#امام_زمان_فاطمیه
#حضرت_زهرا_زمینه
صاحب عزا یابنالحسن
خیر الوری یابنالحسن
در پشت در، خیر النسا
میزد صدا یابنالحسن
مهدی مادر بیا کمک!
به زخم ما زدن نمک
تا پاره کرد قباله را
پژمرده شد باغ فدک
عَظَّمَ اللهُ لک الأجر یا سیدنا
صاحبالزمان صاحبالزمان
عَجّلَ اللهُ تعالی فرَجَک
منجیجهان منجیجهان
به عجل وفاتی زهرا
عجل لولیک الفرج
ای هستی و، دنیای من!
إنسیّةَ الحَوراي من!
حرفی بزن، جان علی
من حیدرم، زهرای من!
من همان شیر بیشه ام
آتش خورده به ریشه ام
بیپاسخ شد سلام من
تنها تر از همیشه ام
بخدا که شده بیتاب ایوب نبی
از صبر علی، از صبر علی
اینکه نامش شده تابوت حالا بنگر
شد قبر علی، شد قبر علی
به حال پریشان مولا
عجل لولیک الفرج
ای جان من، بر لب بیا
آه ای اجل، امشب بیا
قلب مرا آتش مزن
ای دخترم زینب بیا
جان بابا گریه نکن
سختست اما گریه نکن
صبر کن تو هم شبیه من
تا عاشورا گریه نکن
وای از آن لحظهی جانسوز، شیون زنان
وا محمداه وا محمداه
روی تل عمهی سادات فریاد زنان
وا محمداه وا محمداه
#سید_مهدیار_حسینی
#امام_زمان_فاطمیه
#حضرت_زهرا_زمینه
صاحب عزا یابنالحسن
خیر الوری یابنالحسن
در پشت در، خیر النسا
میزد صدا یابنالحسن
مهدی مادر بیا کمک!
به زخم ما زدن نمک
تا پاره کرد قباله را
پژمرده شد باغ فدک
عَظَّمَ اللهُ لک الأجر یا سیدنا
صاحبالزمان صاحبالزمان
عَجّلَ اللهُ تعالی فرَجَک
منجیجهان منجیجهان
به عجل وفاتی زهرا
عجل لولیک الفرج
ای هستی و، دنیای من!
إنسیّةَ الحَوراي من!
حرفی بزن، جان علی
من حیدرم، زهرای من!
من همان شیر بیشه ام
آتش خورده به ریشه ام
بیپاسخ شد سلام من
تنها تر از همیشه ام
بخدا که شده بیتاب ایوب نبی
از صبر علی، از صبر علی
اینکه نامش شده تابوت حالا بنگر
شد قبر علی، شد قبر علی
به حال پریشان مولا
عجل لولیک الفرج
ای جان من، بر لب بیا
آه ای اجل، امشب بیا
قلب مرا آتش مزن
ای دخترم زینب بیا
جان بابا گریه نکن
سختست اما گریه نکن
صبر کن تو هم شبیه من
تا عاشورا گریه نکن
وای از آن لحظهی جانسوز، شیون زنان
وا محمداه وا محمداه
روی تل عمهی سادات فریاد زنان
وا محمداه وا محمداه
#سید_مهدیار_حسینی
#حضرت_زهرا_زمزمه
#بستر
زبان حال امیرالمومنین علیه السلام با صدیقه طاهره سلام الله علیها
داره دل جوون تو
یک دنیا آرزو
درد و دلاتو این دم
آخر بهم بگو
حتی رمق نداری که
از من بگیری رو
از این شکستنت ، جونم بدم کمه
زخم تومرهمی نداشت ای مرهم همه
ای زخمیه غلاف، کارم کشید به آه
درده بگن که زهرا رو زد یه غلام سیاه
دستای یه حوریه مگه چقد تاب داره
یکی نگفت ای قنفذ ، زدن هم آداب داره
شرمنده ی چشات شده
این صورت کبود
اگه تو بستر افتادم
تقصیر من نبود
شرمنده ام دل می کنم
از خونه ی تو زود
گریه نکن علی ، به گریه هام بخند
من سر به زیر شدم که تو باشه سرت بلند
شرمنده ام اگه اشک تو آتیشه
آقا سر غسل تنم ،موهات سپید میشه
میگم به پیغمبر که توو کوچه تنها بودی
با دستای بسته ت هم پناه زهرا بودی
#ناصر_دودانگه
#حضرت_زهرا_زمزمه
#بستر
زبان حال امیرالمومنین علیه السلام با صدیقه طاهره سلام الله علیها
داره دل جوون تو
یک دنیا آرزو
درد و دلاتو این دم
آخر بهم بگو
حتی رمق نداری که
از من بگیری رو
از این شکستنت ، جونم بدم کمه
زخم تومرهمی نداشت ای مرهم همه
ای زخمیه غلاف، کارم کشید به آه
درده بگن که زهرا رو زد یه غلام سیاه
دستای یه حوریه مگه چقد تاب داره
یکی نگفت ای قنفذ ، زدن هم آداب داره
شرمنده ی چشات شده
این صورت کبود
اگه تو بستر افتادم
تقصیر من نبود
شرمنده ام دل می کنم
از خونه ی تو زود
گریه نکن علی ، به گریه هام بخند
من سر به زیر شدم که تو باشه سرت بلند
شرمنده ام اگه اشک تو آتیشه
آقا سر غسل تنم ،موهات سپید میشه
میگم به پیغمبر که توو کوچه تنها بودی
با دستای بسته ت هم پناه زهرا بودی
#ناصر_دودانگه
تشنه ی زور و زر بسیجی نیست
سدّ راه بشر بسیجی نیست
خاکریزی سراغ دارم که
پشت آن یک نفر بسیجی نیست
چه بسا که پدر بسیجی هست
در ادامه پسر بسیجی نیست
یا نه اصلا پسر بسیجی هست
در مقابل پدر بسیجی نیست
تارک النافله که بیگانه ست
با دعای سحر بسیجی نیست
ان که از معرکه فرار کند
وقت خوف و خطر بسیجی نیست
ان که صرفا مدام سربندی
بسته بر دور سر بسیجی نیست
هرکسی روی میز کارش داشت
عکس بابانظر بسیجی نیست
در دل جنگ نرم مسوولی
که ندارد جگر بسیجی نیست
انقلابی ست اهل حرفه و فن
فاسد بی هنر بسیجی نیست
چفیه بر دوش کاسبی که کند
احتکار شکر بسیجی نیست
هرکه از حق خویش اگر خواهد
ذره ای بیشتر بسیجی نیست
آفت شهر ما زیاد شده
چون بسیجی نما زیاد شده
شهر دارد اخ الشهید زیاد
دیپلمات یقه سفید زیاد
بود همرنگ خون ما خونش
خون مان را ولی مکید زیاد
از ریاکاری جماعت شان
رهبرم زجرها کشید زیاد
پابه پای بسیجیان خودش
هجمه ها را به جان خرید زیاد
چقدر این بسیج مظلوم است
طعنه از این و ان شنید زیاد
خاک این سرزمین به خود دیده
فتنه ی کهنه و جدید زیاد
حق همیشه به اکثریت نیست
داشت نمرود هم مرید زیاد
ان که چشمش به رافت غرب است
از فرنگ آورد کلید زیاد
تا که تدبیر دست خامنه ای ست
دارد ایران مان امید زیاد
حیف از این که خواص کم داریم
ما بسیجی شناس کم داریم
زخمی داغ ابتلاست بسیج
با فداکاری آشناست بسیج
گاه در راه خدمت و تکریم
گاه در راه کربلاست بسیج
سیل و طوفان و زلزله باشد
پیش مرگ من و شماست بسیج
نگران معیشت مردم
خیر ما را همیشه خواست بسیج
در عمل قاسم سلیمانی ست
فارغ از حرف و ادعاست بسیج
بی توقع جهاد کرده رفیق
کی سزاوار ناسزاست بسیج؟
راه و رسمش همیشه از راه
حامی فتنه ها جداست بسیج
پیش از این ها امام راحل گفت
لشگر مخلص خداست بسیج
مبداءش دهلران و فکه و فاو
مقصدش مشهدالرصاست بسیج
فاطمیه که می رسد هرسال
مجلس روضه اش به پاست بسیج
سیل اشکش گناه می شوید
چون سلاحش فقط بکاست بسیج
یاعلی از لبش نمی افتد
رهرو شاه لافتاست بسیج
وقف دین بود با تمام وجود
من نه اما علی بسیجی بود
علیرضا خاکساری
https://eitaa.com/madhanshora
ای رفیق روز تنهایی ، تو تنهایی چه قدر
تو کجا و ما کجا دلواپس مایی چه قدر
راه معلوم است و ما بیراهه گردی می کنیم
خسته از بی دردی ما اهل دنیایی چه قدر
راه را اصلا نبستی بر رفیق نیمه راه
من که از شرمندگی مُردم ، تو آقایی چه قدر
تو طلبکاری از این چشمانکور من چه قدر
من بدهکارم بر آن چشم مسیحایی چه قدر
من ندیده دیدمت در جای جای این جهان
یوسف گمگشته ی زهرا تو پیدایی چه قدر
در زدی خانه به خانه ، هیچ کس یارت نشد
آه آقای غریب ما تو زهرایی چه قدر
آخرش جان می دهم از غسل روز آخرت
مادر بازو شکسته ! فکر مولایی چه قدر
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمد_حسین_رحیمیان
گفت مادر کیست گفتم آنکه چون او نیست نیست
آنکه با نامش تبسم روی لبهایم گریست
گفت مادر کیست گفتم غم به شکل آدمی
مرهم هر زخم اما خود ندارد مرهمی
گفت مادر کیست گفتم آنکه از عمرش گذشت
لحظهای اما ز فرزندان خود غافل نگشت
گفت مادر کیست گفتم سایه پروردگار
بیقراری که ندارد جز قرار ما قرار
گفت مادر کیست گفتم بیکس و تنها شدی
بیشتر مایل به که در بین این دنیا شدی
آنکه در عالم دوای دردها شد مادر است
چادرش در بیکسی ما پناه آخر است
گفت با این حال وای از آنکه بی مادر شود
در بهار زندگی همچون گل پر پر شود
بعد مادر بچههای او غریب عالمند
در عزای مادر خود روز و شب غرق غمند
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#موسی_علیمرادی
قربونت برم چرا بلند شدی؟
چرا انقد آب و جارو میکنی
من که میدونم با چه شرایطی
خودتو پهلو به پهلو میکنی
یه ذره بیا بشین کنار من
بخدا خسته ی خسته م ، بریدم
یه ذره بخند برام دختر عمو
خیلی وقته خنده هاتو ندیدم
بیا حرف غصه و غم نزنیم
بیا از روزای خوبمون بگیم
روزی که محرم همدیگه شدیم
روزی که تو اومدی تو زندگیم
اون روزا که زنده بود پیمبر و...
مارو تو سختیا تنها نمی ذاشت
یادته حتی به ظاهرم که بود...
مدینه حرمت این خونه رو داشت
فاطمه روز غدیرو یادته...
بهترین روز علی بود بخدا
همه دیدن و شنیدن ولی باز...
هیچ کدومشون نموند کنار ما
پهلوون عرب و عجم بودم
یادته روزای فتح خیبرو
ذکر یا زهرا میگفتم زیر لب
وقتی از جا درآوردم اون درو
یکه تاز خندق و حنین بودم
ذوالفقار بود پر شالم همیشه
فاطمه گریه نکن ، قبول دارم
این علی ، علی سابق نمیشه
بیا اصلا دوتایی گریه کنیم
قربون اشک چشات دختر عمو
بیا لااقل تو این گریه هامون
غصه های دلتو بهم بگو
بگو اون روز ، با حسن ، تو کوچه مون
چی شده که از علی رو میگیری
چرا وقتی از زمین بلند میشی
دستتو همش به پهلو میگیری
دو سه ماهه شب و روز تو خونه مون
صدای گریه و آه و زاریه
گریه هات با همیشه فرق میکنه
گریه هات ، گریه ی بی قراریه
بی قراری واسه دیدن بابات
خسته ای از این زمونه می دونم
می دونم باید ازت دل بکَنَم
به جون بچه هامون نمی تونم
شنیدم گفتی به زینب که برات
بغچه ی خلعتیا رو بیاره
راستی دختر کوچولوی من و تو
از قرار بعدی مون خبر داره؟
گفتی که کجا به دادش می رسیم؟
گفتی میرسیم کنار قتلگاه؟
اونجا که حسینش و سر میبُرن
روزگار همه مون میشه سیاه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#پوریا_باقری