eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
664 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دل من  به عشق تو همیشه آباده از تو دم میزنه هر عاشق دلداده تو عصاره ی همه پیمبرا هستی نخل آفرینش این شبا ثمر داده مظهر نور//  امیده محمد نوید صبح //سپیده محمد أَنَا عَبْدٌ مِنْ //عَبِیدِ مُحَمَّد بلغ العلی بکماله _ کشف الدجی بجماله شده ذکر هر دل بی قرار_  صلوا علیه و آله یا احمد یا محمد ۴ آسمون سر روی دامن تو می ذاره عاقبت به خیر میشه هر کی دوست داره یکی از عاشقای  تو شخص جبرائیل یکی از فدایی هات حیدر کراره برا هر قفلی// کلیده محمد به داد عالم //رسیده محمد أَنَا عَبْدٌ مِنْ //عَبِیدِ مُحَمَّد شب مستیه _ شب بعثته شبی که جهان _غرق رحمته سوره ی علق،_رو لب همه شب شادیه _کل امته یا احمد یا محمد به کسی تکیه نکردی تو به جز حیدر جانشینت کیه غیر فاتح خیبر آیه ی مباهله گواه این حرفه که تو و علی یه روحین توو دو تا پیکر نفس پیغمبر - کیه به غیر حیدر فوق هر باور - کیه به غیر حیدر اول و آخر - کیه به غیر حیدر به همه علوم / عالِمه علی به دل جهان / حاکمه علی می لرزه زمین / وقتی با غضب سوی معرکه / عازمه علی یا حیدر یا حیدر ... .
برکات حق به ما نازل شد نقشه خصم خدا باطل شد شب بعثت نبی خاتم آرزوهای علی حاصل شد یا محمد مددی یا احمد تو که نور بصری یا احمد تو امید بشری یا احمد صاحب خلق عظیمت گویند توز انبیا سری یا احمد یا محمد مددی یا احمد شب شب بعثت احمد باشد آنکه از خلق سرآمد باشد چه شود طلوع فجر فردا فرج آل‌محمد باشد یا محمد مددی یا احمد چه مقامی حق به احمد داده زوجودش دو جهان آباده شب عید است و شب شور و شعف دل حیدر و خدیجه شاده یا محمد مددی یا احمد شب بعثت ز ولی میگویم مدح آن نور جلی می گویم تا شود شاد دل پیغمبر یا علی و یا علی می گویم یا محمد مددی یا حیدر این دو تن که ناظر و منظورند نبری گمان که از هم دورند جانشین است علی بعد نبی روشنی  دل و از یک نورند یا محمد مددی یا حیدر
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بت‌ها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ... ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ... ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ... ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ... ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ! ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟... ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟِﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏» ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
سرود مسجدی عید مبعث 💐🌷💐🌷💐 یا حضرت زهرا عیدی به بر ما... در بعثت احمد،این عالیِ اعلا تبریکِ ما باشد،بر حضرت زهرا طلیعه بعثت،رسید و خوشحالیم چونکه مسلمانی،بر خویش می بالیم یا حضرت زهرا عیدی به بر ما... در بعثتِ احمد،دلها پر از شور است مبعث برای ما،حقیقتِ نور است بعثت به ما گوید،که با وفا باشید ای مردم عالَم،عبد خدا باشید یا حضرت زهرا عیدی به بر ما... این بعثتِ پر خیر،اَمری زِ داور بود مکارمِ اخلاق،درس پیمبر بود خوشا بر آن کس که،یارِ پیمبر شد خاک سرِ کوی،زهرا و حیدر شد یا حضرت زهرا عیدی به بر ما... 💐🌷💐🌷💐
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست تا مسلمان شود انسان، اگر انسان باشد...
🌿🌿🌿🌿 متن و سبک مولودی و سرود عید مبعث حضرت محمد(ص) -( آسمون به عشق طاها می زنه دل و به دریا ) آسمون به عشق طاها می زنه دل و به دریا مکه میشه دیگه امشب سرزمین آرزوها غار حرا پر ز نور حضرت یزدانِ روی دست هر پیغمبر یه جلد قرآنِ رسول خدا با خدا گرم پیمانِ یا رسول الله مدد ***** تا که قرعه ی رسالت روی نام احمد افتاد مصطفی با حضرت حق دست یاعلی مدد داد بزم خدا و پیغمبر شده تماشایی برا نبی خونده جبریل چه مثنویهایی میگه خدا گفته که تو اباالزهرایی یارسول الله مدد **** سرشده شبای ظلمت روشنه مه حقیقت با امضای حضرت عشق تمومه بحث نبوت دوازده آقای دنیا ز نسل این مَردن به دورش آسمونها هم مستانه می گردن ملائکه ز ساغرش کاسه پُر کردن یا رسول الله مدد **** شاعر:
راه تو بود راه و بقیه ،چاه است عشق تو و آلِ تو چراغ راه است این است ، چکیده ی پیامِ «بعثت» مَردم به خدا علی ،ولی الله است
به مناسبت عید سعید مبعث (هدیه به ساحتِ خاتم الانبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ) * جبرییل آمد ، وَ در غارِ حرا اعجاز شد ساعتی با رحمت للعالمین دمساز شد گفت اقرا ، بعد از آن لب های احمد باز شد یا علی گفت و رسالت بهر او آغاز شد از دلِ غارِ حرا نورِ هدایت سر زده فصلِ اکمالِ نبوّت ، عیدِ مبعث آمده وقتِ آن شد جاهلیت دور گردد از بشر شدنبی آن کس که گوید بر همه از خیر و شر آمده از نسلِ ابراهیم مردی با تبر با محمد ، دیگر از بت ها نمی ماند اثر این پیمبر خلق را در نور وارد می کند رحمتِ او بت پرستان را موحّد می کند اینکه می آید برون از غار، از عالم سر است احمدِ مختار ، آری آخرین پیغمبر است از تمامِ انبیاءِ قبلِ خود والاتر است چون وصی و جانشینِ این پیمبر، حیدر است می رسد از این پیمبر بر همه خیر کثیر بعثتِ او قلب ها را می کشد سمتِ غدیر ای رسولِ مهربانی ، رحمت للعالمین محضرت تبریک می گوید خداوندِ مبین رهبر و مولا شدی بر آسمان ها و زمین هدیه کرده حق به تو عنوانِ ختم المرسلین شد رسالت با تو ای پیغمبرِ اکرم ، تمام می شود با دستِ تو مولای ما حیدر، امام از حرا برگشتی و شد عالمی حیران تو عالم و آدم دگر شد گوش بر فرمانِ تو شد خدیجه اولین بانوی با ایمان تو از همان آغاز بعثت گشت، حیدر جانِ تو هر نبی و هر وصی بوده از اول با علی گفته هر پیغمبری قبل از رسالت یا علی ************ رضا یزدی اصل
بر همه خلق جهان لطف خدا شامل شده از سوی حق بر زمین پیک خدا نازل شده ای که هستی عقل کل گشته ای ختم رسل یا رسول الله مدد٢ آمده پیک الهی از سما روی زمین گوید از لطف خدا هستی تو ختم المرسلین ای که در تاب و تبی آخرین نوری نبی یا رسول الله مدد٢ اقراء اقراء یا محمد آخرین پیغمبری خاتم پیغمبران از سوی حی داوری شد حرا وادی طور عالمی غرق سرور یا رسول الله مدد٢ ای گل گلزار دین تو پای تا سر رحمتی از کرامات خدا تو رهنمای امتی رهنمایی یا نبی مقتدایی یا نبی یا رسول الله مدد٢ تو صفابخش قلوب شیعیانی یا نبی مایه ی آرامش و آرام جانی یا نبی عالمی را تکیه گاه ما همه بر تو پناه یا رسول الله مدد٢ در شب مبعث شدم مهمان تو یا مصطفی ریزه خوار سفره ی احسان تو یا مصطفی تو نبیِ اعظمی درد ما را مرهمی یا رسول الله مدد٢ من کجا و این همه لطف و عطای تو کجا عبد شرمنده کجا جود و سخای تو کجا عیدی بر مسکین بده درد من تسکین بده یا رسول الله مدد٢ رهنمای کوی جنت گنبد خضرای توست دستگیر شیعیان مرتضی زهرای توست کعبه ی دل ها تویی شافع فردا تویی یا رسول الله مدد٢ بس که خوب و مهربانی رهزن دل ها تویی دستگیر شیعیان حیدر و زهرا تویی نام تو مشکل گشا درد ما را تو دوا یا رسول الله مدد٢
تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه‌های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینهٔ آیین تو مهر و وفا دیدم شاعر: محمدجواد_غفورزاده. شفق
بی مهر علی این ، دل در دام نمی آید جز وِردِ علی ما را ، در کام نمی آید شد حُبّ علی ما را از روز ازل روزی ساقی به سوی مستان بی جام نمی آید آدم که شده مسجود حق را به علی بشناخت وَر نَه ز هبوطش این اکرام نمی آید نوح از کرَم مولا شد ناجیِ قوم خویش وَرنَه نظرِ لطفی مادام نمی آید آتش که گلستان شد بر حضرت ابراهیم دانست که بی مولا فرجام نمی آید عیسی دمِ گرم خود از ذکر علی دارد وَر نَه به دعای او الزام نمی آید موسی دل دریا را بشکافت به نام او ورنه مددی در آن هنگام نمی آید همراهِ پیمبرها مخفی است علی، اما همراه نبی جز با اندام نمی آید در فلسفه ی بعثت سِرّیست نهان حق را بی حبِّ علی دینِ اسلام نمی آید اسلامِ پیمبر جز ابلاغِ ولایت نیست جز امر علی امری اعلام نمی آید رمزیست در این نکته رازیست در این جمله جز سِرّ علی در گوش پیغام نمی آید در قلب محمد حق تمثالِ علی بنهاد زین رو به لبش غیر از این نام نمی آید فرمود: سخن با تو با صوت علی گویم چون جانِ تو جز با او آرام نمی آید آیاتِ خداوندی با لحنِ علی زیباست بی صوت علی این کار انجام نمی آید هر سوره امینِ وحی با ذکر علی آورد جبریل که بی اِذنش اعزام نمی آید چون ختم رسل هر بار تا غار حرا می رفت می دید که جز مولا همگام نمی آید هر جا که رود احمد آن جاست علی قبله از هیچ مصلّایی ناکام نمی آید بی یادِ علی هرگز قرآن نشده نازل در ذهنِ نبی هرگز اوهام نمی آید در منطقِ پیغمبر شک نیست علی مولاست در گفتنِ این مطلب ابهام نمی آید این هست نبی الله او هست ولی الله بی همرهیِ مولا یک گام نمی آید از یک شجرند این دو یک ریشه و یک ساقه دین بی شجرِ طوبی تا بام نمی آید این دین نبوی، اما ذاتی علوی دارد بی ذات کسی در هیچ اِفهام نمی آید او کاشفِ کرب است و از یار زُداید غم تا هست علی او را آلام نمی آید این قصرِ مَشید است وآن بِئرِ مُعَطَّل شد بی عدل که اجرای احکام نمی آید او تیغ دو دم دارد در پنجه علَم دارد دین جز به علی تا این ایام نمی آید شد جانِ نبی حیدر جانانِ نبی حیدر جز او شبِ جانبازی در دام نمی آید بس دور و برِ احمد او شد سپرِ احمد فرمود تو را غیر از زهرام نمی آید زهرا سپرِ او شد دفعِ خطرِ او شد فرمود که یاری بر مولام نمی آید بانو چه تلافی کرد در کوچه طوافی کرد می گفت دگر وقتِ اقدام نمی آید بهتر که بمیرم در مظلومیَت ای حیدر جز این به تلافی از بابام نمی آيد از سینه و از پهلو خون ریخت و می فرمود: هرگز به برِ ظالم آرام نمی آید با خویش مگو از چه آقام نمی آید تا کس نکند سعیی اَنعام نمی آید هر قافله در هر راه گردید اگر آگاه  در گوشِ دل از دشمن پیغام نمی آید ما امتِ زهراییم ما شیعه ی مولاییم دشمن نکند تهدید کس رام نمی آید ایران ز دو صد تحریم هیهات شود تسلیم آن روز نخواهد دید آن شام نمی آید دستِ طمعِ دشمن کن قطع از این کشور خیر و برکت از این برجام نمی آید دستِ طمعِ مفسد کن قطع ز بیت المال ای شیخ تو را خیر از اقوام نمی آید مسئول قضا باید بر دار کِشد فاسد فریادِ عدالت بی اعدام نمی آید یاریِ علی باید تا منتقمَش آید تا شیعه مهیا نیست صَمصام نمی آید ما یار علی هستیم غمخوار علی هستیم کس در دو جهان چون ما خوشنام نمی آید
خورشید حق طلوع کرده تاریکی برنمیگرده روح حق بر زمین آقای مسلمین یااحمد یارسول الله صلو علیک یا نبی صلو علیک یاعلی صلو علیک یا اباالزهرا 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ⚡️یااحمد یارسول الله ⚡️ دنیا شد زیر وامشب گل کرده اسم توبرلب ماه دل آرا نبی شاخه طوبی علی یااحمد یارسول الله صلو علیک یانبی صلو علیک یا علی صلو علیک یا اباالزهرا ⚡️یااحمد یارسول الله ⚡️ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 همراه وجان پیغمبر مولای مؤمنین حیدر مقصود بعثتی بنیان عصمتی یاحیدر یا ولی الله صلو علیک یا نبی صلو علیک یاعلی صلو علیک یا اباالزهرا ⚡️یااحمد یارسول یاحیدر یا ولی الله⚡️ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 شکر حق بانبی هستم شکر حق باعلی هستم همراه وجان پیغمبر مولای مؤمنین حیدر مادرمن فاطمه سرور من فاطمه صلوعلیک عصمت الکبری صلو علیک یا نبی صلو علیک یاعلی صلوعلیک یااباالزهرا ⚡️یااحمد یارسول الله ⚡️ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
ساقیِ معراج... تيغ ابرويت غزل را در خطر انداخته پیشِ پايت از تغزل بسكه سر انداخته مرد اين ميدانِ جنگِ نابرابر نيستم تيرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته! نامی از ميخانه ها نگذاشت باقی نام تو باده را چشم خمارت از اثر انداخته ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات جبرئيل مست را از بال و پر انداخته کار ديگر از ترنج و دست هم، يوسف گذشت تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته سود بازار نمک انگار چيز ديگری ست! خنده ات رونق ز بازار شكر انداخته عاشق و معشوق ها ازهجر رويت سوختند عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زير دولت شمشير را از زور و زر انداخته تا سبكباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن چين زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته آمدم بر آستانت در زنم، يادم نبود! ميخ سرخی كوثرت را پشت در انداخت...
از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید✨ صوت اقرأ بسم ربک مى‌رسد بر گوش جان یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید✨
🌷 برخیز شتربانا بربند کجاوه کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه وز سینه‌ام آتشکدهٔ پارس نمودار از رود سماوه ز ره نجد و یمامه بشتاب و گذر کن سوی ارض تهامه بردار پس آن گه گهرافشان سر خامه این واقعه را زود نما نقش بنامه در ملک عجم بفرست با پرّ حمامه تا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید کاری که تو می‌خواهی از فیل نیاید رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید تأکید تو در مورد تضلیل نیاید تا صاحب خانه نرساند به تو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار به زودی شتر سبط کنانه برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه بنویس به نجاشی اوضاع شبانه آگاه کنش از بد اطوار زمانه وز طیر ابابیل یکی بر به نشانه کآنجا شودش صدق کلام تو پدیدار از شق سطیح این سخنان پرس زمانی تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی گر خواب انوشروان تعبیر ندانی از کنگرهٔ کاخش تفسیر توانی بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی آرد به مداین درت از شام نشانی بر آیت میلاد نبی سید مختار فخر دو جهان خواجهٔ فرخ رخ اسعد مولای زمان مهتر صاحبدل امجد آن سید مسعود و خداوند مؤید پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید ماکان محمد بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار اندر کف او باشد از غیب مفاتیح و اندر رخ او تابد از نور مصابیح خاک کف پایش بفلک دارد ترجیح نوش لب لعلش بروان سازد تفریح قدرش ملک العرش بما ساخته تصریح وین معجزه‌اش بس‌که همی خواند تسبیح سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم را پرداختی از هر چه بجز دوست حرم را برداشتی از روی زمین رسم ستم را سهم تو دریده دل دیوان دژم را کرده تهی از اهرمنان کشور جم را تایید تو بنشانده شهنشاه عجم را بر تخت چو بر چرخ برین ماه ده و چار
. تو را عزیزْ پیمبر، ز دل سلام محمد! امیر قافله ی حق! اباالامام محمد! خدا چنان که تو هستی، تو را همیشه سرآمد! به غیر نامِ محمد دهد چه نام محمد؟! گل محمدی ام! من که مستم از گل رویت چه حاجت است که مِنّت کشم ز جام محمد! قسم به آیه شق القمر ز رؤیتت ای نور! قمر نوشت به قلبش :مه تمام، محمد» حدیث خُلق بلندت، کشد مرا به کمندت تو شهره ای به تبسم ز خاص و عام محمد بیان فضل تو عمر هزار نوح طلب داشت خلاصه شد همه مدحت به یک کلام: محمد امیرحسین کمالزارع
از بعثت تو هر دلِ آلوده صفا یافت وز رحمتِ تو هر دلِ بشکسته دوا یافت با یک نَفَسِ قدسیِ تو.. آیتِ ایمان جانهای جراحت زده هم باز شفا یافت هرگز نخورد آب زمینی که بلند است این خاک ز الطافِ شما قربِ سما یافت جبریل ِ امین در پی یک فرصت و می گشت با امر خدا نور تو در غار حرا یافت اقرأ..تو بخوان نامِ خداوندِ کریمت از ذکرِ خدایی ِ تو قلبم چه جلا یافت اقرأ..تو بخوان آیه ی توحیدی قرآن از دُرِ کلامت چقَدَر سینه نوا یافت ای تاجِ سرِ ختمِ رسولانِ الهی با دین تو انسانِ ستمدیده رها یافت دستور خدا بود به تکمیلِ رسالت حیدر به وَصایت..لقبِ شیر خدا یافت بی شاهِ ولا ..آینه تکمیل نمی شد «اسلامِ محمّد» ز علی حسّ بقا یافت صدشکر که‌در خطِّ امیر الامراییم شیعه همه جا با نفست ارج و بها یافت محسن راحت حق
خرمن غصه ها شرار گرفت سوز را حملهء بهار گرفت سینهء سبزه ها قرار گرفت بلبل از پای غنچه خوار گرفت شجر وحی برگ و بار گرفت همهء سنگها قمر شده اند زیر پایش تمام زر شده اند باد و باران رفیق تر شده اند بی پسرهایمان پدر شده اند تا توسل به زلف یار گرفت در سماوات بوی گل پیچید غنچه ای باز شد نسیم وزید شک ندارم که باغبان خندید او که خندید آسمان خندید آسمان عطر نوبهار گرفت حق بنا داشت سینه خلق کند بهر خلقت زمینه خلق کند بعد از آن هم مدینه خلق کند تا که یک بی قرینه خلق کند قدرتش را خدا به کار گرفت غمزهء دل فریب میگیرد چشم مستش حبیب میگیرید عطر و بویش عجیب میگیرد از خدا نصفه سیب میگیرد دخترش از خدا انار گرفت جانشین خداست روی زمین دخترانش تمام پرده نشین ثقلینش جواز خُلد برین حب اولاد اوست حصن حصین دور شیعه نبی حصار گرفت ما که نه هود و نوح و یحییٰ هم یوسف و سام و شیث و موسی هم همه هستند مخلصش باهم شک ندارم دم مسیحا هم از نفس هاش حکم کار گرفت احمد و خاتم و رسول امین مصطفی و مُزَمِّل و یاسین سیدالکائنات و هادی دین اُمّی و أبطحی و شمس مبین چقدر نام مستعار گرفت مصطفی کیست؟ گوهر نایاب مصطفی کیست؟ بهترین ارباب مصطفی کیست؟ شوکت محراب در اُحُد قند در دلش شد آب تا علی(ع) تیغ ذوالفقار گرفت مصطفی کیست؟ حق پرست خدا مصطفی کیست؟ مستِ مست خدا بهترین است.. ناز شصت خدا عید مبعث که شد ز دست خدا بیرقش را طلایه دار گرفت شب معراج مست صهبا رفت ذکر حیدر شنید هر جا رفت در غدیر از دلش محن ها رفت و یدالله تا که بالا رفت دین جاوید اعتبار گرفت عماد بهرامی
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید  در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می‌گفت به آفرینش خود، باز آفرین می‌گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می‌شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می‌شد دو قطره اشک محمد، دوسال باران بود رسول می‌شود از بس به فکر انسان بود شکست خوردۀ این روزگار، شیطان بود و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان بود: دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد حمید رمی
ابتدای خلقت ما از علیست نیز اصل طینت ما از علیست ما ز کَرَّمنا کرم دریافتیم در حقیقت عزت ما از علیست از محمد بعثت اسلام شد آری آری بعثت ما از علیست صنعت دست علی هستیم ما هستی ما، صُنعتِ ما از علیست ربّ ما، ربّ جلی ربّ علیست لاجرم تربیّت ما از علیست سوره اخلاص خود باشد گواه کُنه ذات فطرت ما از علیست معنی ارکان کل شییء چیست رکنِ رُکنِ مکنت ما از علیست ما که از لطف قدیم احسان شدیم نسل، نسل قدمتِ ما از علیست کار ما از روز اول عاشقی شک مکن این عصمت ما از علیست چیست هبنی لاِبتداء نعمتک بخشش هر نعمت ما از علیست "از علی آموز اخلاص عمل" بر فقیران خدمت ما از علیست بر جمال ما نوشته یا علی صورت ما سیرت ما از علیست از ازل تاحشر یک حرف است و بس هر چه پرسی علت ما از علیست بی علی توحید هم معنا نداشت با خدا هم وحدت ما از علیست از نبوت تا ولایت بی گمان خطّ و ربط بیعت ما از علیست فرصت حیدر شناسی مبعث است عید مبعث، فرصت ما از علیست آیه آیه آنچه از احمد رسید گفت یا حق آیت ما از علیست بسم ربّک گفت بر احمد، علی گفت یا رب صحبت ما از علیست فطره الله التی در جان ماست با خدا سنخیت ما از علیست چارده معصوم یعنی مرتضی خاندان عترت ما از علیست هم اصول و هم فروع دین ما هم جنان و جنت ما از علیست در عبادت خشیت ما از علیست در شهادت حاجت ما از علیست معنی یعلوا و لا یعلی علیه در حقیقت هیبت ما از علیست جز تولا و تبرا نیست دین با همین دو،رفعت ما از علیست خصم ما مرعوب اگر از ما شود در دل او سطوت ما از علیست برقی از تیغ علی شمشیر ماست اقتدار و قوت ما از علیست رهبر آنجا یک حدیث ناب گفت گفت کسب قدرت ما از علیست مرد رزم روز تحریمیم ما روز غربت، نصرت ما از علیست دولتی خواهد کریمه، این دیار اعتبار دولت ما از علیست همنشین دشمنان کی میشویم ملت ما، حکمت ما از علیست بعدِ تهدیدش مقاومتر شدیم همت ما نیت ما از علیست حق مولا را ادا خواهیم کرد در ولایت طاعت ما از علیست یادگاری از امام است این نظام پرچم ما رایت ما از علیست یار هر مظلوم و محرومیم ما این خدایی سنت ما از علیست قلب ما جای علی مرتضی ست خوی ما و محنت ما از علیست کربلا را از علی داریم ما روضه ها و هیئت ما از علیست از شب معراج پیغمبر چه گفت گفت با حق، صحبت ما از علیست نوکر زهرای اطهر گر شدیم این لباس خلقت ما از علیست با حسین و با حسن خو کرده ایم حب آل عصمت ما از علیست گر غلامان ابالفضلیم ما اینهمه شخصیت ما از علیست با رضا دلهای ما دارند انس میزبان رافت ما از علیست حجه بن العسگری را عاشقیم رؤیت آن طلعت ما از علیست ذکر یا مهديست بر لبهاي ما انتظار دولت ما از علیست محمود ژولیده
بسم الله الرحمن الرحیم نبود جواب مسئله‌ی ما بجز "نبود"، نبود که هم‌طراز تو درعرصه‌ی وجود نبود به احترام تو بت‌ها به خاک افتادند وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود لب ملائکه مشغول ذکر نام تو شد چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود دلیل رو به تو آوردن همه این است که جز تو هیچ‌کسی آنچه می‌نمود نبود به هرکجا که وزید عطر ناب تو جایی برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود تمام عمر تو خرج هدایت ما شد تجارتی که برای زیان و سود نبود کنار تو پر جبریل سوخت، ثابت شد که شان و منزلت او در این حدود نبود حرا گواهی این که کسی به خلوت تو به جز خدا و علی لایق ورود نبود
عطر تو به گل‌های جهان داد تکانی هر گل غزلی گفت برایت به زبانی چشمان تو با نامۀ وحی آمده بودند چه دعوت زیبا و چه پیغامبرانی می‌خواست خدا بر دل عالم بنشینی باران شوی و گَرد جهان را بنشانی گفتند رسولان تو همان صبح امینی خطاطی صبری که چنین خطّ امانی.. آواز رهایی‌ست در این سمت حضورت این شور حجازی‌ست، چه زیبا ضربانی! شد شانه به شانه صف یاران جماعت دارد چه قنوتی، چه قیامی، چه اذانی یک ریشه در این خاک دویده‌ست چه فرقی‌ست در غیرت سلمان و اویسان یمانی.. برخیز محمد! تو بخوان سورۀ زلزال تا پاک شود کعبه در این خانه‌تکانی باید سی و یک آیۀ «انسان» برسد باز در سورۀ نام تو به یک صلح جهانی! شاعر:
همیشه مبدأم مشهد ولی مقصد نجف بوده سری که بی علی سرکرده باری بی هدف بوده علی آنجا که می‌بخشید جان بر عالم امکان مسیحا آخر و آدم در اول‌های صف بوده شب معراج از صوت علی دانسته‌ام این را پیمبر این طرف بوده‌ست و مولا آن طرف بوده علی صبح بلی گویی، علی شام بلاجویی اگر چه نفس احمد بوده اما جان به کف بوده سلامت رفت با نادعلی از فتنه بیرون نوح چنان دُری که از اول در آغوش صدف بوده شاعر:
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزلهای فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایه ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین