#امیرالمومنین_شهادت
#بیست_و_یکم
خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو
خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو
گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو
تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو
چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو
استخوان درگلویت خار به چشمت مانده
از همان روز که افتاد زمین همسر تو
هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چه قدر زرد شده پیکر تو
جان من آه مکش که جگرم می سوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو
دم آخر به حسینت چه وصیت کردی؟
گفتی با گریه : فدای بدن پرپر تو
ماجرا چیست که اینگونه به من میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجر تو
#محمدحسن_بیاتلو
#امیرالمومنین_شهادت
#رباعی
امشب که نمک به زخم دین بگذارند
آتش به پرِ روح الامین بگذارند
نان آور هرشبی، نیامد امشب
طفلان سرِ بی شام زمین بگذارند
#علی_انسانی
.......
اسماء خدا را به صفاتش دادند
از جلوه فاطمه به ذاتش دادند
دلتنگ رخ فاطمه اش بود علی
وقت سحر از غصه نجاتش دادند
#محمد_رسولی
.....
در کوفه نبود مرد الّا حیدر
یار همه بود و بود تنها حیدر
تا بود نشد ولی پس از کرببلا
از کوفه گرفت مزد خود را حیدر
#محسن_ناصحی
#امیرالمومنین_شهادت
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟!
شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش
هر آن چه داغ که دیدم، هر آن چه غصه که خوردم
شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم
بدون فاطمه سخت است زندگی که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امیرالمومنین_شهادت
جبریل در این سمت بستر اشک می ریزد
آن سمت بستر هم پیمبر اشک می ریزد
زهرا نبود امشب کنار بچه های خود
ام البنین پس جای مادر اشک می ریزد
داغ پدر خیلی برای دختران سخت است
پس بیشتر از هرکه دختر اشک می ریزد
ميخواست تا بابا نبیند اشک هایش را
پس دخترش در زیر معجر اشک می ریزد
اشکی که دخترهاش میریزند جای خود
اما حسن یکجور دیگر اشک می ریزد
چشم دو عالم اشک ریزان حسین است و...
چشم حسین از داغ حیدر اشک می ریزد
سقای دشت کربلا مثل حسین امشب
در ماتم ساقی کوثر اشک می ریزد
قنبر بجای نوکران امشب کنارش هست
پس جای ما هم چشم قنبر اشک می ریزد
از عرش سیل اشک در عالم سرازیر است
بهر علی عالم سراسر اشک می ریزد
چشمی که گریان علی و بچه هایش نیست
از روی حسرت روز محشر اشک می ریزد
#آرش_براری
#امیرالمومنین_شهادت
#بیست_و_یکم
فـرق مــرا تــو طــاقـت دیــدن نداشتـی
هجده سـر بـریـده ببینـی چـه می کنی
اینجـا همه بـه گریه ى تـو گریه می کنند
خنده به اشک دیده ببینی چه می کنی
خون ریزد از شکاف سرم خون جگر شدى
جسمى بخون تپیده ببینى چـه مـی کنى
تو یکسره به چشم پدر بوسـه مـی زنـى
تـیـرى درون دیـده ببینـى چـه مـی کنـى
وقتـى کــه می رسد ز شریعه، حسین را
بـا قـامتـى خمیـده ببینـى چـه مـی کنـى
طفـلان در بـــه در بـــه بیـــابـــان کـــربـلا
چون آهوى رمیـده ببینـى چـه مـی کنى
یک ضربـه زد بـه فـرق سـرم راحتـم نمـود
تـو قتـل صبـر، دیـده؟، ببینى چه می کنى
مـن پیـکرم بـه غیـر سـرم لطمـه ایى ندید
جسمی گلـو بریـده ببینی چه می کنی ...
#سعید_خرازی
#امیرالمومنین_شهادت
مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد
سالیانیست که در دل غم زهرا دارد
روضهٔ فاطمه یک روضهٔ معمولی نیست
شرح دوران غريبیست که مولا دارد
شرح قومیست که در موعد ياری امام
جای لبيک، فقط شايد و اما دارد
قصهٔ مردم بیعتشکن است این روضه
خون اگر گريه کند چشم زمان، جا دارد
استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟
آه با چاه خدایا! چه سخنها دارد
بعد يک عمر غم خانهنشينی، حالا
غم بدعهدی دنیا طلبان را دارد
این یکی در طلب بردن بیت المال است
آن یکی منصب شاهانه تقاضا دارد
آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است
این طرف فتنهٔ جهل است که غوغا دارد
بیوفایی کمر کوه وفا را خم کرد
داغها بر جگر از مردم دنیا دارد
میرود با غم سی سال غریبی اما
جگری شعلهور از قصهٔ فردا دارد
آه کوفهست، همان کوفه ولی این دفعه
نیزهای در وسط شهر تماشا دارد
#یوسف_رحیمی
#امیرالمومنین_شهادت
ای یادگار مادر مظلومه دخترم
دخت بلا کشیده من روح پیکرم
اینقدر پیش دیده من دیده تر مکن
گریه به روی خونی و فرق پدر مکن
اینقدر با دو چشم ترت آتشم مزن
با ناله پدر پدرت آتشم مزن
لطمه به رخ مزن دگر آه و نوا بس است
داغ کبودی رخ زهرا مرا بس است
تو پیش از این مصیبت بسیار دیده ای
تو ماجرای سینه و مسمار دیده ای
فرق شکسته دیده ای و گریه می کنی
بر نی سر بریده ببینی چه می کنی
قدری به خاطر دل بابا صبور باش
فکر سر بریده و خاک تنور باش
حالا عزیز کوفه حقیرت نمی کنند
عباس تا که هست اسیرت نمی کنند
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_شهادت
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جُرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن
جُرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
جُرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن
هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود
پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد
مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هر چه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد
#وحید_قاسمی
#امیرالمومنین_شهادت
كوفه امشب چه ساكت و سرد است
كوفه امشب چقدر پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهایِ يتيمها پُر خون
سرِ راهِ امير شبگرد است
كاسهها خالی است از شير و
چهره از فرطِ گريهها زرد است
آه مادر ، غريبه امشب نيست
نانِ ما را پدر نياورد است
نذر دارم كه خونجگر نشوم
من يتيمم يتيم تر نشوم
پيرمردی كه میرسید اينجا
مو سپيدی كه در دلِ شبها
رویِ دوشش هميشه زخمی بود
ردّی از بارِ كيسهی خُرما
در كنار تنور نان میپخت
خندهاش میربود غمها را
جایِ بازیِ ما به دامنِ او
پهلوان بود بود مَركبِ ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آه بابا دلم گرفته بيا
چهرهاش بينِ خانه ديدن داشت
حرفهایِ دلش شنيدن داشت
گفت زخمی به زخمها نزنید
یا نمک رویِ زخم ما نزنید
گفت با ما كه طعنهها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه میكرد و زيرِ لب ميگفت
كه نمك رویِ زخمِ ما نزنيد
روزگاری يتيم اگر ديديد
خنده بر اشک بی صدا نزنيد
پيشِ چشمانِ دختری كوچك
سنگها را به نيزهها نزنيد
سرِ زنجير را به هر طرف نكشيد
عمهاش را به ناسزا نزنيد
#حسن_لطفی
#امیرالمومنین_شهادت
رنگ از رخت پریده و رنگم پریده است
در بین بستری و دل من رمیده است
بابا چقدر چهره ی زرد تو آشناست
چشمت چه قدر غصه ی هجران کشیده است
فکر منی پدر که به کوفه چه می کشم ؟
روزی که می رسم و قد من خمیده است
دلشوره ی حسین تو را هم گرفته است ؟
چون نوبت فراق تو با او رسیده است
وقت غروب همره مادر تو هم بیا
وقتی که شمر تا دم مقتل دویده است
#محمد_مبشری
#امیرالمومنین_شهادت
کوفیان بهر علی امشب عزاداری کنید
تا سحر با زینبم از دیده خون جاری کنید
بر غریبی علی با کودکان بی پدر
در کنار سفره های بی غذا زاری کنید
تا که بودم کس نشد از مهر یار من ولی
در عزای من یتیمان مرا یاری کنید
هر چه بود از من گذشت ای کوفیان بی وفا
بعد از من با حسین من وفاداری کنید
وای اگر بر خیمه های او ببندید آب را
وای اگر با تیغ و نیزه میهمانداری کنید
زین همه شیری که آوردید از بهر علی
جرعه ای بهر علی اصغر نگهداری کنید
یاد ایامی که زینب بود عزیز شهرتان
سنگ بر فرقش نریزید آبرو داری کنید
دیدن فرق سر خونین من او را بس است
تا نبیند او سری بر نیزه ها کاری کنید
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_شهادت
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حقشناس
ماند در آیینه سیمای درخشان علی
از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی
گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی
چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی
از دهانی بر دهانی میرود چون بوی گل
قصهٔ از گوشهای خَلْق پنهانِ علی
در میان آید اگر پای عدالت مینهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی
پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی
کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی
در کویر خاک، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی
کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی!
نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی
ای غم! از درد علی، بویی نیاوردی به دست
عودسان هر چند عمری سوختی جان علی
نالهٔ مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان فرق میزان علی؟
داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی
در میان تنگدستیها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی
کی شهادت با علی یکدم جدایی داشتهست؟
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی!
با شهادت از رگ گردن علی نزدیکتر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی
نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربان علی
#قادر_طهماسبی
#امیرالمومنین_شهادت
#بستر_بیماری
کنار من ، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان ، پدر پدر نکنید
توان دیدن اشک یتیم در من نیست
نثار خرمن جان علی ، شرر نکنید
اگر چه قاتل من کرده سخت بی مهری
به چشم خشم ، به مهمان من نظر نکنید
اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ ، سر خود به زیر پر نکنید
از آن خرابه که شب ها گذرگه من بود
بدون سفره ی خرما و نان گذر نکنید
به پیرمرد جذامی سلام من ببرید
ولی ز مرگ من او را شما خبر نکنید
#علی_انسانی
#امیرالمومنین_شهادت
به چاه می رود آن کس که رفت از بیراه
علی است راه و شبم را علی است آری ماه
به چاه گفت و غمش را به سینه ی او ریخت
علی نداشت مگر یار دیگری جز چاه
علی نه گریه نه افسوس ، یار می خواهد
ندید از من و امثال ما به غیر از آه
چه بی حیاست کسی که بگوید از حیدر
ولی دروغ ببندد به حضرتش گهگاه
بگو که روزه ی باطل گرفته مردی که
دروغ بسته به قول علی ولی اللّه
بگو به هر که نفهمیده بیعت او را
غدیر را بشناسد به عادَ مَن عاداه
#محسن_ناصحی
#امیرالمومنین_شهادت
شبي هم اين دل ما انتخاب خواهد شد
براي خلوت اُنست خطاب خواهد شد
مكش زخيمه دلها عمود مِهرت را
كه آسمان به سرما خراب خواهد شد
كسي كه مهر علي در قنوت او جاري است
دعاي نيمه شبش مستجاب خواهد شد
ميان مردم صاحب نظر اگر برود
غلام در گهت عاليجناب خواهد شد
كوير را نفس قنبرت كند دريا
سراب نام تو نشنيده آب خواهد شد
به قدر فهم كمم هم اگر كه بنويسم
فضايل تو هزاران كتاب خواهد شد
چه ديده بود پيمبر كه گفت در اين ماه
محاسن تو به خونت خضاب خواهد شد
جواب خلقت خلقي و از بد دنياست
كه زخم فرق سر تو جواب خواهد شد
امام اول دنيا پس از شهادت تو
امام كشتن اين قوم باب خواهد شد
يكي به سوده الماس پاره پاره جگر
یکی ز فرط عطش دل كباب خواهد شد
پس از تو كار به جايي رسد در اين دنيا
كه صيد حرمله طفل رباب خواهد شد
#محسن_عرب_خالقی
#امیرالمومنین_شهادت
شب بود و می رفتند حیدر را بشویند
آئینه ی الله اکبر را بشویند
از آسمان آمد کمک ،تنها نمی شد
تا پیکر ساقی کوثر را بشویند
باور نمی کردند ، آیا این علی بود ?
یعنی چگونه روح باور را بشویند
بر مغتسل خوابیده بود آرام و مظلوم
تا بچه ها زخم مکرر را بشویند
پیشانی اش دارد عجب زخم عمیقی
باید کمی آرام تر سر را بشویند
زخم فدک ، داغ مدینه تازه شد وای
انگار می رفتند مادر را بشویند
#کمیل_کاشانی
#امیرالمومنین_شهادت
دخترم اشک مریز و بنشین در بر من
لختی آرام که باشد نفس آخر من
بعد سی سال به سر آمده هجر من و یار
عطر زهراست که پیچیده به دور و بر من
خوب شد زخم سرم را ز تو پنهان کردم
تاب این صحنه نداری که ببینی سر من
صبر کن گریه مکن غصه و غم در راه است
دیدی اینجا تو فقط خون به روی بستر من
وای از کرب و بلا تنگی گودال و حسین
حرف گودال شد و سوخت همه پیکر من
آن زمانی که حسینم به زمین می افتد
سعی کن روی بلندی نروی دختر من
روبرویت بدنش روی زمین می غلتد
بود در خواب همین صحنه به چشم تر من
شائق،از شعر تو زهرا نه فقط سوخت دلش
سوخت در عرش دل هم پدر و مادر من
#محمود_اسدی_شائق
#امیرالمومنین_شهادت
گه سخن گفت به کلثوم و حسین و زینب
گاه آهسته سخن گفت به گوش حسنش
حسنم مرد جزامی همه شب منتظر است
تاکنی دور ز دل غصه و درد و محَنش
هر یتیمی که نظر کردی و نانش دادی
از ره لطف تو بگذار غذا در دهنش
حسنم ایندم آخر بگو از یاس علی
بگو امروز تو از لحظه ی پرپر زدنش
حرفی از کوچه نگفتی به من،امروز بگو
دیدی آنروز کتک خوردن و سیلی زدنش
نیستی گرچه تو در کرب و بلا،غصه نخور
دو گل ناز تو هستند میان چمنش
قاسمت زیر سم اسب لگد کوب شود
می شود هم قد و هم قامت عباس تنش
استخوانهای یتیم تو شود نرم حسن
می شود زیر و زبَر از سُم مرکب بدنش
شائق این را برسان برهمه عالم،که علی
اصل دین است و خدایی است تمام سخنش
#محمود_اسدی_شائق
#امیرالمومنین_شهادت
گه سخن گفت به کلثوم و حسین و زینب
گاه آهسته سخن گفت به گوش حسنش
حسنم مرد جزامی همه شب منتظر است
تاکنی دور ز دل غصه و درد و محَنش
هر یتیمی که نظر کردی و نانش دادی
از ره لطف تو بگذار غذا در دهنش
حسنم ایندم آخر بگو از یاس علی
بگو امروز تو از لحظه ی پرپر زدنش
حرفی از کوچه نگفتی به من،امروز بگو
دیدی آنروز کتک خوردن و سیلی زدنش
نیستی گرچه تو در کرب و بلا،غصه نخور
دو گل ناز تو هستند میان چمنش
قاسمت زیر سم اسب لگد کوب شود
می شود هم قد و هم قامت عباس تنش
استخوانهای یتیم تو شود نرم حسن
می شود زیر و زبَر از سُم مرکب بدنش
شائق این را برسان برهمه عالم،که علی
اصل دین است و خدایی است تمام سخنش
#محمود_اسدی_شائق
#امیرالمومنین_شهادت
#بستر
حیدر به بستر خود حالی غریب دارد
دختر کنار بابا «امن یجیب» دارد
خون کرده ارغوانی گل چهرۀ علی را
زینب نگاه بر این «شیب الخظیب» دارد
اشک حسن چکیده از چشم خون فشانش
حسین در دل خود غمی عجیب دارد
آوی واعلیا پر کرده آسمان را
هر کودک یتیمی در دل لهیب دارد
پیداست که دوایی غیر از شهادتش نیست
وقتی نگاه حسرت بر او طبیب دارد
گرفته محسنش را بر روی دست زهرا
حبیبه شوق وصل روی حبیب دارد
دنیا نداشت پاس این رحمت خدا را
بعد از علی جهانی حسرت نصیب دارد
از غربت علی و از دعوت حسینش
پیداست کوفه نسلی مردم فریب دارد
ای کاش بر «وفایی »گویند عندلیب اش
گرچه به باغ وصفش بس عندلیب دارد
#سید_هاشم_وفایی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
کوفیان بهر علی امشب عزاداری کنید
تا سحر با زینبم از دیده خون جاری کنید
بر غریبی علی با کودکان بی پدر
در کنار سفره های بی غذا زاری کنید
تا که بودم کس نشد از مهر یار من ولی
در عزای من یتیمان مرا یاری کنید
هر چه بود از من گذشت ای کوفیان بی وفا
با حسینم کاش بعد از من وفاداری کنید
وای اگر بر خیمه های او ببندید آب را
وای اگر با تیغ و نیزه میهمانداری کنید
زین همه شیری که آوردید از بهر علی
جرعه ای بهر علی اصغر نگهداری کنید
یاد ایامی که زینب بود عزیز شهرتان
سنگ بر فرقش نریزید آبرو داری کنید
دیدن فرق سر خونین من او را بس است
تا نبیند او سری بر نیزه ها...کاری کنید
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را
زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را
گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد
پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را
حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد
نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را
گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود
خانه به خانه بردم، این بار محترم را
یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود
با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را
سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند
آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را
زهرا میان بستر، رویش کبود بوده
بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را
او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار
چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را
زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد
رویش نشد بگوید بردار زیورم را
طبق روال مادر، روضه فقط حسین است
رفتم به کربلایت، پایان منبرم را
از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم
گودال را بگویم یا غارت حرم را
اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب
در بین کوفه تنها نگذار دخترم را
حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد
زینب اگر بگوید، بردند معجرم را
#رضا_دین_پرور
#امیرالمومنین_شهادت
چقدر زرد شده روی نازنین علی
نشسته است عرق مرگ بر جبین علی
چه بار غصه و غم که به شانه برد علی
زبعد فاطمه یک آب خوش نخورد علی
زبعد فاطمه شد خواب حرام بر چشمش
که استخوان به گلو داشت ، خار در چشمش
به گریه زخم دل خویش را رفو می کرد
وسال هاست علی مرگ آرزو می کرد
چقدر نیمهی شب آه آه گفت علی
چقدر درد دلش را به چاه گفت علی
چقدر ناله زد آقا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
چقدر گفت خدایا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
بمیرم ، نشنوم از مرتضی چنین سخنی
که گفت اَنزَلنِی الدهر ، ثُمّ اَنزَلَنیٖ*۱
چه حرف های بدی به امام ما گفتند
چقدر نان و غذا داد و ناسزا گفتند
اگر چه سینه ز غصه لبالب است امشب
برای شیر خدا بهترین شب است امشب
به روش خنده نشیند ولی پس از سی سال
جمال فاطمه بیند علی پس از سی سال
زدیده اشگ خدا حافظی به گونه چکید
کشید ناله و پا را به سمت قبله کشید
گرفت در بر خود دستهای زینب رل
به گریه پاک نمود اشگ های زینب را
مکن تو گریه برای رسیدن اجلم
که تازه روز خوش توست ای عزیز دلم
چقدر لطمه به صورت زدی برابر من
چقدر آه کشیدی به خاطر سر من
تن دریده ببینی چه می کنی زینب
سر بریده ببینی چه می کنی زینب
در این دیار تو را سر به زیر می آرند
تو را به کوفه شبیه اسیر می آرند
به رخ ز خون جبینت نقاب می گیری
به زیر چادر پاره حجاب می گیری
برای روز اسیری تو پریشانم
مرا ببخش که مکشوف روضه می خوانم
به شهر کوفه همه حرمتت رود بر باد
به روضهی دَخَلتْ زینبُ عَلیَ بنِ زیاد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*۱روایتی منسوب به حضرت مولا علیه السلام است:
«الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی حتی قیل معاویة و علی»؛
روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدی که گفته شد معاویه و علی علیه السلام
ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 20 ، ص 326، قم، نشر کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 133
مقدس اردبیلی،حدیقة الشیعة، ج 1، ص 208، انتشارات انصاریان.
ـــــــــــــ
#امیرالمومنین_شهادت
ای خدا داغ غم ام ابیها سخت است
بعد از او زندگی با مردم دنیا سخت است
آنقدر سخت گذشته است به من این سی سال
گر فتد مرگم از امروز به فردا سخت است
خون سر ریخت ولی خون دلم را چه کنم
با دل خون شده یک عمر مدارا سخت است
گر بپرسند از این موی سفیدم گویم
که تماشای کتک خودن زهرا سخت است
مرد باشی و ببینی که فتاده به زمین
همسرت در بر نامرد صفتها سخت است
دخترم را دمی از بستر من دور کنید
دیدن اشک غم زینب کبری سخت است
اوج این واقعه را دختر من میداند
دیدن خون به سر و صورت بابا سخت است
سر دختر به روی زانوی بابا چه خوش است
سر بابا بغل دخترش اما سخت است
دست بسته ز روی ناقه بیفتی به زمین
گم شوی نیمه شب در دل صحرا سخت است
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
#تشییع
تا بیابان نجف، او را شبانه می برند
مثل زهرا نیمه ی شب ، مخفیانه می برند
آن که عمری بارغم بر روی شانه می کشید
حال جسمش را غریبانه به شانه می برند
باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد
چون علی را هم به قبری بی نشانه می برند
بچه های داغدیده از کنار تربتش
بار سنگین غم او را به خانه می برند
کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا
اهل بیتش را چرا با تازیانه می برند
کودکان خسته ی او را به جرم بی کسی
بی بهانه می زنند و بی بهانه می برند
ای «وفایی» آل عصمت ،در ره احیای دین
حرف خود را بر در حی یگانه می برند
#سیدهاشم_وفایی
#امیرالمومنین_شهادت
#بعدازشهادت
خلاصه رفت علی و دوباره زینب ماند
به آسمان حسینش ستاره زینب ماند
گذشت آن شب تدفین گذشت آن جا که
به اشکهای حسن در نظاره زینب ماند
یتیم شد حسن و شد غریب تر ، اما
برای تشت و غم بی شماره زینب ماند
اگرچه فاطمه رفت و اگرچه حیدر رفت
برای بوسه به رگ های پاره زینب ماند
نشست شمر و میامد دوان دوان خواهر
همین که کرد برادر اشاره زینب ماند
گرفت شعله به دامان دختری تنها
بدون یافتن راه چاره زینب ماند
علی کجاست ببیند که یکه و تنها
میان حمله ی چندین سواره زینب ماند
تنی به زیر قدمهای این و آن چون رفت
کنار دختر بی گوشواره زینب ماند
تمام دلخوشی زینبش سر نیزه
خلاصه رفت حسین و دوباره زینب ماند
#سید_حجت_بحرالعلومی
#امیرالمومنین_شهادت
#رباعی
امشب که نمک به زخم دین بگذارند
آتش به پرِ روح الامین بگذارند
نان آور هرشبی، نیامد امشب
طفلان سرِ بی شام زمین بگذارند
#علی_انسانی
.......
اسماء خدا را به صفاتش دادند
از جلوه فاطمه به ذاتش دادند
دلتنگ رخ فاطمه اش بود علی
وقت سحر از غصه نجاتش دادند
#محمد_رسولی
.....
در کوفه نبود مرد الّا حیدر
یار همه بود و بود تنها حیدر
تا بود نشد ولی پس از کرببلا
از کوفه گرفت مزد خود را حیدر
#محسن_ناصحی
#امیرالمومنین_شهادت
#بعدازشهادت
علی رفت و ز دل شور و شعف رفت
عدالت رفت و ایمان و شرف رفت
نمی دانم تن او مخفیانه
چرا درشب به صحرای نجف رفت
پرستویم که پر از دست دادم
پرو بال سفراز دست دادم
بیائید ای همه غم های عالم
که من امشب پدر از دست دادم
#سید_هاشم_وفایی
#امیرالمومنین_شهادت
دشمنان تو در این شهر زیادند علی
چقدر داغ به قلب تو نهادند علی
مزد خوبی تو را تا بدهند منتظرِ....
مقدم قافلهی زین العبادند علی
سنگ در دست گرفتند به زینب بزنند
مرد و زن بر در دروازه ستادند علی
آن یتیمان که تو نان شبشان می دادی
نان و خرما به یتیمان تو دادند علی
دختران تو که امروز عزیز شهرند
دست بسته به برِ ابنزیاد اند علی
این همه بهر شما کاسه شیر آوردند
جرعه ای آب به شش ماهه ندادند علی
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_شهادت
#بعدازشهادت
زینبت بی تو درون خانه زاری می کند
بس که دل تنگ تو گشته ،بی قراری می کند
برسر سجّاده می خواند نماز شب، ولی
گه به یاد تو پدر، شب زنده داری می کند
دود آهش در میان آسمان قد می کشد
تا به یاد غربت تو سوگواری می کند
رنگ پائیزی گرفته گلشن ما بعد تو
چشم ما را این فضا ابر بهاری می کند
از زمانی که تو را بُردیم صحرای نجف
در گلوی ما غم تو ناله جاری می کند
درغیاب مادر و بابا فقط امّ البنین
زینب دل خسته ات را سخت یاری می کند
از دل غرق ملال خود «وفایی» باز هم
روی خاک غربتت گوهرنثاری می کند
#سید_هاشم_وفایی