eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
936 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دختر کهکشان هفتم همشیره آسمان هشتم بانوی گل بهار نارنج باران همیشه در ترنم ای ابر کرامتت همیشه گسترده در آسمان مردم تو چشمه کوثر ولایت این دشت کویر برکه خم ای نور تو نور پاک زهرا صد آینه در شعاع آن گم ای رحمت عام و عصمت خاص زهرا رخِ زینبی تجسم تو ساحل امن حق پرستی ما بحر همیشه در تلاطم از قدر قیامت تو این شهر کرده ست قیام و قم شده قم ای ساکن شهر شورِشیرین اعجاز تو گریه با تبسم وقتی که غم نگفته دانی دیگر چه نیاز به تکلم تا هست نفس ز عمق جانم یا فاطمه اشفعی بخوانم
دارد دل ما راه نجاتی دیگر در مشهد و در قم عتباتی دیگر بر بانوی با کرامت قم صلوات بر شاه خراسان صلواتی دیگر
سلام الله علیها چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی که باشد یک به یک شایسته ی القاب زهرایی به دنیایش رضا سوگند، از بس محو حق بوده جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی سِواد معجرش آموخت بر شب پرده داری را غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی نخوانده نامه را، پاسخ بگوید دختر موسی به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید: پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را مگر علم لدنّی گفته او را جای لالایی؟ شفاعت می کند از شیعیان در عرصه ی محشر تصوّر کن چقدر آن روز میگردد تماشایی دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش عَلَم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی کنیزِ شوکتِ شاهانه ی او مادرِ گیتی غلامِ همتِ مردانه ی او بود آقایی مسیر راه از فیض شما شد جاده ی رحمت به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب خدا شایسته اش دیده برای حکم فرمایی غبار قبرت از علم لَدُن پر بوده تا رفته فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی به دریای علومت دیده ام جمع فقیهان را چنان غواص ها در حال اقیانوس پیمایی بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی به پیشت مجتهد باعلم و عارف با عمل آید حساب عاشقان پاک است از این وسواس مبنایی دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام که من را جز تولا و تبری نیست دارایی گنه کارم من و ای عصمت حق پرده پوشی کن پناه آورده ام در سایه ات از بیم رسوایی
. با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم قسمت نشد که بال‌وپری دست‌وپا کنم اما به شوق دیدن تو با سر آمدم گفتند زائر حرمت زائر خداست مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست با نام تو به محضر پیغمبر آمدم از حس و حال روشن معراج پُر شدم وقتی به خاک‌بوسیِ «بالاسر» آمدم حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من «پایینِ پای» تو شده هفت آسمان من در این حریم قدسی سرتاسر آینه روشن شده به نور تو چشمم هر آینه گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان همواره بوده است بر این باور آینه پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو پیدا کنم تمام خودم را در آینه لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند دست تو را که خالق لطف و کرامت است روزی‌رسانِ انفس و آفاق خوانده‌اند باران مهربانی بی‌وقفه‌ی تو را شأن نزول سوره‌ی انفاق خوانده‌اند در مذهب نگاه تو غم حرف اول است چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند هفت آسمان و رحمت شمس‌الشموسی‌ات ذرات خاک و لطف انیس‌النفوسی‌ات    شعر:سیدمحمدجواد شرافت✍ .
ومنقبت امشب خدالطف نهان خودهویدامیکند امشب تفاخرفرش بس برعرش أعلامیکند امشب دوتاراجفت هم،ازصنع،یکتامیکند یعنی علی ماهِ رخ زهراتماشامیکند باچشم دل درصورت اوسیرمعنامیکند امشب حسدبرخاکیان،بیحدبرندافلاکیان خندان چمن؛رقصان دمن؛خوشدل زمین؛خرم زمان اهل ولایت شادمان خردوکلان وجزءوکل دردست اسرافیل بین،صورش شده سازودُهُل بانور،دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا،زختم المرسلین گیرندگان،خیل رُسل هرکس که آیدهمرهش نی دسته گل؛یک باغ گل درآمدوشداولیا،دررفت وآمدانبیا ای غصّه و ای غم بروای شوق وای شادی بیا ازبهراین ساعت زمان لحظه شماری کرده است وزبهراین وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تاسحراخترشماری کرده است ایوب دهر ازشوق امشب،بیقراری کرده است دست خداوجه خداراخواستگاری کرده است امشب علی،آن عدل کل برعقل کل دامادشد شاگردممتازنَبی،دامادبراستادشد خوان کرم مخلوق رادعوت به مهمانی کند صدنعمت ازرحمت خدابرخلق ارزانی کند وزطورموسی آمده تاآنکه دربانی کند آیدخلیل،آردذبیحِ خودکه قربانی کند یوسف گرفته مِجمرواسپندگردانی کند کرّوبیان درهلهله،قدوسیان درهمهمه عیسی به دنبال علی،مریم کنارفاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی،والی ست برسینهءغم دست ردزن،شب شب خوشحالی ست شام سیه بختی شدو روزهمایون فالی ست کوثرکنارساقی کوثرعلیّ عالی ست زهرابه خانه ئ بخت شدجای خدیجه خالی ست امشب به روی مرتضی،لبهای زهراخنده کرد آن دل گر ازغم مرده بود،ازخندهءخودزنده کرد میخانه بازوهرکسی جام مکیّف میزند ناهید،پامیکوبدوتندربه کف،دف میزند رنگین کمان چون مشتری خودرادرین صف میزند لبخندوصل امشب چه خوش کوثربه مصحف میزند آری نه تنهاخاکیان،هرآسمان کف میزند منشین غمین امشب دلاشادی جان کن برملا خیزومِس خودکن طلا،آیینه ات راده جلا عقدعلی وفاطمه درآسمانهابسته شد درآسمانهابسته شددرکهکشانهابسته شد زین نرگس وسوسن دگرچشم وزبانهابسته شد راه یقینهابازشد،پای گمانهابسته شد بازاریانِ حُسن رادیگردکانهابسته شد خورشیدوماه وآسمان،آیینه گردانی کنند چون درزمین خورشیدوماهی نورافشانی کنند بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد جبریل مأمورست وفکرمجلس آرایی بود میکال ازعرش آمده گرم پذیرایی بود چشم کواکب خیره گرازچرخ مینایی بود درشهریثرب لاجرم،خوش گِردهم آیی بُوَد خیل مَلک ازعرش،سوی فرش فرش آورده اند بهرجلوس انبیاپَرهای خودگسترده اند امشب زشادی هروجودی خویش راگم میکند گردون تماشای زمین باچشم اَنجُم میکند دریای لطف سرمدی،بیحدتلاطم میکند اهل زمین راآسمان غرق تَنَعُّم میکند هرغنچه بهرواشدن چون گل تبسم میکند امشب زمان شادی بیحدّوبی اندازه شد بادست جانان دفترعشق علی،شیرازه شد امشب صدف،برگوهری،یک بحر،گوهرمیدهد یک گوهراماازدوعالم پربهاترمیدهد صرّاف کل،دردانه ای تحویل حیدرمیدهد خوددست دخترراپدربردست شوهرمیدهد؟ نی نِی،فلک خورشیدرابرماه انورمیدهد؟ تبریک گوبرمصطفی،جبریل ازدادارشد زهراامانت باشدوحیدرامانت دارشد امشب علی درخانهءخودشمع محفل میبرد کشتی عصمت،ناخداراسوی ساحل میبرد مشکل گشای عالمی،حل مسائل میبرد انسان کامل راببین،باخودمکمل میبرد هم آن به این دل میدهد؛هم این ازآن دل میبرد بانغمهءجادویی اش،داوودمداحی کند باخامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند؟ چشمی ندیده درزمین درهرزمان مانندشان خورشیدومه تبریک گوبروصلت وپیوندشان شادی زهراوعلی پیداست ازلبخندشان شیعه مبارکبادگو،بریازده فرزندشان ای شیعه،دست افشان شووتبریک بردلهابگو برپای خیزوتهنیت برمهدی زهرابگو ای ساقی کوثرکنارخودبهشتی روببین قامت قیامت رانگرطوباببین مینوببین زین پس هلال خویش رادرآن خَم ابروببین هم روزرادرچهره او،هم شب درآن گیسوببین هم لاله زار روببین،هم نافه بارِموببین هرچندماهِ رُخ عیان امشب به توآسان کند روزی رسدکزچشم تورُخسارخودپنهان کند علی انسانی ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین مدح
شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟ تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟ به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی تو که‌ای که فراتری از مکان و چنین گذشته‌ای از زمان؟ تو که‌ای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟ تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان تو همان که قبله‌ی اهل دل، تو همان که قبله نما علی نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی تو چگونه آمده‌ای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟! چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی ... تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کرب‌و‌بلا علی به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم به بهشت بی تو نمی‌روم که بدون تو پُر آتشم نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه می‌کشم؟! نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی» نه فرشته‌ای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی تو نگین حلقه‌ی انبیا و شکوه حضرت سرمدی چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی تو عزیز خانه‌ی فاطمه، تو عزیز جان محمدی و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء» که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی» که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایه‌ی ماسوا که علیست سعی به سوی حق و علیست مروه‌ی با صفا نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده در قلعه‌ای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم» نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم دل بی قرار و هوایی‌ام شده رهسپار غدیر خُم به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟ همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم همه عمر بنده‌ی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی
‍ ❣﷽❣ ❇️ 🔅 ❇️ نوایی نوایی ای گل پیمبر ؛یا موسی بن جعفر نور چشم حیدر ؛ یا موسی بن جعفر نور حی داور ؛ یا موسی بن جعفر ای شفیع محشر ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر عالم از میلاد تو گردیده گلشن شهر مدینه شد دوباره مزین امام صادق شد چشمش بر تو روشن منیر و منور ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الجوائج ؛ یا موسی بن جعفر میلادت به حیدر به زهرا مبارک به دخترت معصومه بادا مبارک به علی بن موسی الرضا مبارک ای مولا و سرور ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر چه ماهی گرفته به دامن حمیده بهتر از آن چشم آسمان ندیده نه کسی دیده و نه کسی شنیده از ماهی زیباتر ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر تو را در بر پدر مثل جان گرفته گوئیا روی دستش قرآن گرفته بوسه از روی تو فراوان گرفته طاهر و مطهر ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر آسمان میریزد ستاره بر زمین می خوانند ملائک با صوت دلنشین سلام علی آل طاها و یاسین جهان شد منور ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر این پسر هفتمین حجت بالغه است مثل جدش علی قرآن ناطق است آرامش جان امام صادق است دلربا و دلبر ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر ای مهر و ولای تو روح عبادت من گدایم گدای باب المرادت به جان رضا و به جان جوادت مرانم از این در ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر گدایم ، عزت عالمینم بده دوباره نجف و کاظمینم بده برات زیارت حسینم بده مکرر مکرر ؛ یا موسی بن جعفر ❇️یا باب الحوائج ؛ یا موسی بن جعفر ()
. ای آفتاب حُسن به زیبایی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانایی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبایی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آن‌سان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا
. ای آفتاب حُسن به زیبایی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانایی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبایی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آن‌سان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا
نینوای عشق جاویدان ز نای زینب است در حقیقت کربلا، کرب و بلای زینب است اعتلای پرچم شیعه در آفاق فلک افتخارش تا ابد حتمأ برای زینب است زینتِ عصمت، ز طفلی آیه ی عصمت بُود عصمت آری توشه ای از خاک پای زینب است کوه در هنگام طوفان، جان فدا وقت خطر مثل یک آیینه زهرا، مقتدای زینب است کوثر امّ ابیها، مثل مادر می شود ماجرای کربلا شرح وفای زینب است با نوای اُسکُتویش، کاخ ها لرزیده اند کوفه ویران، از بلندای صدای زینب است اینهمه شور و حماسه اینهمه فرزانگی تازه یک خط از کتاب ماجرای زینب است از کلام هر امامی می شود فهمید که... زینتِ این طایفه صبر و حیای زینب است اینکه شرق و غرب عالم را حسینی کرده است ذوالفقار آتشین خطبه های زینب است کوچه در کوچه به کوفه شهر دیروز علی آفتاب سرخ بر نی رهنمای زینب است
چشم امید حیدر و زهرا به زینب خورده گره تفسیر عاشورا به زینب مثل پیمبرها ملائک می فرستند صدها درود از جنت الاعلی به زینب او زینت دوش امیرالمومنین است زینب به بابا نازد و بابا به زینب گر می رسد "صدیقه ی کبری" به زهرا پس می رسد "صدیقه ی صغری" به زینب " عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة " ست یعنی داده خدا علم لدّنی را به زینب عون و محمد آیه های سجده دار اند در سوره ی زیبای " اَعطَینا بِزینب..." پیش از تولد نوکر این خانه بودیم وابسته ایم از عالم زر ما به زینب " اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا " این است عشق اردبیلی ها به زینب امر شفاعت را گمانم می سپارد روز جزا انسیة الحورا به زینب حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است در مصرعی که می رسد "حلما" به "زینب" "امُّ المَصائب" را میان جمع القاب  باری تعالی میدهد تنها به زینب در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا ؟ ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب در هرنماز شب برای من دعا کن عرض توسل می کند آقا به زینب از خیمه تا گودال دست حق تعالی گویا سپرد امر امامت را به زینب در سایه ی لطف خداوندی علم را بعد از شهادت می دهد سقا به زینب او به اسیری رفته ما آزاد باشیم خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب ای اهل گریه کار دنیا را ببینید شاگرد زینب می دهد خرما به زینب منزل به منزل می رود با دست بسته خون گریه دارد می کند صحرا به زینب منزل به منزل در بیابان ها رقیه هرشب پناه آورده از سرما به زینب پا جای پای مادر خود می گذارد روی کبود ارثیه ی زهرا به زینب از ظلم کردن حرمله سیری ندارد ملعون جسارت می کند حتی به زینب سر های رو نیزه را رفته نشانه سنگ ملامت می زند اما به زینب سرهای روی نیزه می بارند وقتی خولی نظر اندازد از بالا به زینب
اگر که عقل خودش را گدا به کار ببندد یقین که بار خودش را هزار بار ببندد به درس سائل تو حاتم آمده است بفهمد چگونه دست خودش را به دست یار ببندد کسی که دید حَسن را_ دهان خویش به دشنام اگر به جبر گشاید به اختیار ببندد به وقت رزم حسن ختم می‌شود به جهنم اگر که راه کسی را به کار زار ببندد میان این همه خواهان‌ برای قبر تو سخت است سکوت دست خودش را بر این مزار ببندد و در قیاس حسین و حسن به مرقدشان هم یکی طلا و جواهر یکی غبار ببندد به لطف اوست که پرونده ی مرا دم آخر بدون دیدن کردار کردگار ببندد