#روایت_غربت
_ بسیاری از متنهایی که در کانال جان و جهان، با نظم و ترتیب پشت سر هم مینشینند، حاصل قلم زدن مادرانی هستند که در گروهی به نام «مداد مادرانه» دور هم جمع شدهاند.
یکی از سرنخهایی که اخیراً اهالی مداد درباره آن نوشتهاند، از این قرار بوده: «روایت زندگی در غربت».
#گره_به_کار_من_افتاده_است_از_غم_غربت
#کجاست_چابکی_دستهای_عقدهگشایت؟
در اتاق را میبندم، پتو را روی سرم میکشم و گریه را خفه میکنم در دلم.
صدای هایهای گریه را اشکهایم فریاد میزنند، تصویر ذهنی ساکنان آنسوی در، از من زنی خودساخته و مستقل است، اگر فرو بریزم خانواده کوچک ۵ نفرهام فرو میریزد.
تلفن را در دست میگیرم، دستم روی مخاطب مورد نظر میلغزد، اما دلم اجازه لمسش را نمیدهد. گالری را باز میکنم و عکسها را یکی یکی رد میکنم؛
مادر، خواهرها، برادر، پدر...
کاش میتوانستم سرم را روی زانوی مادرم بگذارم و برایش تعریف کنم؛ از دلی که شکست بگویم. از حس تلخی که غربت به جانم ریخت بگویم. از اینکه هیچ کس خواهر آدم نمیشود بگویم. از اینکههای زیاد دلم بگویم...
دلم یک زانوی مادرانه میخواهد برای حرفهایم و یک آغوش خواهرانه برای اشکهایم.
_تَق تَق...مامااان درو باز کن گشنمه!!
آوارِ پتو را از روی سرم برمیدارم، اشکهای پر از فریادم را پاک میکنم و به دنیای واقعی برمیگردم.
_اومدم مامانی! صبر کن دارم لباسم رو عوض میکنم.
#طاهره_سلطانینژاد
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan