🔼🔼🔼
توصیه میکنم برای راحتی هرچه بهتر و دسترسی سریعتر به نزدیکترین وسیله نقلیه از نرمافزار #گوگل_مپ استفاده کنید چرا که بر اساس موقعیت جغرافیایی شما پیشنهادهای مناسبی از جهت سرعت دسترسی و هزینه دسترسی خواهد داد و در استانبول تقریبا با کمی تاخیر و جابهجایی زمانبندی خوبی برای سفرهای درون شهری به شما خواهد داد.
از هر کجا که سوار مترو شدید در ایستگاه #شیشانه که پیاده شدید و پلهها را بالا آمدید فقط کافی است به دست راست خود و به سمت میدان تقسیم (شمال خیابان) حرکت کنید. در فاصلهای کم و دست راستِ خیابان با نامِ کتابفروشی ترک آلمانی برخورد میکنید؛ مغازهای با بر کوچک و سایبانی سنتی و خاکستری که بر روی آن لوگو و نام کتابفروشی دیده میشود. البته در کنار این #کافه_کتاب، کتابفروشی دیگری با نام «کتابفروشی کتاب مقدس» هم به چشم میخورد که صرفا به فروش #کتاب_مقدس، ترجمههای آن و کتابهای دیگر با موضوع #مسیحیت میپردازد.
در بدو ورود به مغازه پوسترها و اعلانهای مختلفی و کتابهای کنار پنجره سمت چپ مغازه میبینی و میزهای کوچک دونفره در فضایی باز که برای سیگاریها تعبیه شده است. و در انتهای این فضا یک روستر (roaster) بزرگ #قهوه جانمایی شده تا جانَت را در بدو ورود با بوی قهوه سیراب کند. بخش اصلی کافه کتاب از اینجا آغاز میشود و در بدو ورود در سمت چپ سه ردیف صندلی دونفره قرار گرفته که از بالای آنها نیز قفسههای کتاب تا سقف رفته است و در سمت راست کانترِ آشپزخانه کافه و کمی جلوتر یک میز پذیرایی هشت نفره جاخوش کرده که از همان ابتدا فضایی متفاوت و خودمانی از یک #کافه را نمایان میکند.
این کتابفروشی را میتوان بیشتر کافه دانست اما فضایی فوق العاده دوست داشتنی و پراز احساس و رومانتیک دارد که قطعاً اگر یکبار به اینجا قدم بگذارید دلتان میخواهد بارها حضور در این کافه کتاب را تکرار کنید.
دور تا دور این کافه، کتاب است و کتاب و البته مجلاتی نیز دیده میشود و هرجا که شده میزی و صندلی برای نشستن و نوشیدن و خواندن جانمایی شده است.
پیشنهاد میکنم پله چوبی انتهای کتابفروشی را به سمت طبقه دوم بروید تا در فضایی آرامتر و دنجتر قرار بگیردید، به طبقه دوم که میآیی، سمت چپ تا سقف قفسهای قرارگرفته که لب به لب از کتاب پر شده است و کمی جلوتر شومینهای بزرگ که مبلمان راحتی جلوی آن قرار گرفته است و سمت راست آن کانتر آشپزخانه و بعد قفسهای چوبی که رادیو قدیمی بزرگی در آن، جا گرفته و ماشینهای تایپی قدیمی و یک تعداد کتاب قدیمی دکور شده است. کلی مبلمان متنوع در رنگهای آبی، سبز، قرمز، قهوهای و… با میزهای کوتاه و بلند و کاناپههایی برای لم دادن و کلی پریز برق برای شارژ کردن لپتاپ و موبایل و تبلت و اتاقی بعد از آن که نقاشیهایی به دیوار سمت راستش نصب و یک مبلمان یکسره چسبیده به دیوار قرار گرفته و چهار پنجره دو در که نمای آن خیابان استقلال است.
الآن ساعت بیست دقیقه به پنج عصر است و کافه تقریبا پُر است. و در جای جای این کافه گروههای دو نفره یا چندنفره پسر و دختر و البته گاه مانند من تنها نشسته و مشغول گپ و گفت و یا کار با کامپیوتر و مطالعه و تحقیق هستند. حضور خانوادههای ترک و البته خانوادههایی که به عنوان #مسافر به استانبول آمده و در خیابان استقلال قدم میزنند و برای رفع خستگی به این کافه میآیند نیز در نوع خود جالب توجه میباشد. مسافرانی که به جای حضور در رستورانها و قهوهخانههای فراوانی که در خیابان استقلال قرار دارد ترجیح میدهند در یک کافه کتاب خاص بنشینند و نوشیدنی خود را بنوشند.
این کافته منویی ساده اما متنوع دارد انواع نوشیدنیهای گرم و سرد و الکلی و غیر الکلی و در کنارش ساندویچ و غذاهای خانگی و اسنک با قیمتهایی نسبتاً معقول که مطمئناً نظر هر مشتری را جلب میکند. در طول روز همواره موزیک ملایمی پخش میشود که آزار دهنده نیست و کافیمَنها مدام در حال تمیز و پاک کردن میزها و گرفتن سفارش هستند و لحظهای از پا نمیشینند. شاید مهمترین ویژگی این کافه جدای از بخش #فروش_کتاب آن و #موقعیت_جغرافیایی مناسب، #چیدمان و #دکور آن است که به گونهای طراحی شده که احساس میکنی در اتاق نشیمن خانهات نشستی و با هر سلیقه و حالی که باشی میتوانی میز و صندلی مناسب برای نشستن خود را پیدا کنی.
این کافه کتاب در #تریپ_ادویزور امتیاز چهار و نیم را دارد که امتیاز خوبی است و تقریبا ۶۲ درصد از کسانی که به این کافه آمدهاند امتیاز عالی و ۳۰ درصد امتیاز خیلی خوب را به این کافه دادهاند.
آدرس وب سایت این کافه کتاب
اینستاگرامِ کافه کتاب
فیسبوک
@jargeh
🌌
✍🏻 احمد محمود
زادهی ۴ دیماه ۱۳۱۰، اهواز
درگذشتهی ۱۲ مهرماه ۱۳۸۱، تهران
▪️ از ظهر به این فکر میکردم که اینجا تولّدانهای برای #احمد_محمود بنویسم؛ امّا به خودم میگفتم چگونه برای نویسندهی نکبت، غم، رنج و مصیبت، #تولد که نمادِ #رویش و #امید است، بگیرم!!!
▪️ مجلهای از او با عنوانِ «مرد خاکستری» یاد کرده بود؛ ولی بهتر است بگوییم: «مردِ سیاهی».
⚫ قلمِ روان، شخصیتپردازیهای پُر جزئیات، روایتِ جنوبی و داستانهای اهوازیاش جذابند؛ امّا اگر از سیاهیِ غم گریزانید و نمیخواهید هر چیزی را با عینکِ دودی ببینید، به هیچ وجه سمتِ کتابهایش نروید!
⬛ #رضا_امیرخانی - نویسندهی خوشقلمِ معاصر - اگرچه نمیتواند با اندیشهی پشتِ داستانها و نوشتههای احمد محمود همسو باشد، امّا کارهای او را قابل ستایش و تحسین و او را دارای نگاهی #جامع و #آزاده میداند و #محمدعلی_سپانلو - شاعر، روزنامهنگار و منتقد ادبی - معتقد است احمد محمود از بنیانگذاران #مکتب_خوزستان در ادبیات داستانی است. (به نقل از کتابراه)
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
🔖 «تَرین»هایِ شِعرِ فارسی دَر سَدههایِ أَخیر ✍🏻 #جویا_جهانبخش آقایِ دکتر أَحمَدرِضا بَهرامپورِ
🏷
فقط سوز دلم را در جهان پروانه میداند
غمم را، بلبلی کاواره شد از لانه میداند
نَگریم چون ز غیرت، غیر میسوزد به حالِ من
نَنالم چون ز غم، یارم مرا بیگانه میداند
به امیدی نشستم شکوهٔ خود را به دل گفتم
همی خندد به من، این هم مرا دیوانه میداند
به جان او، که دردش را هم، از جان دوستتر دارم
ولی میمیرم از این غم، که داند یا نمیداند؟
نمیداند کسی کاندر سر زلفش چه خونها شد
ولیکن، مو به مو، این داستان را شانه میداند
نصیحتگر! چه میپرسی علاجِ جان بیمارم؟
اصول این طبابت را، فقط جانانه میداند
#ابوالقاسم_لاهوتی
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
🔖 «تَرین»هایِ شِعرِ فارسی دَر سَدههایِ أَخیر ✍🏻 #جویا_جهانبخش آقایِ دکتر أَحمَدرِضا بَهرامپورِ
🏷
شب ایستاده است
خیره نگاه او
بر چارچوب پنجرۀ من
با جنبش است پیکر او گرم یک جدال
بسته است نقش بر تن لبهایش
تصویر یک سؤال...
#سهراب_سپهری
@jargeh
✳️ انجمن شعر قم برگزار میکند:
🟢 عصر شعر
❇️ معرفی بزرگان ادبیات فارسی
✅ شعرخوانی شاعران استان قم
#پنجشنبه ها
ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰
🏡 قم - خیابان جمهوری - نبش کوچه ۲۸
مجتمع شهید آوینی - طبقه دوم (سالن جلسات)
🌱 حضور برای عموم آزاد است.
(خواهران و برادران)
👇👇👇
https://t.me/Poem_And_Hagiology_Secretariat
@jargeh
📢 صدایِ سکوت
✅ خلاقیتی در کتاب زندگی و خاطرات اشتفان افنبرگ: یک فصل بدونِ متن!
لوتار ماتئوس و اشتفان افنبرگ دو فوتبالیست حرفهایِ سالهای نه چندانِ دورِ بوندسلیگا هستند که در تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ کنار یکدیگر بازی کردهاند؛ افنبرگ در کتابِ زندگینامه خود یک فصل را به لوتار ماتئوس اختصاص داده و عنوانِ آن را «آنچه لوتار ماتئوس درباره فوتبال میداند.» گذاشته است؛ باورتان نمیشود که آن فصل یک صفحهی سفید است!
البته این خصومت، به فینال جام جهانی ۱۹۹۰ برمیگردد که ماتئوس حاضر به زدن پنالتی نشد و افنبرگ او را متهم به بزدلی کرد.
📚 منبع: ورزش ۳ (با قدری ویرایش)
@jargeh
هست امیدِ قوّتی بختِ ضعیفحال را
مُژدهی یک خَرام دِه منتظرِ وصال را
گوشهی ناامیدیم داد ز صَد بلا امان
هست قفس، حصارِ جان مُرغِ شکستهبال را
#وحشی_بافقی
@jargeh
آرزویی تُو، #آرزوی_محال
با منی هر زمان و دور از من
بی تُو، ای آشنا! چه میخواهد
این دلِ تنگِ ناصبور از من؟!
#سیمین_بهبهانی
@jargeh
چون میانِ من و او دست دهد جمعیت؟
که به دست آمدنش میبرد از دست مرا
#صائب_تبریزی
@jargeh
✔️ ساختمان آوا
به قطار نمیرسد
غریزهی لذّت
پیشتر از موعد، خط تُو
تناسبی دارد
با بوسهی خونین «فوکو»
در این سطور، تنها میآید
تا بپرسد
از وجدان بشری
در این تجربهی مرگبار چه ثمری!
... و این تویی آوا کارنینا
در اسکلهی تب
با لباسِ شب؟
#محمدعلی_سپانلو
@jargeh
نگاه - اسحاق انوار.mp3
8.54M
🎵
🔊 دلِ ساحلنشینِ من شکارِ موجِ دریا شُد
🎙 #اسحاق_انور
@jargeh
بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم
بَرافکن پرده تا پیدا شود احوالِ پنهانم
.
.
شکارِ آن کمان ابرویم، اینک داغِ او بر دل
ملامَتگو مَزن تیرَم که من با داغِ سُلطانم
برو عاقل مَده پندم که من دیوانه و رِندَم
نصیحت دیگری را کُن که مَن مَدهوش و حیرانم
.
.
#سلمان_ساوجی
@jargeh
✅ #آرزوی_محال
تُو کیستی، که من اینگونه، بیتُو بیتابم؟
شب از هجومِ خیالت نمیبرد خوابم!
تُو چیستی، که من از موجِ هر تبسّم تُو
بسان قایق سرگشته، روی گردابم!
تُو در کدام سَحر، بر کدام اسبِ سپید؟
تُو را کدام خدا؟
تُو از کدام جهان؟
تُو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تُو در کدام چمن، هَمرهِ کدام نسیم؟
تُو از کدام سبو؟
من از کجا سرِ راهِ تُو آمدم ناگاه!
چه کرد با دلِ من آن نگاهِ شیرین، آه!
مُدام پیشِ نگاهی، مُدام پیشِ نگاه!
کدام نَشأه دویدهست از تُو در تنِ من؟
که ذرّههای وجودم تُو را که میبینند،
به رقص میآیند،
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تُو
مرا همین بگذارند یک سخن با تُو
به من بگو که مرا از دهانِ شیر بگیر!
به من بگو که بُرو در دهانِ شیر بمیر!
بگو برو جگرِ کوهِ قاف را بشکاف!
ستارهها را از آسمان بیار به زیر!
تُو را به هر چه تُو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بِخواه، صبر مَخواه
که صبر، راهِ درازی به مرگ پیوستهست!
تُو آرزوی بلندی و دستِ من کوتاه
تُو دوردستِ امیدی و پای من خستهست
همه وجودِ تُو مِهر است و جانِ من محروم
چراغِ چشمِ تُو سبز است و راهِ من بستهست
#فریدون_مشیری
@jargeh
📚
✅ معرفی کتاب «بشارت از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه» در پایگاه حفظ و نشر آثار آیة الله بهجت رحمه الله
📖 ویژهنامهی اینترنتی کتاب ٫ متن، صوت و فیلم
📚 خریدِ کتاب از:
بانک کتاب شهر
کتابرسان
کتابستان
✍🏻 این مختصر، گزیدهای از کتابِ «حضرت حجّت عجّل الله تعالی فرجه ٫ مجموعه بیانات و اشارات آیة الله بهجت قُدّس سِرُّه دربارهی حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف» است.
📝 بریدههای منتخبِ کتاب توسطِ کاربرانِ طاقچه را اینجا بخوانید.
@jargeh
روضهی خُلدِ بَرین تُربتِ اهلُ البیت است
مایهی مُحتشمی خدمتِ اهلُ البیت است
آنچه زَر میشود از پرتوِ آن #قلب_سیاه
کیمیایی است که در صُحبتِ اهل البیت است
.
.
#فیض اگر آبِ حیاتِ ابدی میطلبی
منبعش پیرویِ سُنّتِ اهلُ البیت است
#فیض_کاشانی
@jargeh
#چند_دقیقه_مطالعه
🔖 #مقاله جبر و اختیار از منظر مولانا جلال الدین محمد بلخی
✍🏻 استاد حسن رمضانی - سایهاش مستدام -
🌐 https://fhi.hekmateislami.com/article_44905.html
🌐 https://fhi.hekmateislami.com/article_44905_62ebf0629e177b4d3e9368a840bcb9bc.pdf
✔️ #چکیده
مسئله «جبر و اختیار» از مسائل دشوار در مباحث #فلسفی و #کلامی است که اندیشمندان و عالمان دینی در طول تاریخ، همواره با نگرشها و رویکردهای مذهبِ مورد اعتقادشان درصدد بررسی آن برآمدهاند. در اینمیان، در #کلام اسلامی، #اشاعره به موجبیّت انسان و تفویض امور به خداوند معتقد شدهاند و در مقابل، #معتزله به اختیار انسان گراییدهاند و کارهای انسان را تفویضیافته به او از جانب الهی دانستهاند. جلالالدین محمد بلخی، مشهور به مولانا در #مثنوی_معنوی ابیاتی دارد که برخی جبرگرایی و برخی دیگر مختار بودن انسان را از آن دریافتهاند. در ادامه، با در نظر گرفتن تمامی ابیاتی که مولانا در زمینه #جبر_و_اختیار دارد، به بررسی عقیده او در این خصوص خواهیم پرداخت.
@jargeh