اینکه برای #زحماتی ک همسرتون💞 میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...
💥اما تشکر فقط #زبانی نباشه❌
گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا #رستوران دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل💐 وحتی یک شاخه گل🌹 بخرید.
#خاطره📝
🔰حمید شبهای جمعه #هیئت میرفت چندین بار به من میگفت؛ ولی چون #خجالت میکشیدم☺️ نمیرفتم این بار حرفش را #رد نکردم.
🔰فردای آن روز بعد از کلاس #حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با #دسته_گل💐 قشنگ
🔰پرسیدم، به چه مناسبت گرفتی⁉️ گفت این #گلها قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای #تشکر برات گرفتم.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃صلوات
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون💞 میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...
💥اما تشکر فقط #زبانی نباشه❌
گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا #رستوران دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل💐 وحتی یک شاخه گل🌹 بخرید.
#خاطره📝
🔰حمید شبهای جمعه #هیئت میرفت چندین بار به من میگفت؛ ولی چون #خجالت میکشیدم☺️ نمیرفتم این بار حرفش را #رد نکردم.
🔰فردای آن روز بعد از کلاس #حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با #دسته_گل💐 قشنگ
🔰پرسیدم، به چه مناسبت گرفتی⁉️ گفت این #گلها قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای #تشکر برات گرفتم.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃صلوات
#دلتنگی 💔
#یا_ارباب_دلم
در روضه گریستن نعمت بود...
کوبیدن بر سینه ته لذت بود...
حالا که قرنطینه شدم میفهمم...
سرمایه ی زندگی من #هیئت بود
#شبتون_حسینی
🔸اون ک چشیده طعم این عشقو♥️
🔹غیر #تو هیچکس و نمیشناسه
🔸هک میشه روی سنگ قبرم
🔹این سینه زن #رایه العباسه
🔰 #ریشهای خیلی بلند، قیافه تکیده، پیشانی بلند، همه و همه قطعا تو را یاد یک #پاسدار نمیاندازد⁉️
🔹نامش #امیر بود. از وقتی کنجکاو ماجرایش شدم که تصویر مزارش را دیدم و یک بیت معروف نوحههای حاج محمود که مو بر تن آدم راست میکنه، فضولی ام گل کرد☺️ که ربط این #شهید به رایه العباس چیه؟
🔸مثل همیشه راهکار علامه #گوگل سرچ که کردم علامت سوالهایم❓ بیشتر شد. دیدم اُوهَع، همه ماها #چریکی و بسیجی که توی ذهنمون داریم خود همین آقاست، یاد حرف #شهید_محسن_حججی افتادم وقتی مستند ملازمان حرم را دیدم که با مادرش صحبت کرده بود. حججی گفت: قبلنا #شهادت یه جاده بود که میشد ازش گذشت 💥اما حالا شده یه #معبری تنگ که حتی مختصات روی نقشهاش هم نیست❌
🔹 #امیر سیاوشی ته آرزوی مبارزاتی ما هیئتی هاست؛ بی خیال دنیا و پر خیال و دغدغه #هیئت امام حسین🚩همهی ما #اربعین دست و پا میزنیم برا پابوس آقامون. اما #امیر، سال آخر به رفیقاش گفت که شماها برید من دیرتر میام. نیومد....🚷
🔸رفت #شام، پیش کسی که همه ما 80 کیلومتر🗺 به یاد اون قدم ور میداریم و آخر قبولی #زیارت بدست اونه. رفت پیش عمه #سادات که بقول حاج محمود هیئتشون بی قرار بود و غصه و غمهاش😢 بیشمار
🔹ما اول مسیر و اون آخر مسیر، بی صدا و بیریا رسید به اون #معبر لعنتی؛ که من یکی خیلی وقته مختصات مکان الآنم را هم گم کردم😔 چه برسه به معبر #شهادت.
🔸سیاوش وسط آتش🔥 اینبار #زنده بیرون نیومد؛ بلکه رها بیرون اومد بدون دسیسه تعصب. امیر جان ما ماندهایم راه #انقلاب که سرخ است از لخته خون شهیدان🌷 ما ماندهایم و #سم پاشی ناامیدی لیبرالهای سگ سفت غرب زده،
ما ماندهایم و نادانی اهل منزل که ناامیدند،
🔹ما ماندهایم باسنگینی #سینه های پر از سرب و خردل، پاهای کِرِخت و بدون احساس😔 ما و آنهایی که #ترکش ها در بدن های لاغرشان قایم باشک بازی میکنند و.... اما ته همه ما #ماندهایم و حسرت و آه #یتیمان😞 و پوزخند مدیران
#شهید #امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
#شهدا_گاهی_نگاهی
صلوات 🍃🌷🍃
🔰پنج پسر داشتم، اما #عبدالله چیز دیگری بود.
♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. #نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس #پسرهات رو بدی⁉️
✳️گفتم: مادر نرو🚷 سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو #هیئت و مسجد🕌
♦️در روضه ضجه می زدی😭 و می گفتی: کاش #کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که #خانم_زینب من و بچه هام فدات بشیم.
✳️بفرما الان #وقت_عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون💓 مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا #راضی ام کرد.
✍🏻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالله_باقری
🌹🍃🌹🍃صلوات
شهید #تاسوعا🏴
#سید_میلاد_مصطفوی 🕊
🌸او بسیار اهل #ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزشهای رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.💪اهل #مسجد🕌 بود و به #نمازش خیلی اهمیت میداد.
همیشه #خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میکرد
🌸هیچ وقت در هیچ #شرایطی برنامه #هیئت 🚩را ترک نمیکرد. ☝️
سید میلاد شخصیت #دستگیری داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک میخواست چیزی کم نمیگذاشت. و تا #مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.
💠 #امام_صادق_علیه_السلام:
فضیلت پاداش بر طرف كردن #نیـــــاز_مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, #بـــــیشتر است. 🍁
🌸#شهیدی_که_دست_پا_و_سرش
#را_جداکردند...😭😭
#شهادت_تاسوعای_۹۴
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷
🍃🌹صلوات 🖤
🖤آقا عبدالله پنج شنبه، شب🌙 #تاسوعا حدود ساعت چهار #بعدازظهر به شهادت🕊🌷 رسیده بود.
🖤شب 🌟تاسوعا در #هیئت 🚩خودشان اعلام کرده بودند که چند نفر #شهید شدهاند و مادر و پدر همسرم که در آن هیئت #حضور داشتند، متوجه نشده، چون اسم نیاورده بودند.
🖤منتها من #هیئت دیگری بودم. برادر همسرم،آقا مصطفی از طریق تماس تلفنی یکی از دوستان صمیمیاش از جریان #شهادت با خبرشده بود.
#شهید_تاسوعا
#شهید_عبدالله_باقری
صلوات 🖤🌷🍃
🔰مجلس حسین، پناهی است برای دل های بریده و چشم های خسته از #گناه😔 برای آنان که میخواهند #بغض های پیچک شده در گلو را ببارند. برای نوکرهایی که دلشان به عشق ارباب♥️ می تپد،بی قرارِ قرار #روضه اند و نام #حسین تسکین قلبشان
🔰برای آنان که راه را اشتباه رفته و امضایشان، پای اعمالی است📝 که از انجامش نادماند. توبه کرده و اشک می ریزند و لقب #حر می گیرند به رسم #حرّ_کربلا😓
🔰حر، همان دشمنی که دقایق آخر پشیمان شد از مخالفت با #امام_زمان و بستن آب بر روی اهل خیام. شرمگین، با کفش های آویزان بر گردن و خجالت چین شده بر پیشانی ، سوی حسین آمد. #توبه کرد و دقایق آخر، سر بر زانوی امامش شهد #شهادت نوشید
🔰حرِ کربلا راهنما شد برای بازگشت از تاریکی بسوی نور💫برای آنان که در خواب #غفلت بودند اما امید بیداری داشتند. بعد از او حرهای زیادی متولد شدند مثل طیب حاج رضایی، راه را اشتباه رفته بود. عکس رضاشاه بر بدنش حک بود اما همچنان کبوتر دلش در #هیئت حسین بال و پر می زد🕊
🔰وقتی حرف از بی حجابی و #چادر از سر کشیدن شد، دلش رفت سوی عاشورا و خیمه ها، معجرهایی که از سر کشیده شد و موهایی که سوخت.نبض #غیرتش اجازه نداد سکوت کند و همان جا بود که برگشت😔 بهای برگشتنش، #زندان بود و شکنجه. در آخر هم تیرباران💥 اما پای اعتقادش ماند و شد #حرِّ_انقلاب
🔰می گویند ذکر لبش #خدایا پاکم کن و خاکم کن بوده است. به گمانم دعای حرِّهای زمان مستجاب می شود.طیب، #طیب و طاهر خاک شد. در کوچه های #دنیا گمراه شده ام.دلم حرشدن میخواهد. ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده.
#شهید_طیب_حاج_رضایی
#سالروز_شهادت
🌹🍃صلوات
#حضرتعلیاکبر | #شهیدمیرزامهدیصابری
•
🍁به نظرم مهدی یک خصلت ویژه ای داشت، که آن هم موجب #شهادتش شد و آن علاقه و محبت خاصش به #اهلبیت "علیهم السلام" بود
•
❄شهید #اخلاقش همه جا زبانزد بود و همیشه لبخند به لب داشت؛ همیشه افراد را #محترمانه صدا میکرد و این ادبش در محبت به #اهلبیت "علیهم السلام" هم ورود پیدا کرده بود
•
🍁در بین اهلبیت "علیهم السلام" عشق خاصی به حضرت #علیاکبر "علیه السلام" داشت و ذکر همیشگی اش حضرت علی اکبر "علیه السلام" بود
•
❄وقتی میخواست از جایش برخیزد میگفت یا شهزاده علی اکبر که حتی #وصیتنامه اش را بعد از "بسم الله الرحمن الرحیم" با "یاعلی اکبر لیلا" آغاز کرده بود
•
🍁هیئتی که ما داشتیم به نام حضرت علی اکبر بود؛ عضو هیئت شده بود. همیشه #تولد یا #شهادت ایشان را الزاما در خانه خودمان برگزار میکرد و وقتی که ما برای مستاجری به این خانه آمدیم به او گفتیم: این خانه جان میدهد برای #هیئت گرفتن.
•
🎙راوی: پدر شهید میرزا مهدی صابری
صلوات 🌹🍃
🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺
فحشهای ناجور در #هیئت (خاطره شهید ابراهیم هادی)
بارها میدیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند،
رفیق میشد.
اونها را جذب ورزش میکرد
و به مرور به مسجد هیئت میکشوند.
یکی از اونها خیلی از بقیه بدتر بود.
همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت.
اصلاً چیزی از دین نمیدونست.
نه نماز و نه روزه؛
به هیچ چیز اهمیت نمیداد.
حتی میگفت: تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئتی هم نرفته.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم اینها کی هستند دنبال خودت مییاری!
با تعجب پرسید:
چطور؟
چی شده؟
گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد.
بعد هم اومد و کنار من نشست.
حاج آقا داشت صحبت میکرد.
از مظلومیت امام (ع) و کارهای یزید میگفت.
این پسر هم خیرهخیره و با عصبانیت گوش میکرد.
وقتی چراغها خاموش شد
به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد!
ابراهیم داشت
با تعجب گوش میکرد.
یدفعه زد زیر خنده.
بعد هم گفت:
عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده.
مطمئن باش با امام حسین (ع) که رفیق بشه تغییر میکنه.
ما هم اگر این بچهها رو مذهبی کنیم،
هنر کردیم.
دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش رو کنار گذاشت.
اون یکی از بچههای خوب ورزشکار شد.
#خاطرات_امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
🍃🌹🍃🌹صلوات
فحشهای ناجور در #هیئت (خاطره شهید ابراهیم هادی)
بارها میدیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند،
رفیق میشد.
اونها را جذب ورزش میکرد
و به مرور به مسجد هیئت میکشوند.
یکی از اونها خیلی از بقیه بدتر بود.
همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت.
اصلاً چیزی از دین نمیدونست.
نه نماز و نه روزه؛
به هیچ چیز اهمیت نمیداد.
حتی میگفت: تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئتی هم نرفته.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم اینها کی هستند دنبال خودت مییاری!
با تعجب پرسید:
چطور؟
چی شده؟
گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد.
بعد هم اومد و کنار من نشست.
حاج آقا داشت صحبت میکرد.
از مظلومیت امام (ع) و کارهای یزید میگفت.
این پسر هم خیرهخیره و با عصبانیت گوش میکرد.
وقتی چراغها خاموش شد
به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد!
ابراهیم داشت
با تعجب گوش میکرد.
یدفعه زد زیر خنده.
بعد هم گفت:
عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده.
مطمئن باش با امام حسین (ع) که رفیق بشه تغییر میکنه.
ما هم اگر این بچهها رو مذهبی کنیم،
هنر کردیم.
دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش رو کنار گذاشت.
اون یکی از بچههای خوب ورزشکار شد.
#خاطرات_امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
🍃🌹🍃🌹صلوات