eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
537 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوب به پیکرهای کوچکِ در کفن پیچیده نگاه کنید! تا غده‌ی سرطانی‌ای به نام اسرائیل در این جهان وجود دارد، ناچاریم پیکرهای خونین و کفن‌پوش کودکان را در خاک بگذاریم؛ چه در غزه، چه در کرمان... 🥀پیکر شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد، کوچک‌ترین شهید حادثه تروریستی کرمان، در فضای جانسوز و در میان حزن و اندوه مردم عزادار به خاک سپرده شد. ریحانه مهمان حضرت رقیه(س) است، با کاپشن صورتی و گوشواره‌های قلبی‌اش...💔 http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 84 سوال دیگری می‌پرسم؛ سوال اصلی‌ام را: راهی هست که... کسی که خودکشی می‌کنه... بخشیده بشه؟ چهره کشیش حالا بیش از این که در هم برود، متعجب و پرسشگر می‌شود. لبش را می‌جود و سرش را پایین می‌اندازد. -خودکشی... گناه بزرگیه دخترم. -می‌دونم. ولی گاهی آدم مجبوره... کشیش متعجب‌تر نگاهم می‌کند؛ با دقت. انقدر با دقت چشمانم را می‌کاود که معذب می‌شوم و نگاهم را می‌دزدم. می‌گوید: چرا مجبوره؟ زانوهایم را به هم فشار می‌دهم و کف دستانم را بهم می‌کشم. می‌گویم: هیچ راهی برای بخشیده شدن نیست؟ لحن کشیش ملایم‌تر و پدرانه‌تر می‌شود. -دخترم... کمکی ازم برمیاد؟ می‌تونی روم حساب کنی... یک دستم را بالا می‌آورم و می‌گویم: نه... ممنونم. فکر نکنم کسی بتونه کمکم کنه. اون رفته... -اون جوونی که دفعه پیش همراهت بود؟ -هوم... -من فکر می‌کردم شما... -خودم هم فکر می‌کردم دوستم داره. ولی اینطور نبود. نفسش را بیرون می‌دهد و می‌گوید: خب گاهی اونطوری که دوست داری پیش نمیره. اشکالی نداره... نباید به خودکشی فکر کنی. لبخندی ساختگی می‌زنم و سرم را تکان می‌دهم. -ببخشید که وقتتون رو گرفتم. امیدوارم موفق باشید، برای من هم دعا کنید پدر. می‌خواهم بچرخم و به سمت در بروم، ولی سرم را به سمت مسیح می‌چرخانم و می‌گویم: نمی‌دونم چی منتظرمه، ولی دعا کنید بخشیده بشم. کشیش، بهت‌زده در راهروی میان نیمکت‌ها ایستاده و به من که قدم تند کرده‌ام نگاه می‌کند. وقتی به در می‌رسم، او تازه هشیار می‌شود و می‌دود. -دخترم صبر کن... لطفا به خودکشی فکر نکن، باشه؟ قبل از این که در را ببندم، باز لبخند می‌زنم؛ این‌بار از ته دل، و با یک دنیا غم. یک نفر نگران من شده... یک نفر از مردم این جزیره یخ‌زده، نگران من شده... یک غریبه که نمی‌شناسدم... چقدر بوی ایران می‌دهد این کلیسا، بوی عباس، بوی قاسم سلیمانی! قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ایده خوبیه شاید وقت نکنم اجراییش کنم، شما بنویسیدش...
گس است... تلخ است... خفه‌کننده است...
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 «بی‌نهایت» در غم شهادت یک بی‌نهایتی... ▫️همین نوروز و تابستان ۱۴۰۲ بود که دوره‌های فکرینو و طپش را هم مثل بی‌نهایت مقدماتی، گذرانده بودی. ▫️همین چندوقت پیش بود که درخواست دیدار بی‌نهایتی‌ها با رهبر انقلاب را امضا زده‌ بودی و نوشته‌ بودی: «از زمانی که شما را شناختم وعلاقه قلبی به شما در قلب و اندیشه‌ام ریشه دواند، سربازتان شدم، دانشجو شدم، معلم شدم و اکنون بخشی از جمعیت بزرگِ بی‌نهایتم و در تک‌تک این عناوین، آرزوی دیدار شما را در دل داشته‌ام...» ▫️حالا تو تا خودِ خدا قد کشیده‌ای و پیکرِ خونینت به شهرت تهران برگشته. اشک اگر امان بدهد، باید برایت بنویسیم خوش به حالت! حالا به آن عناوین، یکی اضافه شده؛ یکی قشنگ‌تر از همه. ▫️باید به خانواده بی‌نهایت خبر بدهیم که "حالا تو شهید شده‌ای". راستی! خیالت از همه‌ی ما راحت خانم معلم. دَرسَت را دُرُست دادی و رفتی... به خاطر تو، به خاطر حاج‌قاسم ، به خاطر پرچم لااله‌الاالله، ما استوارترین زخم‌خوردگان تاریخ می‌مانیم... به دیده‌ی ترِ ما، رنگ یأس و رخوت نیست! سپاه عشق، کماکان، میان میدان است... 🌱 فائزه رحیمی؛ شهیده بی‌نهایتی دهه هشتادی حادثه تروریستی کرمان🥀 ♾️ @binahayat_ir http://eitaa.com/istadegi