eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
693 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
يا غياث المستغيثين خدايا بنده ای منت پذيرم به چاه و ظلمت عصيان اسيرم ترّحم كن كه اينگونه نميرم تویی درد مرا دارو و تسكين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بنده ای بودم فراری به سويت آ مدم با بی قراری ندارم دربرت جز شرمساری مرا باتو بود اين حرف ديرين اغثنی يا غياث المستغيثين منم تنها، تويی تنها اميدم چو من لاتقنطويت راشنيدم به سوی آستان تو دويدم مراجامی بده زآن شهد شيرين اغثنی يا غياث المستغيثين مپرس از من كجا بودم ،كجايم كه سرتا پا پُر ازجُرم و خطايم اسير پنجه ی نفس و هوايم مرا مانده به دامان اشك خونين اغثنی يا غياث المستغيثين زجان وهستي من تاب رفته شب عمرمرا مهتاب رفته زغفلت بخت من درخواب رفته شده بار غمم بسيار سنگين اغثنی يا غياث المستغيثين خدايا جان مسروری ندارم زغفلت در دلم شوری ندارم برای قبر خود نوری ندارم ندارم مونس وياری به بالين اغثنی يا غياث المستغيثين قسم برعزّت وقدر و جلالت قسم برشوكت ونوركمالت قسم برعفو وجود و برخصالت به آيه آيه ی زيتون و وطين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بررسول ورسم وراهش به حق مرتضی و اشك وآهش به زهرا و به فرزندان ماهش مكن خارم به پيش آل ياسين اغثنی يا غياث المستغيثين به گل های حسين وكربلايش به اخلاص ونماز بی ريايش خـدايا بر سراز تن جدايش كه بخشيده سرافرازی به آئين اغثنی يا غياث المستغيثين مرا با ذكر ويادت آشنا كن به عشق خود دلم را مبتلا كن «وفایی»را وفاداری عطا كن مراثابت قدم كن درره دين اغثنی يا غياث المستغيثين
منادی سلونی باز هم بیت ولایت داغ تازه دیده است بار دیگر بهر زینب محفل غم چیده است بعد دفن باغبان گلشن ایمان ،علی بوی غم در خانه ی بی فاطمه پیچیده است بس که آه از سینه ی گل های زهرا شد بلند گرد غم سرتاسر این خانه را پوشیده است یک طرف زینب به همراه حسینش ،یک طرف حضرت عباس با اُم البنین نالیده است آه از غم های پنهان کریم اهل بیت اشک غم بر چهره ی نورانیش ،غلطیده است یک سکوت محض بر محراب و منبر حاکم است بر روی مسجد خدا خاک عزا پاشیده است هرشب از اشک علی سیراب می شد،نخل ها ابر غم بعد از علی بر نخل ها باریده است راه های آسمان را، رازهای علم را از منادی سلونی هیچ کس پرسیده است؟ آه، دنیا بی علی خاک عزا بر سر بریز از منافق سیرتان جان علی رنجیده است خار در چشمش فرو رفت،استخوانش در گلو با چه حالی زین جهان غم فزا کوچیده است ؟ کوفیان را مردمی نامرد می داند علی یک بیابان تشنگی کربلا را دیده است ای «وفایی» گریه کن بر غربت و مظلومیش کز شرار مردم جاهل دلش تفدیده است
. سر به راه کن نگاهم به راه برگردم از مسیر گناه برگردم ای امید دلم ، درستم کن کز رخ اشتباه برگردم بنده ات را خودت صدا کردی تا بر این بارگاه برگردم نگذاری محوالا حوال که به حال تباه برگردم روسفیدم کن و مخواه از شرم سوی تو رو سیاه برگردم من که با کوه معصیت رفتم چه کنم مثل کاه برگردم؟ سائلی بی پناهم و خواهم تا بر این سر پناه برگردم نا امیدم نمی کنی ،تامن به امید نگاه برگردم سفرم را ببخش توشه،مخواه با دلی غرق آه برگردم کمکم کن که وقت برگشتن سوی تو سر به راه برگردم چون «وفایی» به اشک و زمزمه ی دلخوش یا اله برگردم ✍ .
. شب قدر آمده و آمده ام محضر تو به امید کرمت آمده ام در بَرِ تو از کرمخانه ی تو لطف و کرم می ریزد در سحر بنده به امید تو بر می خیزد من کجا و شب قدرِ تو کجا خالق من سرِ خوان تو نشستن نَبُوَد لایق من خواب غفلت همه ی عمر ، زمین گیرم کرد به تباهی سپری گشت و مرا پیرم کرد من زمین خورده ام و عبد پریشان هستم شب قدر است ببین خسته ز عصیان هستم کن نگاهی تو به این حال گدای خسته رو سیاهم ز گناهان و دلم بشکسته در شب قدر که خواندی تو مرا وقت سحر پیش زهرا مادرم تو آبرویم را بخر ای کریم و مهربان جز تو ندارم هیچ کس جان اربابم حسین امشب به فریادم برس به غبار حرم و روضه ی شاهِ شُهدا گنهم عفو نِما و بِبَرم کرب و بلا ✍ .
. السلام علیک یا بقیہ اللہ به حق خدای شب قدرها بیا ای دعای شب قدرها حضور تو تنها نفس می‌دهد به حال و هوای شب قدرها پر از التماس است و آقا بیاست به عمق صدای شب قدرها الهی نگاهی کن از روی لطف به آقا بیای شب قدرها برای تمنای روز ظهور می‌افتم به پای شب قدرها کمی نقد عشق و عنایت بریز به دست گدای شب قدرها مریض فراقیم یابن‌الحسن تو هستی دوای شب قدرها به حق علی و به حق حسین به این ناله‌های شب قدرها مرا یک سحر کاش مهمان کنی نجف کربلای شب قدرها محمد بیابانی✍ .
در یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم یا ببخش این بنده را، آدم شوم، بهتر شوم بنده‌ی بد را زدن کاری ندارد، تو نزن جای آن، راهم بده در خانه‌ات نوکر شوم من قیامت پیش‌ِرو دارم که گریه می‌کنم وای اگر آن‌روز عریان وارد محشر شوم هرعذابی هست، باشد من تحمل می‌کنم نه نمی‌خواهم که ننگِ آلِ پیغمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ‌ بر من، گر که یک لحظه جدا زین دَر شوم من از اول خاک بودم، خاکِ نعلین علی پس خدا نگذار تا روزی که هستم زَر شوم ای گنهکاران، گرفتاران، علیکم بالنجف دارم امشب می‌روم در محضرش قنبر شوم ** فاطمه امشب می‌آید کربلا پیشِ حسین کاش من‌هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بُنیَّ! دِشنه دَست اَز حَنجر تو بَر نَداشت حَق بِده اَز داغِ ذِبحت دَم‌به‌دَم مُضطر شَوَم...
منم و این شب میقات الهی العفو تویی و این‌همه حاجات الهی العفو شب قدر است الهی به رسول‌الله‌َت شب عفو است و ملاقات الهی العفو به صحیفه، به مفاتیح، به قرآن عظیم به زُمَر، غافر و صافات الهی العفو به ابوحمزه، کمیل و به دعاهای سحر به شب اهل خرابات الهی العفو مَسَّنا الضُّر، فَتَصَدَّق بِعَلیٍ بِعَلی آه جِئناک بِمُزجاة الهی العفو قدر زهراست الهی به پَرِ چادر او به دلِ مادرِ سادات الهی العفو به کریمی، به غریبی، به یتیمیِ حسن به کَرَمخانه‌ی حاجات الهی العفو به حُسینت، به حُسینت، به حُسینت، به حسین زیر رگ‌بارِ جراحات الهی العفو به دو دستان گره خورده‌ی سجاد میان زنجیر به اهالی مناجات الهی العفو به غم خاطره‌ی کرببلای باقر توبه از این‌همه آفات الهی العفو عمرِ من رفت، الهی به امامِ صادق خط بکش بر همه مافات الهی العفو من و زندان خطاهام به موسی‌الکاظم من و زنجیرِ مجازات الهی العفو به همین پنجره‌فولاد، به زوارِ رضا به تمامیِ زیارات الهی العفو هیچ جز شرم نداریم الهی به جواد جان این کعبه‌ی خیرات الهی العفو به دل محترم حضرت هادی یارب که نکردند مراعات الهی العفو و الهی به حسن از همه کوتاهی‌ها یا که از این‌همه افراط الهی العفو همه گفتیم بگوییم به مهدی الغوث به همین صاحب اوقات الهی العفو ** آه بر گریه‌ی صبح و شبِ او بر زینب پشتِ دروازه‌ی ساعات الهی العفو به رُباب و به سکینه، به غم گهواره موقع غارت و سوغات الهی العفو به زمین خوردن بی دست علمدارِ حرم وای از خیمه‌ی سادات الهی العفو به شهیدان حرم‌ها به سلیمانی‌ها می‌رسد روز مکافات الهی العفو
شب قدر آمده یارب نگاهی به درگاه تو آمد روسیاهی الهی یا الهی یا الهی یگانه جان پناهم ربی العفو ببخشا اشتباهم ربی العفو تو مقصود دعاهای مجیری تو منظور من از جوشن کبیری تو امشب آمدی دستم بگیری بگو بخشیده‌ای این خون‌جگر را گنه‌کارِ شب قرآن به سر را خدا! عبد تو مهمانِ کریم است سرش در زیر قرآنِ کریم است گدای لطف و احسانِ کریم است خودت بشنو فغان و ناله‌اش را عطا کن روزیِ یکساله‌اش را خدا! من امشبی بر تو گدایم به حق فاطمه بشنو دعایم عزادار علی شیر خدایم الها، ربنا استغرالله به حق مرتضی استغفرالله
ای سفره دارِ مهربان، ای با محبت در لیلة القدر آمدم بی برگِ دعوت دَر باز بود و آمدم اینجا نشستم نازم خریدی ای کریمِ با لطافت از کودکی یک بار اَخمَت را ندیدم دادی مرا بر مهربانی خود عادت دنیا که یک لحظه نبُردی آبرویم محتاج ستاری‌ت هستم در قیامت گفتی که اشکِ نیمه‌شب را دوست داری با گریه‌هایم هر سحر کردم عبادت دیگر رفاقت‌ها همه رنگ نفاق است ما با دوروئی یادمان رفته صداقت رفتارمان در ظاهر و باطن یکی نیست عابد میانِ جمع و آلوده به خلوت تهمت، مَنیّت، ناسزا، غیبت، تکبّر تقوا ندارد این زبان‌ها وقت صحبت با این بدی‌ها بازهم داریم اُمّید امسال رنگِ دیگری دارد ضیافت پایین دعوت‌نامه‌ام امضای آقاست دارد برای صاحب‌اش هر بنده، زحمت بالای سفره مهدی زهرا نشسته بر ریزه‌خوارانِ حرم کرده کرامت با اسم، تک تک، سائلانش می‌شناسد سلطان نظر دارد به احوال رعیّت مثل امیرالمؤمنین سائل نواز است بر خاک زیر پای خود دارد عنایت ما با دعای فاطمه عبدالحُسینم نام و نشان داریم هنگامِ شفاعت ای کاش امسال اربعین پایِ پیاده قسمت شود همراهِ با آقا زیارت ** او روضه‌ها را با دو چشم خویش دیده در ناحیه گودال را کرده روایت دیده چگونه گرگ‌ها با چنگ و دندان پیراهنِ ارباب را کردند غارت دربین سنگ و نیزه و شمشیر دیده یک پیرمردی زد عصا باقصدِ قربت آقای ما را نیزه‌داران غسل دادند باآب نه، والله با خونِ جراحت در پیش چشم خواهرش سَر را بُریدند کُندیِ خنجر ذبح را کرده اذیّت پرده نشینِ کبریا را دوره کردند با شمر و خولی می‌رود زینب اسارت آن محملی که پرده‌دارش بود عباس در کوچه و بازار شد بر او جسارت
دل من غرقِ گناه است، الهی به حسین در دلم حسرت و آه است، الهی به حسین هی گنه کردم و هی توبه شکستم افسوس رُخم از شرم سیاه است، الهی به حسین شده و ابر خطاپوش رسید بنده محتاج نگاه‌ است، الهی به حسین است و دل سرکش و عُصیان‌گر من در پی پشت و پناه است، الهی به حسین من پشیمان شده‌ام، دست مرا باز بگیر اشک این دیده گواه است، الهی به حسین آن حسینی که ز تن پیرهنش را بُردند بر سرِ نیزه سرِ بی بدنش را بُردند
این‌قَدَر این دستِ خالی را پُر از گوهر مکن خاک این در کیمیای ماست، آن را زر مکن برکتت را از زمینِ اهل آبادی مگیر نهر دنیا را پُر از آبی بجز کوثر مکن تا سحر در وا مکن، من هم به در، سر می‌زنم حال این دیوانه‌ی آشفته را بهتر مکن در‌به‌در بودم که دیدم بی‌خبر دعوت شدم پس دگر من را اسیر این در و آن در مکن آبرودار! آبروریزیِ عبدت را بخر صحبت پرونده‌ام را پیشِ پیغمبر مکن من به زهرا قول دادم زود آدم می‌شوم طفل بازیگوش را شرمنده‌ی مادر مکن با همین آلودگی بیتوته کردم در حرم عبد بازار نجف را دور، از حیدر مکن سهم انگور مرا هم از ضریح او بده سیرمانی مرا بشنو ولی باور مکن چشمِ خیسم را برای تو فقط رو می‌کنم چشم من را نزد شخصی جز حسینت، تَر مکن ای نسیمی که سحرگاهان در عالم می‌وزی! جز نسیم کربلا را قسمت نوکر مکن من فقط زانو زدم پائینِ پاهای حسین پس مرا محتاج، جز شهزاده‌اش اکبر مکن ** با سر زانو حسین آمد در آغوش علی گفت ناله هرچه کردی پیش من، دیگر مکن در عبا می‌چینمت، می‌ریزی از اطراف آن این‌قَدَر من را اسیر قوم غارت‌گر مکن عمه‌ات گیسو پریشان می‌کند پاشو علی فکر او کن، فکر من را بین این لشکر مکن
دیدی از غُصه و غم خسته و مالامالم آمدی باز خودت زود به استقبالم از وفایت چه بگویم که شبیه مادر هر کجا رفته‌ام و آمده‌ای دنبالم مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد بس که با حرص و طمع، در طلب آمالم از سیه‌رویی و احوال بدم هیچ مپرس شرمسارم، چه بگویم؟! به همان منوالم چه گرفتاری و بیماری سختی دارم شب به شب، وقت مناجات و دعا بی‌حالم نظری کن که فقط جَلد نجف باشم و بس نکند گم بِشَوم، مُهر بزن بر بالَم بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت‌ست با علی حکم عبادات گرفت اعمالم سفر کرب‌و‌بلا تذکره‌اش با زهراست آه مادر چه شده تذکره‌ی هر سالم؟! ** من همان سینه‌زنِ داغ حسینت هستم که پریشان شده از تشنگی‌اش، احوالم کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد سال‌ها گریه‌کنِ آن بدنِ پامالم کاش بودم که به او، این همه نیزه نزنند یاد آن جسم مُقطع شده در گودالم کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود داغدارِ تن غارت‌شده در جنجالم