eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
257 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 ۱۴ قطعه‌ی کوتاه از 1⃣ بارِ اوّل که دیدمت چنان بی‌مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت می‌شدم! 2⃣ به دوست داشتنت مشغولم همانند سربازی که سال‌هاست در مقرّی متروکه بی‌خبر از اتمامِ جنگ نگهبانی می‌دهد... 3⃣ کمی به من فُرصت بده تُو بیش از آنی که بتوان همه‌ات را یک‌باره دوست داشت! 4⃣ وقتی کودکان در اروپا، امریکا و روسیه سرِ کلاسِ شیمی تنبلی می‌کنند معلّم عکسی یه آن‌ها نشان می‌دهد از کودکانِ سردشت، حلبچه و دمشق تا بفهمند یادگیری فرمول‌های شیمی آن‌قدر سخت نیست که استنشاقش! 5⃣ دُرست مثلِ آن که جنازه‌ی کارگرانِ معدن را از خاک بیرون بکشی تا دوباره به خاک بسپاری! چیزی میانِ ما تغییر نخواهد کرد… اما اصرار دارم که بدانی “دوستت دارم…” 6⃣ از تو ممنونم که دوستت دارم. تُو می‌توانستی جورِ دیگری باشی، جوری که هرگز نتوانم دوستت بدارم! 7⃣ زیبایی‌ات بند نمی‌آید… 8⃣ چشم‌هایت را ورق می‌زنم مثلِ کتابی به زبانی بیگانه که تنها از عکس‌هایش چیزی دست گیرت شود! 9⃣ عشق زبان مشترکی‌ست امّا از لهجه‌ام می‌ترسم مثلِ یک کارگرِ تحقیر شده‌ی افغانی! 🔟 می‌خواهم دوست‌داشتنِ تو را در خودم متوقف کنم می‌خواهم به تُو فکر نکنم مثلِ کسی که می‌خواست زمان را با نگه داشتن عقربه‌های ساعتش متوقف کند! 1⃣1⃣ ما به یک‌دیگر نزدیک و نزدیک‌تر شدیم تا دستِ آخر از هم گذشتیم… 1⃣2⃣ تَنها قدم می‌زنم غذا می‌خورم می‌خوابم و تنها نفس می‌کشم دردناک نیست؛ دردناک این است که در دوست‌داشتَنَت تنها نیستم! 1⃣3⃣ ابرها بدونِ جاذبه نمی‌بارند… بعد از تُو بود که فهمیدم می‌توانم لمس کنم ببینم بشنوم ببوسم و دوست داشته باشم! 1⃣4⃣ پیش از آن که مادربزرگ به آخرِ قصه‌ها برسد خوابمان بُرد… ما یاد نگرفتیم چگونه آخرِ قصه‌هایمان را خوش کنیم… @jargeh
🖋️ انجمنِ تازه‌روییده‌ی «انگاره» فرصتی برای جوششِ قلمِ مشتاقانِ داستان‌نویسی @jahannama_life @jargeh
عرفان ادبی.mp3
25.21M
🔊 🔸 صوت کامل کرسی علمی- ترویجی ماهیت و ضرورت عرفان ادبی 🎙 با حضور: محمدحسین گیلانپور محمد رودگر 📅 چهارشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۲ 🏢 قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 🆔 @iictchannel
طنز حافظ شیرازی و عبید زاکانی.pdf
2.54M
🔖 بررسی تطبیقی در شعر حافظ شیرازی و عبید زاکانی ✅ به مناسبتِ بیستمِ مهرماه، روزِ بزرگ‌داشتِ @jargeh
هدایت شده از به وقت شاعری
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین بگذار روز و شب را ز هم امتیاز باشد
با یادِ شانه‌های تُو سَر آفریده است ایزد چه‌قدر شانه‌به‌سَر آفریده است @jargeh
دل رفته رفته رنگِ لبِ لعلِ او گرفت زین باده، رنگِ کوهِ بَدَخشان سبو گرفت گل‌رنگ گشت تیغِ شهادت ز زخمِ ما این آب از صفای گُهر رنگِ جو گرفت بر روی آفتاب چو شبنم گُشاد چَشم هر پاک‌گوهری که دل از رنگ و بو گرفت ته جرعه‌اش به صبحِ قیامت شفق دهد جامی که دیده از لب مِیگونِ او گرفت گوهر حدیثِ پاکی دامانِ او شنید از شرم، هر دو دستِ صدف را به رو گرفت از شیرِ مادرست به من مِی حلال‌تر زین لُقمه‌ی غمی که مرا در گلو گرفت دستِ فَلَک کجا به گریبان من رسد؟ از شش جهت چُنین که مرا غمْ فرو گرفت جُز خون شدن، امیدِ نجاتم نمانده است از بس دلِ مرا به میانْ آرزو گرفت دستِ دُعای خلق بوَد پُشتبانِ عمر زان خم به پای ماند که دستِ سبو گرفت دست از جهان نَشُسته مکُن آرزوی عشق کاین نیست دامنی که توان بی‌وضو گرفت ز ناز دایه‌ی بی مهر فارغ است طفلی که با مکیدنِ انگشت خو گرفت @jargeh
⛵ جای کشتی در بندرگاه امن است؛ امّا این آن چیزی نیست که کشتی‌ها برای آن ساخته شده باشند. 📚 هر دو در نهایت می‌میرند ✍🏻 🎒 مطالعه کتاب در «کتابراه» @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
آفتٰاب به چِهره‌ی گُل‌گونِ تُو رَشک می‌وَرزد؛ وَقتی کِه در افُقِ عِشق طُلوع می‌کُنی و هَرگز غُروب نم
بعد از این‌که مرا کُشتی، خون‌خواهانم از تُو شاکی شدند! امّا پیکرِ بی‌جانم هم‌چنان برای دفاع از تُو سینه سپر می‌کرد؛ همان سینه‌ای که دشنه‌ی تُو را در آغوش داشت! 📚 ✍🏻 @jargeh
فعلاً سرم گرم مردن است قول بده صبر می‌کنی تا جانم را بکنم زیرِ سقفی شکسته پیدایم کنند در کفنم جا به جا شوم نفسی تازه کنم برایت زیتون و گل بیاورم برایم چای بریزی از مردنت بگویی با جزئیات قول بده سر و ته قصه را هم نیاوری می‌خواهم بدانم آیا عزرائیل نلرزید از زیبایی‌ت وقتی در آغوشت می‌گرفت باید بدانم دقیقاً چه قدر حسودی کنم به مرگ قول بده هیچ چیز را پنهان نمی‌کنی قول می‌دهم همه چیز بین خودمان بماند همه را بگو تا مهمان‌هایمان برسند ✍🏻 🖼️ تصویرساز: زهرا مرندی @jargeh
✔️ : 1️⃣ وَصلِ مُدام بِه بوَد از وَصلِ گاه گاه مُستغنی از وصالِ تُواَم با خیالِ تُو ✍🏻 🏷️ @jargeh
...که البته فراق پُخته می‌کند! 📚 🔹 https://eitaa.com/jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
...که البته فراق پُخته می‌کند! 📚 #مقالات_شمس 🔹 https://eitaa.com/jargeh
درد هجر مولوی (بررسی تحلیلی هجران در غزلیات شمس).pdf
868.3K
🔖 💯 بخوانید و غرق در لذت شود! 🔖 دردِ هجرِ ؛ بررسی تحلیلیِ هجران در 📝 این مقاله، برگرفته از پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدِ نویسنده است. @jargeh
کشتی دل همی رود از پی موج و شوقِ من چشم گشوده هر طرف نیست نشان ز ساحلم شب همه شب خیالِ من دور زند به زُلفِ او تا به تَسلسُلش کُند حَلّ هزار مُشکلم 📚 دیوانِ اشعار آیة‌الله @jargeh
گوش گران - شاهنامه خوانی - جلسه 16.MP3
40.09M
🎙 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات "شاهنامه خوانی" جلسه شانزدهم 📅 18 آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
گوش گران- گلستان خوانی- جلسه ۵۱.mp3
19.08M
🎙 گوشِ گران... 🔹 سلسله جلسات گلستان خوانی باب هفتم؛ در تاثیر تربیت جلسه پنجاه و یکم 📅 ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۲ @soha_sima
1_2051366794.mp3
1.72M
🔸خوانش غزل "مهر خوبان" سروده ی علامه طباطبایی رحمه الله علیه توسط استاد رضایی تهرانی ┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄ شبکه‌های رسمی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله حاج شیخ علی رضایی تهرانی تارنما | پیامرسان
راهکارهای استفاده بهینه از زمان - استاد صدری.mp3
45.11M
🔊 راهکارهای استفاده بهینه از زمان ــــــــــــــــــــ کانال پژوهش‌یار: @Pajouheshyar @jargeh
مرا به هم می‌ریزد این همه چشم که در چشم‌های توست عجز مرا از پیراهنم بیرون می‌کشد این همه دست که در آستین داری نمی‌آیی می‌روی این‌گونه ماندن را از که آموخته‌ای؟ تعریفِ مرا از بُردباری تغییر می‌دهی و مرا ناتوان‌تر می‌کنی اقیانوسی که در پوستت شناور است ماهی قرمز را به درون می‌کشد چه باید کنم با این همه دریا چگونه تحمّل کنم این سرگردانیِ قرمز را دخالت می‌کنی در بازوهای من دخالت می‌کنی در موهایم دخالت می‌کنی در دمای اتاقم دخالت در ویرانی‌ام هم‌زمان با لب‌هایت شتاب می‌کنی هم‌زمان با مرگم می‌گویی نمی‌توانم نمی‌توانم نمی‌توانم من این فعل را بارها صرف کرده‌ام من بارها نمی‌توانم را در آغوش کشیده‌ام من بارها نمی‌توانم را بوسیده‌ام  من فرزندی از نمی‌توانم دارم ✍🏻 📗 صدای راه پله می‌آید / نشر نیماژ 🌱 @jargeh
آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکـرش بـه دامِ افـتـاده بـود 💌 @jargeh