eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
316 دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
22.2هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جهان حجاب دارد: کره زمین هم دارای پوشش است. میوه های تر وتازه دارای پوشش هستند. شمشیر هم در غلافش حفظ می‌شود. هم بدون پوشش جوهرش خشک می شود و فایده اش از بین میرود. سیب هم اگر پوسته‌اش گرفته شود و رها شود فاسد می شود جای دارند مردانی که ماشین خود را از ترس اینکه شخصی روی آن خط و خش بیندازد با چادر میپوشند؛ اما دختر ، و یا خواهر خود را بدون پوشش رها می کنند!! بانو ، خواهر خوبم ، این چادر تا برسد به دست شما هم از کوچه های مدینه گذشته ، هم از کربلا ، هم از بازار شام و در همین اواخر هم چه ها که ریخته نشد برای این که چادرت خاکی نشود. چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت روضه بخواند. همه را از نزدیک دیده است.. 🎀🌟🎀🌟🎀🌟
📚 ♻️آقا ابوالفضل بی تاب شده بود. گاهی صدای دعاهایش🤲 را می شنیدم. پر از شوق رفتن بود. دلش 💕نمی خواست بماند میل رفتن داشت.راهش را از اول کرده بود و قرار بود من همراهی اش کنم تا به مقصد برسد. 🌀ولی مگر می شد این دل عاشق🌷 را آرام کرد. این طلبیدن هایش ، تمام کردن کارهای نیمه تمامش، خبر از می داد. هیچ مرهمی مگر عشق به اهل بیت (ع) مرهم دل عاشقم ❣نبود..‌. 🔅برگرفته از کتاب📚 🔅زندگینامه شهیدمدافع حرم به روایت محترم 🌷 🍃🌹صلوات
💞 🔰شهید حسن غفاری در متولد شد. زمستان سال ۸۵ کرد و حاصل این مهلا خانم و علی آقا است. شهید می گوید: در روز هر کسی چیزی می‌گفت؛ یکی می‌گفت دویست سکه، و دیگری می‌گفت کم است. بزرگ مجلس گفت‌: 🔰 مهریه را کی و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنی‌های مهریه من همه حواسم به بود،هر بار که صدای حضار مجلس بلند می‌شد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگین‌تر می‌شد، و هر لحظه بیشتر می شد 🔰تا اینکه سرآمد و به پدرم گفت‌: حاج آقا اجازه می‌دهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم، وقتی به اتاق رفتیم گفت‌: کالا که نمی‌خواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی بدهم یک می‌دهم، اگر شما هم باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم. 🔰نظرت با هفت عشق:💗 قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست⁉️ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی. از این حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم. یک سال آخر همیشه از شهادت و رفتن صحبت می‌کرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با و دوستان شهیدش زندگی می‌کرد. هر وقت تنها می‌شدیم، 🔰می گفت: جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من شهادت هستم...دو روز مانده بود به رمضان روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی. با هم کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه🏚 و گفت: 🔰فاطمه خانم بیا این هم من برای شما و . رفتم قرآن📖 را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم‌: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم نکند حاجت دل💘 من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست. 🔰همیشه می‌گفت دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شوم و اگر فرصتی باشد با خون💔 خودم بنویسم ‌قائدنا خامنه‌ای‌ و می‌گفت: دوست دارم من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من# شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. همان شد که می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره☄ شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند. 🌷 🌷 🍃🌹صلوات
♦️امام خامنه ای 🌟اگر زنان در اجتماعی یك ★ملتی حضور نداشته باشند، 🌟آن حركت به نخواهد رسید، ★موفق نخواهد شد.❌ 🥀وداع و فرزند۲۰روزه مدافع حرم 🌷 😭🌷🍃
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب 📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🌷🍃
چه زیباست روز خود را با یاد یڪ شهید آغاز ڪنیم بہ یادشان باشیم و بہ یقین بہ یادمان خواهند بود. پرچمت بر بام دلم افراشتہ باد اے شهید✋ 🌺سلام صبحتون شهدایی🌺 ‍ ‍ 🌹نقل از شهید حاجی زاده🌹 آقا رضا واقعا عاشق کار و بسیار نسبت به آن تعهد داشته و همیشه شکرگزار خداوند متعال بودند که چنین نعمتی را نصیبشان کرده و آنقدر به این لباس مقدس وکارشان علاقه داشتند که در پی شغل دومی بودند و همیشه خطاب به خانواده می گفتند باید شغلی دست و پا کنم و درامد از شغل دوم داشته باشم چرا که به سپاهی بودن نباید بعنوان شغل نگاه کرد.. و ایشان در واقع خدمت به سپاه پاسداران را وظیفه خود می دانستند. یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
‍ 🍃متفکر به مانیتور خیره شده‌ام. این دهمین باری بود که بیوگرافی این را میخواندم. از زمانی که نام وبلاگش را شنیدم حس کنجکاوی امانم نمیداد که بفهمم وبلاگ "نوشته های یک طلبه" از کیست! طلبه جوانی که از اواسط وارد شده بود و به خوشرویی و روحیه‌ی شهدایی‌اش یافته بود. 🍃برای منی که نه او را دیده بودم و نه پای هایش نشسته بودم درک این موضوع سخت بود که منبر هایش مشتاقان زیادی داشته و در کل شنونده مجذوب سخنانش می‌شده! یک طلبه جوان زیر چهل سال آنقدر محبوب؟! عجیب بود اما حقیقت داشت! زمانی به این مهم پی بردم که پای صحبت همان مشتاقان منبرش نشستم. پیر و این طلبه را به همان روی خوش و منبرهای پرطرفدارش میشناختند. 🍃 اما ماجرا از اینجا به بعد جالب میشد‌. از جایی که همسرش حیات این طلبه را مختصر و مفید بیان کرد. از نامش گفت: محمد حسن دهقانی! از تحصیلاتش گفت همان طلبگی، و البته عالمی که محمدحسن را برای لحظه کوتاهی از دنیای خویش غافل می‌کرد و سرش را به تبلیغ و درس و منبر گرم... از دختر مو‌سی‌ابن‌جعفر گفت که بالی شد برای به سمت حرم دختر ! و آغاز قصه که همینجا بود! ریف دمشق... اینجا قصه آغاز شد و بعد مدت کوتاه و پرباری هم پایان یافت. 🍃از اینجا به بعد را پای صحبت محمد حسن نمیشینم، خودم از لحظه شهادتش میخوانم! از دومین اعزامی که میدانست سرپا برنخواهد گشت، از دلتنگی محدثه و مطهره وَ در آخر شب اربعینی که شام شهادت محمدحسن شد! آری! پاداش به پایان رساندن رسالتی اینچین مهم جز این اگر بود جای تعجب داشت. ✨سالگرد شهادتت مبارک 💚 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱٣۵٧ 📅تاریخ شهادت : ٨ آبان ۱٣٩٧ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : قم یاد شهدا و اموات وامام ره صلوات 🌷🍃
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃شهید ،کسی که در آزمون نفر اول شد اما به و مردمش او را مجاب کرد که بماند. در هم کارش درمان محرومان بود و مرهم بود بر روی زخم‌های مردمانش.در دوره دانشجویی‌اش دانشکده را تأسیس کرد و در فعالیت‌های و حضور فعال و کارآمد داشت. 🍃او تنها یک نبود. این را از وصیت‌نامه‌ای که نوشته می‌توان فهمید از دغدغه‌ای که برای تربیت فرزندش بعد خود داشت تا زمانی‌که دستگیر شد و به‌خاطر اینکه او فردی در صحنه و پرتلاش بود نتوانست بیش‌تر از شش ماه او را در زندان نگه دارد و بعد از مدتی او را به جوخه سپردند و او به رسید. او هم که همراه با او به زندان افتاده بود به مدت یک‌سال در زندان ماند... 🍃پس از شهادتش هیچ نام و نشانی از مزارش وجود نداشت تا که ساختمان‌های به دست مردم افتاد، در آنجا اسنادی پیدا کردند که مشخص می‌کرد مرتضی بعد از شلیک چند تیر به دریاچه نمک در قم انداخته شده بود و هیچ خبری از پیکر نبود و امروز به پاس خدمات و و ازخودگذشتگی‌های او برای و ملتش نام و یادش همیشه در دلهامان زنده و در یادهایمان باقی خواهد ماند. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۳ 📅تاریخ شهادت : ۴ بهمن ۱۳۵۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : نامشخص 🕊محل شهادت :تهران 🌹🍃🌹🍃صلوات یازهرا س 🖤
شهید ••🍁وقتی می‌خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمی‌گردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. گفت:"بیا بشین باهم حرف بزنیم." دلم لرزید و گفتم:"می‌خواهی مأموریت بروی؟و حتماً می‌خواهی سوریه بروی؟" خندید و گفت:"آفرین عزیزم." گفتم:"من هم که نمی‌توانم و نمی‌خواهم مانع رفتنت شوم." که در جواب گفت:"به تو افتخار می‌کنم." شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ‌رییسی: شهادت ایشان یک رفراندوم برگزار کرد و مردم با اشک و آه رای دادند 🔹️نظام با این شهادت چندین پله جلو رفت از این بابت از خدا را شکرگزارم.
● در وصيتنامه‌اش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد. ● ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه مي‌گفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، مي‌دهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. ● می‌گفت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت: دوست‌تان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. نقل از محترمه شهید ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃