eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
935 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته ست تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته ست آمـده یــک روز بـعــد از روزِ مــیــلادِ حسیـــن ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته ست این قیاسِ چهره اش با ماه ، بی انصافی است ماه هم بر چهره ی ماهش حِسادت داشته ست ابروانــش ابـرِ رحمــت ، چشــم هایش آسمـان گونه هایی سُرخ از جنسِ نجابـت داشته ست " حاتــمِ طایـی " گدایِ خانه زادش بوده است معدنِ جود و سخا از بس سِخاوت داشته ست خوش به حالِ " مالـکِ اشتــر " سعادتمنــد شد چون که با عبّاس فرزندش رفاقت داشته ست سـاقــی و سـر لشــکـر و سـالار و سـردارِ سـپـاه این پسرخیلی به‌ یاسین هم شباهت داشته ست می تــوان فهمیــد از جنـگــاوری هــایـش که او گــاه گاهــی با خودِ حیــدر رقابــت داشته ست پهلــوانــان و مشـاهــیرِ ‌شجـاعــت گفتــه اند : در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته ست صــورِ اســرافیــل دارد نعــره هایش در نَـبَــرد آن قَــدَر که در رجزهایــش ابُهّـت داشــته ست می تــوان از جایــگـاهِ خیمــه اش فهمیــد کـه رویِ نامـوسِ حَرَم بسیــار غیــرت داشته ست تشنــه ی جنـگ است امّــا کودکـان تشنـه ترند هرکسی یک جور از عبّاس حاجت داشته ست در  میــانِ  التــمـــاسِ  مَــشـــک ها و اشـــک هـا کودکِ شش ماهه کمتر صبرو طاقت داشته‌ ست رفــت تـا دریــا کُــند دشـــتِ پُــر از تشـویــش را دشت هم از دشتِ لب هایش شکایت داشته ست دل بــه دریــا زد ولــی هـرگــز بــه دریــا رو نَـزَد ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالــت داشته ست آه ... حتّــی تـــیرهـا را هــم در آغوشش گرفــت سرزمینِ سینه اش از بس که وسعت داشته ست دســتش افــتــاده ولــی از پــا نیــفتــاده هنــوز مَشک را با سینه اش تحتِ حمایــت داشته ست در هیــاهــویِ هُــجــومِ تــــیــرهـا و نیــزه هـا تیــرهایِ حــرملـه انگـــار سبقــت داشــته ست دســت ها را داد امّــا دســت با دشـمــن نــداد دشمنی که دست خطّی از خیانت داشته ست رویِ خــاک افتــاد امّا هیچکس سمتش نرفت آنقَدَرکه ماهِ درخون خفته شوکت داشته ست کــامــلا پــیــداسـت از شــرمِ نــگــاهِ واژه هـا شــاه بیتِ کربلا شــوقِ شهــادت داشـته ست یا بُنَییَّ ... این صــدایِ کیسـت سردارِ غریـب این غریبِ آشنا با تو چه نسبـت داشته ست ؟ خوش به حالِ چشم هایت در میانِ خون ندید مادری را که نگاهــش بـویِ غُربـت داشته ست اشــک هــایــت مــوج  مــی زد  آبــرویِ آب را اشــک هایت مثلِ مرواریـد قیمت داشته ست دشـــت را لبریـــز کــرده غنــچــه هـای پیکــرت دسته گُل را پیشِ هم چیدن مشقّت داشته ست قُرصِ مــاهت طاقــتِ یلــدا نشینی را نداشــت شاعر این افتادنِ سر هم حکایــت داشــته ست تــا تـمــامِ شـــهر مجـــنــونِ نــگــاهِ تــو شــونـد ســنگ با پیشانــی ات عقــدِ اُخُوّت داشته ست پیشِ رویت حضرتِ خورشید قامت بسته است پشـتِ سر اینبار هفتـاد و دو رکعت داشته ست زیرِ پــایِ خطبــه هایت کـعبه " بیــت الله " شد کــعبه از شأنِ قدم هایِ تو حُرمــت داشته ست پنــج تــن معصــوم دســتانِ تــو را بوسیده اند دسـتبوسـیِ تــو هــم انگــار نوبــت داشته ست شک ندارم حضرتِ عیسی مُریــدِ چشــمِ توســت چون که حتی ارمنی هم ازتو حاجت داشته ست خــاکِ پــایِ زائــرانــت  " شــاه اسماعیــل هــا  " شــاه هم در این حَرَم حُکمِ رعیّت داشــته ست آبِ زمــزم تشنـه ی بوسیــدنِ ســردابِ توســت آســمــان هم آرزویِ خــاکِ تُربــت داشــته ست خــوش به حــالِ آن گــلیــمِ زیــرِ پــایِ زائــرت بیشتــر از چشــم هایِ من لیاقــت داشـته ست حضرتِ بــاب الحــوائج چنــد سالــی می شود شاعــرِ بی ذوق هم ، ذوقِ زیــارت داشته ست
ای‌نگین‌حق به انگشتر حسین زینت هر مسجد و منبر حسین وحی سکه می‌زند با نام تو اعتبار دین پیغمبر حسین نُه امام شیعه از نسل تواند کوثر صدیقه‌ی اطهر حسین در دو دنیا سربلندی، سربلند خم نکردی نزد ظالم سر حسین برتر از حج، حج تو در کربلاست شد ذبیحت اکبر و اصغر حسین پای دین ناب جدت شسته‌ای دست از عباس‌آب‌آور حسین قتلگاهت،قتلگاه عشق بود قاتلت شمر و به کف خنجر حسین در میان قتلگه یا در تنور آفتاب خون و خاکستر حسین پرچمت هر روز بالاتر ز پیش دشمنت هر روز رسواتر حسین خواهرت بعداز‌تو پرچم‌دار توست جان‌من قربان این‌خواهر حسین در میان کوفه و شام ستم او حسن، او فاطمه، حیدر، حسین خطبه‌هایش آبرو برد از یزید مستی‌اش را زهر کرد آخر حسین خواهرت وقتی به بزم باده رفت تو کجا بودی؟! به تشت زر حسین
دلم به یاد تو در ماتم است ای مظلوم که نام دیگر نامت غم است ای مظلوم کتیبه های غمت ابرهای بارانی است حسینیه همه ی عالم است ای مظلوم هزار سال دگر هم اگر که گریه کنیم کم است این همه گریه کم است ای مظلوم کدام غصه ی عالم به داغ تو برسد فقط مصیبت تو اعظم است ای مظلوم حسین گفتن زهرا شهیدمان کرده است که حزن مرثیه از این دم است ای مظلوم نشان ز قامت زهرا بُود اگر که چنین عَلم ز ثقل غم تو خم است ای مظلوم تمام عمر به یاد توایم یاد تنت اگر که حالت ما  درهم  است ای مظلوم برای آن بدن ذره ذره در گودال نزول اشک همه نم نم است ای مظلوم بگو که کار سنان بود؟ شمر؟یا چه کسی؟ هنوز مقتل تو مبهم است ای مظلوم
ای جگر سوخته جز خون جگری نیست تورا آه مظلوم به دنیا نظری نیست تورا آه ای نخل غریب ز تبر افتاده ز چه غارت شده ای و ثمری نیست تورا آه سمیرغِ اسیر غضب کرکس ها که به جز تیر و سنان بال و پری نیست تورا تک و تنها وسط لشکر اعدا ماندی تو سپهداری اکنون نفری نیست تورا که بَرَد بانگ غریبی تو را سمت سماء؟ ای سلیمان ز چه رو نامه بری نیست تورا زینت دوش نبی،شیب خضیب افتادی مادری نیست تورا وُ پدری نیست تورا آه خورشید که ظلمت زده بر زندگیت از بد حادثه دیگر قمری نیست تورا دخترانت همه گریان همه سرگردانند دیگر ای پشت شکسته پسری نیست تورا چه بلایی به سر حنجرت آورده سنان که از آن بوسه ی آخر اثری نیست تورا کاش میشد که به دامن سر پاکت گیرم بدنی هست ولی حیف سری نیست تورا
تا زمانی که به زیر چرخ دواریم ما با دل بی تاب مان دنبال دلداریم ما دوست دارم، نه تو،بلکه دوستداران تورا از کسی که دوستدارت نیست،بیزاریم ما روزها از درد هجران است بی تابیم ما شام ها با فکر وصل توست بیداریم ما رحمت عامی و عالم زیر باران شماست از کرم میباری و از درد میباریم ما ای که ذکر مادرت الجار ثم الدار بود رد نکن همسایه مارا که گرفتاریم ما گریه بین نوکران باشد زبان مشترک با دو چشم‌ خویش پس مشغول گفتاریم ما موقع برداشت محصول ما در محشر است در زمین روضه هایت اشک می کاریم ما ما به تو جان را بدهکاریم آقاجان ولی یک مشایه،اربعین از تو طلبکاریم ما مستی اسم تو برده هوش عالم را حسین خُم ما قلب ست و از این باده سرشاریم ما در سیاهی لشگرت آقا حسابم میکنی؟؟ یا عزیز الله سربازیم؟،سرباریم ما؟ ما اسیرت گشته و،آزاد از دنیا شدیم نحن احرارالحسین در حال اقراریم ما روضه ی رضوان تو دارالشفای عالم ست نوشدارو تربت اعلات،بیماریم ما دست روی چشم دارم تا تورا پیدا کنم هجر را پایان بده تا چند بشماریم ما هر کجا یک یا حسین گفتیم آنجا کربلاست السلام ای شاه عطشان، جز زواریم ما گندم ری باعثش شد پیکرت شد آسیاب به تلافی بعد تو گندم نمی کاریم ما اسب حیوان نجیبی بود قبل از کربلا بعد عاشورا دگر از اسب بیزاریم ما من احب الله؟ هر کس که تو را می خواهدت وتر موتور خدایی دوستت داریم ما
ای خطّ تو مکتب مکاتب ای خاک تو قله‌ی مراتب اوصاف تو مثل آفتاب است پُر کرده مشارق و مغارب مقهور تو قاهران تاریخ مغلوب تو فاتحان غالب احکام تو را کلیم، مشتاق اسلام تو را مسیح، طالب در وصف تو بیت “اَنوَری” را می‌آورم ای مراد صائب “گردون به ستایش تو مایل اختر به پرستش تو راغب” گفتم پدر عبودیت کیست گفتا پسر ابوالعجائب تو جای خود از غلام تُرکت دیدیم عجایب و غرایب ما جز به تو رغبتی نداریم ای صاحب لیلة‌الرغائب از حوزه‌ی روضه آبرو یافت از جمله رسائل و مکاسب حاضر نشود به حوض کوثر از درس تو آنکه گشت غایب بر خلق اگر که مستحبّ است بر ماست زیارت تو واجب قربان سرت که دستگیر است حتی شده در دل مصائب گویند سر مطهر تو بر مرکب نیزه بود راکب نقل است پس از تنور افتاد یک شب گذرت به دیر راهب با درهم اندکی سرت را آن یار گرفت از اجانب با مُشک و گلاب شستشو داد پیچید به جامه‌ای مناسب مبهوت فقط نگاه می‌کرد تا با تو شد اینچنین مُصاحِب ای ماه خوش آمدی به دیرم ای روی تو حسرت کواکب تا حال من از سری بریده این قدر ندیده‌ام عجایب شادم که به هر کسی زدی سر مختوم به خیر شد عواقب
به سر موی تو سوگند پریشان تواییم بیقرار سر تو، بی سر و سامان تواییم چشم ما گریه مگر داشت نبودی تو اگر کشته اشکی و ما کشته چشمان تواییم مادرت خواست که تحویل بگیری ما را همه دنباله روی حرّ پشیمان تواییم آب و نان داد به ما دست علی با غم تو ما فقیران حرم دست به دامان تواییم طلب وصل تو با سیر الی الله یکیست اینچنین است که مجنون بیابان تواییم علم توحید ز نور علمت معلوم است همه تسلیم علمدار و مسلمان تواییم باطن محضر تو عرش الهی ست حسین ای بقربان مقام تو که حیران تواییم انبیا دلهره ی روز تو را داشته اند تا بگویند اسیر شب هجران تواییم لب افسوس گزیدیم به دندان ای داد روزگاریست به یاد لب و دندان تواییم
رفتی و داغ تو اما روی دوشم مانده است روضه ها را یک به یک مادر برایم خوانده است رفتی و با رفتنت حال مرا یک دم ببین با چه حالی می روم ای قاری نیزه نشین سایه ام را قبل از این نامحرمی یک دم ندید بین این قوم ارازل خواهرت قامت خمید تا که بردم نام تو دشمن مرا هر لحظه زد بی بهانه با بهانه بی حساب و بی عدد غیرت الهی و از نیزه نگاهم میکنی ای سر مجروح من گريه به آهم میکنی یک سر بند اسارت گردن سجاد تو یک سرش بسته به دست زینب آزاد تو عفتم زهرایی و من در شجاعت حیدرم من به صوت حیدری آیینه ای از مادرم وقت خطبه خواندنم حیدر نمایان می‌شود آخر هر خطبه ام یک ختم قرآن می‌شود با قیامت تو قیامت کرده‌ای و بعد از این خواهرت داده ادامه راه حق را بر زمین گرچه معجر برده دشمن از من و طفلان تو نور حق کرده تجلی بر رخ مرجان تو بعد عاشورای تو وقت قیام زینب است حرف حق هم بعد از این عین کلام زینب است
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی وقتی کریم آل عبا میشود حسن بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی تو یار زینبی که به‌ هنگام مشکلات همراه او به واقعه مشگل گشا تویی همواره بوده ای تو پرستار زخمها بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی بیمار راه کوفه و شام بلا تویی چون قاسمی تو معنی احلی من العسل یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی هر دردمند سوی مزارت به حله شد چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟ یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی با یازده بهار ، چنین با طراوتی حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی گشتم دخیل پنجره های ضریح تو ای آنکه با غم دل من آشنا تویی
نبوده دخترت یک لحظه هم آرام بعد از تو چه باید کرد با بی تابی ایتام بعد از تو جهان یک کودک ترسیده بر خار مغیلان است یتیمی را کند احساس در هرگام بعد از تو کنار تو فقط یک کربلا را دیده ام اما فراوان کربلا ها دیده ام در شام بعد از تو نبارید آسمان روز دهم در کربلا اما چه سنگین بود باران از روی هربام بعد از تو وضو میساخت با خون گلویت آنکه در سر داشت بخواند فاتحه بر پیکر اسلام بعد از تو ولی تو‌ آتشی را شعله ور کردی که میسوزد حرارت در حرارت قلب خاص و عام بعد از تو چه مانده از یزید آیا ، چه مانده از تو در دل ها که مانده ننگ بعد از او ، که مانده نام بعد از تو به دیدار خدا رفتی ولی با بوریا رفتی میان عاشقان تغییر کرد احرام بعد از تو
آنکس که خودش وارث درد و محن است درمان بلای جسم و درمان تن است گفتم به صف مریض ها کیست طبیب؟ گفتند که او شریفه بنت الحسن است از برکت نامش آسمان رنگین است نامش به هزار درد ما تسکین است با درد بیا شریفه درمان دارد بانوی حرم طبیب معلولین است همراه حرم به کربلا عازم بود او قوّت زن های بنی هاشم بود زیر لب خود چهار قل میخواند و مجذوب انا ابن الحسنِ قاسم بود از رزم برادران خود آگاه است آگاه ز ماجرای قربانگاه است او دست برادر خودش را بوسید چون با خبر از عزای عبدالله است
وضوی اشک گرفتم تمام دوران را مگر طواف کنم خانه کریمان را حسن حسن به لبم آمده به این امید.. که بر دلم بگذارند نور ایمان را سلام من به شریفه عقیق سرخ حسن کریمه ای که از‌او دیده ایم احسان را کرامتش نبوی نور عصمتش علوی دخیل چادر او کرده اند عرفان را بگو به هرچه گرفتار وقت وقت عطاست شریفه پر بکند کیسه گدایان را خدا گواه که هر حاجتی روا بشود به او قسم بدهی گر خدای سبحان را نوشته اند که با عمه اش اسیری رفت گذشت پای برهنه همه بیابان را نوشته اند که خیلی زدند بانو را به حکم بغض حسن میزدند ایشان را عذاب زخم زبان بیشتر ز شلاق است چه حرفها که نگفتند این اسیران را صبا برو به مدینه بگو به بابایش که دخترت چه کند ناقه های عریان را