«گاهی میانِ خلوتِ جمع،
یا در انزوای خویش،
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش میکنم!
وز شوقِ این محال،
که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن پرواز میکنم…!»
#فریدون_مشیری
@jaryaniha
#پاراگراف_شروع
«از چند پله ی سنگی بالا رفتم. فقط همین. و در کمتر از یک ماه، ماجرایی را از سر گذراندم که زندگی ام را زیر و رو کرد. گاهی فکر میکنم شاید آن ماجرا را به خواب دیده ام یا هنوز خوابم و وقتی بیدار شدم میبینم که رویایی بیش نبوده. اسمی جز معجزه نمی توانم روی آن بگذارم.گاهی واقعیت آن قدر عجیب و باورنکردنی است که آدم را گیج می کند. وقتی بر میگردم و به گذشته ام فکر می کنم، پایین رفتن از آن چند پله را سرآغاز آن ماجرای شگفت انگیز می بینم...»
#رویای_نیمه_شب
مظفر سالاری
@jaryaniha
🍀«ماهان چرا آخه منو مسخره می کنی؟ من ناظم یارم. اصلا درک نمی کنی.. »
کابرد نوشتن در کلاس اول 😅
تازه لهجه هم داره، دقت کنین😍
شما هم ازین دستنوشته ها دارین؟!
خدا این سرمایه ها رو حفظ کنه🤲
@jaryaniha
نویسندگان جریان
🍀«ماهان چرا آخه منو مسخره می کنی؟ من ناظم یارم. اصلا درک نمی کنی.. » کابرد نوشتن در کلاس اول 😅 تازه
«این دستنوشته، امروز منو یاد یک خاطره ای انداخت. داشتم به این فکر میکردم که نوشتن نامه چقدر در تخلیه احساسات و افکار ما آدمها تاثیر داره، بطور کلی نوشتن ابزار بسیار مهم و تأثیرگذاری در تخلیه احساسات خصوصا تخلیه بار منفی افکار ماست. بماند این کلاس اولی از یک روش اخلاقی هم استفاده کرده.
سالها پیش وقتی دوره اول متوسطه بودم سال اولی که معلم زبان انگلیسی داشتیم، اتفاقی افتاد که من این روش رو اولین بار اونجا درک کردم. من و همکلاسی هام بشدت معلم زبان مون رو دوست داشتیم و به اون وابسته بودیم. یک روز خبری رسید که همه ما رو ناراحت کرد. معلم زبان، معاون مدرسه شده بود! و این اصلا برای ما قابل تحمل نبود. همه ما از شدت ناراحتی گریه میکردیم و اصلا نمی تونستیم معلم جدید رو در سمت زبان انگلیسی بپذیریم. قرار بر این شد که من به نمایندگی از بچهها برای ایشون نامه بنویسم و درخواست کنم که لطفا برگردن و حتی شده فقط معلم زبان ما باشن.
شب توی خونه خیلی با احساسات خودم درگیر شدم نامه ای حدود سه صفحه نوشتم و همزمان هم با غلیان احساسات گریه میکردم. نامه که تموم شد رفتم یک چرخی زدم و پیش خودم احساس سبکی میکردم. شام خوردم و برگشتم تا نامه رو تا کنم که فردا بدم به معلم.
دوباره یک نگاهی به اون انداختم. نتیجه جالب توجه بود!!!
خنده ام گرفت. دیدم نود درصد نامه ای که نوشتم پر از جملاتی کاملا احساسی هست که حتی خوندنش برای خود من هم خجالتآور بود. نامه رو مچاله کردم و دوباره شروع کردم به نوشتن.... این بار فقط نصفه صفحه نوشتم.
و حرف اصلی رو زدم و به اندازه سه جمله تمام احساسات خودم و همکلاسی هام رو براش شرح دادم. بعد هم امضا کردم و چند تا جمله هم به انگلیسی نوشتم 😍.
روز بعد نامه رو به معلم مون دادم و اون هم پاسخی محبت آمیز در نامه ای جدا نوشت و به من داد...... اما من یک دستاورد بسیار با ارزش داشتم.... یک تجربه لذتبخش.
اون نامهی اول، نوشته شد و دور انداخته شد شاید در ظاهر کار بیهودهای بود اما من متوجه چند نکته شدم.
اینکه اگر جایی دچار بحرانهای احساسی شدم زود تصمیم نگیرم، قضاوت نکنم و حرفی نزنم.
یاد گرفتم نوشتن، یکی از بهترین ابزارها برای تخلیه افکار و احساسات هست که بشدت من رو آروم میکنه و به عقل فرصت انتخاب درست رو میده....
و من حتی میتونم از این طریق دیگری رو هم از احساسم نسبت به عملش آگاه کنم، کاری که این دانشآموز عزیزمون انجام داد.
شیرینی این تجربه تا سالها برای من باقی ماند...»
@jaryaniha
#دیالوگ_ماندگار
«_چه فرقی میکند؟ من و تو یکی هستیم، زن !
_خدا نکند من و تو یکی باشیم، گالان! وقتی یکی باشیم، یکی مان دیگر وجود ندارد. و آدمی که عاشق خودش باشد، مجنون مخبّطی است. سولماز ، سولماز است و گالان، گالان.»
📚آتش بدون دود. کتاب اول.
#نادر_ابراهیمی
@jaryaniha
#توصیههای_نویسندگی
«علی موذنی»
🌱برای خلق ايده خودتان را در چه شرایطی قرار میدهيد؛ بين مردم ميرويد؟ محيط خاصي را انتخاب ميکنيد؟ در اتاق در بسته يا زمان خاصي به آن فکر ميکنيد؟...
«نويسنده بين مردم هست و زندگي را با آنها تجربه ميکند. نويسنده ايراني مثل خانمهاي کارمند ميماند که صبح تا بعد از ظهر بايد برود سرکار، بعد هم که برگشت به خانه، با همه خستگي تازه بايد شروع کند به رفت و روب و شام بپزد و به فکر ناهار فرداي بچهها هم باشد. با اين شرايط زندگي، معمولا ايدهها بين نويسنده و مردم در چرخشند. نويسنده در عين آنکه ميان مردم است، ناظر بر آنها هم هست. از خودشان ميگيرد و به خودشان پس ميدهد. بنابراين همه جا و در همه حال ميتوان به ايدهها فکر کرد.البته از نظر من بهترين جا براي خلق ايده و فعال کردن آنها توي اتوبوس يا مترو است، چون چنان چلانده ميشوي که ايدهها ميزنند بالا و در ذهنت آشوب ميکنند، طوري که مجبور ميشوي بالا بياوريشان.»
@jaryaniha
#گزارش_جریان
🍀هر نویسنده ای بیشتر از هر چیزی به خواندن نیاز دارد.
امروز جریانیها برای بیشتر و بهتر خواندن به یک کارگاه خوب رفتند.
کارگاه اکسیژن با تدریس جناب آقای توحید کریمی، جایی که یاد میگیریم: «چطور کتابخوانی را برای خودمان تبدیل به یک عادت کنیم؟»
این کارگاه امروز و فردا در فرهنگسرای ترافیک از ساعت ۱۵ الی ۱۹ برقرار است.
#کارگروه_کودک_جریان
@jaryaniha
@academyketab
#قصه_شب
#رادیو_قصه
گلدان چینی
https://radiogheseh.com/album/%da%af%d9%84%d8%af%d8%a7%d9%86-%da%86%db%8c%d9%86%db%8c/
📻 گلدان چینی
نویسنده: جلال آل احمد
گوینده: بهروز رضوی
زمان: ۱۳ دقیقه
@jaryaniha