eitaa logo
متی ترانا و نراک
274 دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
15.4هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
༻﷽༺ #شاه_شهیدان🌷 قند مڪرر اسم #حسین اسٺ،والسلام شیرین‌ترین ڪلام،ڪلامِ حسین شد با یڪ #سلام صبح بہ #ارباب بےڪفن روزم پر از جواب سلام حسین شد #سلام_از_راه_دور💐
#اربابــــــــــــــــ♥️... به جز حسین هر آنکس رفیق شد با من مرا زمین زد و یک عمر نردبانم کرد
❁﷽❁ ڪشتے شکستہ ایم ڪہ بےتاب مانده ایم آشفتہ در تلاطم گرداب مانده ایم رحمے ڪن اے اجل،ڪہ طواف حرم ڪنیم در حسرٺ زیارٺ #ارباب مانده ایم #صبحم_بہ_نامتان🌤 #لبیڪ_یا_حسیـن_ع❤️
❁﷽❁ ڪشتے شکستہ ایم ڪہ بےتاب مانده ایم آشفتہ در تلاطم گرداب مانده ایم رحمے ڪن اے اجل،ڪہ طواف حرم ڪنیم در حسرٺ زیارٺ مانده ایم 🌤 یاحسیـن_ع
#ارباب♥️∞ ‌•|از چار گوشۀ دو جهان •| دست شسته‌ام🙂🍃 ‌•|«شش گوشه‌ی» •|امام شهیدانم آرزوست•[💔]•
📝 برادرم تو نزد خدا روزی می‌گیری روزی ای از جنس دیدار با (علیه السلام) چه شیرین است این ... . جان! خیلی این روزها نیاز به دعایت دارم دعا برای ⭕️بی اخلاصی ⭕️بی تقوایی ⭕️و بی دغدغه بودنم تو نزد و خوبان خدا آبرو داری آبرو داری کن! و مثل زمانی که از به می رفتی حالا هم در کربلا واسطه‌ی بین ما و شو شاید گره‌ها وا شد... شاید 😔... دلم برایت تنگ شده💔... همیــــــن... صلوات 🌷🍃
رب الشهدا🌷 🌻دست برد سمت شبکه های و دخیل بست. دلش مانند دستانش گره خورد به ای که قرار بود حاجت روایش کند ، بیقراری میکرد گویی در منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد. 🍂و دقیقا حس میکرد در منجلاب فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی برساند. 🌻دلش گرم بود به ، اربابی که دلش نمی‌آمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام در زمره شهیدان ثبت شد. 🍂به گمانم از همان اول مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد شهید باشد تا شهید شود... 🌻مادرش اما نمی‌خواست شیرینی این را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این شیرینی را به کامش تلخ نکنید. 🍂 شیرین شهادت گوارای وجودت آقا مهدی، سلام ما رو به ارباب برسون... 🥀 🍃🌹صلوات
❁﷽❁ عمریسٺ ڪه بر منّٺ تمنا داریم خاریم‌ و سرے میان گلها داریم واللّه تمام آبروے خود را از نوڪرے داریم 💔
عمریسٺ ڪه بر منّٺ تمنا داریم خاریم‌ و سرے میان گلها داریم واللّه تمام آبروے خود را از نوڪرے داریم 💔 🏴
هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. ✍نویسنده : منتظر به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه 🗺مزار : بهشت رضوان روحش شاد . صلوات 😭🍃🌷
❁﷽❁ عمریسٺ ڪه بر منّٺ تمنا داریم خاریم‌ و سرے میان گلها داریم واللّه تمام آبروے خود را از نوڪرے داریم 💔
‍ ♡بسم رب الشهدا🌸🍂 🔅دست برد سمت شبکه های و دخیل بست. دلش💕 مانند دستانش گره خورد به ای که قرار بود حاجت روایش کند ، بیقراری میکرد گویی در فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد.❌ 🔅و دقیقا حس میکرد در منجلاب 🔞فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی برساند. دلش گرم بود به ، اربابی که دلش نمی‌آمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام در زمره شهیدان ثبت شد. 🔅به گمانم از همان اول ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد باشد تا شهید شود... مادرش اما نمی‌خواست این را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این را به کامش تلخ نکنید. 🍃تولدت مبارک مدافع. 🎉 ✍نویسنده : به مناسبت ایام ولادت 🌷 🍃🌹صلوات
هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید در دلش جوانه زد. نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. به مناسبت سالروز شهادت صلوات 🌷🍃
༻﷽༺ ✨نوڪر ڪنار سفره دل خوش اسٺ ❤️شڪر خدا ڪه گشتہ خریدار ما ✨آرے وصیّٺ همہ ے ما همین بُوَد ❤️بر روے قبر ما بنویسید: 🌷 💚
‍ نامش هم مرا یاد می اندازد ، اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است، مطمئن شدم خریدارش ، است.... هرچه از زندگیش خواندم ، به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم عشق به مادر ِ ارباب را، از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود ، فهمیدم گاهی کوچکترها، دل بزرگی دارند...به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌ استاد ، در آخرین روز ماموریتش ، مدال شهادت نصیبش شد. آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... دلم سوخت؛ وقتی ، فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است.گویی، ، سرنوشت فرزندان مادر است، چه باشند .چه . بازهم به رسم مادر، شهادتش ، غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها، به عنوان ، تیتر اول رسانه های خبر شد. رفیق ِشهید ِشاگردانش شد ، آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد .شاید در حضور ، از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت. و به نیت شهادت ، کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک، کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " شهید جان، تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛مدت هاست در ظلمت نفسی ، راه گم کرده ایم ، چشم های پر از گناهمان ، نابینای راه شده است، فانوس این روزهای سرگردانی باش.... به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد: ۱ دی ۱۳۵۷ 📆تاریخ شهادت : ۳۰ دی ۱۳۹۰ 🥀 مزار: زهرا صلوات 🌷🍃
🖤🍃🖤 وقتی گداے فاطمه بودن برای ماست احساس میڪنیم ڪہ دو عالم گداےماست تنها وسیله ای ڪه هم شفاعت است نـمـاز مادر ماست ❤️🍃
༻﷽༺ 🌷 ماحاجٺ خود را فقط از گرفتیم جز روضہ‌ے بجوییم ڪجا را؟ اے ڪاش مقدر بشود تا ڪه ببینیم در یڪ حرم را
‍ 🍃 دفاع واژه‌ای است از ترکیب عشق و ، که دنیا و لذت هایش نمی‌تواند مفهوم آن را عوض کند، و مدافع مرد با غیرتی است که به عشق ارباب، برای دفاع از حریم راهی می‌شود. 🍃 جوان خوش تیپ BMW سوار، ثروت و رتبه ۷ دانشگاه را فدای ایمانش کرد. امام زمان شد و با دعای مادرش راهی سوریه❣ 🍃همه او را با نام «غریب طوس» می‌شناختند؛ این نشان از علاقه‌ی مدافع لبنانی به بود🌺 🍃شهادت آرزوی قلبی اش بود که برآورده شد. اقتدا به کرد. حسین(ع) شهید شد اما نگران خیمه‌ها بود و شهید شد اما نگران مردم دنیا بود. 🍃نگران دخترانی که پیرو هستند، اما عکس هایشان با چادر حضرت مادر بر روی خوش رقصی می کند. نگران حجاب هایی که این روزها رنگ و بوی مدگرایی به خود گرفته اند.😞 🍃نگران دنیای این روزها که ممکن است اعتقاد به محرم و نامحرمی با سرگرمی هایشان فراموش شود. نگران اعتمادی که این روزها به واسطه برنامه های مجازی از دختران و پسران سلب شده است😓 🍃شهید احمد مشلب مدافع شد تا (ع) نگران نگاه حرامی سوی حرم نباشد. کاش ما هم مدافع ایمانمان باشیم تا او هم نگران تیرهای بر قلب هایمان نباشد😔 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت ( معروف به شهید BMW سوار لبنانی) 🌹🍃صلوات
‍ 🍃 از زمان قلبش به بزرگی دریایی بود که در نزدیکی آن چشم به جهان گشود. همان جا قدم برداشت، سخن گفت و راه و رسم حسین(ع) را آموخت. 🍃۲۲ سال بعد همان قلب، خود را به رساند و میان انبوهی از خون تپیدن گرفت. همرزمان با غبطه به چهر‌ه‌اش نگریستند و محو تماشای چشمانی شدند که به آغوش باز خیره شده بود. 🍃 جزیره مجنون محل دیدار خیلی از با امامشان بود. به راستی چه کسی می‌داند شهدا هر کدام چگونه به ملاقات ایشان رفتند؟! 🍃 یکی چشم‌هایش را به جزیره مجنون سپرد، دیگری دستانش را، آن یکی سرش را برای دیدار بخشید.یکی از لاله‌هایی که در رویید، شهید اسفندیار اکبرنیا بود.او که ندای (ع) را لبیک گفت و دست در دست همرزمان، در کنار جزیره مجنون دل دشمن را شکافتند و خوش درخشیدند 🍃 شهید اسفدیار اکبرنیا ره صد ساله را یک شبه طی کرد و برای به دست اوردن جایی در آسمان به سوی رهسپار شد. 🍃 او از کودکی در دامان آب پرورش یافت و اینجا در جزیره مجنون آشنای آب بود 🌸به مناسب سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۴ تیر ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٩ فرودین ۱٣۶٣ 🥀مزار شهید : خطیر صلوات 🌷🍃
‍ 🍃باد که می‌وزد، عطر لاله های خفته در خاک میان شهر می‌پیچد. و چشم‌های منتظر، هشیار می‌شوند که شاید عزیزشان در راه است. 🍃این انتظار سالیانِ سال طول می‌کشد حتی شاید و مادری در میان این انتظار با وصال فرزندشان‌برسند و برای همیشه ساکن آسمانها شوند. 🍃سید سجاد هم از همان لاله های خفته میان خاک بود که دوسال مهمان ماند و تمام این دوسال را پدر و مادرش در انتظار سپری کردند. 🍃جوانِ رشیدشان‌، در راه دفاع از ناموس آل‌الله_علیم‌السلام_ و میان حق علیه باطل به سوی آسمان پر گشود. پسری دلیر و شجاع که از ابتدا عشق را در سینه داشت‌و همین عشق او را به قتلگاهِ عاشقان رساند. همان جایی که سر بر دامان ، به دیدار معبود می‌روند. 🍃اما انتظار همیشه ماندنی نیست! و سید سجاد بازگشت. آمد برای روشنیِ چشم مادرش و برای قوتِ قلب پدرش. آمد تا شهر بویِ گیرد و همگان بدانند هنوز هم هستند عباس هایی که برایِ دفاع از زینب_علیه‌السلام_ جان را سپر کنند ؛فدایی حرم 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۵ آذر ۱٣٧۰ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ فروردین ۱٣٩۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا صلوات 🌷🍃
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب 📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🌷🍃
✨نوڪر ڪنار سفره دل خوش اسٺ ❤️شڪرخدا ڪه گشتہ خریدار ما ✨آرے وصیّٺ همہ ے ما همین بُوَد ❤️بر روے قبر ما بنویسید: 🌷 💚
🍃 از زمان قلبش به بزرگی دریایی بود که در نزدیکی آن چشم به جهان گشود. همان جا قدم برداشت، سخن گفت و راه و رسم حسین(ع) را آموخت. 🍃۲۲ سال بعد همان قلب، خود را به رساند و میان انبوهی از خون تپیدن گرفت. همرزمان با غبطه به چهر‌ه‌اش نگریستند و محو تماشای چشمانی شدند که به آغوش باز خیره شده بود. 🍃 جزیره مجنون محل دیدار خیلی از با امامشان بود. به راستی چه کسی می‌داند شهدا هر کدام چگونه به ملاقات ایشان رفتند؟! 🍃 یکی چشم‌هایش را به جزیره مجنون سپرد، دیگری دستانش را، آن یکی سرش را برای دیدار بخشید.یکی از لاله‌هایی که در رویید، شهید اسفندیار اکبرنیا بود.او که ندای (ع) را لبیک گفت و دست در دست همرزمان، در کنار جزیره مجنون دل دشمن را شکافتند و خوش درخشیدند✨ 🍃 شهید اسفدیار اکبرنیا ره صد ساله را یک شبه طی کرد و برای به دست اوردن جایی در آسمان به سوی رهسپار شد. 🍃 او از کودکی در دامان آب پرورش یافت و اینجا در جزیره مجنون آشنای آب بود💙 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ تیر ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٩ فروردین ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۳ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : خطیر کلا نگاهی 😭 🌹🍃🌹صلوات
❤️ از من سلام خدمٺ مذبوح ڪربلا جانها فداے آن تن مجروح ڪربلا ڪشتے شڪستگان بلاییم یاحسین در انتظار مرحمٺ ڪربلا 🌷
‍ 🌼بسم رب الشهید🌼 🍃میانِ تمامِ این گیر و دار های دنیوی ؛ دالان به روی باز است و بی انکه کسی خبردار شود ٬ گلچین میکند و میرود🙃..... 🍃گویی در این همهمه ها ٬ چشم هایش را خیره زمین کرده و نجواهای را خریدارتر است😓 ..... 🍃و تو ! ! شهادت مبارک وجود اسمانی ات......💔 دلبری های عاشقانه ی تو کار خودش را کرد و آنقدر در روضه های نوکری کردی که به محرم نرسیده ٬ ارباب خریدارت شد🥀...... «رزق اگر باشد شهادت شام با تهران یکی است ....» همانند تو ..... قهرمانی مشتاق شهادت که سیزدهمین روز مرداد را به نام شهادت خود ثبت کردی و میهمان عموی شهید خود شدی .....🙂 عمو به استقبالت امده ..... حال وقت ان است که تو نیز به جمع ملحق شوی ٬ حاجت دهی و کنی ..... همچون نامت .....💕 تو محمدهادی قافله ی ! رحمی کن و به واسطه ی وجود نورانی خویش مارا نیز هدایت کن .... باشد که هادیِ قلب های ظلمت زده ی ما بشوی .....🌹🥀 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت شهادت 📆تاریخ تولد:۸ بهمن ۱۳۷۸ 📆تاریخ شهادت:۱۳ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ردیف ۱۱۷ شماره ۱۷ بهشت زهرا تهران 🥀محل شهادت:حین انجام ماموریت در تهران یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃