#امام_حسن_مدح
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
.
.
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#غزل
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
#####
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی
#امام_حسن_مدح
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
.
.
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی
#حضرت_زینب_مدح
آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود
خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود
شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که
هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود
در مقابل محض همراهی این خواهر حسین
ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود
خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین
در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود
هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او
روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟
خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم
آنچنان که انتظار روز محشر میرود
تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است
آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود
کوه صبر است او که از داغ دل پر غصهاش
کاسهی صبر تمام غصهها سر میرود
#میثم_کاوسی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#شهادت
#غزل
آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود
خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود
شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که
هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود
در مقابل محض همراهی این خواهر حسین
ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود
خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین
در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود
هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او
روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟
خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم
آنچنان که انتظار روز محشر میرود
تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است
آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود
کوه صبر است او که از داغ دل پر غصهاش
کاسهی صبر تمام غصهها سر میرود
#میثم_کاوسی
به نام نامی خدا، خدای عشق آفرین،
خدا همان که شد خدای نغمه های دلنشین
خدا همانکه وقت خلق آدمی به خویش گفته آفرین
خدا همانکه که جلوهای از اوست ختم مرسلین
همان خدا که عشق میکند اگر که بندهای زند صداش اینچنین:
به نام آن خدا که هست خالق علی امیر مومنین
شب علیست امشب و شب سرور فاطمه
شبی که بر تمام یأس ها شدهاست خاتمه
شب سرود و هلهله
شب نزول شاهزادهای که با ولادتش به پا شدهست در میان عرش و فرش ولوله
یکی یکی فرشتگان جامه دران رقص کنان سوی زمین تگرگ وار میرسند از آسمان
برای عرض تهنیت به محضر مالک قلب عاشقان ، علی امیر مومنان
ولی به چشم میخورد فرشتهای در این میان
که دارد از بقیهی فرشتگان تفاوتی!
فرشتهای که سینه چاک کرده و کشان کشان، ناله کنان،
شبیه آب رو به سوی خانهی ابوتراب دارد و چشم پرآب دارد و از وجنات خسته و از پر و بال بستهاش مشخص است با خودش خاطرههای سالها رنج و عذاب دارد و
شبیه کل سائلان دو چشم پر امید سوی خانهی ابوتراب دارد او
به سوی خانه میرود
به درب خانه میرسد
چنان پرندهای که بعد سالها به آب و دانه میرسد
اذن طلب نموده و وارد خانه میشود
که سر نهد به روی خاک پای ختم مرسلین
تا که زند بوسه به دستان امیر مومنین
باهمه حال خسته و بال و پر شکسته اش
آمده تا بهر شفا واسطه دست و پا کند
قیامتی به پا کند
به عجز خواست فاطمه برای او دعا کند
که ناگهان دوچشم اشک بار او به گاهواره ای که بود کنج خانه مات شد
حسین بود آنکه بر عذاب او نجات شد
همین که چشم این ملک به چشم طفل خیره شد
محو شد و مات شد ز سوز سینه داد زد
خوشا به حال هر کسی که عاقبت فدات شد...
زار زد و لطمه زد و آه کشید و بعد از آن کشید روی گاهواره هر دو بال خویش را
خانه به ناگاه پر از نور شد و آن دل خسته مملو از شور شد و دوباره پس گرفت آن ملک جمال خویش را
توبه پذیرفته شد باز گرفت آن ملک جاه و جلال خویش را
از هیجان به آسمان سر زد و برگشت
سپس هزار بار دور گاهواره حسین فاطمه پر زد و فریاد براورد
که من عبد در خانهی مولام حسینم
تا روز ابد بندهی شاه عالمینم
به همین بال و پر سوخته سوگند که تا روز قیامت
به همه عالم اگر هر که دهد با دو لب خویش سلامت
همهی همت خود جمع کنم تا به حضور تو سلامش برسانم
پس از آن بوسه به قنداق زد و پر زد و پر زد...
حال من از دل این شعر صدایت زدهام
با توئم ای فطرس خوشبخت
که امشب اگر افتاد مسیرت به حسینم که میافتد
سلامم به حضورش برسانی و بگویی که غلام تو دگر تاب ندارد
بپذیرد زه من این عرض ادب را که زیارات من آداب ندارد
به حسینم برسان حد غمم را و بگو هجر تو از پای دراورده غلامان تو را ای صنما کرببلامان بده امشب...
که غم هجر تو را طاقت از این بیش نداریم
که« اوقات خوش آن بود که با دوست به سرشد»
و هر آن لحظهی عمری که بدون تو سپر شد همه یکباره ضرر شد...
#شعر_میلاد_امام_حسین
#میثم_کاوسی
#بحر_طویل
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#امالمومنین
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود
چنانکه ثروت تو همتراز تیغ حیدر بود
به ایثارت گواهی میدهد شعب أبی طالب
همین از خود گذشتن های تو خود فتح خیبر بود
همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی
کجا این منقبت در شأن آن زنهای دیگر بود؟
کسی که مادر زهراست ام المومنین باشد
فقط اینگونه مادر لایق آنگونه دختر بود
نه تنها مریم و حوا کنیز خانهات بودند
که غیر از فاطمه شأن تو از کل زنان سر بود
تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافیست
پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود
تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمیکردی
یقین دارم جهان امروز بی «الله اکبر» بود
خدیجه! آه... بعد از تو رسول الله هر روزش...
خدیجه آه... هر شب روی لبهای پیمبر بود
#میثم_کاوسی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلطان
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است
شاهیکه بیلشگرکشی سلطان ایران است
آرامِجان ماست آقایی که دامانش
تنها توسلخانهی آهوی حیران است
مهماننواز است آنقدر که زائرش هربار
مانند صاحبخانهها در صحن، مهمان است
هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم
دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است
وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد
در وقت دلتنگی فقط آغوش درمان است
از بس که اینجا آه درهم میشود تکرار
انگار در صحن و رواق آیینه بندان است
انگار سائل پادشاهی میکند اینجا
انگار در درب ورودی شاه، دربان است
از آب سقاخانه مینوشند و خوشحالاند
کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است
درماندگان راهی بهجز مشهد نمیبینند
تنها پناه بیپناهان در خراسان است
#میثم_کاوسی
#امام_جواد_علیهالسلام
#بحر_مرکب
"جواد"
آئینهی کرامت بی انتها جواد
جای کرم نوشته ام از ابتدا جواد
آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
عمامه گشته دور سر او به افتخار
آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هر کس که گفته بین گوهر شاد یا جواد!
بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف ابا جواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
با چشم اشک بار شب جمعه میشود
از کاظمین راهی کرب و بلا جواد
این دفعه برد روح مرا او به کربلا
باب الجواد باز شده رو به کربلا
با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان
رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان
سمت تنش رها نشده تیری از کمان
نه تیغ شمر خورده نه سرنیزهی سنان
بر خاک، خون حنجر پاکش نشد روان
قاتل نداشتهست سر قتل او زمان
چنگی به گیسویش نزده دست این و آن
خیره نشد به خاتم او چشم ساربان
سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان
انداختند سایه به جسمش کبوتران
از روی بام تا ته گودال رفتهایم
در روضههای جدّ تو از حال رفتهایم
«فرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست
پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست
#میثم_کاوسی
#زمینه_احساسی
#امام_حسین_علیهالسلام
من تموم سال
دلهره دارم
که دوباره کربلا رو می بینم یا نه؟
بغلم کردی!
بین زوارت؟
یا که تو خونه می مونم تک و تنها؟نه!
میترسم زندگی
باز درگیرم کنه
دوری از کربلا
زمین گیرم کنه!
یه کاری کن که بی پروبال خودت باشم
تو لیست زائرای هر سال خودت باشم
یه کاری کن تا آخرش باشم تو آغوشت
تو مال من باشی من مال خودت باشم
«رحم الله من نادی ابی عبدالله»
من نمیدونم
وقتی میمیرم
کی میاد و جای من تو روضه میشینه!؟
نمیدونم کِی
آخرین باره
که چشای گریونم ضریحو میبینه!؟
اما اینو بدون
دوست دارم حسین
بودی از بچگی
کس و کارم حسین
میخوام قیامتم تو آغوش خودت باشم
جای کفن میخوام سیاپوش خودت باشم
اجازشو بده که حتی بعد مرگم هم
شبای جمعه پیش شیش گوش خودت باشم
«رحم الله من نادی ابی عبدالله»
نوکر خوبی
نبودم واست
ولی تو هر چی که شد موندی به پای من!
ترسم از اینه
ای کس و کارم
یه روزی نوکر خوب بیاری جای من!
توی آغوش تو
جا هست واسه همه
کل دنیام بشه
قربونت باز کمه!
میخوام تو گوشم، نفس آخر، صدات باشه
تصویر آخری که میبینم چشات باشه
چی میشه که لحظهی جون دادن شبیه جون،
بیای و من سرم به روی خاک پات باشه
«رحم الله من نادی ابی عبدالله»
#میثم_کاوسی
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
قلب رو به قبلهام را کرد احیا پرچمت
ای نفسهایم بقربان مسیحا پرچمت
هر محرم با هزاران شوق بر تن کردهام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت
قامت گردن کشان خم میشود بی اختیار
هر کجا که میشود از دور پیدا پرچمت
بس که مواج است از چندین خیابان دورتر
ماندهام دریا به چشمم میخورد یا پرچمت!؟
بر سر خورشیدِ گنبد تا میافتد سایهاش
میشود زیباترین تصویر دنیا پرچمت
غبطه خوردن کار خاک و آب و آتش میشود
باد وقتی عشق بازی میکند با پرچمت
هر فرازی دیدهام با خود فرودی داشتهاست
«هر چه بالا رفت پایین آمد الّا پرچمت»
با تو هر کس بود ماند و بی تو هر کس بود رفت
هست از روز ازل تا حشر، بالا پرچمت
#میثم_کاوسی
#امام_حسن_مدح
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
.
.
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی