eitaa logo
متی ترانا و نراک
274 دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
15.4هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1_34802200.mp3
4.97M
یا اباصالح💚 اگر براید ماه شب ما به سر رسد این تاب و تب ما فانی .عجل لولیک الفرج
🌷 🔹شهادت ایشان را هیچ کدام از دوستانش ندیده‌اند❌ ولی تایید کرد✅ و به بنیاد اطلاع داد. حتی کسی که از نیروی دریایی سپاه همراهش بود، آمد اینجا تعریف کرد که تا دو سه ساعت قبلش⌚️ با هم بوده‌اند ⚡️اما بعدش او را . 🔸هم رزمش تعریف می‌کند: بچه شهرری است. در خط شهید می‌شود🌷 و او را می‌بیند.  علی آقا هم آن جا مهماتش تمام می‌شود♨️. 🔹او می‌گوید: "ما هر وقت، کم می‌آوردیم، را می‌چسباندیم به پیشانی آقا، شارژ می‌شدیم👌. آنجا به معروف بود چون اسم فرزندش امیر است. 🔸خیلی سر نترسی داشت. هرچه گفتم ابو امیر جلو نرو❌ ما الان نداریم ولی علی آقا گفت با همین 5 تا نارنجک💥 از پس این‌ها بر می‌آیم👊." 🌹🍃🌹🍃صلوات
1_34802200.mp3
4.97M
یا اباصالح💚 اگر براید ماه شب ما به سر رسد این تاب و تب ما فانی .عجل لولیک الفرج
🕊 دشمنان به جای ماشین «علی امرایی» را زدند: 🔹 وصیت کرده بود که پیکرش⚰ در سوریه به خاک سپرده شود، اما برای برخی این سؤال پیش آمد که چه اتفاقی افتاد که برگشت⁉️ آن روز دشمن برای حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. قرار بود که حاج قاسم ابتدا از آن معبر عبور کند ولی ... 🔸به فاصله یک ساعت و شهید غفاری و حمیدی که در خودرو🚘 پر از مهمات و سلاح‌های انفجاری💥 سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور می‌کنند و مورد هدف قرار می‌گیرند. 🔹پیکر ارباً اربای علی را از روی انگشتر💍 شناسایی کرد: بعد از یک ساعت که خود سردار با همراهانش به محل شهادت🌷 بچه‌ها می‌رسد، خیلی متأثر می‌شود و به گفته هم‌رزمان شهید خیلی گریه می‌کند😭 🔸حاج قاسم دست علی آقا را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد. به همین دلیل بخش زیادی از بدن علی همانند وصیتش همانجا در خاک باقی ماند. بعداٌ دوسه بار به خواب خانواده آمد و گفت: «قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت.»😔 🌷 🌹🍃🌹🍃صلوات
❣سلام پدر مهربان ما صبحت بخير 💥در غربت عشق، 💓آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان 💫خشنودی قلب❣ چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان…😍 🌸🍃
: 🌷این انگیزه ( نابودی داعش و امنیت مرزهای اسلام) به قدری در مرتضی قوی بود که حتی وقتی شنید که پدر شده باز هم لحظه‌ای در حضورش در و منطقه عملیاتی شک نکرد. 🌷این بار آخری که اعزام می‌شد همسرش بود. وقت اعزامِ مرتضی هنوز جنسیت بچه مشخص نشده بود، بعد گفتند که بچه دختر است اما مرتضی در سوریه که بود یک بار که رفته بود حرم حضرت (س) برای زیارت، را باز کرده بود و به ما گفت : 🌷من آیه‌ای را دیدم که اول و آخر آیه اسم بود و بقیه کلمه ها مقابلم محو می‌شدند. همانجا به او الهام شد😇 که خداوند یک به او داده و اسمش هم علی است. در سونوگرافی مجدد دکتر گفت که بچه پسر است😍 🔻همسرشهید : علی من بایدلباس جهاد بپوشه، اسلحه به دست بگیره؛ رجز درکوچه های مدینه سر بده✊ کوچولو تنها فرزند شهید مرتضی حسین پور چهارماه بعد از پدر به دنیا آمد. 🌷 🍃🌹صلوات
‍ ♡به نام خالق رئوف♡ 🌾باز هم ، قصه ی عاشق 💖و است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر. اینجا، از بیقراری ، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب ، روی کاغذ خوش رقصی می کند. 🌳قصهٔ روحی آسمانی🌫 را روایت می‌کند که جسمش در زمین سکنی گزیده.او زمین را بهر عاشق🌸 شدن برگزیده نه برای گذراندن روزمره، چون ما!این دیار را برگزید، چون می‌دانست دلیر مردانی از جنس را در خود پرورش میدهد... ‌. 🥀مسیرش را از همان ابتدا کرد. مبدأ بود و مقصد، !عشق را در (ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به شتافت. 🌴از ایوان طلای زینبی شد و پرواز کرد تا ... . شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه ، مجنون وار عاشق شده بود. 🥀به دنیا آمد تا پا در رکاب بگذارد و در راه او هم بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن... چه مبارکی ، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد. ... ! ✍نویسنده : به مناسبت سالروز تولد 🌷 صلوات🌷🍃
‍ چند ساعتی از افطار گذشته و آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند. جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود است غربت میراث . دیروز میان امروز میان خانه فردا میان و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های است نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد! چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن" و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه... سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام می‌کند دستان برادر را می‌گیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود کمی آنطرف تر مردانه بغضش را فرو می‌دهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟ چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن" حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟" و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است در آستانه حجره، مادر را می‌بیند.با همان ، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، و پدرش با لبخند نگاهش می‌کنند. زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر رخت عزا بر تن می‌کند پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند وماتم را به آغوش می‌کشد زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند. اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!! سخت است برادری،برادرش را خاک کند. به مناسبت سالروز شهادت (ع) عجل لولیک الفرج
🌴هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍁بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود. نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع) 🍂برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع)و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به مسجد و هیئت و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار عشق♥️ می‌شد. 🥀از (س)خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله)نشود که نشد. بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن پیکر همرزمش،خود نیز شهد شیرین را نوشید 🍃تیری که سرِ میثم را به پای نگار‌َش انداخت. روزی که در پیکرش⚰ را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت 🍁میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند 🌴حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود ✍نویسنده: 🍃به مناسبت شهادت 🌹🍃صلوات
🎈حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان . راوی شهدای گمنام🌷نه! اتفاقا داستان با نام و نشان را روایت میکند 🎊می‌دانی گاهی میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و خدمت میکنید 🎏میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد📆سی سال پیش اواسط پاییز🍂 را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود می‌آید مادرش نام را در گوشش میخواند و قصه های میشود لالایی شبانه او😌 🎉جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از ، خیمه های غارت شده و معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: "پایان ماموریت بسیجی است"✌️ 🎊چند سال بعد خبر آوردند که را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به به سکوت و 😓 🎀بارها از رسم و و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس فعل و فاعل هردو گمنامند 🎈وحالا سی سال گذشت و امروز تولد توست، هرچه کنم حق مطلب را نمیتوانم ادا کنم ولی ... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃صلوات
‍ « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» "هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند." 🍃اعتقاد عجیبی به این داشت و مانند نیروی مغناطیسی عظیمی او را به وادی عاشقی کشاند. 🍃معتقد بود بین و شهادت فرسخ ها فاصله‌است. شوق کاری کرد که از تعلقات دنیوی دل بکند. دو بال از قرض بگیرد و خود را به آسمان برساند. 🍃بعضی آدم ها اهل زمین نیستند بلکه در آسمان، سبک بال و عاشق به سوی ابدیت میکنند. علیرضا هم حس کرده بود دیگر زمین جایی برای ماندن نیست، باید هرطور شده برود. 🍃همسرش با صبری که از طلب کرده بود برای شهادت آماده بود. اما دختران بابایی اند و دل کندن برایشان سخت بود. مخصوصا برای زهرای بابا که علاقه خاصی به پدر داشت. او را با توکل به خدا برای حفاظت از فرستاد. 🍃ایام شعبانیه همه سرمست از عِطر ولادت پسران بودند. اهل محل با شور و شوقی وصف ناشدنی خود را برای ولادت علمدار کربلا آماده کرده بودند. 🍃همان شب بود که علمدار، سربازِ حریمِ عشق را خرید و عیدی خود را با دستی مجروح شده و چشمانی که برای دفاع از حرم فدا شده بود گرفت. حالا در و دیوار این کوچه پر شده از بنر های تسلیت و تبریک شهادت . 🍃بسیجیِ همیشه در خط، از دوران هشت سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت، بدون وقفه و با عشق جنگید و جهاد کرد. جهاد در راه خدا را توفیقی عظیم می‌دانست که از طرف خداوند شامل حالش شده بود. 🍃او رفت و هنوز یاد و خاطره اش بین مردم به یادگار مانده است. می گویند مردم دار و همسایه خوبی بود. به رسید. 🍃آرزوی دیرینه همه مردان خدا، شهادت است که سعادت میخواهد و او نیز مثل همه مردان آسمانی این نصیبش شد. ای کاش ما هم سعادتمند شویم... 🍃اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك.... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. فلوجه عراق 📅تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : اراک یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🍃حماسه ها را ورق میزنم، سربرگ هرکدام نام یک حماسه‌ساز را نوشته و من به دنبال او میگردم. اویی که تا چندی پیش حتی نامش هم به گوشم نخورده بود. ولی حالا منشأ من شده و امروز قلمم برای او مینویسد. 🍃گلبانگ در کوچه های شهر می‌پیچد، هوا گرگ و میش و آفتاب هنوز نزده است. اهالی خانه پشت در ایستاده‌اند، انتظار در سلول تک تکشان خانه کرده و هر لحظه منتظر شنیدن خبری هستند... 🍃بعد از دقایقی همزمان با آخرین «لاإله إ‌لا إلله» که به گوش شهر می‌رسد به سر می‌آید و صدای گریه «علی» در خانه میپیچد. متولد میشود😍 🍃اویی که از ابتدا به چشم پدر با هر چهار فرزند فرق داشت. و مادر در تمام این نوزده سال هر روز با خودش مرور کرده بود که علی نمی‌میرد بلکه میشود! 🍃شیرینی یاد آن روز به جان مادر می‌نشیند و هربار مشتاقانه این فیلم نوزده قسمته را از ابتدا روایت میکند. به دقایق پایانی که می‌رسد همراه آخرین نفس های فرزندش میگیرد و آرزوهایش پیش چشمانش می‌میرند و حسرت هایی باقی می‌ماند از پیکر غرق به خون علی...😔 🍃و باز هم روضه ها به کمک مادر دلشکسته می‌آیند : به حجله میروم شادان ولی زخمی به تن دارم، به جای رخت دامادی لباس به تن دارم😓 ♡سالگرد پروانه مهران♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ بهمن ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : مهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃صلوات
: 🌷این انگیزه ( نابودی داعش و امنیت مرزهای اسلام) به قدری در مرتضی قوی بود که حتی وقتی شنید که پدر شده باز هم لحظه‌ای در حضورش در و منطقه عملیاتی شک نکرد. 🌷این بار آخری که اعزام می‌شد همسرش بود. وقت اعزامِ مرتضی هنوز جنسیت بچه مشخص نشده بود، بعد گفتند که بچه دختر است اما مرتضی در سوریه که بود یک بار که رفته بود حرم حضرت (س) برای زیارت، را باز کرده بود و به ما گفت : 🌷من آیه‌ای را دیدم که اول و آخر آیه اسم بود و بقیه کلمه ها مقابلم محو می‌شدند. همانجا به او الهام شد. که خداوند یک به او داده و اسمش هم علی است. در سونوگرافی مجدد دکتر گفت که بچه پسر است❣ 🔻همسرشهید : علی من بایدلباس جهاد بپوشه، اسلحه به دست بگیره؛ رجز درکوچه های مدینه سر بده✊ کوچولو تنها فرزند شهید مرتضی حسین پور چهارماه بعد از پدر به دنیا آمد. 🌷 # یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🌹اولين روزے ڪه امام حسين (ع) ڱرفٺند؛ همہ‌ے اهل بيٺ در ڪنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اڪرم (ص) رو بہ امام حسين فرمودند: حسين جان عزيزم روزه اٺ را باز ڪن. .. امام حسين فرمودند: جايزه ‌ے من چہ خواهدبود؟! پيامبر فرمودند: نصف را به ڪسانے ڪه ٺو را دارند مےبخشم. حضرٺ (ع) فرمودند: پسرم جان بفرما... باز امام فرمودند: جايزه من چہ خواهدبود؟ فرمودند: نصف عبادٺ هايم براے ڪسانےسٺ ڪه عاشق ٺو هستند. حضرٺ (س) فرمودند: عزيز دلم افطار ڪن....امام پرسيدند: جايزه شمابہ من چيسٺ؟ حضرٺ فرمودند: نصف عبادٺ هايم را بہ ڪسانے ڪه بر ٺو ڱريه مےڪنند مے بخشم. امام حسن(ع) فرمودند: برادر جان روزه اٺ را بازڪن و امام همان سوال را پرسيدند. حضرٺ پاسخ دادند: من تا همہ‌ے ڱنهڪاران را بر ٺو نبخشم به بهشٺ نخواهم رفٺ. و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مے فرمايد: من از شماها مهربانٺر هسٺم و آنقدر آن ڪسانے ڪه عاشق ٺو هسٺند را به بهشٺ ميبرم ٺا ٺو راضے شوے یا حسین...... جان عالم به فدایت حسین جان😭 ‌‌‎‌
"قرآن" را بگشایید و روبروی صورت بگیرید و ..؛ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَل 💫... شب است؛ فرق ؛ ترین جلوه‌ی الله، و قَدَرترین "قرآن ناطق"، گشوده می‌شود! و این سوءتعبیری است، محصولِ جهل بشر؛ که زمین را به ۱۴ قرن ظلمت، محکوم کرده است! تاریخ، قربانیِ "جهل مرکّب" انسان است! چشمها را باید شست.. آخرین "قرآن ناطق"، همین حوالی است!
روز نیمه شعبان🎊 بود همه بچه ها تو جمع بودن، هرکی یه جای کارو دست گرفته بودو انجام میداد یکی جارو میزد. یکی حوض مسجد🕌و میشست یکی ریسه🎏 وصل میکرد اعلانات جلو در مسجد خیلی کثیف شده بود دنبال این بودم که چه کار مهمی رو زمین مونده که انجام بدم. رفتم سمت در مسجد دیدم با یه خضوع خاصی داره جلو در مسجد تابلو اعلانات رو تمییز میکنه. جالب بود برام که چرا بین این همه کار باید دور از چشم همه مشغول تمییز کردن✨ تابلو اعلانات باشه... گذشت... موقعی مفهوم کارشو فهمیدم که بی خبر از همه رفت تا از بی بی زینب دفاع کنه... شهدا🌷 مزد و بندگی بی تکبرشون رو گرفتن. 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃به پرچم مزین شده با نامِ (س) خیره شده ام، روضه ها جلوی چشمانم جان میگیرد و دلم پر میکشد به روزی که (ع) صدا زد: "برادر، برادرت را دریاب" چشمانم بارید برای کمر خمیده حسین(ع) اما جگرم سوخت برای زینب(س)، برای خیمه ای که دیگر نداشت و خدا میدانست بی عباس چه خواهند کرد. 🍃قرن ها گذشت و نه از یادها رفت و نه از دلها، عشق غریب کربلا شعله میکشید و پرتوی جاودانگی اش فروزان‌تر میشد. این بار هم یزیدیانی از جنس همان روزهای کربلا، زینبیه را هدف گرفتند و خیالِ ، لشکرشان را به هلهله انداخته بود اما زهی خیال باطل! که هرکدامشان در خلوت های خویش به عباس(ع) اقتدا کرده بودند حال زمان برایشان مقدر شده بود و چه فرصتی از این دلچسب‌تر؟! 🍃سربازانی که به ها ختم نشدند بلکه لشکری ساخته شد با نام و شیرمردانی چون را پیشکش حضرت زینب(س) کرد. ذوالفقار همچون نامش، شمشیر بُرَّنده ای شد و پس از بریدن طناب های ، پله های عاقبت بخیری را یک به یک طی کرد. حرف‌ها را به جان خرید و به پای دفاع از حرم فدا کرد. جوانِ رشید فاطمیون سربلند شد و نهایتِ بندگی‌اش ختم به بهترین مرگ ها شد! 🍃ذوالفقار ایستاد پای امام زمانش و چنان مردانه مدافعِ دختر مولایمان شد که حال در صحرای محشر روسفید است و باعث افتخار... ♡ذوالفقارِ حرم، گوارای وجود آسمانی ات♡ 😭🌷🍃 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۲ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت: سوریه 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🏴 دنیایمان یخ زده است خورشـــــیدِ جان کجایی؟... کوچه هایِ فاطمیه... بویِ غم گرفته... این روزها داغدارِ غمِ کوچه هاست... و چقدر خوب مادری می کند برایِ ... وااااای از دلِ واستخوانی که در گلویش شکسته... کاش این فاطمیه بیایی... تا دیگر غمِ و غربتِ و داغِ دلِ علی تازه نشود... وغربت یعنی فاطمیه بدونِ تو!... مهربانم... کوچه هایِ فاطمیه صدایِ قدمهایِ تو را کم دارد... کاش طنینِ صدایِ دنیایِ بخواب رفته را بیدار کند... او ایستاد پای خویش... ‌‌فقط خدا می‌داند این روزهای بی فاطمه چه بر قلب مهربان مولایمان می‌گذرد 🏴 دلتنگی
‍ 💟میروم تا مادر بگیرم 💢این جمله را به همراه عکسی از خودش📸 زمانیکه در پرواز ایران به بود در فضای مجازی منتشر کرد. این جمله عجیب بوی میداد. از آن خداحافظی های بی برگشت🚷 💢طوری که خودش گفته بود اینبار آب نریزید❌ و دیگران را خبر نکنید. ساعاتی قبل از ، زمانی که همرزمش از او پرسید کجا میروی؟ چنین پاسخ داد: 👈پیش به سوی بغل مادر💞 حضرت زهرای مرضیه (س) 💢باشد که ماهم به دچار شویم که چه حالیست این عاشقانه ♥️ ! ⇜اکنون که در آغوش مادری بگو از چه خبر؟ از پهلوی شکسته اش😭 از جگر گوشه هایش⁉️ راستی از (ع) خبر داری؟ یا که باید سراغش را از نخلستان🌴 و چاه گرفت؟ این بر تو چه میگذرد؟ کمی برایمان بگو...😭😭 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
-حضرت باقر علیه السلام  فرمود: علیه السلام پنج سال حكومت كرد و هيچ خشت پخته و خشت خامى بر هم ننهاد، و هيچ ملكى را مخصوصِ خود نفرمود، و هيچ سرخ و سپيدى به ميراث باقى نگذاشت. به مردم نان گندم و گوشت مى‏ خورانيد، ولى چون به خانه خود برمى ‏گشت نان جو و سركه و روغن زيتون مى خورد. 📘الكافي، ج ‏۶، ص ۳۲۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هذه الأرض ما يستحق الحياة... اگر از تو درباره غزه پرسیدند… بگو به آن‌ها در آنجا شهیدی است که شهیدی آن را حمل می‌کند و شهیدی از وی عکس می‌گیر‌د و شهیدی او را بدرقه می‌کند و شهیدی بر وی نماز می‌خواند صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
ZohrFatemieh2-1398[05].mp3
5.81M
| علی یا ولی الله 💚 ❣️از کودکی بوده، اسم تو رولب‌هام یا علی می‌گفتم، پا می‌شدم از جام...
هفدهم شد ، قلب من حتی تکانی هم نخورد ‌چشم دارم  بر شب قَدْرَت جان رحمتی جانم😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب بهترین یار و یاورش را از دست داد💔🕊😭😭 وای از میخ در ... وای بر آن چهل تن ... وای از ماجرای کوچه ...