#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
فصل عشق است و نوشتند بهاری زنده است
سحر رویش سرسبز وقاری زنده است
باز جاری شده کوثر به زبانم انگار
می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است
همه آیینه و قرآن و گل و جام به دست
اصلاً انگار که با عشق، قراری زنده است
مادر هرچه مسیحاست کنیزش شده است
آنکه در قبضهء او جان شماری زنده است
کیست این نورٌ علی نورِ فرشته تمثال
که کند از طبق نور، نزول اجلال
دختری آمده از نسل امامان اصیل
کوثری آمده جوشنده تر از جاری نیل
آمده آنکه خدا داده به یُمن قدمش
روزی سائل و زادِ سفر ابن سبیل
شده گهوارهء او پنجره فولاد حیا
به نخ چادر او چشم ملک بسته دخیل
چه کسی آمده از راه که هاجر با شوق
رونما داده به باباش، سر اسماعیل
بغضها را که شکستند دو چشمم تر شد
نوبت آمدن فاطمه ای دیگر شد
دیدم از جان تو جانان شدنت را بانو
شمسهء کشور ایران شدنت را بانو
ننویسند قیامت، بنویسند چه پس؟!
وارد روضهء رضوان شدنت را بانو
حسرتی هست که دارند تمام افلاک
ماه شبهای شبستان شدنت را بانو
در سماوات، خدا جشن گرفته امشب
خواهر حضرت سلطان شدنت را بانو
می رسد از طرف شهر تو بارِ ساوه
میوهء جشن بهشت است انار ساوه
ای مقامات تو در عرش همه عالیّه
چقدر دور و برت پر شده از حوریّه
می کند حضرت جبریل، ز تو استفتاء
دستهایت پُرِ حکم و سند شرعیّه
مریم و آسیه خوانند نماز آیات
چو به خورشیدِ رخِ خویش زدی پوشیّه
می شود باز دری از حرمت سمت بهشت
بر بلندای جنان حک شده معصومیّه
می رسد روزیمان از دَهَک سفرهء تان
شوری آب قم است از نمک سفرهء تان
چقدر مزّه به من می دهد این گم شدنم
عامیانه شدنم، قاطی مردم شدنم
زیر و رو کرده مرا میکده ای ساقی کُش
چه خوشا مست سبو و قدح و خُم شدنم
قدّ یک ارزن اگر ارزش و قدر من نیست
شده اما هوسم خوشهء گندم شدنم
صلهء شعر، خدایی به همین می ارزد
زائر بی سر و پای حرم قم شدنم
دل من کرده هوای حرم معصومه
روشن است این دلم از می بَرَمِ معصومه
می نویسم فقط از نام شما بند به بند
زده مهر تو رگ و ریشهء من را پیوند
سقف دنیا که به روی سر من شد آوار
گوشهء صحن تو را زود نشانم دادند
دور و اطراف حرم مرغ دلم سرگردان
آخر افتاد به دام تو به چندین ترفند
پاسخش خواستهء روز و شب خیلی هاست
عشق تو ضَربدر ِ عشق رضا یعنی چند؟!
بیجهت نیست که در صحن و سرایت جا نیست
طوف قبر تو کم از طوف خود زهرا نیست
تا ابد گرم، دم خادم و نوکرهایت
تا ابد دور سرت چشم برادرهایت
دور و اطراف تو ماندند همه مَحرم ها
تا که نخ کش نشود گوشهء معجرهایت
فقط الحمد به لب دارم و شکراًلله
که نبردند تو را در وسط سرهایت
ریختی اشک دراین روضه وگفتی در تب:
قامتِ تا نوکِ پا خم شده یعنی زینب
تو ندیدی ثمرت را به سنان ها زخمی
سری از بغضِ دل سنگ پران ها زخمی
تو ندیدی که بیفتد سر راه دشمن
تکه های لب و حلقوم دهان ها زخمی
تو ندیدی که بماند به حرم، چشمان ِ
بدنی زیر سُم اسب دوان ها زخمی
گرچه سختت شد و رنجیده شدی بی تردید
تو ندیدی به خدا داغ، ولی زینب دید
#رضا_دین_پرور
.
#میلاد_امام_رضا
#امام_رضا_ع
#مدح
#ولادت
با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بالوپری دستوپا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرمتر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینةالنبیام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاکبوسیِ «بالاسر» آمدم
حسی کبوترانه گرفتهست جان من
«پایینِ پای» تو شده هفت آسمان من
در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را میخرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر میکشد از این همه قلب شکسته: آه
سر میزند از این همه چشم تر: آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشمهاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمدهام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
لبریز روشنیست تمام رواقها
آیینگیست جان کلام رواقها
روی تو را ستارهٔ اشراق خواندهاند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خواندهاند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزیرسانِ انفس و آفاق خواندهاند
باران مهربانی بیوقفهی تو را
شأن نزول سورهی انفاق خواندهاند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خواندهاند
هفت آسمان و رحمت شمسالشموسیات
ذرات خاک و لطف انیسالنفوسیات
شعر:سیدمحمدجواد شرافت✍
.
#ولادت _امام_ رضا_ علیه_ السلام
ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما
جاروکشی صحن تو شغل مدام ما
در بین خادمان تو ثبت است نام ما
ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما
ای هشتمین امام!امام همام ما!
مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
آورده اند:"قامت هارون خمیده است"
نورت پدیده ایست که فوق پدیده است
قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است
هر روز صبح زود جواب سلام ما
مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
هم می برد ز فیض شما ،هم نمی برد
هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
اهل بهشت را به جهنم نمی برد!!
کم نیست در مقام زیارت مقام ما
استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
بیماری ام رضاست،دوای تبم رضاست
در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست
دایم به ذکر می گذرد صبح و شام ما
چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
دیوان عشق، "از تو نوشتند" های ماست
"ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
صحنت پر از امید و لبالب اراده است
فرقی نداشت، هر که سواره ، پیاده است
یک دست زلف یار و یکی جام باده است
ابرو گشاده ایم که دستت گشاده است
مشهد به نام توست ولیکن به کام ما
در شان و رتبه ی تو غزل دل نگفته است
هرگز کسی قصیده ی قابل نگفته است
حافظ مجاز گفته و بیدل نگفته است
مضمون تازه ایست که "دعبل" نگفته است
ما هرچه گفته ایم سرودی به نام ماست
آن شب که صرف یاد تو شد خوش به حال ماست
وان شب که صرف بی خبری شد زوال ماست
عالم اگر که مال تو باشیم مال ماست
فتوا رسیده است که مستی حلال ماست
بی اذن توست آب خوش اما حرام ما
تو عشق را به اهل جنون یاد می دهی
بنیاد عقل یک شبه بر باد می دهی
امشب برات پنجره فولاد می دهی
حتما به هر که خواست گهرشاد می دهی
خوبی مرام توست، نه مثل مرام ما….
صیاد جز کنار تو زانو نمی زند
خورشید در رواق حرم سو نمی زند
مشهد که بی امید کسی رو نمی زند
با خانه ی خدا حرمت مو نمی زند
ای مشهد تو شعبه ی بیت الحرام ما!
ای گنبد تو خانه ی خورشید یا رضا!
ای مامن شبانه ی خورشید یا رضا!
زد تکیه بر تو شانه ی خورشید یا رضا!
گرم دمت زبانه ی خورشید یا رضا!
خورشیدی و حرارت تو بار عام ما
#مظاهر_ کثیری_ نژاد
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
بسکه خاطرخواه دارد چای شیرین حرم
در صف زوار، پس فرهاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پای این حاجت فقط در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
#محمد_علی_بیابانی
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان
وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان
ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان
به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان
خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل
که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان
از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا
شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا
دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا
اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا
که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا
تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند
مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد
چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج
طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد
فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد
شبیه محشر کبراست صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد
به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد
ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد
تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر
تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر
تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید
ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر
اگر چه باغ بهشت خداست رویایی
ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر
از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی
ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر
در آستین بدون عصای تو موسی است
و از مسیح نفس های تو مسیحاتر
نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی
دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان
بود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان
نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان
دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان
چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان
بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد
میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد
اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه
به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟
کنار پنجره فولاد مادری خسته
برای کودک خود دست بر دعا دارد
گرفته دامنه های ضریح را مردی
به گریه حاجت امضای کربلا دارد
و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند
عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد
میان خانه که بستند دست مولا را
میان کوچه شکستند دست زهرا را
#محسن_عرب_خالقی
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
روز نخست مُشتِ غباری فرشتهها
بُردند با نسیمِ بهاری فرشتهها
قدری هم از طُفیلِ نگاری فرشتهها
قدری هم از گلاب دیاری فرشتهها
برداشتند و آب و گل ما درست شد
گفتند یاعلی و دل ما درست شد
سوگند بر تبسمِ مولای فاطمه
سوگند بر ترنم فردای فاطمه
ما را بیافرید مسیحای فاطمه
با معجزات حضرت موسایِ فاطمه
شُکرِ خدا سرشته به خاکی مطهریم
از خشتهای خانهی موسیبن جعفریم
رو برمدینه آهوی چشمم رمیده است
خورشیدی از فراز اُفقها رسیده است
از دامن حمیده* اُمیدی دمیده است
این نو رسیده فاطمه را نورِ دیده است
از شادیِ فرشته زمین در طلاطم است
ساقی بریز باده که این دورِ هفتم است
ای هفت هفتههای دلم هفتمین امام
ای هفتسینِ لطف و کرم هفتمین امام
هفت آسمان عِلم و عَلَم هفتمین امام
هفت است اگر طواف حرم هفتمین امام
در هفتمین طواف سرم زیرِ دِین توست
سوگند بر حرم که حرم کاظمین توست
گرچه در از دحام گدایان این درم
عمری گدای سفرهی موسیبن جعفرم
واکرده است هر گرهام را برابرم
نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرم
بر دست ما عنایتِ بالحوائج است
با ما همیشه برکت باب الحوائج است
*حمیده نام مبارکه مادر امام کاظم علیهالسلام
#حسن_لطفی
.
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام
در صبر شاخصی به شکیباییات سلام
تنها تو کاظمی که به تنهاییات سلام
هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفو آتش خشمت فرو نشست
ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نماز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
آنسان که نور عشق خدا در وجود توست
از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست
تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست
هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست
قدرت از آن توست که بر ابر پیلوار
فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار...
ای کشتی نجات به دریای حادثات
دارند شیعیان به شما چشم التفات
لبتشنهایم تشنۀ یک جرعۀ فرات
بر ما ببخش از کرم خویشتن برات
در آستان قدس رضا نور عین تو
دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو
چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست
چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست
سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست
پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست
بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا
سوگند میدهم به جگرگوشهات رضا
#سید_رضا_مؤید
.
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند
مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج
قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج
با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح ترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوه رب بود اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها، ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی...
...تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی
جان ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودال ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال ها چیزی نمانده
#آرش_براری
.
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
هر شاعریست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنیست مضامین چشم تو
چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو
ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا! کرشمههای نخستین چشم تو
از ابتدای خلقت عالم، از آن ازل
من شیعهام به مذهب و آیین چشم تو
میشد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو
امشب شکوه خلدبرین دیدنی شده
وقتی شدهست منظر و آیینه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا! خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو:
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»
خوش عالمیست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا! برای ما همه باب الحوائجی
بیشک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه، باب الحوائجی
دیوانۀ سخای اباالفضلی توام
مانند ماه علقمه، باب الحوائجی
صحن و سرات، غرق گل یاس میشود
وقتی که میهمان تو عباس میشود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
ماییم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دستهای خالی از اینجا نمیرویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
در اعتکاف جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج میزند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حقّ آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزهخوار صحن و سرای کریمهایم
این افتخار ماست، گدای کریمهایم
در سایهسار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهلبیت او
ما خانهزاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگیست
مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خستهاش
دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش...
#یوسف_رحیمی
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبانمیخورم گرچه بدم
"من ارادالله" خواندم آمدم
سفره دار ما گدایان السلام
کاظمین الغیظ قرآن السلام
هرکجا سخت آمده دنیا به ما
گوشهچشمی کردی ای آقا به ما
یک علی دادی و یک زهرا به ما
جور شد پس فیض دق الباب ما
گرچه دورم ای خدای کاظمین
طوس و قم دارد هوای کاظمین
گریه آوردم که خوشحالم کنی
میشود آیا سبک بالم کنی..
گر نشد صفوان جمالم کنی
راضیم براینکه حمالم کنی
دلخوشم حمال کوی دلبرم
بار زوار شما را میبرم
تا نظر سمت کلافی میکنی
بر گلیمت عرش بافی میکنی
خوش بدیها را تلافی میکنی
بشر مطرب را تو حافی میکنی
کاش ای آقا که ذره پروری
یک سحر از کوچه ما بگذری
بنده نفسیم ایمانی بده
نسخه فوری درمانی بده
یاد ما رسم مسلمانی بده
سفره را وا کن به ما نانی بده
انیبیا هم مثل ما پشت دراند
نان خشکت را تبرک میبرند
ای فدای اشکهای جاریت
داغ بر دل شد شب از بیداریت
بین آن بیتوته ی اجباریت
داد زندانبان عجب دلداریت
یا مخلص گفتی و دلزار شد
مادرت بالا سرت تبدار شد
هرکس آمد رد شد از روی عبا
وای من ماندی به زیر دست و پا
زیر لب گفتی امان از کربلا
ذبح شد جد غریبم بی هوا
تا سواران بین خیمه تاختند
عمه جانمرا زمین انداختند
#سید_پوریا_هاشمی
.
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام
در صبر شاخصی به شکیباییات سلام
تنها تو کاظمی که به تنهاییات سلام
هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفو آتش خشمت فرو نشست
ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نماز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
آنسان که نور عشق خدا در وجود توست
از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست
تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست
هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست
قدرت از آن توست که بر ابر پیلوار
فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار...
ای کشتی نجات به دریای حادثات
دارند شیعیان به شما چشم التفات
لبتشنهایم تشنۀ یک جرعۀ فرات
بر ما ببخش از کرم خویشتن برات
در آستان قدس رضا نور عین تو
دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو
چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست
چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست
سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست
پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست
بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا
سوگند میدهم به جگرگوشهات رضا
#سید_رضا_مؤید
.
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند
مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج
قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج
با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح ترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوه رب بود اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها، ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی...
...تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی
جان ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودال ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال ها چیزی نمانده
#آرش_براری