانند شهيدان به من عطا کند و سعادت اين را بدهد که تنها و تنها در راه او قدم برداريم و براي رضای او کار کنيم. شهید کسی است که به آخرین مرحله کمال خود رسیده است و راهش را با آگاهی، ايمان و خلوص مي پيمايد و هميشه پيروز و جاويد است.
📝 وصیتنامه شهید مریم فراهانیان
زندگینامه شهید:
https://eitaa.com/istadegi/3991
📹 مجموعه تصویری #میخواهم_از_تو_بخوانم
🏡 گزیدههایی از وصیتنامههای شهدا که رهبر انقلاب آنها را بخشی از منشور معنوی انقلاب میدانند.
#لشگر_فرشتگان #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
🌙ماه خدا با فرشتگان✨
نجمه یک دفترچه داشت که داخل آن پر از درد دل با خدا بود. علاوه بر این، دفتر حساب و کتاب اعمالش نیز بود. همیشه این دفتر را در کیفش داشت. یک بار به من گفت: یک دفتر درست کن و بعضی چیزها را داخل آن بنویس، تا بعد از مدتی بفهمی اشتباهت چیست و آن را ترک کنی.
این دفترچه تا شب ۲۴ فروردین و لحظه انفجار با نجمه بود. اما بعد از انفجار، هیچ ردی از این دفترچه باقی نماند!
نوروز ۸۷ با کانون رفته بود مشهد. یکی از دوستانش میگفت: سال تحویل از نجمه پرسیدم چه آرزویی داری؟ نجمه گفت:«از خدا میخواهم شهادت را نصیب من کند.»
🥀شهید نجمه قاسمپور
#لشگر_فرشتگان #ماه_رمضان #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
یکایک سر شکست آن روز؛ اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشهی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد: «شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه!»
یکی فریاد سر میداد: «بر پیکر سری دارم
که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه!»
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه...!
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
✍🏻 محمدحسین ملکیان
#حجاب #محرم
http://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
گره خوردهام به نام تو📕
✍🏻نسیبه استکی
#نشر_عهدمانا
جزو معدود کتابهاییه که خیلی خوب و دقیق زندگی یه دختر مذهبیِ اصفهانی رو توصیف کرده؛ طوری که به عنوان یه دختر مذهبی اصفهانی، بند بند کتاب و احساسات شخصیت اصلی برام ملموس بود، خاطراتش و تجربههای زیستهش(مخصوصا اون قسمت هتل کوثر🙄).
البته داستان دوتا شخصیت داره؛ در واقع دوتا خط داستانی داره.
یکی از دخترها زمان رضاخان زندگی میکنه، توی دوران کشف حجاب.
و یکی دیگه توی زمان حال، حدود سال ۹۷.
این دوتا دختر خیلی متفاوتن؛ ولی زندگی هردوتا یه نقطه اشتراک داره: گره خوردن به نام مبارک امام حسین علیهالسلام.
خیلی داستان شیرین و قشنگیه.
با این که عاشقانه ست و درجه عاشقانه بودنش هم بالاست، از اون عاشقانههای وزین و عاقلانه ست.
از اون عاشقانههایی که خیلی واقعیاند.
از اون عاشقانههایی که حتی منم دوست داشتم!🙄
یکی از نقاط خیلی جذاب کتاب، اینه که خیلی قشنگ تفاوت هیئت انقلابی و هیئت سکولار رو مشخص میکنه، و به خیلی شبهات پاسخ میده، از جمله این باور که: امام حسینو سیاسی نکنین لطفا!
امروز که روز عفاف و حجابه و دهه محرم هم هست، یاد این کتاب افتادم و دلم براش تنگ شد.
گفتم به شما هم معرفیش کنم.
#حجاب
http://eitaa.com/istadegi