🔻فرازی از وصیت نامه #شهید مدافع حرم #سجاد_طاهرنیا 🌷
محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل #خواهرت هدیه ی #حضرت_رقیه (س) به من هستید.
با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای کمک خواستن #بچه های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها #جواب ندهم.
صلوات 🌷
🍃🌹🍃🌹
خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
✍به روایت سیدرضا علیزاده، ذاکر اهل بیت
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹صلوات
#عاشقانه_شهدا 💞
❣روزی که #مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش.
از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد...
❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد...
❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمیپرسی⁉️ گفت: تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️
❣وقتی به خانه میآمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد. #سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود.
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️دختران هم شهید می شوند
⚜جهیزیه
🍂قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش 💰رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای #دخترای فقیر جهیزیه می خرید ویا برای #بچه ها قلم و دفتر.
🌾حتی #جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من😉. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز #عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
🍂 ازش پرسیدم:«چرا شب عیدی #لباس_نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم😓. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!».
#شهیده_طیبه_واعظی🌷
🔸تولد👈 1339
🔸شهادت👈 فروردین ماه 1356
🔸علت شهادت👈 به دست ساواک
🔸برگرفته از👈 کفش های جامانده در ساحل
🌹🍃صلوات
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🍄به اذعان یکی از #دوستانش، «رضا در سال ۱۳۹۱ به مقّر ما آمده بود تا به #بچهها در انجام مأموریت کمک کند. یک روز صبح⛅️، قبل از سحر، من و او به اتفاق «ابوالفضل منصورکیا» برای بستن مرز، به راه افتادیم.
🍄 بعد از دو ساعت که در #موقعیت بودیم، وقت نماز #صبح شد. رضا با وجود سرمای هوای کرمانشاه، با آبی که از قبل #همراه خودش آورده بود، وضو گرفت و ما را هم برای خواندن نماز اوّل وقت فرا خواند.
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی🌷
🍃🌹صلوات
#بچه عجيب ترين موجود دنياست، مى آيد،
مادرت ميكند، عاشقت ميكند، رنجى ابدى
را در وجودت ميكارد. تا آخرين لحظه
عمر عاشق نگهت ميدارد و تمام
به گمانم مادر بودن يك نوع ديوانگیست
وقتى مادر ميشوى، رنجى ابدى بسراغت
مى آيد، رنجى نشات گرفته از عشق
مادر كه میشوى، ميخواهى جهان را براى
فرزندت آرام كنى، ميخواهى بهترين ها را
از آن او كنى
وقتى مى خزد، چهار دست و پا ميرود،
راه ميرود و مى دود، تو فقط تماشايش
ميكنى و قلبت برايش تند مى تپد
از دردش نفست ميگيرد
روحت از بيمارى اش زخم مى شود
مادر كه مى شوى ديگر هيچ چيز جهان
مثل قبل نخواهد بود. مادر كه مى شوى،
كَس ديگرى مى شوى، كسى كه وجودش
پر از عشق و جنون و ديوانگى است...
بعد از تو💕
تا همیشه
#شبها و روزها
بی مـ🌙ـاه و مهر مےگذرند
از کنار ما
💥اما پشت دریچه ها
در #عمق سینه ها
ماھ ِ قصه های #تو
#همیشه تابان است🌝
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
شادی روحشان #صلوات
🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم