eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
258 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
...گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجودِ من صُلح است از این طرف که تو پیکار می‌کنی @jargeh
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
شهری به من، از دوستی‌ات، دشمنِ جانَند لیک از نَسَقِ شرع زِ قَتلم به حَذَر بَر و امروز که شُد مُفتیِ شَهرَم زِ دانم که دَهد فتوی خونم به هَدَر بر... (قرن دوازدهم) @jargeh
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر یا آن که از خون وضو گرفت؟ از مدّعی گریختم و در به در شدم هم‌چون صبا سراغِ مرا کو به کو گرفت سیمین! به شعرْ دل‌خوشی و سخت غافلی کاین شمعِ دل‌فریب ز چشمِ تُو سو گرفت @jargeh
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
یکی تیشه بگیرید پی حفره‌ی زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید @jargeh
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
...دلِ من در هوسِ روی تو ای خاکِ راهی‌ست که در دستِ نسیم اُفتادست . . گم‌شده را با غمت ای یارِ عزیز اتحادی‌ست که در عهدِ قدیم اُفتادست @jargeh
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُبحانه از پای‌بست ویران است رگ‌هام بی تُو چون هستند خون‌مُرده‌اند، بُن بستند چشمم قدم‌گاهِ کفشت! با کفش‌هایی از چشمت تا راه می‌روی در من رگ تا رگم خیابان است   گاهی کمی حسین، اما بسیار منزوی هستم دیوانه بازی‌ام کم نیست آقای منزوی! من هم "در خود خروش‌ها دارم" تنهایی‌ام فراوان است   روزی خیال می‌کردم فوجی نهَنگ خواهم شد یک عُمر خودکشی کردم پس در نتیجه می‌دانم دندانِ عاریت هر شَب جایش درون لیوان است   با هیچ زَن نجوشیدم حتی برای یک ساعت یک لحظه هم نکوشیدم ای رخت‌خوابِ خِنزر پوش! آن زن که عاشقش هستم نقاشیِ قَلم‌دان است   در دیس، دِشنه‌ای دارد چشمانِ تشنه‌ای دارد خون‌ریز نیست، خون‌خوار است از حبسِ خانگی مُردم در هر اتاقِ این زندان بیش از هزار زندان است شهری که در نفس‌هایش هر چار فصل پاییز است حتماً هنوز تبریز است؟ هر کس که لهجه‌اش ابری‌ست یا شعر گفتنش ابری‌ست حتماً رسولِ یونان است؟   روزی خیال می‌کردم حالا خیال می‌بافم... در خود خروس‌ها دارم از او لَجم که می‌گیرد یک جای مُرغ پیدا و یک پای مُرغ پنهان است  با این که خوب می‌خندد هر مجلس مُهمّم را فوراً به توپ می‌بندد این قُلچُماقِ خوش‌خنده یا دخترِ رضا خان است یا دخترِ رضا خان است   صُبحانه زهرمارم شد... @jargeh
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
برونند زین جرگه هشیارها
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُ
در خود خروش‌ها دارم، چون چاه، اگرچه خاموشم می‌جوشم از درون هر چند با هیچ‌کس نمی‌جوشم گیرم به طعنه‌ام خوانند: «ساز شکسته!» می‌دانند هر چند خامُشم اما، آتشفشانِ خاموشم فردا به خونِ خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست امروز اگرچه زخمش را، هم با غبار می‌پوشم در پیش‌گاهِ فرمانَش، دستی نهاده‌ام بر چشم تا عشقْ حلقه‌ای کرده است، با شکلِ رنج در گوشم این داستان که از خونْ گُلْ بیرون دمد، خوش است، اما خوش‌تر که سر بُرون آرد، خون از گُلِ سیاووشم من با طنینِ خود بخشی از خاطراتِ تاریخم بگذار تا کُند تقویم از یادِ خود فراموشم مرگ از شُکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟ با من که شوکرانم را با دستِ خویش می‌نوشم @jargeh
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
برونند زین جرگه هشیارها
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُ
این ابرها را من در قاب پنچره نگذاشته‌ام که بردارم. اگر آفتاب نمی‌تابد تقصیر من نیست با این همه شرمنده‌ی توام خانه‌ام در مرز خواب و بیداری‌ست زیر پلکِ کابوس‌ها مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی‌آید. (زاده‌ی ۱۳۴۸ / ارومیه) @jargeh
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
کجا دنبالِ مفهومی برای عشق می‌گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب ✔️ برای سلامتی استاد محمدعلی بهمنی دعا می‌کنیم. @jargeh
۲ اسفند ۱۴۰۱
تلخ کنی دهانِ من قند به دیگران دهی نَم ندهی به کِشت من آب به این و آن دهی جانِ منی و یارِ من دولتِ پایدارِ من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات‌ریز من وعده و امتحان دهی عود که جود می‌کند بهر تُو دود می‌کند شیر سجود می‌کند چون به سگ استخوان دهی برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی مفخر مِهر و مشتری در تبریز شمس دین زنده شود دلِ قمر گر به قمر قِران دهی @jargeh
۳ اسفند ۱۴۰۱
چـه پَـروا از عِتـاب و نـاز، عُشّـاقِ بَلاجـو را که عاشق مَدِّ احسان می‌شُمارد چینِ ابرو را 🌐 اینستاگرام @jargeh
۳ اسفند ۱۴۰۱