eitaa logo
متی ترانا و نراک
274 دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
15.4هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺 #همیشه فڪر می ڪنم ڪه #خواب و #استراحت بی جا فقط #وقت تلف ڪردن است #دوست_دارم ... هر لحظه و زمان چیز #جدیدی یاد بگیرم و به علم و #دانشم اضافه بشه ڪارهای #پرهیچان و با #استرس را دوست دارم. #شهید_مدافع_حرم🚩 #رسول_خلیلی❤️🕊 🌹🍃🌹🍃 یادشان ذکر صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨ 🍂فقط غروب #جمعه نیست که دلگیر است 🍂دلت که گیـر کسی باشد #همیشه میگیرد 🌸🍃 #یابن_الحسن_ادرکنـــی 🌹🍃🌹🍃
🌾چند قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و با لباس دامادی در حرم امام حسین(ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند🎉 یک دفعه به ما گفتند: که شما همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند👌. 🌾خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار شد😃 و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شهید می شوید، من به او گفتم ⚡️اما به نظرم شما چون مدت کوتاهی در خوابم بودید😔 راوی:همسرشهید 🌹🍃🌹🍃
#قهوه مادرم موقع #خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر #صبح که از خواب بلند میشه باید یه لیوان شیر و قهوه #جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته. اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی که #شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمی‌خورد #همیشه برای من قهوه درست می کرد. می گفتم: واسه چی این کارو می‌کنی؟ راضی به #زحمتت نیستم. او می‌گفت: من به مادرم قول دادم که این کارها را انجام بدم . همین #عشق و #محبت هاش بود که به زندگیمون رنگ #خدایی داده بود. #شهید_مصطفی_چمران🌷 منبع: کتاب افلاکیان، جلد۴، ص۷ #کلام_بزرگان خانواده خوب یعنی زن و شوهری که باهم #مهربان باشند، با وفا و باشند، به یکدیگر #محبت و عشق بورزند، رعایت همدیگر را بکنند، مصالح همدیگر را گرامی و مهم بدارند، این در درجه ی #اول است. 🍃🌹صلوات
‌🔴دلتنگ پدر شده بود با "بغض و گریه" خوابید ‌ ‌ 🔻به روایت همسر شهید: دلتنگی خانواده شهدا هیچ‌گاه رفع نمی‌شود. چند شب گذشته فاطمه زهرا #دلتنگ پدر شده بود. شب با بغض و گریه خوابید. ‌ ‌ ‌🔻در خواب #پدرش را دیده بود که به او می‌گوید، فاطمه زهرای بابا، من #زنده هستم. تو مرا نمی‌بینی، اما من می‌بینمت. #همیشه همراهت هستم. ❣من هم سخنان پدرش را تایید کردم، اما فاطمه زهرا با #بی_قراری می‌گفت، می‌خواهم بابا من را در آغوش بگیرد. می‌خواهم دستانم را بگیرد.‌ ‌ #شهید_سعید_انصاری‌🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت ‌ 🍃🌹صلوات 😭
🔹لحظه‌اي كه #اميرحافظ به دنيا آمد و من صداي🎵 گريه‌اش را شنيدم، فقط #مصطفي را از اعماق وجودم❤️ صدا مي‌زدم 🔸و واقعا احساس مي‌كردم مصطفي مثل #هميشه دستانش در دستان من💞 است و #آرامم مي‌كند😌 نبودن مصطفي در آن شرايط، #سخت بود اما تلخ نبود❌ 🔹شايد فكركنيد اغراق مي‌كنم اما من #حضور_مصطفي را احساس مي‌كنم💖 جاي مصطفي #هيچ_وقت خالي نيست🚫 چون مصطفي (همانطور كه خودش برايم نوشته)📝 #هميشه پيش من و پسرم است. من واقعاً هنوز در كنار مصطفي دارم زندگي مي‌كنم😍 #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی #شهید_مدافع_حرم صلوات🌷🌷🌷
🔺‌آخرین عکس خانوادگی😔 #هميشه وقتي مي‌رفت مأموريت مي‌گفت از همه بيشتر دلم براي #محمدامين تنگ مي‌شود. آخر #صدای همه شما را مي‌شنوم و با شما صحبت مي‌كنم، اما محمد امين كه #نمي‌تواند صحبت كند. دلم برايش #تنگ مي‌شود. ‌ #بزرگ‌ترين سفارشش به من هميشه و هميشه اول #نماز اول وقت و دوم حفظ #حجاب به بهترين شكل و سوم تابع محض #ولايت_فقيه ماندن بود. ‌ #شهید_علیرضا_بریری🌷 #شهید_مدافع_حرم #بازگشته_از_خانطومان 🍃🌹صلوات
🔹لحظه‌اي كه #اميرحافظ به دنيا آمد و من صداي🎵 گريه‌اش را شنيدم، فقط #مصطفي را از اعماق وجودم❤️ صدا مي‌زدم 🔸و واقعا احساس مي‌كردم مصطفي مثل #هميشه دستانش در دستان من💞 است و #آرامم مي‌كند😌 نبودن مصطفي در آن شرايط، #سخت بود اما تلخ نبود❌ 🔹شايد فكركنيد اغراق مي‌كنم اما من #حضور_مصطفي را احساس مي‌كنم💖 جاي مصطفي #هيچ_وقت خالي نيست🚫 چون مصطفي (همانطور كه خودش برايم نوشته)📝 #هميشه پيش من و پسرم است. من واقعاً هنوز در كنار مصطفي دارم زندگي مي‌كنم😍 #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃صلوات
💠 علاقه به شهدا ❣مادرش می‌گفت: «وقتی هنوز ایران بود عاشق جنگ و دفاع از اسلام و انقلاب بود. همیشه از این #علاقه‌اش حرف می‌زد. ❣کمدی که در خانه داشت پر بود از عکس‌های شهدا. #همیشه از شهدا اسم می‌برد و نحوه شهادت وزندگی‌نامه‌هایشان را برایمان می‌گفت. ❣به چند شهید علاقه خاصی داشت شهید همت، ابراهیم هادی، محسن دین‌شعاری. همیشه از این‌ها حرف می‌زد و از #هر_فرصتی استفاده می‌کرد تا از آن‌ها بگوید. ❣ اغلب بسته‌های بزرگی از تصاویر شهدا دستش بود. دائما این‌ها را به خانه می‌آورد و از خانه به مسجد می‌برد. بخش زیادی از زندگی‌اش به این چیزها تعلق داشت». #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃صلوات🌷🍃
🌷 خوش اومدی، مسافر 🔸من قصه عشــ❤️ـق را تا ابد اینگونه آغاز میکنم یکی بود "هنوز" و هست 🍂ای مهرتو 🍃باغرور و افروختنی 🍂ای گنج فرونشسته 🍃دردلـ💗اندوختنی 🍂ما عشق و وفا را ز آموخته ایم 🍃ای زندگی و مرگ تو صبحتون شهدایی
🌷 💠همسران شهدا 🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرغت . صلوات 🌷🍃
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾 🌷وقتی خبر را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و را دیدم. عکس بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: می‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊 🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی داشته است. 🌷🍃صلوات
🕊✨چه باران 🌨ببارد ، نبارد چه بهار🌸 باشد ، چه نباشد 🕊✨چه به روی بیاورم ، چه نیاورم جای ت✨و خالیست ... 🌷 🍃🌹صلوات
‍ 🌾در پاییز 🍁۱۳۳۴📅 به دنیا آمد با تقدیری پر 🍂در سال ۵۵ که به رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان و شد قطره ای در دریای انقلاب سبز🍀ِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و بیشتر شد! اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود.لحظه ای آرام نبود. در تکاپو برای مفید بودن؛ 🍀 برای پریدن پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند۱همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کردسپس در جانشین فرمانده عملیات شد.دستش را در بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه🏡 محبوب را با دستِ دل❤️ انجام داد 🍁ردپای در جای جای جبهه و جنگ☄ دیده می‌شودعملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ را به چشم سرمه کرده اند.فتح‌المبین،الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند 🍂حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید والفجر۲ اما زمان بال بود وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شودپرواز🕊 کرد به سوی 🌫بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی ،برای میلادت مبارک جاودانه در تاریخ به مناسبت سالروز تولد 🌷 🍃🌹صلوات
🌿🌻 🍂همرزم نوࢪی 🍂بین بچه ها من انگشت شمار ها بودم ڪه گوشی📲 داشتم.مرحله اول و دوم گوشی نبرده بودم بخاطر عڪس خیلی بودم .ولی اینبار بچه های افغان برام رد ڪردن اوردن توی 🛫به من دادن. 🍂توی این بازی منچ داشتم و با تقلبی ڪه یاد گرفته بودم همه رو میبردم‌.خیلی ڪردم بابڪ بیاد چادر ما بازی ڪنیم.خیلی سخت قبول ڪرد.چند دست سر هم هرڪاری ڪردم بابڪ منو برد. 🍂براش جالب شد. میومد بازی ڪنیم.همیشه هم مثل قبل من میباختم و میبرد.بهش گفتم: همه به من میگن تو خر شانسی .حالا من به تو میگم تو خرشانسی... 🌷 🍃🌹صلوات
ای که می بخشی تو با انگشتری انگشت خویش دست خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین وقت بی کسی شدی پناهم...♥️ حسینی💚🤚
بعد از تو💕 تا همیشه و روزها بی مـ🌙ـاه و مهر مےگذرند از کنار ما 💥اما پشت دریچه ها در سینه ها ماھ ِ قصه های تابان است🌝 🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند 🔻به نقل از همسر شهید 🔸 خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود. 🔹وقتی برای میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من باید برم 🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘ 🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به می سپارم. 🌷 شادی روحشان ‎‎‌‌‎‎🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از او درخواست داشتیم که ما را به دیدار حضرت آقا ببرد. او می گفت: «شما دعا کنید که من شهید بشوم، شما را به دیدار حضرت آقا می برند.» همینطور هم شد ... بعد از این که شهید شد، ما را به دیدار حضرت آقا بردند. نه تنها ما را، بلکه تمام خواهر برادر هایشان را نیز به دیدار حضرت آقا بردند ... و این اولین دیدار خانوادگی ما با حضرت آقا بود. | مراسم اقامه نماز بر پیکر شهدای حادثه تروریستی سفارت ایران در دمشق با حضور رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۱/۱۶ روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃