eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
664 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل ، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر (( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))* درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر * : محمد سهرابی
ما را هرآنچه حضرت استاد ياد داد يك گوشه چشم كودك سلطان به باد داد جايي براي عرضه حاجت نداشتيم ما را پناه گوشه باب الجواد داد دستش به كم نميرود و كم نمي دهد كم خواستيم حاجت خود را،زياد داد بيهوده تا غروب پي كسب روزي ام رزق مرا جواد همان بامداد داد سلطان طوس با قسم يا ابالجواد هر حاجتي كه پيش از اينها نداد داد از كربلا فضليت مشهد فزون تر است اين را جواد ياد من بي سواد داد در چشم او چه بود كه با ياد مادرش ابروي او به عاشق حكم جهاد داد
تو بي ابتدايي و بي انتهايي تو واضح ترين جلوه ي كـبريايي همان علّت غائيِ خَلقِ مايي ندانم كه هستي ! چه گويم چه هايي ؟ تو درياي جودي تو جـودِ خُــدايي تــو بابُ المراديّ و بابُ الرّجايي تو را مي شناسم تو خوبي تو خوبي تو خورشيد هستي ولي بي غروبي تو مثل رضــايي ، طبيبُ القـُلوبي مُنادايِ من ، قبــلِ "إكشـفْ كـُروبي" تو دست خداونــدِ مُشكل گُٰشايي تــو بابُ المراديّ و بابُ الرّجايي خـُدا مُنْــزِل و نعمت نازلش تو نبي واصل و جلوه ي كاملش تو علي مُقبِــل و وارث قابلش تو چهل سالِ عُمرِ رضا ، حاصلش تو جگر گوشه ي بضعةُ المصطفايي تو باب المرادي و بابُ الرّجايي به مولا ، رجب را مُرَجّب تو كردي به مولا ، ادب را مؤدّب تو كردي به مولا ، جهان را مُرَتّب تو كردي به مولا ، دعا را مُجرّب تو كردي تو در استجابت جواب دعايي تو بابُ المرداي و بابُ الرّجايي به ذكـر علي بين محراب ، سوگند به شبهاي روشن ز مهتاب ، سوكند به چشمان بيدار در خواب ، سوگند به ربّ تو اي ربّ الاَرباب ، سوگند خُدا كرده با خلقتت خودْنمــايي تو بابُ المُرادي و بابُ الرّجـايي به تهمت دهان باز كردند آسان همان آشنايان همان ناسپاسان كه هستند تا صبح محشر هراسان به ازعــانِ حتّــيٰ ، قيــافه شناسان تو شكــل عليّ بن موسي الرّضايي تو بابُ المرادي و بابُ الرّجـايي تويي صاحب گيسوان مُجعّد كه شرح جمال تو صدها مُجلّد به قـرآنِ نازل شده بر محمّد توسّل به تو هست امري مؤكّد تو اولاترين حاجت دستِ مايي تو بابُ المرداي و بابُ الرّجايي من از جود تو صاحب شور و شينم من از لطف تو خاكسار حسينم به اسمت قسم تا ابد زير ديــْنم كه مشتاق پابوسي كاظميــنم تو مولای اين عبد بي دست و پايي تو بابُ المرادي و بابُ الرّجايي
نام تو حلاوت است مثل صلوات جود است و اجابت است مثل صلوات ریزد گل نور ، از آسمان هشتم میلاد تو برکت است مثل صلوات
*حضرت علی (ع)* *سکان زمین و آسمان است علی* *سلطان همه جهانيان است علي* *گلواژه ي منشق از علي اعلاست* *سر چشمه ي فيض بي كران است علي* *آوازه ي او ز هفت اقليم رسد* *مشهور به هفت آسمان است علي* *سر سلسله خليل عبادالرحمن* *آن بنده ي سر به آستان است علي* *برتر ز علي رب جلي خلق نكرد* *آقاي همه بهشتيان است علي* *از بعد نبي بر همه ي مخلوقات* *از جانب دوست ارمغان است علي* *اول وصي پيمبر اعظم اوست* *بر دين رسول روح و جان است علي* *شاگرد محمد امين است ولي* *استاد همه پيمبران است علي* *دستور تمام انبيا در دستش* *حق را شب معراج لسان است علي* *هستند امامان مبين رهرو او* *يعني كه امير كاروان است علي* *همتاي امير عشق تنها زهرا ست* *با دخت رسول همزبان است علي* *بر هر نبي و ولي ولي الله است* *مولاي جميع انس و جان است علي* *در نور محبتش پر از جاذبه است* *محبوب قلوب شيعيان است علي* *بر غيب و شهود حاكم و سلطان است* *آگاه ز راز كهكشان است علي* *جنت يكي از صنايع دستانش* *صنعتگر آفريدگان است علي* *مرحوم زنده‌یاد حسن فرح بخشیان*
به رنگ بهار ولادت امام محمد بن علی الجواد(ع) ----------- بهار آمد بهار آمد بهار دلربا آمد ز طرف باغ و بستانها نسیم جانفزا آمد گلی بر شاخه ایمان به رنگ مرتضی آمد به صبح روشن دلها فروغ هَل اَتی آمد به گوش عاشقان اکنون صدای آشنا آمد جواد ابن الرضا آمد ..... بروی شاخه بنشسته گلی از گلشن زهرا تجلی کرده در عالم نُهم آئينه ی طاها جواد آن جلوه هستی جواد آن والی والا گهر می ریزد از دستش بروی دامن دریا بشارت باد کز یُمنش بهار با صفا آمد جواد ابن الرضا آمد امام رحمت و رأفت امام جود و احسانها سخاوت را تجلیگر کرامت بخش انسانها همانند نیاکانش طلوع صبح ایمانها نسیم گلشن هستی چراغ خانه ی جانها شمیم عصمت و عترت دوباره سوی ما آمد جواد ابن الرضا آمد .... برون آمد چو قرص مه امام ما ابو جعفر بود خورشید بی همتا جواد آل پیغمبر که از نور وجود او درخشان می شود کوثر ندارد آسمان حتی چنان ماه و چنین اختر گذر کن از سحر زیرا سپیده در سما آمد جواد ابن الرضا آمد.... ز بطحا می دمد نورش ز یثرب می رسد بویش به جانها می وزد هر دم نسیم صبح گیسویش شبیه مرتصی حُسنش محمد نام دلجویش معطر کرده جان‌ها را گلاب گلشن کویش ببین ای دل که طوبایی به گلزار وفا آمد جواد ابن الرضا آمد.... خدا در عالم هستی امام دیگر آورده برای گلشن خلقت گلی زیباتر اورده ز نسل روشن دریا زلال کوثر آورده رئوف آل عصمت را یگانه گوهر آورده جواد آن دُر بی همتا به دامان ولا آمد جواد ابن الرضا آمد .... کرامت گر که می خواهی به درگاهش بیا رو کن سخاوت گر که می جویی به آن اصل سخا رو کن سعادت گر طلب داری به آن آب بقا رو کن هدایت گر که می خواهی به آن نور هُدا رو کن بیا رو کن به آن مولا که وجه کبریا آمد جواد ابن الرضا آمد .... دمیده صبح رخشانی که روشن شد ازو دل ها بنامش عشق می ریزد چُنان باران به محفل ها شود لبریز گل از او نه دریا بلکه ساحل ها به دست جود او باشد نگاه خیل سائل ها دل آئينه ها با او به سمت روشنا آمد جواد ابن الرضا آمد .... برای خیل دینداران تقی الگوی تقوا شد شبیه غنچه ی زیبا درخشید و شکوفا شد دل من آسمان ها را به یُمنش در تماشا شد تهیدست آمدم اینجا دلم غرق تمنا شد قلم «یاسر» درین دفتر به امداد شما آمد جواد ابن الرضا آمد.... ** محمود تاری «یاسر»
بسم الله الرحمین الرحیم ترکیب‌بند ولادت امام‌جواد علیه‌السلام جواد ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت جانی دوباره بر تن بی‌جان عشق ریخت جبریل با بشارتی از نور سر رسید آیات محکمات به قرآن عشق ریخت "لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد در پایه‌های سست و پریشان عشق ریخت دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش نظمی به حال بی‌سر و سامان عشق ریخت با تیشه، ریشه‌ی غم هجران زد و سپس "شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت قفل شکسته‌ی دل ما را کلید شد آزادی دوباره به زندان عشق ریخت بوی بهشت از نفس اوست شمّه‌ای هرکس گرفته ذکر جوادالائمه‌ای وقتی که می‌رسید گدا در حوالی‌اش پر می‌شد از کرامت او دست خالی‌اش شهری که میزبان جوادالائمه است هرگز نرفته فقر به سمت اهالی‌اش حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود یک‌گوشه از مقام کرامات عالی‌اش باشند اگر تمام جهان میهمان او پایان ندارد این کرم لایزالی‌اش عالِم شده‌ست هرکه به این خانه آمده دنبال پاسخ جملات سوالی‌اش دنیا برای دشمن او چون جهنّم است اما بهشت بوده برای موالی‌اش هرکس که ناامید به لبخند او رسید مرهم گذاشت بر غم آشفته‌حالی‌اش لبخند توست داروی هر درد یاجواد جانم فدای ابن‌رضا و اباجواد تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر این گوشه‌چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه‌ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر این بیت‌ها گدای جوادالائمه‌اند با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر در آستان مرحمت عشق محرم است هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است مجتبی خرسندی
ز فهمم فراتر جوادالائمه هزاران برابر جوادالائمه ز هر خوب ، بهتر جوادالائمه ز هر بهترى ، سر جوادالائمه شَهِ ذره پرور جوادالائمه همه دُرّ و گوهر جوادالائمه هم اول هم آخر جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه خبر دار سازید هر چه گدا را که باید ببینند آقای ما را ببینند در چهره اش مصطفی را جمالِ علی ابن موسی الرضا را ببینند اعجاز دست خدا را ببینند سیمای مشکل گشا را به دامانِ مادر ، جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه ارادت چه خوب است ابراز گردد ببر نام او تا که اعجاز گردد خوشا نوکری هایمان ساز گردد هُویّت به این شکل احراز گردد به نامش اگر صبح آغاز گردد زِ کارم هزاران گره باز گردد دعایی کند گر جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه تو آن رنگ و بوی بهاری که مانده زِ شمس الشموس آن نگاری که مانده من و سینۀ بی قراری که مانده تو و بخششِ بی شماری که مانده به جز نوکری چیست کاری که مانده؟ به قربان این یادگاری که مانده ز زهرا و حیدر ، جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه جز این خانواده به کس دل ندادم که این خانه بوده است باب المرادم مرا مادرم نوکری داد یادم برای غلامیِّ این خانه زادم به فکر زیارت اگر اوفتادم مقیّد به رفتن زِ باب الجوادم شفیع است محشر جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه ز ماهِ رخش نور تابیده می شد طراوت به آفاق پاشیده می شد اگر شاخصِ جود سنجیده می شد شه کشور جود نامیده می شد گر از بخشش و جود پرسیده می شد همه در امامانِ ما دیده می شد ولی بیشتر در جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه ازل تا ابد از خدایش سلامش یَمِ علم ، می بارد از هر کلامش ز دست رضا ریخته مِی به جامش صفاتش هویداست از رویِ نامش کند ماه سجده به هر صبح و شامش نگنجد فقط ذره ای از مقامش به هفتاد منبر جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه دگر روز آمد شبِ تار رفته دگر خواب از چشم بیدار رفته دلم هر کجا در پیِ یار رفته نه یک بار و ده بار ، صد بار رفته جمالش گمانم به کرار رفته و در زهد و تقواش انگار رفته به موسی ابن جعفر جوادالائمه سلام خدا بر جوادالائمه 🔸شاعر:
پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشیدوخودت گنج تمامی غنچه ای نیست که عطرنفست رانشناسد توکه ذکر صلواتی و درودی و سلامی
این قرص مه است یا که فرزند رضاست این کعبه دل، یا که دلبند رضاست گویند همه بهشت زیباست ولی زیباتر از آن دیدن لبخند رضاست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت چند روزه نوبت هر کس به پایان می‌رسد ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت در پناه همّت و در پرتو آزادگی راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت من غلام همت آنم که از روزِ نخست افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت کیست این مهر جهان‌آرا که چون آباء خویش جلوه‌ها نور جمالش از در و دیوار داشت کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت... مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت نازپروردی که شب‌ها تا سحر شمس الشموس در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت... جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود بُرد از آیینۀ دل‌ها اگر زنگار داشت خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت خوشه‌چین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت... آن دل‌آگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد دشمن از بی‌دانشی با او سر پیکار داشت آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت شوربختی بین که کرد از تیره‌رایان محفلی قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت «چیست حکم آن‌که مُحرم بود و قتل صید کرد» لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت: «کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟ بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟ بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟ جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟ خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا، سالخوردی بود و زین پرونده‌ها بسیار داشت؟ از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟» چون رسید این‌جا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت «خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»... بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»، از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت... باید این‌جا با کمال معرفت شد عذرخواه هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت باید این‌جا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت باید این‌جا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت باید این‌جا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب» منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق» ای خوشا آن‌کس که فردا وعدۀ دیدار داشت
شمیم عشق می‌رسد دوباره بر مشام ما نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما که بهر دل‌شکستگان در امید باز شد هزار قفل غم ببین که بی‌کلید باز شد... شمس ضحی که می‌دمد ماه ز هر نظاره‌اش بود طلوع این قمر تجلّی دوباره‌اش تا که نگاه می‌کند بر رُخ ماه‌پاره‌اش غرق ستاره می‌شود کنار گاهواره‌اش نهم امام را به‌ بر، امام هشتم آورد بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود... ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده به قله‌های مکرمت، کرامتت علم زده اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان پُر برکت‌ترین کسی که آمده‌ست در جهان فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی خدای را امین تویی جهات را امان تویی تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی تو وارث پیمبری شافع روز محشری قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...
ما تا نفس داریم از حیدر بخوانیم از معجزات دائم این در بخوانیم این چارده رکعت نماز عاشقی را رکعت به رکعت تا دم آخر بخوانیم ما را درین عالم خدا آورده تا که بدخواه آل الله را کافر بخوانیم دنیا و محشر در عذاب اندر عذابیم هر بی سر و پا را اگر دلبر بخوانیم حالا که رسوایی نصیب ابتران شد خوب است با هم سوره کوثر بخوانیم دنیا دوباره عطر زهرا دارد امشب حال سیه رویان تماشا دارد امشب امشب ببین دنیا ولیعهد رضا را دسته گل صدیقه و خیرالنسا را هر کس غلام خانه ابن الرضا شد حاتم نماید گوشه ی چشمش گدا را امکان ندارد رد شود ، هر کس قسم داد بر جان این آقا ، علی موسی الرضا را هر بنده ای که شد دلش ابن الرضایی دارد همیشه پشت سر ، دست خدا را آن قدر از میخانه ی او خیر دیدیم آن قدر لطف او خجالت داد مرا مردم همه دنیاش بر وفق مراد است هر کس رفیق بی کسی هایش جواد است ای که تو را پروردگارت داده عزت نه ساله بودی و شدی صاحب ولایت ای که به گهواره چو عیسی لب گشودی عالم به قربانت ، خداوند کرامت ای یادگار حضرت باب الحوائج ! دیدیم از تو معجزات بی نهایت دل برده ای از دوستان و دشمنانت مامون به آقایی تو داده شهادت از عمر کوتاه تو مردم ، قدر یک قرن دیدند آقایی ، وفاداری ، محبت مثل رضا با دشمنت هم مهربانی امّید اول ، آخر بیچارگانی دار و ندار حضرت معصومه ای تو آقا بهار حضرت معصومه ای تو بعد از علی موسی الرضا در این زمانه دلدار و یار حضرت معصومه ای تو گردد علیِ اکبر و زینب تداعی وقتی کنار حضرت معصومه ای تو هم حضرت معصومه باشد بی قرارت هم بی قرار حضرت معصومه ای تو مانند یک قرص قمر امّید بخشه شبهای تار حضرت معصومه ای تو دیدیم که در صحن قم حاجت روا شد هر کس که ذکرش یا جواد و یا رضا شد بابا پس از اینکه به گوش تو اذان گفت از داغ عاشورایی این دودمان گفت از کربلا ، از تشنگی ، از سربریدن از کوفه و بی حرمتی بر میهمان گفت از تشنگی ، از حرمله ، از شرم عباس از کودک شش ماهه و تیر و کمان گفت از غصه گهواره خالی اصغر از خون دل های رباب نیمه جان گفت من مطئن هستم که ای آقا برایت نه سال هر جا کرد فرصت ، آن به آن گفت : بابا همیشه یاد جد سرجدا باش هر روز و شب گریه کن کرببلا باش محمدحسین رحیمیان
ما تا نفس داریم از حیدر بخوانیم از معجزات دائم این در بخوانیم این چارده رکعت نماز عاشقی را رکعت به رکعت تا دم آخر بخوانیم ما را درین عالم خدا آورده تا که بدخواه آل الله را کافر بخوانیم دنیا و محشر در عذاب اندر عذابیم هر بی سر و پا را اگر دلبر بخوانیم حالا که رسوایی نصیب ابتران شد خوب است با هم سوره کوثر بخوانیم دنیا دوباره عطر زهرا دارد امشب حال سیه رویان تماشا دارد امشب امشب ببین دنیا ولیعهد رضا را دسته گل صدیقه و خیرالنسا را هر کس غلام خانه ابن الرضا شد حاتم نماید گوشه ی چشمش گدا را امکان ندارد رد شود ، هر کس قسم داد بر جان این آقا ، علی موسی الرضا را هر بنده ای که شد دلش ابن الرضایی دارد همیشه پشت سر ، دست خدا را آن قدر از میخانه ی او خیر دیدیم آن قدر لطف او خجالت داد مرا مردم همه دنیاش بر وفق مراد است هر کس رفیق بی کسی هایش جواد است ای که تو را پروردگارت داده عزت نه ساله بودی و شدی صاحب ولایت ای که به گهواره چو عیسی لب گشودی عالم به قربانت ، خداوند کرامت ای یادگار حضرت باب الحوائج ! دیدیم از تو معجزات بی نهایت دل برده ای از دوستان و دشمنانت مامون به آقایی تو داده شهادت از عمر کوتاه تو مردم ، قدر یک قرن دیدند آقایی ، وفاداری ، محبت مثل رضا با دشمنت هم مهربانی امّید اول ، آخر بیچارگانی دار و ندار حضرت معصومه ای تو آقا بهار حضرت معصومه ای تو بعد از علی موسی الرضا در این زمانه دلدار و یار حضرت معصومه ای تو گردد علیِ اکبر و زینب تداعی وقتی کنار حضرت معصومه ای تو هم حضرت معصومه باشد بی قرارت هم بی قرار حضرت معصومه ای تو مانند یک قرص قمر امّید بخشه شبهای تار حضرت معصومه ای تو دیدیم که در صحن قم حاجت روا شد هر کس که ذکرش یا جواد و یا رضا شد بابا پس از اینکه به گوش تو اذان گفت از داغ عاشورایی این دودمان گفت از کربلا ، از تشنگی ، از سربریدن از کوفه و بی حرمتی بر میهمان گفت از تشنگی ، از حرمله ، از شرم عباس از کودک شش ماهه و تیر و کمان گفت از غصه گهواره خالی اصغر از خون دل های رباب نیمه جان گفت من مطئن هستم که ای آقا برایت نه سال هر جا کرد فرصت ، آن به آن گفت : بابا همیشه یاد جد سرجدا باش هر روز و شب گریه کن کرببلا باش محمدحسین رحیمیان
ای که از دست کریمت خیر و برکت می‌رسد هر کسی شد سائل جودت به عزت می‌رسد تو نشان دادی که در آل امیرالمومنین ظاهراً بر کودکانش هم امامت می‌رسد از "رضا" باید "جوادی" اینچنین یابد ثمر از قیامت انتظاری جز قیامت می‌رسد؟! ظرف عقل آدمی از درک جودت عاجز است بر امامان از تو وقتی که محبت می‌رسد من خودم را می شناسم مستحق نقمتم از تو اما سمت من هر بار نعمت می‌رسد من اگر از تو فقط دنیا بخواهم باختم بس که از معنای جودت معنویت می‌رسد لطف ابراهیم چشمانت به من آموخته دست بر دامان تو روزی به خُلّت می‌رسد وای بر دستی که یک دفعه به سمتت رو نزد بیشتر در روز حسرت، او به حسرت می‌رسد شاعری بیتی برایت گفت و رفت، اما بر او از علی موسی الرضا صدبار خلعت می‌رسد زائر مشهد شدم دیدم که از باب الجواد بیشتر از پیش بر زائر عنایت می‌رسد یابن سلطان خراسان! از پر قنداقه‌ات به علی‌اصغر قسم آدم به دولت می‌رسد حرف قنداقه شد و دیدم که در کرببلا از کمان حرمله تیری به دقت می‌رسد تیر، حلق کودک ارباب مان را پاره کرد روضه‌ی این طفل آخر شیعه را بیچاره کرد 🔸شاعر :
طوبای تو میان دلم قد کشیده است بین من و خیال خودم سد کشیده است احساس می کنم به تو نزدیک می شوم جذر مرا نگاه تو مد کشیده است این جذبه طلایی بالا نشین تو بال مرا حوالی گنبد کشیده است دست خدای عز و جل روی قلب ما این بار سوم است محمد کشیده است نوری رئوف در حرمت موج می زند الطاف کاظمین به مشهد کشیده است بخشنده تو ،خدای کرم تو، جواد تو ابن الرضا تو، حضرت باب المراد تو بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند بگذار بر کنار قدم های هر شبت با رشته عبای تو نقاشی ام کنند بال و پرم بده که شبیه کبوتری امروز در هوای تو نقاشی ام کنند بگذار از زمان ازل تا همیشه ها آقای من برای تو نقاشی ام کنند وقتی میان خانه دعا پخش میکنی مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند بخشنده تو، خدای کرم تو، جواد تو ابن الرضا تو، حضرت باب المراد تو ای بالش تو دست امام رئوف ما ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت ای مستجاب چله سجاده دعا تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود خورشید از مقابل گهواره شما اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز اینقدر در مقابل آیینه ها نیا آقا قرار ما سر میدان کاظمین ای اولین زیارت ما بعد کربلا بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم از زائران صبح نسیم تو می شوم روزی اگر به طور مرا راهیم کنند سوگند میخورم که کلیم تو می شوم وقتی که از محله ما میکنی عبور کوچه نشین دست کریم تو می شوم بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت مثل کبوتران حریم تو می شوم کم کم در ابتدای خیابان کاظمین دارم همان گدای قدیم تو می شوم بخشنده تو، خدای کرم تو، جواد تو ابن الرضا تو، حضرت باب المراد تو
ولادت امام جواد(ع امشب بـه جهان آمـده پیغمبر دیگر؟ یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر؟ یا از حسنین است عیـان منظر دیگر؟ دارد به سـرِ دست، رضـا کوثـر دیگر بُشری که دلِ آل محمّد همه شاد است این مژده بگوییـد کـه میلاد جواد است ای بحـر تجلـی گهـرت باد مبارک ای شاخۀ طوبـا ثمـرت بـاد مبارک ای شمس ولایت قمرت باد مبارک میـلاد گرامـی پسـرت بـاد مبارک این قبلۀ اربـات مـراد اسـت، مـراد است الحق که جواد است جواد است جواد است بــا مــاه بگوییـد چـراغ سحـر اسـت ایـن بـا مهـر بگویید کـه از مهـر، سـر است این طفـلش نتـوان گفت که خیرالبشر است این جانم به فدایش پسر است این پسر است این ما را به پسر بودن او فخر از آن است کو بعد پدر، رهبر خلق دوجهان است این است کز آغـاز خداونــد ستـودش این است که بگشود نبی لب به درودش این است که افتاد «کرامت» به سجودش این است که جود آمده مرهون وجودش جوشد ز کفش لطف و عنایات خدایی آرنـد به سویش همگان دست گدایی سرتا بـه قدم حسن خداوند جلیلش مـرآت جمـال نبـوی روی جمیلش زوّار حـرم آدم و نوح است و خلیلش مأمون شده در اوج شهی عبد ذلیلش این است که در محضر او زادۀ «اکثم» آورد چو یک کودک ناخوانده الف، کم این است همـان مخزن اسرار الهی وابستـه بــه علـم ازل نامتناهــی بی‌پرتو او علم سیاهی است سیاهی دارد خبر از ابر و هـوا و یم و ماهی کز معجزه‌اش هوش پرید از سر مأمون گویی که جدا روح شد از پیکر مأمون 'ای از ازلـت نــام دل‌آرای محمّد 'وی آینــۀ طلعـت زیبـای محمّد 'سرتا به قدوم تـو سراپـای محمّد 'بوسیده پدر روی تو را جای محمّد از جود تـو یا فضل تو یا علم تو گویم؟ وز خلق تو یا خوی تو یا حلم تو گویم؟ با این همه اوصاف خدایی ز خدایت در حیرتم آخر چه بگویم بـه ثنایت گوهر چه بوَد تا که بریزند بـه پایت؟ فرمـود پـدر: ای پــدرم بـاد فدایت! تو مصحـف زهرایی و قرآن رضایی تو روح رضا، قلب رضا، جان رضایی فردوس بَرد سجده به خـاک قدم تو رضوان شده پیوسته گـدای کـرم تو هنگام عطا ظرف وجود است کم تو حـجِّ حــرم الله، طـواف حــرم تـو از ما همـه دریوزگی و عجز و گدایی از تو همه لطف و کرم و عقده‌گشایی بگـذار کـه سرگـرم هیاهـوی تو باشم تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم آن روز که خلقت همه دامان تو گیرند زنجیر مرا دست غلامـان تـو گیرند تـو دسـت عطـا و کرم و لطف خدایی تو در دو جهان از همگان عقده‌گشایی تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی مـا جملـه گدا و تـو جواد ابن رضایی جود و کرم از توست، تضرع صفت ماست والله گـدایـی درت سلطـنت مــاست من میثم آلودۀ بی‌دست و زبانم در باغ بهار تو کم از برگ خزانم مگـذار برِ بـاد بـه کـوی دگرانم بگذار در اطراف گلت خار بمانم من با همه گفتم که جواد است امامم باشد که بخوانی ز ره لطف، غـلامم استاد سازگار.............
باز خدا پرده زرخ بر گرفت عالم جان، جلوۀ دیگر گرفت ملک جهان زندگی از سر گرفت مرغ دل این ذکر، مکرّر گرفت قبلۀ ارباب دعا آمده عید جواد ابن رضا آمده دیده گشا و رخ جانانه بین شادی شمع و گل و پروانه بین وجد و نشاط دل دیوانه بین خندۀ ریحانۀ ریحانه بین نقش تبسّم به لب مرتضاست جلوه کنان طلعت ابن رضاست باز به جوشش یم جود آمده غرق در آن ملک وجد آمده مظهر الطاف ودود آمده مهر، به خاکش به سجود آمده کشور جان عالم دل منجلی است ولادت محمّد بن علی است پرده زحسن ازلی وا شده روی الهی متجلاّ شده ملک جهان سینۀ سینا شده ولادت زادۀ موسی شده ماه بیا خاک زمین را ببوس سرزده امشب مه شمس الشّموس شافع میزان و معاد است این کعبۀ دل، باب مراد است این راهبر کلّ عباد است این صاحب هر جود، جواد است این آینۀ دادگر است این پسر بر همه عالم پدر است این پسر دل به سوی بیت ولا پر زند روح، پی عرض دعا در زند ماه، گر امشب به زمین سر زند پرده به رخ تا صف محشر زند می نهد از شرم مه روی او رو به روی خاک سر کوی او گلشن هستی همه خرّم شده رشک جنان دامن عالم شده فخر کنان دودۀ آدم شده شاد، دل آدم و خاتم شده بحر ولایت گهر آورده است عروس زهرا پسر آورده است غنچۀ ریحانه به گلشن شکفت بلبل از او صورت اناالحق شنفت لاله به لبخند ثنایش بگفت مرغ شب از شوق وصالش نخفت آمده تبریک زمعبود او بهر رضا در شب مولود او دیده بگشا جلوۀ سرمد ببین آینۀ روی محمّد ببین سلالۀ رسول امجد ببین محمّد دوم احمد ببین آمدی ای بر همه باب المراد جان به فدای قدمت یا جواد ای ثمر باغ دل بوتراب وی زازل شیفته ات شیخ و شاب جود تو چون لطف خدا بی حساب سایۀ مهرت به سر آفتاب مهر تو شد روز ازل دین من نیست به جز حبّ تو آئین من ای تو و من لازم و ملزوم هم من به گدائی، تو به جود و کرم رو به کجا از سرت کویت برم سائلم و سائلم و سائلم سائل افتاده زپای توام جود و کرم کن که گدای توام سائلم از خویش مرانی مرا چون شود از لطف بخوانی مرا بر سر خاکت بنشانی مرا بر در عشقت بکشانی مرا گو که برآرند زتن پوستم دوستم و دوستم و دوستم سائلم از تو دو جهان خواستم سوز درون، درد نهان خواستم خون جگر اشک روان خواستم آن چه پسندی تو همان خواستم عاشق دار غم تو (میثمم) فارق از این عالم و آن عالمم
مام جواد(ع)-ولادت نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش زمین برای همیشه پر از مسیحا شد درست مثل زمان تولد زهرا مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد هزار حظ منزه به دیده اش آمد همین که چشم ستاره به روی تو وا شد و آسمان اگر امروز این همه بالاست به پای قامت طوبایی شما پا شد صدای پای کریمانه تو می آید دلم به پشت در خانه تو می آید تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است میان خیل هزاران  هزار بخشنده برای جود خودش انتخابتان کرده است هزار و چهار صد سال می شود که خدا مرا پیاله به دست شرابتان کرده است  تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است قسم به کعبه برای شفاعت فرداست اگر جواد الائمه خطابتان کرده است خدا سرشته تو را تا که مثل نور کند کریمی اش به کریمی تو ظهور کنتد مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد مرا نوشت و مرید  تو را نوشت مراد به روی صفحه پیشانی ام ملائک تو نوشته اند سگ خانه امام جواد چگونه لطف نداری به این اسیری که غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد صدای اول عشق و صدای آخر عشق تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد رسیده است به روی مهت سلام رضا علی اکبر در خانه امام رضا تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان جواب عاطفه باشی به مستکینیمان تو آمدی  ز طبق های آسمان پایین و کردی از پی چشمانتان زمینیمان چگونه دست توسل نیاوریم آقا تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان تویی تو ماحصل چله توسل ها تویی شراب طهورای اربعینیمان تویی که حق خدایی به گردنم داری تو آفریده شدی تا بیافرینیمان تو را جواد و مرا آفریده ات کردند قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند نگاه بی مثلت از تبار خورشید است ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است کواکب از جریان تو نور می گیرند طلوع نور شما تا دیار خورشید است تو انعکاس جمال امام خورشیدی شبیه آینه ای که کنار خورشید است همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد به گوش خویش سرودم که کار خورشید است قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا به ان دیار که مهپاره بار خورشید است جواب کودک خورشید سر بریدن نیست جواب نور گلوی سحر بریدن نیست علی اکبر لطیفیان.........
امام جواد(ع)-ولادت   بر سر آنم زبان بگشایم و آوا كنم خویش را در محضر مولای خود پیدا كنم تا بگوید سر گذشت غربتش را بهر من سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا كنم او امام هشتم و آئینه ذات خداست عالمی را من فقط با نام او شیدا كنم تا كه مولانا رضا از دست من گردد رضا از زبان حال او گویم روایت ای خدا سال ها من منتظر بودم كه آید گوهرم این مبارك كودك و نور دو چشم مادرم او مبارك تر بود از هر چه مولود است و بس او محمد یا جواد است و بود تاج سرم او امامت را برایم تا ابد تثبیت كرد كرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابتر م او مسیح عترت صدیقه ی اطهر بود در مقام عصمتش همپایه ی كوثر بود  كودك است اما چو لب وا كرد غوغایی نمود خطبه ای كوتاه خواند و كار زیبایی نمود آن چنان شیوا سخن گفت و عدو را پست كرد آن كه اهلش بود گفتا كار زهرایی نمود رفع تهمت كرد، از آن كه ز مریم برتر است بهر مادر كودك نازم مسیحایی نمود گفت من  از نسل زهرایم عزیز حیدرم من جواد ابن الرضا آئینه پیغمبرم گر نمی آمد بنای دین حق كامل نبود دشمن من شاد می شد گر مرا حاصل نبود گر نمی آمد اگر چه بعد عمری انتظار تهمت دیرینه ی ابتر مرا باطل نبود  بهر دیدار جمال نازنین كودكم كس شبیه من چنین آشفته و بیدل نبود پیش زهرا سر فرازم این جواد من بود نی كه بهر شیعه این باب المراد من بود دست از او بر مدارید این گل زهرا بود دست او باز است و كارش حل مشكل ها بود نی فقط آبادی دنیا بخواهید از جواد در قیامت كار او زیباتر از دنیا بود كم از او هرگز مخواهید این جفا بر او شود عاشق دیدار سائل چشم این  آقا بود هستی ام دار وندار من همین دردانه است هر كه صاحب عقل باشد بهر او دیوانه است با چه جرات شرح اوصاف كمالش می كنید؟ با قیاس یوسفی وصف جمالش می كنید؟ یوسف از دریای زیبایی او یك قطره است از خدا گوئید گر نشر خصالش می كنید این جواد من شبیه من غریب و بی كس است منعم از گریه چرا وقت وصالش می كنید گوئیا می بینم اینك در جوانی دلبرم می شود مظلوم كشته مثل زهرا مادرم ماهیان بحر و مرغان هوا گریان او جمله ذرات دو عالم می شود نالان او از شرار زهر و از سوز عطش پرپر زند كف زند شادی نماید زوج بی ایمان او در شب میلاد او من روضه خوانی می كنم جان من كه باب او هستم فدای جان او اولین مرثیه خوان و روضه خوان او منم هر كه گوید از غم او میزبان او منم جواد حیدری..........
امام جواد(ع)-ولادت   بر سر آنم زبان بگشایم و آوا كنم خویش را در محضر مولای خود پیدا كنم تا بگوید سر گذشت غربتش را بهر من سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا كنم او امام هشتم و آئینه ذات خداست عالمی را من فقط با نام او شیدا كنم تا كه مولانا رضا از دست من گردد رضا از زبان حال او گویم روایت ای خدا سال ها من منتظر بودم كه آید گوهرم این مبارك كودك و نور دو چشم مادرم او مبارك تر بود از هر چه مولود است و بس او محمد یا جواد است و بود تاج سرم او امامت را برایم تا ابد تثبیت كرد كرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابتر م او مسیح عترت صدیقه ی اطهر بود در مقام عصمتش همپایه ی كوثر بود  كودك است اما چو لب وا كرد غوغایی نمود خطبه ای كوتاه خواند و كار زیبایی نمود آن چنان شیوا سخن گفت و عدو را پست كرد آن كه اهلش بود گفتا كار زهرایی نمود رفع تهمت كرد، از آن كه ز مریم برتر است بهر مادر كودك نازم مسیحایی نمود گفت من  از نسل زهرایم عزیز حیدرم من جواد ابن الرضا آئینه پیغمبرم گر نمی آمد بنای دین حق كامل نبود دشمن من شاد می شد گر مرا حاصل نبود گر نمی آمد اگر چه بعد عمری انتظار تهمت دیرینه ی ابتر مرا باطل نبود  بهر دیدار جمال نازنین كودكم كس شبیه من چنین آشفته و بیدل نبود پیش زهرا سر فرازم این جواد من بود نی كه بهر شیعه این باب المراد من بود دست از او بر مدارید این گل زهرا بود دست او باز است و كارش حل مشكل ها بود نی فقط آبادی دنیا بخواهید از جواد در قیامت كار او زیباتر از دنیا بود كم از او هرگز مخواهید این جفا بر او شود عاشق دیدار سائل چشم این  آقا بود هستی ام دار وندار من همین دردانه است هر كه صاحب عقل باشد بهر او دیوانه است با چه جرات شرح اوصاف كمالش می كنید؟ با قیاس یوسفی وصف جمالش می كنید؟ یوسف از دریای زیبایی او یك قطره است از خدا گوئید گر نشر خصالش می كنید این جواد من شبیه من غریب و بی كس است منعم از گریه چرا وقت وصالش می كنید گوئیا می بینم اینك در جوانی دلبرم می شود مظلوم كشته مثل زهرا مادرم ماهیان بحر و مرغان هوا گریان او جمله ذرات دو عالم می شود نالان او از شرار زهر و از سوز عطش پرپر زند كف زند شادی نماید زوج بی ایمان او در شب میلاد او من روضه خوانی می كنم جان من كه باب او هستم فدای جان او اولین مرثیه خوان و روضه خوان او منم هر كه گوید از غم او میزبان او منم جواد حیدری..........
مردم پایین فقیرومردم بالاجواد اهل سفلاتشنه و سرچشمه علیاجواد بالباس پاره حتی بی نیازازمردم است آنکه مطرح میکندفقرخودش راباجواد ازکریمان نان گرفتم هفت نسلم شدکریم ساحل ازموج آب خوردوموج از دریاجواد ما،ندارو،ما،ضعیف و،مااسیرو،مافقیر هوجوادعالی جواداعلی جوادآقاجواد ذوالفقاربخشش این خانه دست این دوتاست لاکرم الاحسن لاذوالکرم الاجواد ذوالکرم آن شدکه بابایش وصیت کرده بود ازهمان در ردشوکه مسکین نشسته یاجواد ازکف پایش ملائک رزق وروزی میبرند ریگهاهستندزیرپای او یک پاجواد روزگار کوررا غرق بصیرت میکند دست رحمت میکشد برچشم نابیناجواد گرچه عمری دربه روری بینوا ها بازکرد بادل خون حبس شد درخانه اش اما جواد
مردم پایین فقیرومردم بالاجواد اهل سفلاتشنه و سرچشمه علیاجواد بالباس پاره حتی بی نیازازمردم است آنکه مطرح میکندفقرخودش راباجواد ازکریمان نان گرفتم هفت نسلم شدکریم ساحل ازموج آب خوردوموج از دریاجواد ما،ندارو،ما،ضعیف و،مااسیرو،مافقیر هوجوادعالی جواداعلی جوادآقاجواد ذوالفقاربخشش این خانه دست این دوتاست لاکرم الاحسن لاذوالکرم الاجواد ذوالکرم آن شدکه بابایش وصیت کرده بود ازهمان در ردشوکه مسکین نشسته یاجواد ازکف پایش ملائک رزق وروزی میبرند ریگهاهستندزیرپای او یک پاجواد روزگار کوررا غرق بصیرت میکند دست رحمت میکشد برچشم نابیناجواد گرچه عمری دربه روری بینوا ها بازکرد بادل خون حبس شد درخانه اش اما جواد
امام جواد(ع)-ولادت عید میلاد است میلاد جواد ابن الرضاست خرّم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ای کز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست آمد آن ماهی که صد خورشید شد پروانه اش تافت آن مشعل که نورش نور حُسن ابتداست بحر مواج سه دُر، درّ گران هشت بحر چار امّ و پنچ حسّ و شش جهت را مقتداست نام نیکویش جواد، آبا و ابنایش جواد سر بلند از بذل دست لطف او، جود و سخاست اوست آن ریحان ریحانه کز بوی خوشش مشک افشان تا قیامت دامن باد صباست گر چه در برج ولایت گشته خورشید نهم در حقیقت اولین نور جمال کبریاست جود را نازم که حتی خازن باغ بهشت دست از جنّت کشیده بر سر کویش گداست او جواد اهل بیت و ما گدای اهل بیت کار ما عجز و گدایی، کار او لطف، عطاست بر فقیر انفاق کردی پیش تر از آن که گفت بر گدا اعطا نمودی بیشتر از آن چه خواست هر که در کویش گدا شد، ما گدای کوی او هر که از راهش جدا شد، راه ما از او جداست تربتش بیت الله و بیت الرّسول است و بقیع کاظمینش هم نجف هم سامره هم کربلاست حاجت ار داری بگو با او که نجل فاطمه است درد اگر داری بیار این جا که این ابن الرّضاست داشت مأمون، ماهی کوچک نهان در دست خویش گفت با چشم خدا این چیست کاندر دست ماست داد چون پاسخ ورا از ماهی و از ابر، ویم دید او در سن طفلی عالم از ارض سماست سر نهم بر پای او سر را چه قدر و قیمتی جان فشانم در رهش جان را کجا اجر و بهاست نام زیبایش محمّد چهره، مرآت الرّسول کنیه اش آمد تقی خود خلق را کهف التقاست گرد راه کاظمین خوش تر از مشک و عبیر خاک زوّار حریمش بهتر از آب بقاست نی عجب گر در طفولیت امام خلق شد او امام خلق عالم پیش تر از پیش هاست عرش و فرش و دوزخ و حنّت به حکمش پایبند آدم و حور و پری، جن و ملک را پیشواست آن که فرمودش امام هشتمین روحی فداک هر چه مدح من رسا باشد به وصفش نارساست من نمی گویم خدا باشد ولی گویم که او جلوه اش بی ابتدا و رحمتش بی انتهاست فیض بخشد از دمش بر آدم و جن و ملک هر که را بر آستان قدس او دست دعاست خلق عالم را چراغ رهنما خواهیم بود تا که فرزند رضا ما را امام و رهنماست صد چو عیسی آستان بوس حریمش با ادب صد چو موسی خادم بیت الولایش با عصاست هر که رو گرداند از او کلّ طاعاتش هدر وآن که سر پیچد زحکمش جمله اعمالش هباست بحر لطفش همچو بحر رحمت حق موج زن دست جودش همچنان دست علی مشکل گشاست ای که دست سائلت باشد به فرق نه فلک وی که خاک زائرت درد و دو عالم را دواست دست من خالیست اما کفّ جود تو پر کار من باشد گدایی کار تو جود و سخاست من گدایم من گدایم تو جوادی تو جواد جود از آن جوادست و گدایی از گداست من نه جنّت خواستم نه حور خواهم نه قصور جنّت و حور و قصور من فقط مهر شماست گر ندارد مهر تو زاهد زفاسق بدتر است طاعت هر کس که دشمن با تو شد مثل زناست گر شود در کعبه، خصمت کشت راه خدا باز بر پیشانی اش بنوشته، این خصم خداست پای شوم تیرگی، بر ساحت ما چون رسد چارده مهر جهان افروز، پیش روی ماست چارده ماه فروزان چارده خورشید نور چارده اختر که هر یک را دو صد شمس الضّحاست چارده مرآت داور، چارده تصویر حق چارده کعبه که در دامانشان کوه صفاست هر که را از دامن اینان شود کوتاه دست آتشش گِرد سراست و دوزخش در زیر پاست بار معبود! تو می دانی که مرغ روح من معتکف در کاظمینِ آن شه ارض و سماست گر چه دورم از حریمش، هست قبرش در دلم سینه ام را از فروغش یک جهان نور و ضیاست تا مرا در سینه باشد مهر فرزند رضا هم تو خوشنودی و وهم پیغمبرت از من رضاست تا که "میثم" را زبان در کام و جان در پیکراست با زبان شعر بر این خاندان مدحت سراست استاد سازگار........
امام جواد(ع)-ولادت عید میلاد است میلاد جواد ابن الرضاست خرّم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ای کز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست آمد آن ماهی که صد خورشید شد پروانه اش تافت آن مشعل که نورش نور حُسن ابتداست بحر مواج سه دُر، درّ گران هشت بحر چار امّ و پنچ حسّ و شش جهت را مقتداست نام نیکویش جواد، آبا و ابنایش جواد سر بلند از بذل دست لطف او، جود و سخاست اوست آن ریحان ریحانه کز بوی خوشش مشک افشان تا قیامت دامن باد صباست گر چه در برج ولایت گشته خورشید نهم در حقیقت اولین نور جمال کبریاست جود را نازم که حتی خازن باغ بهشت دست از جنّت کشیده بر سر کویش گداست او جواد اهل بیت و ما گدای اهل بیت کار ما عجز و گدایی، کار او لطف، عطاست بر فقیر انفاق کردی پیش تر از آن که گفت بر گدا اعطا نمودی بیشتر از آن چه خواست هر که در کویش گدا شد، ما گدای کوی او هر که از راهش جدا شد، راه ما از او جداست تربتش بیت الله و بیت الرّسول است و بقیع کاظمینش هم نجف هم سامره هم کربلاست حاجت ار داری بگو با او که نجل فاطمه است درد اگر داری بیار این جا که این ابن الرّضاست داشت مأمون، ماهی کوچک نهان در دست خویش گفت با چشم خدا این چیست کاندر دست ماست داد چون پاسخ ورا از ماهی و از ابر، ویم دید او در سن طفلی عالم از ارض سماست سر نهم بر پای او سر را چه قدر و قیمتی جان فشانم در رهش جان را کجا اجر و بهاست نام زیبایش محمّد چهره، مرآت الرّسول کنیه اش آمد تقی خود خلق را کهف التقاست گرد راه کاظمین خوش تر از مشک و عبیر خاک زوّار حریمش بهتر از آب بقاست نی عجب گر در طفولیت امام خلق شد او امام خلق عالم پیش تر از پیش هاست عرش و فرش و دوزخ و حنّت به حکمش پایبند آدم و حور و پری، جن و ملک را پیشواست آن که فرمودش امام هشتمین روحی فداک هر چه مدح من رسا باشد به وصفش نارساست من نمی گویم خدا باشد ولی گویم که او جلوه اش بی ابتدا و رحمتش بی انتهاست فیض بخشد از دمش بر آدم و جن و ملک هر که را بر آستان قدس او دست دعاست خلق عالم را چراغ رهنما خواهیم بود تا که فرزند رضا ما را امام و رهنماست صد چو عیسی آستان بوس حریمش با ادب صد چو موسی خادم بیت الولایش با عصاست هر که رو گرداند از او کلّ طاعاتش هدر وآن که سر پیچد زحکمش جمله اعمالش هباست بحر لطفش همچو بحر رحمت حق موج زن دست جودش همچنان دست علی مشکل گشاست ای که دست سائلت باشد به فرق نه فلک وی که خاک زائرت درد و دو عالم را دواست دست من خالیست اما کفّ جود تو پر کار من باشد گدایی کار تو جود و سخاست من گدایم من گدایم تو جوادی تو جواد جود از آن جوادست و گدایی از گداست من نه جنّت خواستم نه حور خواهم نه قصور جنّت و حور و قصور من فقط مهر شماست گر ندارد مهر تو زاهد زفاسق بدتر است طاعت هر کس که دشمن با تو شد مثل زناست گر شود در کعبه، خصمت کشت راه خدا باز بر پیشانی اش بنوشته، این خصم خداست پای شوم تیرگی، بر ساحت ما چون رسد چارده مهر جهان افروز، پیش روی ماست چارده ماه فروزان چارده خورشید نور چارده اختر که هر یک را دو صد شمس الضّحاست چارده مرآت داور، چارده تصویر حق چارده کعبه که در دامانشان کوه صفاست هر که را از دامن اینان شود کوتاه دست آتشش گِرد سراست و دوزخش در زیر پاست بار معبود! تو می دانی که مرغ روح من معتکف در کاظمینِ آن شه ارض و سماست گر چه دورم از حریمش، هست قبرش در دلم سینه ام را از فروغش یک جهان نور و ضیاست تا مرا در سینه باشد مهر فرزند رضا هم تو خوشنودی و وهم پیغمبرت از من رضاست تا که "میثم" را زبان در کام و جان در پیکراست با زبان شعر بر این خاندان مدحت سراست استاد سازگار........
امام جواد(ع)-ولادت امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ امشب همه جا صحبت یار است، دگر هیچ در محفل اهل سحر و اهل مناجات صحبت ز سر زلف نگار است، دگر هیچ تابیده به عالم رخ چون بدر محمد پایان شب تیره و تار است، دگر هیچ امشب همه جا صحبت جود است و جواد است نامش همه جا ذکر و شعار است، دگر هیچ از یمن عطا و کرم و جود و سخایش دارا شده هر کس که ندار است، دگر هیچ امشب همه مشمول کرامات جوادند در پشت درش خیل گدایان همه شادند گردیده درِ جود خدا بار دگر باز میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز به به چه خبر گشته شب شهر مدینه پابوسی او آمده خورشید و قمر باز بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز رو در روی هم آینه در آینه وقتی چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز خندان شده لعل پدر پیر مدینه وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز امشب سخنم شامل صد رحمت او شد روی سخن و حرف دلم حضرت او شد... ...ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه ای خیل گدایان به سویت گشته روانه هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد تا که سخن از روی تو آید به میانه آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد همیشه گدا هست به پشت در خانه ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا "یحیی" شده با علم تو رسوای زمانه آری تو جوادی که شدی عشق موید هم حیدر و هم آینه ی روی محمد ناصر شهریاری........
امام جواد(ع)-ولادت امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ امشب همه جا صحبت یار است، دگر هیچ در محفل اهل سحر و اهل مناجات صحبت ز سر زلف نگار است، دگر هیچ تابیده به عالم رخ چون بدر محمد پایان شب تیره و تار است، دگر هیچ امشب همه جا صحبت جود است و جواد است نامش همه جا ذکر و شعار است، دگر هیچ از یمن عطا و کرم و جود و سخایش دارا شده هر کس که ندار است، دگر هیچ امشب همه مشمول کرامات جوادند در پشت درش خیل گدایان همه شادند گردیده درِ جود خدا بار دگر باز میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز به به چه خبر گشته شب شهر مدینه پابوسی او آمده خورشید و قمر باز بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز رو در روی هم آینه در آینه وقتی چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز خندان شده لعل پدر پیر مدینه وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز امشب سخنم شامل صد رحمت او شد روی سخن و حرف دلم حضرت او شد... ...ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه ای خیل گدایان به سویت گشته روانه هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد تا که سخن از روی تو آید به میانه آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد همیشه گدا هست به پشت در خانه ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا "یحیی" شده با علم تو رسوای زمانه آری تو جوادی که شدی عشق موید هم حیدر و هم آینه ی روی محمد ناصر شهریاری........
امام جواد(ع)-ولادت آن شب مدینه تشنه ی آب بقا بود چشم انتظار ساغر قالوا بلی بود آنشب شقایق قصد کوی یار می کرد از خواب غفلت لاله را بیدار می کرد آن شب سحر شعر گل مهتاب می خواند از جلوه ی خورشید عالمتاب می خواند آن شب فضا آکنده از شور و طرب بود بین ملائک صحبت از ماه رجب بود آن شب عروس فاطمه از دل دعا کرد درمان دردش را تمنا از خدا کرد آن شب رضا در خط تسلیم و رضا بود در خط تسلیم خدا، لطف خدا بود آن شب منادی دادِ عدل و داد می زد بین زمین و آسمان فریاد می زد کای اهل عالم مقصد و مقصود آمد در کان هستی هر چه بود از جود آمد آئینه ی ایزد نما آمد به دنیا یعنی جواد بن الرضا آمد به دنیا از بهر دیدارش ز جنت آدم آمد نوح نبی از بهر خیر مقدم آمد آمد خلیل بت شکن از کعبه سویش تا شهد جان نوشد ز جام آبرویش موسی شبانه از دیار طور آمد از دست ظلمت در پناه نور آمد آمد مسیحا تا ببوسد خاک پایش حظّی برد از لذّت شهد ولایش آمد به دنیا اسوه ی یکتا پرستی بعد از رضا آئینه دار ملک هستی او اختر تابان چرخ آبنوس است مرآت حقّ و زاده ی شمس الشموس است از جانب او گر حدیثی قال گردد یحیی بن اکثم در جوابش لال گردد حاتم اگر جود و سخایش را ببیند بهر گدایی بر سر راهش نشیند گوی سبق از روضه ی مینو بگیرد گر کشتی اش در ساحلی پهلو بگیرد بود و نبود عالم از بود جواد است شعر من «ژولیده» از جود جواد است ژولیده نیشابوری..........
امام جواد(ع)-ولادت آن شب مدینه تشنه ی آب بقا بود چشم انتظار ساغر قالوا بلی بود آنشب شقایق قصد کوی یار می کرد از خواب غفلت لاله را بیدار می کرد آن شب سحر شعر گل مهتاب می خواند از جلوه ی خورشید عالمتاب می خواند آن شب فضا آکنده از شور و طرب بود بین ملائک صحبت از ماه رجب بود آن شب عروس فاطمه از دل دعا کرد درمان دردش را تمنا از خدا کرد آن شب رضا در خط تسلیم و رضا بود در خط تسلیم خدا، لطف خدا بود آن شب منادی دادِ عدل و داد می زد بین زمین و آسمان فریاد می زد کای اهل عالم مقصد و مقصود آمد در کان هستی هر چه بود از جود آمد آئینه ی ایزد نما آمد به دنیا یعنی جواد بن الرضا آمد به دنیا از بهر دیدارش ز جنت آدم آمد نوح نبی از بهر خیر مقدم آمد آمد خلیل بت شکن از کعبه سویش تا شهد جان نوشد ز جام آبرویش موسی شبانه از دیار طور آمد از دست ظلمت در پناه نور آمد آمد مسیحا تا ببوسد خاک پایش حظّی برد از لذّت شهد ولایش آمد به دنیا اسوه ی یکتا پرستی بعد از رضا آئینه دار ملک هستی او اختر تابان چرخ آبنوس است مرآت حقّ و زاده ی شمس الشموس است از جانب او گر حدیثی قال گردد یحیی بن اکثم در جوابش لال گردد حاتم اگر جود و سخایش را ببیند بهر گدایی بر سر راهش نشیند گوی سبق از روضه ی مینو بگیرد گر کشتی اش در ساحلی پهلو بگیرد بود و نبود عالم از بود جواد است شعر من «ژولیده» از جود جواد است ژولیده نیشابوری..........
امام جواد(ع)-ولادت ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج ما حاجت محضیم و شما باب حوائج ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم تا در طمع و بخل و حسد گیر نیفتیم روزی بنما آن چه که گفتیم و نگفتیم بخشیدی و دستم تو بهانه که ندادی هر کار کنی آخرش آقا تو جوادی حالا تو و این دست دل ما که دراز است درب حرم از لطف به روی همه باز است از فقر نشستیم که باران برسانی بر سفره ی این بی سر و پا نان برسانی باید ز در خانه ی تو رزق بگیریم خوشحال از آنیم که ما قشر فقیریم افتاده به پایت دل و بر فیض تو بند است هرگز نخورد آب زمینی که بلند است ای کاش که در ساحلتان موج بگیریم یک جرعه بنوشیم و فقط اوج بگیریم تا حال و هوای حرمت باز بیاییم با پا که نشد، با پر پرواز بیاییم این شعر لبالب همه اش شرح فراق است این ماه رجب یکسره صحبت ز عراق است حالا که دو دستم به ضریحت نرسیده میلم طرف پنجره فولاد کشیده پابوس رضا زائر و پابوس تو هم هست در طوس رضا جلوه ی ملموس تو هم هست باید در آن خانه نفس چاق نماییم در باب جواد حرم اطراق نماییم یک شعبه در ایران زده ای جود بگیریم تا اذن دخولی، ز شما زود بگیریم ظرفی بدهی تا پدرت پر کند آن را اندیشه ی ما خوب تفکّر کند آن را ما نذر شما روضه ی ماهانه گرفتیم از لطف و عنایات شما خانه گرفتیم ای کاش به بالا برسم، کج نروم من حیف است تو آقای منی، حج نروم من شاید بشود گفت که شاهانه گداییم بیمه شده ی حرز جواد بن رضاییم بیتی بده از گریه معطّر شود آقا این طبع برایم نکند شرّ شود آقا این طبع مرا سمت مدینه بکشانید ابیات مرا محضر زهرا برسانید در انس عمیق تو به مادر سخنی نیست یک جلوه، حدیثی ز روایات بزنطی ست از کودکیت گریه کن فاطمه بودی در کوچه ای از شهر که در زمزمه بودی دستت به دل خاک چونان تیشه فرو رفت چشمان ملیح تو در اندیشه فرو رفت وقتی پدرت آمد و این گونه تو را دید از علّت اندیشه ی پُر حزن تو پرسید ... گفتید: مراعات زن و کوچه نکردند! با مادر ما، حضرت زهرا چه نکردند!؟ ما اشک ز چشمان پر از فیض تو داریم ای کاش که تا آخر این عمر بباریم مجتبی کرمی.........